کارگردانان نسل نود؛ از سینما تا نمایش خانگی، آزمون سبک و سرمایه

کارگردانان نسل نود؛ از سینما تا نمایش خانگی، آزمون سبک و سرمایه

ورود نسل تازه‌ای از فیلم‌سازان ایرانی در دهه ۹۰، هم‌زمان با تحولات اقتصادی سینمای ایران و رشد شبکه نمایش خانگی، بستری فراهم کرد تا کارگردانانی مانند هومن سیدی، محمدحسین مهدویان و نرگس آبیار در دو مدیوم سینما و سریال‌سازی طبع‌آزمایی کنند. این گزارش با نگاهی تحلیلی به آثار این سه چهره، به بررسی کیفیت روایت، سبک کارگردانی و تأثیر مناسبات مالی بر مسیر حرفه‌ای آنان می‌پردازد؛ مسیری که گاه با نوآوری همراه بوده و گاه با تکرار و فاصله گرفتن از جهان نمایشی اولیه.

به گزارش سرمایه فردا، مقایسه کیفیت کار کارگردان‌های صاحب‌نام در دو عرصه سینما و تلویزیون، یکی از مباحث رایج و قدیمی در حوزه نقادی بوده و اگر قرار باشد عطف به همین موضوع مطالعه جامعی راجع‌به فیلمسازان ایرانی صورت بگیرد، احتمالاً حجم آن از چند کتاب قطور هم فراتر خواهد رفت. حتی اگر دایره را محدودتر بگیریم و فیلم‌سازان جوان، مثلاً ورودی‌های دهه ۹۰ ببعد را مد نظر قرار دهیم، باز هم به حجم بالایی از محتوا خواهیم رسید؛ اما آنچه در ادامه می‌خوانید، قرار است محدوده بررسی را از این هم جزئی‌تر بگیرد و در دایره پدیده خاص و ویژه‌ای به بررسی موضوع بپردازد که با مناسبات اقتصادی صنعت فیلم و سریال ایران طی سال‌های اخیر بی‌ارتباط نیست. دهه ۹۰، دهه مناسبات پرحرف و حدیث و حاشیه‌دار اقتصادی در سینمای ایران بود و پول‌های هنگفتی وارد این عرصه شدند که درباره منشأ آنها پرسش‌های فراوانی مطرح شد. به طور طبیعی این وضعیت در بخشی از سینما که مدعی خصوصی بودن است بیشتر می‌تواند رخ بدهد و در سریال‌سازی هم شبکه نمایش خانگی مبتلاتر به این موضوع است تا تلویزیون. در همین دهه ۹۰ تعدادی از کارگردان‌های جدید وارد سینمای ایران شدند که کیفیت کارشان با منابع ناتمام مالی‌شان نسبت داشت.

به عبارت ساده و سرراست، پول هنگفت و امکانات بی‌حد برای آزمون و خطا، به تعدادی از فیلمسازان جوان ایرانی این موقعیت را بخشید که بتوانند کارگردان‌های بهتری نسبت به بقیه رقبا به نظر برسند. طبیعتاً این طیف از فیلمسازان وقتی قرار شد پس از سینما، در کار سریال‌سازی هم طبع‌آزمایی کنند، باید به جای تلویزیون به شبکه نمایش خانگی می‌رفتند تا همان شرایط اقتصادی و آن امکانات کم‌نظیر در اختیارشان قرار بگیرد. پس چنین فیلمسازانی را باید در یک بسته‌بندی جداگانه و سوای از باقی فیلمسازان قرار داد و آنگاه به مقایسه کیفیت آثارشان در دو مدیوم سینما و سریال‌سازی پرداخت. آنچه در ادامه می‌خوانید، تلاشی در جهت شکل دادن به این طبقه‌بندی به‌خصوص و در دل آن، مقایسه کیفیت کار این نسل از کارگردانان ورودی دهه ۹۰، در دو عرصه سینما و صنعت سریال‌سازی است.

 

هومن سیدی بعد از ساخت شش فیلم کوتاه

هومن سیدی بعد از ساخت شش فیلم کوتاه و حضور خود به عنوان بازیگر در کارهای مختلف سینمایی و تلویزیونی همچون پابرهنه در بهشت، چهارشنبه سوری و سریال در چشم باد در اولین فیلم بلندش یعنی آفریقا به عنوان نویسنده و کارگردان ظاهر شد. این اثر که تا حدی از فیلم سینمایی La Haine (نفرت) تاثیر گرفته شده بود موفق به اکران نشد و در نمایش خانگی به پخش رسید.

او در کنار حضور خود به عنوان بازیگر در پروژه کارگردانانی چون سیروس مقدم، مصطفی کیایی، بهرام توکلی و منوچهر هادی فعالیت خود را در عرصه کارگردانی نیز ادامه داد. بعد از ساخت فیلم‌های آفریقا، ۱۳، اعترافات ذهن خطرناک من، فیلم سینمایی خشم و هیاهو بود که نام او را به عنوان یک کارگردان صاحب سبک بر سر زبان‌ها انداخت و بدین ترتیب با فیلم مغزهای کوچک زنگ زده جایگاه وی به شمایل یک کارگردان برجسته و قابل توجه تبدیل شد. سیدی به عنوان کارگردانی شناخته می‌شود که ناهنجاری های اجتماعی را با زبانی گزنده به مخاطب بازگو می‌کند. بیان این ناهنجاری‌‌ها در کنار فضای درام، عموما همراه با حال و هوایی جنایی است و در بعضی از آثارهم چون مغزهای کوچک زنگ زده نوآوری‌هایی صورت می‌گیرد و ما با ژانر گنگستری مواجه هستیم. البته در کنار این میزان از توجه‌ها عده‌‌‌ای از منتقدان هستند که به گمانشان در تولیدات هومن سیدی کپی‌کاری‌هایی از فیلم‌های مطرح سینمای جهان به چشم می‌خورد. برای مثال همان‌طور که قبل‌تر ذکر شد هم در فیلم آفریقا و در قسمت اول سریال قورباغه که عنوانش‌هم آفریقا است، تاثیرات پررنگی از فیلم نفرت به نظر به چشم می‌خورد. فیلم‌های سینمایی ۱۳ و اعترافات ذهن خطرناک من نیز به ترتیب الهامات حائز اهمیتی از فیلم‌های Benny’s Video (ویدیوی بنی) و Memento (یادگاری) گرفته‌اند. اما اثری که تقلیدش بیش‌ از همه خبرساز شد، به طوری که هومن سیدی در نشست خبری این اثر با یکی از خبرنگاران بر سر موضوع تقلید مجادله‌هایی کرد، مغزهای کوچک زنگ زده بود. این فیلم سینمایی که در گیشه و نزد داوران جشنواره‌ فیلم فجر موفق ظاهر شد، در مبحث کارگردانی و فضاسازی شباهت‌هایی با فیلم (Cidade de Deus) شهر خدا داشت.

در هر حال این موفقیت‌ها سبب آن شد که هومن سیدی در عرصه نمایش خانگی با سریال قورباغه طبع‌آزمایی کند. این سریال که روایتی جنایی و درام داشت، با ته‌مایه‌ای علمی-تخیلی نظر بسیاری از بینندگان و صاحب نظران را به سوی خود جلب کرد. البته در کنار آنها عده‌ کمی معتقد بودند این سریال به دلیل موضوع نسبتا تخیلی‌اش لقمه‌ای بزرگ برای سریال‌سازی ایران محسوب می‌شود و در نهایت اثری خوبی‌هم از آب در نیامده. مابقی بینندگان این پروژه را به دلیل موضوع و فضای جدیدش تحسین می‌کردند. در کنار همه این نقد و تحسین‌ها پایان‌بندی عجیب و نسبتا باز سریال قورباغه با ایراداتی از سوی منتقدان و مخاطبان همراه است.

بعد از تجربه موفق سریال قورباغه، سیدی دوباره به سراغ ساخت فیلمی اجتماعی به نام جنگ جهانی سوم رفت. این فیلم که در جشنواره ونیز هم حضور داشت، گویی دغدغه قشر فرودست و پرداختن به اختلاف طبقه‌ای را دارد، اما بیش از اندازه درگیر نماد است و با روایتی که موفق به ساخت جهان و افراد فیلمش نمی‌شود، چون مغزهای کوچک زنگ زده به دل مخاطبان ننشست و آمار خوبی از فروش کسب نکرد. حالا بعد از همه این فراز و نشیب‌ها هومن سیدی اکنون با سریال وحشی که قرار است در چهار فصل ساخته شود راهی نمایش خانگی شده. این سریال که تاکنون یک فصل از آن پخش شده، دوباره این کارگردان را با بازخورد خوب مردم مواجه کرد. وحشی اقتباسی آزاد از زندگی علی اشرف پروانه است. این سارق حرفه‌ای موفق به فرار از زندان رجایی شهر شد. سریال وحشی از حیث کارگردانی و فضا شباهت‌هایی به مغزهای کوچک زنگ زده دارد، اما در روایت، مسیری سراسر متفاوت‌تر از آن فیلم را می‌پیماید و ما اینجا با اثری درام و جنایی رو به‌ رویم.

به طور کلی فیلم‌ها و سریال‌های هومن سیدی در کنار نقدهایی که به الهامات و تاثیراتش گرفته شده همواره نوآوری‌هایی را به خود به همراه داشته. این کارگردان در کارنامه پر فراز و نشیبش فضاهایی غالبا تلخ که دارای مضامین اجتماعی هستند را برای مخاطب به نمایش می‌گذارد، اما گاهی این مضامین به دلیل شناخت ناقص و نادرست از طبقه‌ فرودست، به تصنع تبدیل می‌شود.

 

ترکیب فیلم‌ داستانی و مستند محمدحسین مهدویان

ترکیب فیلم‌ داستانی و مستند همیشه طرفدارن خودش را داشته. محمدحسین مهدویان که کار خودش را اساسا از ساخت مستند شروع کرده بود با ایستاده در غبار که جایی میان  سینمای مستند و داستانی می‌ایستاد مطرح شد.

ماجرای نیم‌روز اولین کاری از مهدویان بود که کاملا حالت داستانی داشت و در مورد مجاهدین خلق بود. این اثر همچون ایستاده در غبار بافت و فرمی مستندگونه داشت اما دیگر نمی‌شد تردیدی داشت که با یک فیلم داستانی طرفیم. تقریبا می‌شود گفت با ماجرای نیمروز که از کارهای آغازین مهدویان بود، دوربین رو دست و تکان‌های سرسام آور، زوم‌های تند و فلو و فوکوس‌هایی در Long shot (نمای دور) به شکلی که انگار شخصی ناظر به وقایع است، روی دور افتاد و فیلمسازان بسیاری از این تکنیک تبعیت کردند. بعد از فیلم لاتاری که در مورد باندهای قاچاچ جنسی بود او قسمت دوم ماجرای نیم روز را با پسوند «رد خون» ساخت. تولید آثاری با مضامین جنگی به اینجا ختم نشد و وی با فیلم سینمایی درخت گردو که در مورد بمب‌باران‌های شیمیایی سردشت در دوران هشت سال دفاع مقدس بود، به کار خود در سینمای داستانی ادامه داد. فیلم توقیفی شیشلیک اما تجربه‌ای متفاوت در کارنامه سینمایی این کارگردان به شمار می‌ورد. شیشلیک که فیلمی اجتماعی و طنز بود و بازیگران مطرح زیادی ‌هم داشت، در پی روایت زندگی‌ شقاوت‌بار طبقه فرودست بود.

مهدویان تا به اینجای کارنامه هنری‌اش، بیشتر تمرکز خود را در ساخت فیلم‌هایی جنگی و یا دلهره آور با فضایی مستندگونه گذاشت. این نوع دکوپاژ و فضاسازی که قطعا وام‌دار و ثمره همان تجربه مستندسازی مهدویان است، برای این بود که وی بتواند حال و هوای آثارش را به زمانی که سعی در بازگو کردنش دارد نزدیک کند. نوع کارگردانی و فرمی که سعی در طبیعی جلوه دادن رخدادهای روایی داشت باعث دو دستگی نظر مخاطبان نسبت به سبک این کارگردان شد. عده‌ای این سبک را به واسطه بدعتش تحسین می‌کردند و عده‌ای دیگر که از منتقدان مهدویان به شمار می‌آمدند وی را به دلیل استفاده‌های بی جا و زیاده‌روی در دوربین روی دست نکوهش می‌کردند. دسته دوم معتقدند که این آثار پشت ساختار شبه مستندشان که معنای عمیقی را هم نمی‌رسانند مخفی شدند و عاری از روابط و بافت صحیح دراماتیک و داستانی هستند.

محمدحسین مهدویان بعد از کارهای جنگی و بعضا اجتماعی، از جایی ببعد با پا گذاشتن در نمایش خانگی و ساخت سریال زخم کاری به کار خود، این بار در قامت یک سریال‌ساز ادامه داد. سریال زخم کاری در ابتدا به واسطه هنرنمایی جواد عزتی و داستانی نسبتا پر تعلیق با بازخورد خوب مردم رو به رو شد. نکته قابل توجه‌ دیگری که این سریال را بیشتر سر زبان‌ها می‌انداخت خبر اقتباسش از نمایشنامه (Macbeth) مکبث نوشته ویلیام شکسپیر و رمان بیست زخم کاری اثر محمود حسینی‌زاد بود. این موضوع فضایی را برای مقایسه میان اثر اقتباس شده و اثر الگو فراهم کرد و باعث ضربه خوردن به سریال شد؛ چرا که بعضی از مخاطبان و صاحب‌نظران بر این عقیده بودند که زخم کاری در اقتباس از دو اثر مذکور ناکام ظاهر شده و کشمکش‌های درام موجود در سریال با نمایشنامه منبع اقتباس، مغایر است اما تعداد زیادی از مخاطبان هم بودند که زخم کاری را پسندیدند. در ادامه او با فیلم مرد بازنده باز به سینماها بازگشت. این فیلم که همچون کارهای قبلی مهدویان فضای دلهره‌آور و جنایی داشت باز نتوانست توجه داوران، مخاطبان و منتقدان را جلب کند. این اثر در خیلی از جاها دچار حفره‌های منطقی و بیگانگی فرهنگی و بومی می‌شد و ربطی به موقعیت جغرافیایی و تاریخی فیلمساز نداشت. برای مثال در سکانسی، پلیس حاضر در فیلم مظنون پرونده‌اش را برای بازجویی به ریل قطار می‌بینند که این موضوع ابدا ربطی به شرایط حال حاضر ندارد و کاریکاتوری از آثار وسترن محسوب می‌شود.

در هر حال بعد از تجربه نسبتا ناموفق مرد بازنده مهدویان در کنار مشاوره کارگردانی داخل چند فیلم و سریال به ادامه ساخت سریال زخم کاری در سه فصل دیگر پرداخت. این موضوع سبب شد که مخاطبان این سریال را فاقد نوآوری و کشش‌های جذاب روایی ببینند. ادامه یافتن این سریال به دلیل تجربه موفق فصل اول بود، اما با کش و قوس‌های بی‌فرجام و تهی از جذابیت، فصل‌های بعدی با ضعف در داستانگویی مواجه شد.

مهدویان در ابتدا با حفظ سبک و موقعیت خود در پی ساخت آثاری با مضامین واقعی و دلهره‌آور بود اما به تدریج، فضای تجاری سینما و نمایش خانگی او را به سمت ساخت کارهایی سوق داد که ربطی به جهان نمایشی او ندارند و همین موضوع باعث شد که وی در محتوا و جلب نظر از مخاطبان و صاحب نظران ضعیف عمل کند.

 

سریال‌های زیادی نرگس آبیار با محوریت شخصیت‌های زن

فیلم و سریال‌های زیادی تاکنون با محوریت شخصیت‌های زن ساخته شده‌اند. نرگس آبیار به عنوان یک فیلمساز زن در این موضوع، لااقل در ایران جزو پیشگامان است. روایت او حول موضوع زنان در ژانرهای جنگی و دفاع مقدس، کودک و نوجوان، اجتماعی و دلهره‌آور به نمایش رسیده. تمرکز او در پرداخت به زنان تا جایی است که دو سریال ساخته شده توسط او یعنی سووشون و بامداد خمار اقتباس‌هایی از آثار ادبی نویسندگان زن محسوب می‌شوند.

دیدگاهی که در پس زن‌محوری نرگس آبیار قرار دارد، همچون دیدگاه سعید روستایی به‌شدت شمایلی مردستیزانه به خود دارد. داخل جهان فیلم‌های سعید روستایی مردان معتادند، به خاطر شرایط بد مالی راضی به ازدواج خواهرشان بدون رضایت قلبی می‌شوند، از ترس مامورین مواد را در بدن همسرشان قایم می‌کنند، رویای بزرگ فامیل بودن باعث می‌شود هیچ کمکی به فرزندان‌شان نکنند و از همه بدتر ثبات نفس ندارند و در روز خواستگاری، از خواهر شخص مورد نظرشان خوش‌شان می‌آید. در سینمای نرگس آبیار هم سوای یک مرد خوب که آن هم شهید شده است، مردان یا متجاوز و هیزند یا الوات و تروریست.

بعد از فیلم‌های سینمایی «اشیاء از آنچه در آینه می‌بینید به شما نزدیکترند»، «شیار ۱۴۳» و «نفس»، نرگس آبیار با «شبی که ماه کامل شد»، چه در نگاه داوران و چه در گیشه درخشید. این فیلم که اقتباسی مستقیم از روایت پر پیچ و خم فائزه منصوری و عبدالحمید ریگی، برادر عبدالمالک ریگی از اعضای گروه شبه‌نظامی جندا… است حول محور شخصیت فائزه منصوری می‌چرخد. خانم آبیار در فیلم‌های سینمایی شیار ۱۴۳ و نفس ساخت آثاری با فضای جنگی را تجربه کرده بود، اما در اینجا ما با حال هوایی اکشن و دلهره‌آور رو به رو هستیم که برای این کارگردان تجربه و چالشی جدید محسوب می‌شود. پایان‌بندی این فیلم با انتقاداتی همراه بود. طبق نظر عده‌ای گویی که کارگردان در آخر فیلم قصد بر بیان بیم و نامیدی نسبت به امینت کشور در مقابل تروریست‌ها و متجاوزین را دارد.

بعد از تجربه موفق شبی که ماه کامل شد، ما با فیلمی مطلقا فمنیستی به نام ابلق که تقریبا همراه جنبشMe too  روی پرده رفت مواجه بودیم. دکوپاژ این کار همچون کارهای مهدویان با دوربین رو دست و out zoom (زوم به بیرون) و in zoom (زوم به داخل)های سرسام‌آور و اغراق شده همراه بود. این موضوع باعث سردرگمی مخاطب در بخش‌هایی از فیلم، همچون سکانس تعقیب گریز می‌شد. سوای بحث فیلمبرداری در این فیلم روایتی تمام و کمال با یک شخصیت پردازی درست وجود نداشت. تنها هدفی که فیلم‌ساز در این اثر دنبال می‌کرد به تصویر کشیدن مصائب زندگی زنان در ساختاری مردسالار به خصوص داخل قشر فرودست و فضای حومه‌‌نشینی بود.

اکنون نرگس آبیار با سریال پر حاشیه و سابقا توقیفی سووشون که اقتباسی از رمانی با همین نام، نوشته سیمین دانشور است به نمایش خانگی آمده. در کنار این اثر او سریال بامداد خمار را هم آماده پخش دارد.

سووشون در دوره جنگ جهانی دوم به وقوع می‌پیوندد و داستانش چون آثار قبلی آبیار از طرف یک زن پیش می‌رود. کیفیت اقتباس در این سریال با واکنش‌های مختلفی همراه بوده، گروهی سریال را به دلیل عدم تعهد در بعضی بخش‌ها نسبت به نسخه ادبی مورد نقد قرار می‌دهند و طبق عقیده گروهی دیگر کارگردان در ترجمه متن به تصویر نسبتا موفق ظاهر شده. در هر حال این اثر مانند فیلم‌های قبلی این کارگردان با محوریت زن است و در بخش فنی نیز همچنان کار با دوربینی احساس زده و تکان‌های غلوآمیز به چشم می‌خورد.

نگاه تبعیض آمیز و مغرضانه نرگس آبیار نسبت به زنان و مردان باعث لطمه خوردن به عنصر درام در آثارش شده که این موضوع باعث ضعیف شدید بافت روایی در فیلم‌هایش می‌شود. از سوی دیگر دوربینی که سعی در روایت مستند دارد در کارهایش اسباب گیج شدن مخاطب را فراهم می‌کند و از حیث بصری نیز بیشتر کارهای این فیلم‌ساز با مشکلاتی سر و کار دارد.

 

شنای پروانه اولین تجربه محمد کارت

محمدکارت مانند محمدحسین مهدویان فعالیت فیلمسازی خود را با ساخت و تهیه کنندگی چندین مستند و فیلم کوتاه که همگی‌شان جزء آثار تحسین شده این فیلمساز هستند آغاز کرد. جهان فرم و محتوایی محمد کارت چیزی بین آثار مهدویان و روستایی است. این کارگردان از بدو کارنامه‌اش به سراغ مضامین و ناهنجاری‌های اجتماعی به‌خصوص در دل طبقه‌‌ اجتماعی فرودست و مناطق جنوب شهر رفت. در ابتدا موضوع آثار کارت حول مسائلی چون فقر، اعتیاد، اراذل و اوباش، قمار و بچه‌بازی بود. نگاه عمیق و مستند این کارگردان و شناخت وی از این طبقات اجتماعی باعث شد که او در بیان و ساخت این مسائل موفق باشد.

«شنای پروانه» اولین تجربه محمد کارت در زمینه ساخت فیلم بلند داستانی بود. این اثر نیز همچون کارهای قبلی او حول محور ناهنجاری‌های اجتماعی در دل طبقات پایین جامعه و اراذل و اوباش می‌چرخید. فیلمساز در این فیلم به دنبال مسئله قتل‌های ناموسی در فضایی دلهره آور و معمایی رفته بود. دکوپاژ و فیلمبرداری شنای پروانه به شکل دوربین روی دست و فلو و فوکوس‌هایی که قصد واقع‌نمایی شرایط را دارند است. این موضوع چون نمونه‌ مهدویان تحت تاثیر کارهای مستند این کارگردان بوده است. در بحث روایت اما شنای پروانه برگ برنده‌ای دارد و موفق می‌شود که مخاطب را تا آخر کنجکاو نگه دارد و با ضربه‌ای پیش‌بینی نشده او را غافلگیر کند. از نکات حائز اهمیت این فیلم، پایانبندی‌ آن است که اثر به طور کامل تکلیف خود را با مخاطب روشن می‌کند. شنای پروانه مثل فیلم‌های مستند و کوتاه این کارگردان، هم در آرای داوران جشنواره‌های داخلی و خارجی و هم در نگاه منتقدان برجسته و پیروزمندانه ظاهر شد.

محمد کارت بعد از این تجربه‌های موفقیت آمیز در زمینه‌های مستند، فیلم کوتاه و فیلم سینمایی بلند، با سریال یاغی به پلتفرم‌های نمایش خانگی آمد. این سریال‌ نیز همچون کارهای سابق کارت در فضای حومه و جنوب شهری می‌چرخد و در ژانر درام، ورزشی و دلهره‌آور است. یاغی در ابتدا به شدت ماجرایی درگیر کننده و جذابی داشت، صحنه‌های اکشن و پر زد و خورد این سریال نیز به خوبی کارگردانی شده بود. اما به تدریج روایت آن از طبیعت و بافت سابقش دور افتاد و نتواست در ادامه با همان جذابیت‌ها ادامه پیدا کند. در شروع سریال ما با جاوید همراه می‌شویم که از حومه‌های شهر و مناطق فقیرنشین است و سودای موفقیت در کشتی را دارد. اما به تدریج پلات‌ها و خطوط داستانی جدیدی به سریال اضافه می‌شود که به کلی خط و پیرنگ اصلی داستان را به قهقرا می‌برد. برای مثال ما در آغاز با یک شخصیت شبه آنتاگونیست و لمپن به نام اسی قلک رو به رو هستیم. اما این کاراکتر انسجام درستی ندارد و در آخر سریال با یک کاریکاتور از این فرد مواجه می‌شویم.

محمد کارت همیشه سعی در بیان و ابراز مشکلات و معضلات اجتماعی دارد. شناخت او از طبقات اجتماعی پر معضل‌تر، باعث کیفیت در به تصویر کشدن این مشکلات شده. او در اثر سینمایی‌اش، شنای پروانه این معضلات را در فضایی داستانی‌تر و با جنسی دلهره‌آور به نمایش رساند که در روایت و کارگردانی‌هم تا حدودی موفق بود؛ اما می‌توان گفت سریال یاغی به دلیل عدم تمرکز درست حول محور یک موضوع معین، باعث از هم گسیختگی محتوایی شد و مخاطب نمی‌تواند درکی درست از جهان نمایشی رو به رویش داشته باشد.

 

نیما جاویدی با فیلم سینمایی ملبورن

نیما جاویدی با فیلم سینمایی ملبورن در جشنواره‌های داخلی و خارجی درخشید. این فیلم در روند مطرح شدن وی به عنوان یک فیلمساز جدی حضوری موثر داشت. در ادامه فیلم سینمایی سرخپوست بود که او را در اذهان مخاطبان و منتقدان برجسته ساخت.

روایت فیلم سینمایی سرخپوست پر از تعلیق و کشش است. گره‌افکنی فیلم برای مخاطب مهم جلوه می‌کند. چرا که این گره افکنی برای شخصیت اصلی فیلم مهم است و این اهمیت به خوبی درک می‌شود. هرگاه که مخاطب بداند در پس گره اثری چه عواقبی و سودی وجود دارد و این دو را بتواند با دنیای اثر و شخصیت‌ها یکپارچه و در یک راستا بپندارد می‌تواند جذب آن فیلم یا سریال بشود. بنابراین سرخپوست روایتی جذاب دارد و مخاطب تا انتهای آن در پی تکاپو برای کشف سرنخ است.

بعد از نگارش فیلم سینمایی خورشید که مجید مجیدی کارگردان آن بود، پای نیما جاویدی این‌بار در قامت یک سریال‌ساز با آکتور به نمایش خانگی باز شد. اما این سریال برعکس سرخپوست فاقد کشش و جذابیت‌های داستانی بود. مخاطب در ابتدا با یک پلات کوچک و جهانی ناقص، سر نخ‌های سناریو را دنبال می‌کند و هر چه که جلوتر می‌رود، انسجام درونی سریال از هم فرو می‌ریزد و معلوم نیست روند سریال به چه سمتی می‌‌رود. استفاده از نماهای کلاسیک و با دقت از دیگر ویژگی‌های این سریال است. اما این نوع نماها هم به داد سریال نمی‌رسند و برعکس سرخپوست در پس‌شان هدفی نمی‌گذرد. بعد از این تجریه تقریبا ناموفق  او با سریال شکارگاه دوباره به نمایش خانگی آمد. این سریال از کار قبلی جاویدی چه در بحث کارگردانی و چه در بحث سناریو جلوتر بود. سریال شکارگاه همچون سرخپوست فضایی معمایی و دلهره‌آور در تاریخ قاجار دارد. این سریال در ابتدا با کشش و تعلیق همراه بود و مخاطب را به ادامه دادن مجاب می‌کرد، اما استفاده دوباره از پلات‌های بی‌اثر همچون مثلثات عشقی، به پیرنگ اصلی سریال خدشه وارد کرد و اندک‌اندک از جذابیت ابتدایی آن کاست.

نیما جاویدی داستانگویی را به شرطی که فقط بحث مالی قضیه را نبیند و به طور جدی به دنبال همراه کردن مخاطب با خود باشد بلد است. روایت بصری او نیز اگر درک درستی از ماجراهای داخل آثارش داشته باشد به شدت پر ظرافت و دقیق است. به طور کلی او در طرح روایات معمایی و ترجمه آن به زبان تصویر موفق است، اما گاه شرایطی پیش می‌آید که آثار او فاقد جذابیت‌های داستانی، دراماتیک و بصری می‌شود.

نویسنده: علیرضا ابوترابی

#آثار سینمایی#آموزشگاه آزاد سینمایی#آموزشگاه‌های آزاد سینمایی#اعتبار ساخت سینما#انجمن سینمای جوانان#انجمن سینمای جوانان ایران#برخورد با هنرمندان و سینماگران#بهترین فیلم#بهترین فیلم 2024#بیستمین جشنواره بین‌المللی فیلم کازان#پردیس سینمایی#پردیس سینمایی زیما مال#پردیس سینمایی زیمامال#پرفروش ‌ترین فیلم غیرکمدی#تحلیل فیلم#تدوین و فیلمبرداری#تفاهم نامه سینمایی#تولید اولین فیلم بلند#جشنواره بین المللی فیلم کوتاه#جشنواره بین‌المللی فیلم شانگهای#جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه#جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه تهران#جشنواره فیلم#جشنواره فیلم کوتاه#چهل و دومین جشنواره فیلم فجر#چهلمین جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه تهران#چهل‌و‌یکمین جشنواره بین‌المللی فیلم کوتاه تهران#سازمان سینمایی#سازمان سینمایی کشور#سینما#سینمای ایران#سینمای بین الملل#شورای عالی سینما#صنعت سینما#فیلم#فیلم ایرانی#فیلم داستانی هایپر رئال سینمای ایران

دیدگاهتان را بنویسید