در رقابت ژئوپلیتیکی بر سر عناصر خاکی کمیاب، چین با تسلط تاریخی بر استخراج و پالایش این فلزات حیاتی، به اهرمی قدرتمند در برابر ایالات متحده تبدیل شده است. این عناصر که در قلب فناوریهای نوین و صنایع دفاعی قرار دارند، اکنون به نقطهضعف راهبردی واشینگتن بدل شدهاند. گزارش اندیشکده «سوفان» نشان میدهد آمریکا برای شکستن این انحصار، با موانع فنی، زیستمحیطی و زمانی بزرگی روبهروست و حتی با سرمایهگذاریهای چندجانبه و دیپلماسی معدنی، راهی دشوار و بلندمدت در پیش دارد. رقابت بر سر این منابع، نهتنها آینده اقتصادی بلکه توان دفاعی و نفوذ جهانی آمریکا را رقم خواهد زد.
به گزارش سرمایه فردا، گروه «سوفان» که در زمینه تحلیلهای امنیتی و ارائه مشاورههای اطلاعاتی و راهبردی به دولتها و سازمانها فعالیت میکند ۲۳ مرداد جاری در تحلیلی به بررسی رقابت آمریکا و چین در حوزه عناصر خاکی کمیاب پرداخت. این اندیشکده آمریکایی ضمن هشدار نسبت به وضعیت شکننده و آسیب پذیر ایالات متحده در تامین عناصر خاکی کمیاب و پیامدهای عمیقِ راهبردی آن، در خوانش و بررسی راهحلها نیز اذعان دارد که آمریکا مسیری سخت و پرهزینه برای جبران این عقبماندگی در پیش دارد. خوانش تحلیل این اندیشکده آمریکایی در ادامه، چرایی زیادهخواهی ترامپ درباره در اختیار گرفتن ۵۰ درصد از معادن حیاتی اوکراین و طرح خرید گرینلند را افشا میکند و نشان میدهد تاثیرات این موضوع بر امنیت و اقتصاد آمریکا بسیار عمیقتر از چیزی است که قبلا تصور میشد:
عناصر خاکی کمیاب Rare Earth Elements (REEs) امروز به یکی از پیشرانها و ستونهای تعیینکننده رقابت راهبردی میان ایالات متحده و جمهوری خلق چین تبدیل شدهاند. این گروه ۱۷ فلزی، که در تولید «مغناطیسهای قدرتمند» کاربرد فراوان دارند، نقش حیاتی در فناوریهای مدرن و نوظهور بازی میکنند؛ منظور از «مغناطیسهای قدرتمند» همان آهنرباهای دائمی با توان مغناطیسی بالا است که عمدتاً از عناصر خاکی کمیاب ساخته میشوند؛ بهویژه آهنرباهای نئودیمیم-آهن-بور و در برخی کاربردها ساماریوم-کبالت. این نوع آهنرباها نسبت به آهنرباهای معمولی میدان مغناطیسی بسیار قویتری در حجم و وزن کمتر ایجاد میکنند.
به همین دلیل در صنایع مدرن و پیشرفته مانند موتورهای الکتریکی خودروهای برقی، ژنراتورهای توربین بادی، بلندگوها و هدفونهای کوچک ولی قدرتمند، هارد دیسکها، تجهیزات دفاعی مثل سامانههای موشکی، رادار، و موتور زیردریایی کاربرد زیادی دارند. چون این آهنرباها کارایی بالا را با وزن و حجم کم ترکیب میکنند، در پروژههای نظامی و فناوری پیشرفته کاملاً حیاتیاند.
تسلط تاریخی چین بر استخراج و پالایش این عناصر و اقدامهای اخیر پکن در محدودسازی صادرات، ضعفهای زنجیره تأمین ایالات متحده را آشکار ساخته و اهمیت بازتعریف راهبردهای ملی و بینالمللی برای دسترسی به این منابع را برجسته کرده است.
ماهیت این عناصر بهگونهای است که بدون آنها بسیاری از سامانههای پیشرفته الکترونیکی و نظامی کارایی لازم را نخواهند داشت. مغناطیسهای نئودیمیم-آهن-بور (NdFeB) یا سامانههای نادر دیگر بر پایه این عناصر ساخته میشوند؛ این مغناطیسها وزن و اندازه تجهیزات را کاهش و کارایی انرژی را افزایش میدهند، ویژگیهایی که برای صنایع دفاعی، فضایی و حملونقل برقی حیاتیاند. بنابراین تسلط یک کشور بر زنجیره تأمین این مواد، صرفاً یک مزیت اقتصادی نیست، بلکه اهرمی برای تأمین توانمندیهای ملی و اعمال فشارهای راهبردی محسوب میشود.
از دهه ۱۹۹۰ میلادی، حزب کمونیست چین یک رویکرد «تمام دولت» شامل همه بخشها و نهادهای حکومتی چین را برای تکیه بر زنجیره تأمین عناصر خاکی کمیاب دنبال کرده است. این رویکرد شامل هماهنگی میان نهادهای حزبی، شرکتهای دولتی، نهادهای پژوهشی و بخشهای امنیتی و نظامی بوده و از ابزارهای متنوعی مانند کنترل صادرات، سیاستهای قیمتی، یارانه و سرمایهگذاری خارجی بهره برده است. «ابتکار کمربند و جاده» نیز در این راه به پکن کمک کرده تا با سرمایهگذاری در کشورهای دارای ذخایر معدنی مانند قزاقستان، جمهوری دموکراتیک کنگو یا پرو، جایگاه خود را در بخشهای «بالادستی» استخراج تثبیت و توسعه دهد. این ترکیب سیاست داخلی و خارجی، چین را به کنترلگری تقریباً بیرقیب بر بخشهای استخراج، جداسازی و پالایش نزدیک ساخته است.
تسلط چین بر تقریباً ۷۰ درصد استخراج جهانی و نزدیک به ۹۰ درصد فرآوری و جداسازی عناصر خاکی کمیاب (براساس برآوردهای دهههای اخیر) یک ریسک راهبردی برای آمریکا و متحدانش پدید آورده است. نمونه تاریخیِ سال ۲۰۱۰، زمانیکه پکن صادرات عناصر خاکی کمیاب را در جریان اختلاف با ژاپن محدود کرد، نشان داد که این ابزار میتواند برای فشار سیاسی و اقتصادی بهکار رود. در وضع فعلی نیز گزارشها حاکیاند محدودیتهای صادراتی دو منظوره (نظامی و غیرنظامی) اعمالشده توسط پکن، شرکتهای دفاعی و تولیدکنندگان پهپاد در آمریکا را با مشکل تأمین روبهرو کرده است؛ نشانهای از اینکه در بحران یا تشدید تنشها، دسترسی واشینگتن به این مواد میتواند بهسرعت تهدید شود.
رویکرد بازارمحور و مبتنی بر تجارت آزاد که آمریکا طی دههها پی گرفته، در برابر مدل متمرکز و دولتی چین آسیبپذیریهایی نشان داده است. اولاً، سرمایهگذاریهای بلندمدت در بخش معدن و پالایش در آمریکا تحت تأثیر قوانین زیستمحیطی سختگیرانه، حقوق زمین، و فرآیندهای قضایی طولانی قرار دارند. ثانیاً، تولیدکنندگان خصوصی که بازگشت سرمایه را در کوتاهمدت دنبال میکنند، تمایل چندانی به سرمایهگذاری در زنجیرههای پردردسر و پُرجزئیات معدنی ندارند؛ نتیجه اینکه توسعه زنجیره «از معدن تا مغناطیس» با کندی پیش میرود. تلاشهای دولت آمریکا برای تسریع این روند از جمله هدفگذاریهای وزارت دفاع برای ایجاد زنجیره کامل تا سال ۲۰۲۷ و سرمایهگذاریهای صدها میلیون دلاری از سال ۲۰۲۰ تا کنون با موانع ساختاری مواجه بوده است.
استخراج تنها نیمی از مسیر است؛ جداسازی و پالایش این عناصر فرآیندی بسیار پیچیده، گران و زمانبر است. گزارشهایی نشان میدهند میانگین زمان توسعه یک معدن در آمریکا یکی از طولانیترینهاست، دهها سال ! و پس از آن نیز راهاندازی تاسیسات فرآوری میتواند به همان اندازه چالشبرانگیز باشد. علاوه بر این، ساخت کارخانههای جداسازی نیازمند سرمایهگذاری عظیم، دانش فنی بومی و زنجیره تأمین مواد شیمیایی جانبی است که اکثر آنها تاکنون در قلمرو چین تمرکز یافتهاند. بنابراین حتی با منابع داخلی، دستیابی به خودکفایی کامل برای آمریکا در کوتاهمدت بسیار نامحتمل است.
در کوتاهمدت ایالات متحده ناگزیر است به دنبال تنوعبخشی از طریق شرکا و متحدان باشد. کشورهایی چون استرالیا، عربستان، ژاپن و ویتنام گامهایی در جهت توسعه معادن، فرآوری و ساخت آهنرباهای دائمی برداشتهاند. گزارشها یا ارزیابیهای زمینشناسی نشان دادهاند که احتمال ذخایر قابلتوجه عناصر خاکی کمیاب یا دیگر مواد معدنی مهم در اوکراین و کشورهای نوردیک شامل سوئد، فنلاند و نروژ (گرینلند) وجود دارد؛ اما توسعه این منابع در عمل ممکن است دههها طول بکشد. بنابراین ترکیبی از دیپلماسی اقتصادی، سرمایهگذاری مشترک، و ایجاد زنجیرههای صنعتی منطقهای میتواند مؤثر باشد. واشینگتن باید از ظرفیتهای صنعتی متحدان برای تأمین بخشی از نیازهای بحرانی استفاده کند.
برای کاهش آسیبپذیریهای راهبردی آمریکا در این حوزه، نیاز به سیاستهای بلندمدت و تخصیص منابع است. این سیاستها باید شامل تسهیلگری مجوزها و کاهش زمان مجوزهای قضایی در چارچوب استانداردهای زیستمحیطی معقول، تشویق سرمایهگذاریهای دولتی-خصوصی، و ارتقای ظرفیتهای پژوهشی برای فناوریهای استخراج و پالایش پاکتر باشند. بازچرخانی و بازیافت عناصر از محصولات مستعمل مثلاً باتریها و موتورهای الکتریکی میتواند منبعی مهم برای تأمین حداقل بخشی از نیازها باشد و همزمان ضایعات و اثرات زیستمحیطی را کاهش دهد. همچنین سرمایهگذاری در مواد جایگزین و طراحی قطعات با نیاز کمتر به این عناصر میتواند بار تقاضا را کاهش دهد.
نحوه اقدام واشینگتن در سالهای آینده دارای پیامدهای عمیق راهبردی خواهد بود. اگر آمریکا موفق شود زنجیره تأمین را تنوعبخشی کند و به همراه متحدان، ظرفیتهای جایگزین بسازد، فشار پکن بر بازار جهانی کاهش مییابد و توان قهرآمیز پکن در اعمال محدودیتها تضعیف میشود. برعکس، در غیاب اقدامات موثر، چین همچنان اهرم نفوذی قدرتمند بر صنایع کلیدی آمریکایی و متحدان خواهد داشت؛ وضعیتی که میتواند در شرایط تنش نظامی یا اقتصادی، پیامدهای خطرناکی برای توان دفاعی و فناوری آمریکا به دنبال داشته باشد.
شکست انحصار تاریخی پکن بر عناصر خاکی کمیاب یک چالش پیچیده با عدم قطعیتهای چندبعدی است که نیازمند پاسخهای هماهنگ، بلندمدت و چندجانبه است. ایالات متحده با بیداری نسبت به این واقعیت، گامهایی برداشته اما موانع فنی، زمانی و سیاسی همچنان چشمگیر هستند. پیروزی در این رقابت به معنی صرفاً گشودن یک معدن یا ساخت یک کارخانه پالایش نیست؛ بلکه مستلزم بازطراحی راهبرد ملی، سرمایهگذاری مداوم، و ایجاد شبکهای از شرکای قابلاعتماد است که بتوانند مستقل از تکقطبیِ تولیدِ فعلی عمل کنند. نتیجه این تلاشها نهتنها بر رقابت اقتصادی آینده تأثیر خواهد داشت، بلکه توانایی دفاعی و نفوذ راهبردی در دهههای آتی را نیز رقم خواهد زد، امری که اهمیت آن برای امنیت ملی ایالات متحده به روشنی قابل درک است.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا