آینه تاریک سرمایه‌داری جهانی

آینه تاریک سرمایه‌داری جهانی

غزه نه صرفاً یک بحران انسانی، بلکه نماد منطق حذف در نظم نوین جهانی است. از بحران انباشت مازاد تا ظهور دولت پلیسی جهانی، از خصوصی‌سازی خشونت تا کالایی‌سازی رنج، غزه به آزمایشگاهی بدل شده که در آن سرمایه‌داری جهانی، راه‌حل‌های خود برای مدیریت «انسان‌های مازاد» را تست و صادر می‌کند. این مقاله هشدار می‌دهد که اگر منطق حذف در غزه نهادینه شود، فردا می‌تواند دامان میلیون‌ها انسان دیگر را در سراسر جهان بگیرد.

به گزارش سرمایه فردا، ویلیام ای. رابینسون، استاد جامعه‌شناسی در دانشگاه کالیفرنیا ـ سانتا باربارا، از چهره‌های برجسته نقد سرمایه‌داری در عصر ماست. او سال‌هاست که با پژوهش‌هایش درباره جهانی‌شدن، ساختار قدرت فراملی و بحران‌های سرمایه‌داری شناخته می‌شود. کتاب‌هایی چون «سرمایه‌داری جهانی و بحران بشریت» و « آیا سرمایه‌داری جهانی می‌تواند دوام بیاورد؟» جایگاه او را به‌عنوان یکی از مهم‌ترین نظریه‌پردازان این حوزه تثبیت کرده‌اند.

رابینسون سرمایه‌داری را صرفاً یک نظام اقتصادی نمی‌بیند؛ او آن را سازوکاری جهانی می‌داند که در همه سطوح سیاسی، فرهنگی، زیست‌محیطی و حتی نظامی نفوذ کرده است. به همین دلیل است که نگاهش به فلسطین و به‌ویژه غزه، فراتر از یک درگیری محلی است. از دید او، غزه آینه‌ای است که تمام بحران‌های سرمایه‌داری جهانی در آن بازتاب می‌یابد؛ از انباشت مازاد و خصوصی‌سازی خشونت تا شکل‌گیری «دولت پلیسی جهانی».

غزه فقط یک میدان جنگ محاصره‌شده نیست

غزه فقط یک میدان جنگ محاصره‌شده نیست؛ آینه‌ای است که «چهره واقعی» سرمایه‌داری معاصر را روشن‌تر از هر جای دیگری نشان می‌دهد. ویلیام ای. رابینسون می‌گوید اگر کمی از هیاهوی روزمره فاصله بگیریم، می‌بینیم که کشتار سازمان‌یافته در غزه دقیقاً در امتداد یک بحران چندلایه جهانی پیش می‌رود: بحرانِ ساختاریِ انباشتِ مازاد و رکود مزمن، بحران مشروعیت سیاسی و فرسایش هژمونی، رویارویی ژئوپلیتیک، و بن‌بست بوم‌شناختی. به تعبیر او، غزه «پنجره‌ای هولناک» به این وضعیت است؛ چون همان‌جا جایی‌ست که سازوکارهای پنهان، عریان می‌شوند.

در این تصویر، «طبقه سرمایه‌دارِ فراملی»—شبکه‌ای از مالکان و مدیران سرمایه که فراتر از مرزهای ملی عمل می‌کنند—برای حفظ سود در دوران رکودیِ بلندمدت، از تولید مولد به رانت‌جویی مالی، خصوصی‌سازی خدمات عمومی و نهایتاً به جنگ و امنیتی‌سازی می‌لغزد. آنچه پیش‌تر با واژه‌هایی مثل جهانی‌سازی وصف می‌شد، امروز در قامت یک آرایش تازه قدرت دیده می‌شود: سرمایه، دولت‌ها و پیمانکاران امنیتی در مدارهایی به‌هم‌پیوسته عمل می‌کنند و غزه به یکی از نقاط کانونی این مدار بدل شده است.

رابینسون برای این فاز جدید نام روشنی دارد: «دولت پلیسی جهانی». یعنی همان‌جا که کنترل جمعیت‌ها، امنیت‌سازی، نظارت دیجیتال و صنایع نظامی/مرزی، نه فقط ابزار سیاست، بلکه خود «مدل کسب‌وکار» می‌شوند. غزه به‌این‌معنا آزمایشگاهی است که در آن، روش‌های محصورسازی جمعی، فناوری‌های نظارتی و الگوهای سرکوب، تست و سپس به بازار جهانی صادرات می‌شوند؛ از تجهیزات و نرم‌افزارها تا دستورالعمل‌های سرکوب شهری.

نتیجه این جابه‌جایی روشن است: وقتی امکان‌های سرمایه‌گذاریِ مولد محدود می‌شود، تخریب و بازسازیِ ویرانه‌ها، محاصره و «مدیریت بحران» خود به فرصت‌های انباشت تبدیل می‌گردند. جنگ، دیگر فقط «هزینه سیاسی» نیست؛ یک «صنعت سودآور» است که در آن پیمانکاران، بانک‌ها، سازندگان سلاح و اپراتورهای امنیتی همه سهم دارند. از همین‌رو غزه را باید نه حاشیه نظم جهانی، بلکه یکی از «گره‌گاه‌های سود» در دل آن دانست؛ گره‌گاهی که نشان می‌دهد چگونه خشونتِ سازمان‌یافته، خلأهای سودآوری سرمایه را پُر می‌کند.

در این آینه بی‌رحم، یک نکته دیگر هم برجسته می‌شود: هرجا مقاومت مردمی «قابل ادغام» در منطق بازار نیست، حذف و طرد به قاعده بدل می‌شود. غزه تصویر فشرده همین منطق است—منطقی که تنها به فلسطین محدود نمی‌ماند و مرزهای اروپا، صحرای مکزیک و اردوگاه‌های آوارگان را نیز در بر می‌گیرد. بنابراین، مسئله غزه برای جهان صرفاً یک بحران انسانی دوردست نیست؛ معیاری است برای سنجش آینده سیاست و اقتصاد جهانی: یا منطق سود با مدیریت پلیسی بر سرنوشت انسان‌ها مسلط می‌ماند، یا مقاومت و همبستگی، مسیر دیگری می‌گشاید.

بحران انباشت مازاد؛ ریشه پنهان خشونت

ویلیام رابینسون معتقد است که اگر بخواهیم غزه را بفهمیم، باید به یکی از تناقض‌های اصلی سرمایه‌داری جهانی نگاه کنیم: انباشت مازاد؛ سرمایه‌داری امروز مثل غولی است که بیش از حد خورده و دیگر قادر به هضم غذا نیست. ثروت عظیمی در دستان اقلیت کوچک انباشته شده، اما این ثروت جایی برای سرمایه‌گذاری سودآور پیدا نمی‌کند.

در دهه‌های اخیر، کارخانه‌ها ظرفیت مازاد تولید داشتند، بانک‌ها نقدینگی انباشته کردند و شرکت‌های بزرگ فناوری سودهای میلیاردی به جیب زدند، اما تقاضای کافی در بازار وجود نداشت. به زبان ساده، طبقات فرودست به اندازه‌ای فقیر شده‌اند که دیگر نمی‌توانند مصرف‌کننده مطلوب این سیستم باشند. این همان «بحران انباشت مازاد» است که رابینسون توضیح می‌دهد.

وقتی چنین بن‌بستی رخ می‌دهد، سرمایه‌داران به سمت گزینه‌های خطرناک‌تر می‌روند: سفته‌بازی مالی، خصوصی‌سازی خدمات عمومی، و جنگ؛ از اینجا به بعد، تخریب و ویرانی دیگر نه یک «اشتباه سیاسی»، بلکه بخشی از منطق اقتصاد جهانی می‌شود.

رابینسون برای توضیح این وضعیت مثال می‌زند: همان‌طور که جنگ جهانی دوم، با ویرانی اروپا، زمینه بازسازی و رونق اقتصادی دهه‌های بعد را فراهم کرد، امروز نیز پروژه‌هایی مثل ویرانی غزه زمینه‌ساز بازتولید سود است. هر خانه‌ای که در غزه ویران می‌شود، به معنای پروژه‌ای جدید برای شرکت‌های ساختمانی، قراردادهای میلیاردی بازسازی، و گردش سرمایه تازه است.

اما مسئله فقط پول نیست. در نگاه نظم سرمایه‌داری، جمعیت‌های مازاد انسانی هم باید مدیریت شوند. فلسطینیان از دهه‌ها پیش، نیروی کار ارزان اسرائیل بودند. اما از زمانی که اقتصاد جهانی به مهاجران آسیایی و آفریقایی روی آورد، فلسطینیان به حاشیه رانده شدند و حالا «بی‌مصرف» تلقی می‌شوند. این‌جاست که خشونت جایگزین استثمار می‌شود: وقتی نمی‌توان جمعیتی را در بازار جذب کرد، آن جمعیت به «بار اضافی» تبدیل می‌شود که باید یا تبعید گردد یا حذف.

این منطق محدود به غزه نیست. رابینسون یادآوری می‌کند که در مرز آمریکا و مکزیک، هزاران مهاجر به دلیل سیاست‌های امنیتی جان می‌بازند؛ در مدیترانه، قایق‌های حامل آوارگان آفریقایی غرق می‌شوند؛ و در مرزهای عربستان، صدها مهاجر اتیوپیایی هدف تیراندازی قرار می‌گیرند. همه اینها بخشی از همان بحران جهانی انباشت مازاد است: جایی که «انسان مازاد» باید یا سرکوب شود یا از میان برداشته شود.

از این منظر، غزه صرفاً یک جغرافیا نیست؛ نمونه آزمایشی نظم جدید جهانی است. همان‌طور که سرمایه با مازاد کالا و پول خود نمی‌داند چه کند و به سمت تخریب می‌رود، با مازاد انسانی هم همین رفتار را می‌کند: آنها را به حاشیه می‌راند، محصور می‌کند و در نهایت نابود.

پرسشی که رابینسون پیش می‌کشد، به طرز تکان‌دهنده‌ای ساده است: «وقتی سرمایه‌داری دیگر نتواند همه را در مدار خود جای دهد، با انسان‌های مازاد چه خواهد کرد؟» پاسخ تلخ او این است: کافی است به غزه نگاه کنیم.

دولت پلیسی جهانی؛ وقتی امنیت به تجارت تبدیل می‌شود

رابینسون برای توضیح خشونت ساختاری سرمایه‌داری امروز، از مفهومی کلیدی استفاده می‌کند: دولت پلیسی جهانی؛ او معتقد است سرمایه‌داری جهانی، برای مهار بحران‌های خودش، در حال ساختن شبکه‌ای امنیتی و نظامی است که فراتر از مرزهای ملی عمل می‌کند.

این دولت پلیسی جهانی فقط یک دستگاه سرکوب سیاسی نیست؛ یک صنعت سودآور است. ارتش‌ها، شرکت‌های خصوصی امنیتی، کمپانی‌های فناوری نظارت و دولت‌های غربی همه در هم تنیده‌اند تا جمعیت‌هایی را که «مازاد» تلقی می‌شوند، کنترل یا حذف کنند. غزه در این میان، به آزمایشگاه این سازوکار تبدیل شده است.

کافی است به فناوری‌هایی که در غزه به کار گرفته می‌شوند نگاه کنیم: از پهپادهای مسلح گرفته تا نرم‌افزارهای تشخیص چهره، از دیوارهای هوشمند تا سیستم‌های شنود و ردیابی دیجیتال. بسیاری از این فناوری‌ها ابتدا در میدان‌های محاصره و سرکوب فلسطینیان تست می‌شوند و سپس به بازار جهانی صادر می‌گردند. شرکت‌های اسرائیلی حتی تبلیغ می‌کنند که محصولات امنیتی‌شان «در میدان واقعی امتحان شده» است.

به بیان دیگر، رنج فلسطینیان به کالایی برای فروش جهانی تبدیل می‌شود. همان‌طور که سلاح‌های آزمایش‌شده در جنگ‌ها بهتر فروش می‌روند، ابزارهای امنیتی و نظارتی نیز پس از «آزمایش در غزه» مشتریان بیشتری در اروپا، آمریکا و حتی برخی دولت‌های عربی پیدا می‌کنند.

رابینسون در تحلیل خود هشدار می‌دهد که غزه فقط یک «مسئله محلی» نیست، بلکه بخشی از فرآیند جهانی‌سازی امنیت است. دیوارهایی که امروز پیرامون غزه کشیده شده‌اند، فردا می‌توانند به شکل دیوارهای دیجیتال در پاریس، نیویورک یا ریاض ظاهر شوند؛ با این تفاوت که این بار نه علیه فلسطینیان، بلکه علیه مهاجران، معترضان یا حتی شهروندان عادی.

او این وضعیت را با یک پرسش برانگیزاننده خلاصه می‌کند: وقتی امنیت به بزرگ‌ترین تجارت جهانی بدل شود، آیا کسی می‌تواند از گسترش بی‌پایان جنگ و محاصره در امان بماند؟

از این زاویه، غزه نه تنها نشان‌دهنده شکست سیاست، بلکه نشانه‌ای است از پیروزی سرمایه‌داری پلیسی؛ جایی که زندگی روزمره مردم به آزمایشگاهی برای تکنولوژی‌های سرکوب و انضباط تبدیل می‌شود.

منطق نسل‌کشی؛ وقتی حذف به راه‌حل تبدیل می‌شود

رابینسون تأکید می‌کند که آنچه در غزه رخ می‌دهد، دیگر در چارچوب «اشغالگری» یا «جنگ نامتقارن» قابل توضیح نیست؛ بلکه به یک منطق نسل‌کشی تبدیل شده است. او می‌گوید سرمایه‌داری جهانی وقتی با جمعیت‌هایی روبه‌رو می‌شود که دیگر قابل ادغام در بازار نیستند، آن‌ها را به عنوان «انسانیت مازاد» تعریف می‌کند. این انسان‌ها نه نیروی کارشان سودآور است و نه مصرفشان به چرخه سرمایه می‌افزاید؛ پس راه‌حل نظام، حذف است.

این حذف، اشکال متنوعی دارد: از بمباران مستقیم گرفته تا محاصره غذایی و دارویی، از تخریب زیرساخت‌های حیاتی تا بستن راه‌های مهاجرت. غزه هر چهار شکل را هم‌زمان تجربه می‌کند. وقتی آب و برق و بیمارستان‌ها هدف قرار می‌گیرند، پیام روشن است: «این جمعیت باید ناپدید شود».

یک نمونه روشن از این روند، جایگزینی کارگران فلسطینی با کارگران مهاجر است. دهه‌ها، اقتصاد اسرائیل به نیروی کار فلسطینی متکی بود. اما با جهانی‌سازی و دسترسی به کارگران ارزان‌قیمت از هند، تایلند و فیلیپین، فلسطینیان به‌تدریج کنار گذاشته شدند. پس از عملیات ۷ اکتبر، هزاران کارگر فلسطینی به‌طور دسته‌جمعی اخراج شدند و اسرائیل رسماً اعلام کرد که به دنبال صد هزار کارگر هندی است. پیام این سیاست روشن است: دیگر حتی به کار تو نیازی نداریم؛ حالا حضور تو صرفاً یک تهدید است. این همان لحظه‌ای است که استثمار جای خود را به اخراج و حذف می‌دهد.

رابینسون این وضعیت را در امتداد تاریخ استعمار می‌بیند. همان‌طور که در قرن نوزدهم بومیان آمریکا یا آفریقا به «جمعیت‌های زائد» بدل شدند و یا قتل‌عام و یا به حاشیه رانده شدند، امروز نیز فلسطینیان در غزه همان جایگاه را دارند. تفاوت اینجاست که این بار همه‌چیز به صورت زنده ثبت و پخش می‌شود. بمباران بیمارستان‌ها، تصاویر کودکان بی‌جان، آوارگی صدها هزار خانواده — همه جلوی چشم جهانیان است. اما به جای توقف فاجعه، جهان به آن عادت کرده است.

این همان چیزی است که رابینسون «نرمال‌سازی حذف» می‌نامد. وقتی هزاران کشته در گزارش‌های خبری فقط به یک «عدد» تبدیل می‌شوند، عمق فاجعه در ذهن‌ها کمرنگ می‌شود. چنین روندی خطرناک است، زیرا نسل‌کشی را از یک استثناء هولناک به یک «قاعده قابل پذیرش» بدل می‌کند.

غزه در این معنا تنها یک جغرافیای کوچک نیست؛ بلکه نماد منطق حذف جهانی است. همان منطقی که در صحرای عربستان مهاجران آفریقایی را به گلوله می‌بندد، در مرز آمریکا و مکزیک هزاران نفر را به کام مرگ می‌فرستد و در اردوگاه‌های لیبی و یونان پناهجویان را بی‌سرنوشت رها می‌کند.

پرسش نهایی رابینسون تکان‌دهنده است: اگر امروز جهان بپذیرد که سرمایه‌داری برای بقا می‌تواند بخشی از بشریت را «اضافی» اعلام کند، چه تضمینی هست که فردا این منطق شامل میلیون‌ها انسان دیگر نشود؟

مقاومت جهانی؛ وقتی غزه به پرچم عدالت بدل می‌شود

با وجود تمام تاریکی‌ها، ویلیام رابینسون بر یک نکته پافشاری می‌کند: هیچ نظم سلطه‌ای مطلق نیست. حتی اگر سرمایه‌داری جهانی با خشونت و تکنولوژی سرکوب خود را بازتولید کند، همیشه در برابرش نیرویی به نام مقاومت قد علم می‌کند. و غزه، به شکلی بی‌سابقه، کانون شکل‌گیری چنین مقاومتی شده است.

از خیابان‌های نیویورک و لندن تا دانشگاه‌های آمریکای لاتین و آسیا، پرچم فلسطین به نماد جهانی عدالت‌خواهی بدل شده است. رابینسون این پدیده را «انتفاضه جهانی» می‌نامد؛ موجی از همبستگی مردمی که نشان می‌دهد غزه فقط مسئله فلسطینیان نیست، بلکه مسئله همه کسانی است که علیه منطق حذف و نابرابری ایستاده‌اند.

یکی از جنبه‌های مهم این مقاومت، حضور نسل جوان یهودیان ضدصهیونیست در آمریکاست. برای نخستین بار، شکافی جدی در روایت یک‌دست حامی اسرائیل در غرب ایجاد شده است. گروه‌هایی مثل «یهودیان علیه صهیونیسم» یا «اگرنه الان، پس کی؟» با صراحت اعلام کرده‌اند که سیاست‌های اسرائیل نماینده آن‌ها نیست و فاجعه غزه را نمی‌توان با توجیه‌های تاریخی مشروع کرد. این صدای تازه، نظم رسانه‌ای غرب را به چالش کشیده است.

در کنار آن، جنبش‌های کارگری، دانشجویی و محیط‌زیستی هم به فلسطین پیوند خورده‌اند. برای رابینسون، این همگرایی بی‌دلیل نیست: همان نظامی که در غزه بمب می‌ریزد، همان نظامی است که در آمازون جنگل می‌سوزاند و در آفریقا معادن را غارت می‌کند. مقاومت فلسطین، به زبان او، «میکروسکوپی است که تضادهای کلان سرمایه‌داری جهانی را آشکار می‌کند».

از نگاه رابینسون، آینده غزه تنها در جبهه نظامی تعیین نخواهد شد، بلکه در میدان سیاسی و اجتماعی جهانی رقم می‌خورد. همان‌طور که جنگ داخلی اسپانیا در دهه ۱۹۳۰ پیش‌درآمد جنگ جهانی دوم شد، فلسطین هم می‌تواند نشانه‌ای از مسیر آینده جهان باشد: یا جهان به سمت بربریت و حذف می‌رود، یا مقاومت توده‌ای راهی تازه می‌گشاید.

این چشم‌انداز، نه خوش‌بینی ساده‌لوحانه است و نه انکار تاریکی؛ بلکه یادآوری این حقیقت است که هر نظامی—حتی اگر قدرتمند و بی‌رحم باشد—در برابر همبستگی انسان‌ها آسیب‌پذیر است. و غزه، با همه رنج‌هایش، امروز به پرچمی برای چنین همبستگی‌ای بدل شده است.

غزه، زنگ بیدارباش جهان

غزه دیگر یک جغرافیا نیست؛ به نماد بدل شده است. نماد حقیقت تلخی که نشان می‌دهد سرمایه‌داری جهانی برای حفظ سود خود، حتی از نابودی انسان‌ها هم ابایی ندارد. اما در دل همین تراژدی، حقیقتی دیگر هم قد علم کرده است: مقاومت.

صدای مردم غزه، اگرچه زیر آوار بمباران‌ها خفه می‌شود، اما پژواک آن در خیابان‌های جهان شنیده می‌شود. این پژواک هشدار می‌دهد که آینده نه در دست بانکداران داووس و سیاستمداران غرب، بلکه در دست ملت‌هایی است که حاضر نیستند منطق سود را بر انسانیت ترجیح دهند.

از این رو، مسئله فلسطین دیگر صرفاً مسئله‌ای منطقه‌ای نیست. غزه امروز معیار داوری اخلاقی جهان است: هرکس در برابر این فاجعه سکوت کند، عملاً به تداوم نظمی یاری رسانده است که بر حذف و خشونت بنا شده است.

انتخاب روشن است: یا جهان راه غزه را به‌عنوان «آزمایشگاه حذف» ادامه می‌دهد، یا غزه به «پرچم آزادی» بدل می‌شود. این همان دوگانه‌ای است که آینده بشریت را رقم خواهد زد.

بررسی طرح اشغال غزه که همچنان در اولویت تل‌آویو قرار دارد

در حالی که باریکه غزه همچنان زیر آوار بمباران‌های رژیم صهیونیستی و محاصره کامل انسانی نفس می‌کشد، منابع عبری‌زبان از طرح جدید کابینه نتانیاهو برای اشغال کامل شهر غزه پرده برداشتند؛ طرحی که قرار است با مشارکت حدود ۸۰ هزار نیروی نظامی طی ۴ ماه آینده اجرا شود و اساس آن بر «کوچ اجباری فلسطینیان» بنا شده است.

وبگاه عبری «واللا» در گزارشی اختصاصی نوشت: «یوآو گالانت»، وزیر جنگ رژیم صهیونیستی، دستور داده بررسی‌های نهایی درباره طرحی با مشارکت ۸۰ هزار نظامی انجام گیرد. در چارچوب این طرح، ارتش قصد دارد با محاصره و ورود تدریجی به محله‌های غزه، کنترل کامل بر این شهر را به دست گیرد. منابع آگاه تاکید دارند عملیات به‌ صورت مرحله‌ای طراحی شده و دست‌کم ۴ ماه ادامه خواهد داشت. به نوشته این رسانه، ارتش در کنار بمباران‌های گسترده هوایی، واحدهای زرهی و پیاده را در عملیات زمینی به‌کار خواهد گرفت. هدف نهایی «تخلیه کامل جمعیت غیرنظامی» از مناطق شمالی و سپس استقرار دائم ارتش در بخش‌های مرکزی غزه عنوان شده است.

کمپ‌های انسانی یا مراکز کوچ اجباری؟

تل‌آویو در توجیه این طرح مدعی است که «کمپ‌های انسانی» در جنوب غزه ایجاد خواهد شد تا ساکنان شهرهای تخلیه‌شده در آن اسکان یابند. این کمپ‌ها قرار است شامل چادر، مواد غذایی اولیه و کلینیک‌های درمانی باشند اما کارشناسان معتقدند این اقدام چیزی جز «پوشش رسانه‌ای برای کوچ اجباری و پاکسازی جمعیتی» نیست.

یک مقام فلسطینی در گفت‌وگو با رسانه‌های عربی تاکید کرد: «ایجاد کمپ انسانی در شرایطی که محاصره کامل غذایی و دارویی ادامه دارد، تنها به معنای جمع کردن مردم در اردوگاه‌هایی تحت کنترل صهیونیست‌هاست؛ مقدمه‌ای برای اخراج تدریجی و نهایی آنان از غزه».

این تحولات در حالی است که بحران سیاسی در داخل سرزمین‌های اشغالی نیز شدت گرفته است. صدها هزار نفر از صهیونیست‌ها طی روزهای گذشته در تل‌آویو، قدس اشغالی و حیفا به خیابان‌ها آمدند و علیه سیاست‌های جنگ‌طلبانه کابینه نتانیاهو شعار دادند. این اعتراضات به درگیری میان پلیس و معترضان کشیده شد.

با این حال، «کابینه جنگ» اعتراضات مردمی را «اشتباهی فاحش» توصیف کرد و مدعی شد این تظاهرات به سود حماس و دیگر گروه‌های مقاومت است. روزنامه‌های عبری نوشتند شکاف اجتماعی در سرزمین‌های اشغالی به‌طور بی‌سابقه‌ای افزایش یافته و کابینه با «بحران مشروعیت» مواجه است.

استقبال برخی دولت‌های عربی از انحلال حماس!

در سطح منطقه‌ای نیز نشانه‌هایی از همراهی برخی دولت‌های عربی با سناریوی اشغال غزه دیده می‌شود. «یائیر گولان»، معاون پیشین ستاد ارتش رژیم صهیونیستی، در مصاحبه‌ای فاش کرد که «وزیر خارجه امارات» از طرح برچیدن حماس استقبال کرده و حتی وعده داده است ۴۳ میلیارد دلار در پروژه‌های بازسازی غزه سرمایه‌گذاری کند. این موضع‌گیری آشکارا نشان می‌دهد که تل‌آویو برای اجرای سیاست‌های اشغالگرانه خود در پی جلب مشارکت مالی برخی کشورهای عربی است؛ کشورهایی که همواره در ظاهر از حقوق فلسطینیان سخن می‌گویند اما در عمل به پروژه‌های تل‌آویو چراغ سبز نشان داده‌اند.

موضع تشکیلات خودگردان و مصر

در همین حال، «محمد مصطفی» نخست‌وزیر تشکیلات خودگردان فلسطین، در دیدار با «مصطفی مدبولی» نخست‌وزیر مصر، اعلام کرد که رام‌الله آماده است «مسؤولیت کامل اداره غزه» را پس از پایان جنگ بپذیرد. او مدعی شد: «ما برای تشکیل دولت واحد فلسطینی آمادگی داریم». «بدر عبدالعاطی»، وزیر خارجه مصر نیز پس از این دیدار تصریح کرد: «راه‌حل بحران تنها در گرو پایان اشغالگری و بازگرداندن حقوق مردم فلسطین است». قاهره تاکید کرده است که هرگونه کوچ اجباری ساکنان غزه به خارج از مرزها را نخواهد پذیرفت.

ابتکار مقاومت در قبال اسرا

از سوی دیگر، منابع نزدیک به گروه‌های مقاومت خبر دادند که طرح جدیدی درباره اسرا در دست بررسی است. بر اساس این ابتکار، مقاومت قصد دارد از پرونده اسرا به ‌عنوان «اهرم فشار اصلی» بر کابینه نتانیاهو استفاده کند. این منابع تاکید کردند: «جان فلسطینیان کمتر از جان اسیران صهیونیست نیست و هرگونه معامله باید متوازن باشد». چنین موضعی، علاوه بر فشار بر تل‌آویو، نشان‌دهنده انسجام داخلی در میان گروه‌های مقاومت است؛ انسجامی که رژیم صهیونیستی تلاش دارد با عملیات نظامی و جنگ روانی از هم بپاشد.

سناریوی تبعید به سودان جنوبی

یکی از جنجالی‌ترین بخش‌های طرح صهیونیست‌ها، «انتقال بخشی از ساکنان غزه به سودان جنوبی» است. روزنامه هاآرتص گزارش داد وزارت خارجه این رژیم مذاکراتی با دولت جوبا انجام داده است تا بخشی از فلسطینیان به سودان جنوبی منتقل شوند. این در حالی است که سودان جنوبی خود با بحران وبا، جنگ داخلی و کمبود منابع غذایی مواجه است و توان پذیرش جمعیت جدید را ندارد. فعالان حقوق بشری این اقدام را «نسخه جدیدی از نکبت ۱۹۴۸» توصیف کرده‌اند.

به‌رغم تبلیغات رسانه‌ای و فشارهای سیاسی و نظامی، واقعیت میدانی نشان داده است که رژیم صهیونیستی در دستیابی به اهداف خود ناکام مانده و طرح‌های اشغالگرانه‌اش با مقاومت سرسخت مردم غزه روبه‌روست. بحران مشروعیت داخلی، تظاهرات گسترده صهیونیست‌ها، انتقادات جهانی و انسجام جبهه مقاومت، همگی نشان می‌دهند که تحقق سناریوی کوچ اجباری، نه تنها غیرانسانی بلکه بسیار دشوار و پرهزینه خواهد بود.

نویسنده:امیرمحمد قدس

دیدگاهتان را بنویسید