تلاش روابط عمومی برای بازسازی تصویر وزارتخانه با اتکا به مشاوران تبلیغاتی، در برابر حجم واقعی مشکلات بیاثر مانده است. بحرانها از سکوها و مخازن آغاز میشوند و در نهایت در روابط عمومی به نمایش گذاشته میشوند.
بحران صادرات و فروش نفت
بیش از هر زمان دیگری آشکار شده است. آمارها نشان میدهد بخش قابلتوجهی از نفت ایران نه فروخته شده و نه مصرف شده، بلکه میان کشتیها و بنادر جابجا شده است. نفت ذخیرهشده روی آب به ۵۲ میلیون بشکه رسیده؛ رقمی بیسابقه در دو سال و نیم اخیر. کاهش خرید پالایشگاههای چینی و تخفیفهای بیسابقه تا ۸ دلار برای هر بشکه نفت سبک، نشانهای از ضعف در شبکه فروش است؛ ضعفی که پس از تغییر ساختار نیکو، زیانی معادل ۴.۷ میلیارد دلار به کشور وارد کرده است. در کنار این بحران، بازگشت ارز نفتی نیز مختل شده و رسوب منابع در تراستیها زنجیره واردات نهادههای دامی را مختل کرده و قیمت کالاهای اساسی را افزایش داده است.
بحران تولید نفت نیز قابل کتمان نیست. تولید نفت ایران در ماه اکتبر ۶۶ هزار بشکه کاهش یافت و از آغاز دولت چهاردهم تاکنون مجموعاً ۱۰۱ هزار بشکه افت کرده است؛ در حالیکه وعده رسمی افزایش ۴۰۰ هزار بشکهای بود. گزارشهای بینالمللی نشان میدهد روند تولید برخلاف ادعاهای رسمی نزولی بوده و بخش زیادی از نفت در مسیر یا روی آب باقی مانده است.
بحران تولید گاز به مرحله هشدار رسیده است. بر اساس دادههای رسمی، ایران از سال آینده وارد دوره کاهش تولید گاز خواهد شد و تا سال ۱۴۱۰ تنها قادر به تأمین نیمی از تقاضای داخلی خواهد بود. این ناترازی کشور را ناچار به مصرف ۱۵ میلیارد دلار سوخت مایع کرده؛ اقدامی که هزینه تولید انرژی را چند برابر، آلودگی هوا را تشدید و سلامت عمومی را تهدید کرده است. پروژههای توسعهای نیز متوقف ماندهاند؛ میدان آزادگان در وضعیت نیمهتعطیل قرار دارد و پروژه میدان گازی مختار با وجود هزینههای سنگین بلاتکلیف مانده است.
در چنین شرایطی، تغییر مدیر روابط عمومی نه راهحل است و نه نشانه اصلاح؛ بلکه تنها تلاشی برای پنهانکردن بحرانهای مدیریتی است. الگویی تکرارشونده دیده میشود: کاهش تولید نفت به روابط عمومی ارتباطی ندارد، اما روابط عمومی قربانی میشود. رسوب ارز حاصل از فروش نفت محصول سیاستگذاری غلط است، اما رسانهها مقصر معرفی میشوند. توقف پروژههای کلیدی ناشی از ضعف مدیریت است، اما مدیران میانی هدف قرار میگیرند.
بنابراین تصویر امروز وزارت نفت روشن است: صادرات واقعی کاهش یافته، ارز نفتی بازنگشته، تولید نفت نزولی است، تولید گاز در آستانه ناترازی بلندمدت قرار دارد، پروژههای راهبردی متوقف شدهاند و هزینهها افزایش یافته است. در چنین وضعیتی، تغییر یک مدیر روابط عمومی تنها معنایی دارد: تلاش برای پوشاندن یک بحران بزرگ مدیریتی.
و پرسش جدیتر از همیشه در افکار عمومی مطرح است: قربانی بعدی چه کسی خواهد بود؟ یک مدیر دیگر یا منافع ملی ایران؟