در حالیکه خاورمیانه بار دیگر در آستانه بازتعریف مرزها و نظم سیاسی قرار گرفته، سوریه به نقطه کانونی تحولات ژئوپلتیک منطقه بدل شده است؛ از نشستهای محرمانه در پاریس تا پیشرویهای نظامی در جنوب، همه نشانههایی از طرحی تازه برای تجزیه این کشور دارند. همزمان، تنشهای فزاینده میان ترکیه و اسرائیل در سوریه پسااسد، خطر یک درگیری مستقیم را افزایش داده و آینده این کشور را به صحنهای از رقابتهای توسعهطلبانه بدل کرده است. آیا دمشق بار دیگر به نقطه آغاز تاریخ بازمیگردد؟
در خاورمیانه، هیچ چیزی به عقب برنمیگردد اما همه چیز با گذشته و تاریخ پیوند خورده است، این «تناقض شگفت انگیز» فقط در غرب آسیا یافت میشود. چه آیندهای در انتظار است؟ نظم سیاسی خاورمیانه چه شکلی خواهد داشت و بازیگران منطقهای و فرامنطقهای چه میخواهند؟ پاسخ همه این سوالات شاید امروز در سوریه نهفته باشد جایی که اتفاقات جاری و مهیب کنونی در آن شاید بستر تولد مقاومتی جدید در شامات شود.
یک قرن قبل، فاتحان جنگ جهانی اول موسوم به «جنگ بزرگ»، تصمیم به تجزیه «مرد بیمار اروپا» یعنی امپراطوری در حال فروپاشی عثمانی کردند. وزرای خارجه انگلستان و فرانسه طی توافق محرمانه سایکس-پیکو که در ابتدا «توافقنامه آسیای صغیر» نام داشت، ریشههای یک بحران بیپایان را در منطقه کاشتند. مرزهای دستساز و خط کشیده شدهای که بین دو قدرت استعمارگر اروپایی تقسیم شد، یک منطقهای ناآرام را بنیان گذاشت.
بعد از یکصد سال، غرب آسیا دوباره در یک نقطه عطف تاریخی ژئوپلتیک قرار گرفته است. صهیونیست ها از تغییر مرزهای خاورمیانه و تغییر شکل منطقه صحبت می کنند و بنیامین نتانیاهو از «اسرائیل بزرگ« سخن می گوید؛ تحولاتی که ناظران از آن به عنوان «سایکس-پیکو ۲» یاد می کنند. سرنخ این اتفاق در گفته توماس باراک، فرستاده آمریکا به سوریه و لبنان قابل ردیابی است جایی که چند رو ز قبل گفت اسرائیل پس از حمله «هفت اکتبر» نگرش تازهای به مرزها دارد و خطوط ترسیمشده در توافقنامه سایکس-پیکو را «بیمعنا» میداند. باراک در گفتوگویی پادکستی که روز جمعه منتشر شد، تأکید کرد اسرائیلیها معتقدند «هرجا لازم باشد برای حفاظت از خود خواهند رفت» و افزود نگاه تلآویو به مرزها پس از حمله «حماس» در ۷ اکتبر ۲۰۲۳ دگرگون شده است.
این اظهارات در روزهایی بیان شد که باراک به همراه اسرائیلی ها و مقامات حکومت دست نشانده جولانی در پاریس، نشست های محرمانه ای با هدف دستیابی به توافقات امنیتی دمشق با تل آویو ترتیب دادند. توافقاتی که می تواند مقدمه تجزیه سوریه را به دنبال داشته باشد.
مارکو روبیو، وزیر خارجه آمریکا اردیبهشت ماه همزمان با سفر دونالد ترامپ به خاورمیانه در جلسه استماع کنگره از چیزی صحبت کردکه دورنمای سوریه را در طراحی آمریکایی-اسرائیلی آشکار میکند: احتمال جنگ داخلی و تجزیه این کشور. این مواضع در حالی بود که رئیس جمهور آمریکا در ریاض با ابومحمد الجولانی دیدار کرده و خبر از رفع تحریمهای سوریه داد، همان تحریمهایی که با نام «سزار» خود در دور اول ریاست جمهوری علیه مردم سوریه وضع کرده بود.
نتانیاهو بارها بر طرح ایجاد منطقه بدون سلاح در جنوب سوریه از جمله استان سویدا، تأکید کرده است. ارتش اشغالگر از دسامبر ۲۰۲۴ چندین بار در جنوب سوریه پیشروی کردهاند. در لبنان نیز، صهیونیست ها بارها گفتهاند قصد عقبنشینی از «تپههای پنجگانه» در جنوب این کشور را ندارند. یسرائیل کاتس، وزیر دفاع اسرائیل، از آوریل گذشته اعلام کرده حضور خود را در آنچه «مناطق امنیتی» در غزه، سوریه و لبنان نامید، چه موقت و چه دائم، حفظ خواهد کرد. پرسش اساسی این است که با تداوم حملات رژیم صهیونیستی به سوریه که این کشور را برای چنددهه به عقب رانده و در سایه دولت درمانده احمد الشرع، چه آینده ای در انتظار این کشور مهم عربی است؟
دسامبر ۲۰۲۴، شورشیان تحریرالشامی (HTS) در میان چشمان بهت زده جهانیان، بدون هیچ گونه مقاومتی از سوی ارتش سوریه طی چند روز به دمشق رسیدند تا حکومت خاندان اسد برای پنج دهه به پایان خود برسد.
اندیشکده و رسانههای غربی آنقدر فرصت داشتند که از فرط ذوق زدگی این اتفاق را «لحظه پراگ» ( اشاره به انقلابهای اروپای شرقی در واپسین روزهای اتحاد جماهیر شوروی) بنامند، اما با فرو نشستن غبارها حالا به نظر میرسد سوریه نه رو به دروازه آزادی و پیشرفت که به سوی یک دالان تاریکی هدایت میشود و نه بهار پراگ که با «لحظه لیبی» پساقذافی مواجه است.
جمهوری عربی سوریه، از بدو تاسیس بعد از جنگ جهانی اول همواره کانون تحولات بسیار بزرگ در منطقه بوده است، نبض خاورمیانه با اتفاقات این کشور میزده و هرگونه تغییر نظم سیاسی و ترتیبات امنیتی جدید در منطقه از دروازه دمشق گذشته است. با این وجود ثبات حلقه مفقوده این کشور مهم عربی بوده است، نگاهی به تاریخ سوریه نشان میدهد فقط در یک مقطع و آن هم بعد از روی کار آمدن حافظ اسد در دهه هفتاد میلادی است که حکومت بعث سوریه با تمام معایب خود موفق میشود یک دولت مرکزی مقتدر در متکثرترین واحد سیاسی در خاورمیانه تشکیل دهد. سوریه حافظ اسد اگرچه در جنگ شش روزه ۱۹۶۷ بلندیهای جولان را از دست میدهد اما برای حداقل سه دهه یک قدرت معتبر منطقهای با یک ارتش قدرتمند باقی میماند و تقریبا مانعی در برابر جاهطلبیهای اسرائیل ایجاد میکند، اتحاد مصر و سوریه و تاسیس اتحاد جماهیر عربی است که منطقه را تحت تاثیر قرار میدهد، دمشق تاثیرگذارترین بازیگر لبنان است و با قرار گرفتن در کنار ایران در جنگ با عراق، پویاییهای خاورمیانه را دستخوش تغییرات شگرفی میکند.
اما سیر تحولات سوریه که به ۲۰۱۱ و آغاز یک جنگ جهانی در دمشق منتج شد به قدری بنیان های این کشور را تضعیف و فرسوده کرد تا در نهایت ترکیه از این فرصت استفاده کرده و با بهرهبرداری از تحولات پساهفتاکتبر، زمینه را برای تحقق طمع بلندمدت خود به سوریه، مناسب ببیند. حالا همه چیز به نقطه اول بازگشته و تاریخ میخواهد از «صفر» شروع شود.
تلاش برای تجزیه سوریه تصویری جدید نیست. در دهه ۲۰ میلادی تلاش فرانسه برای تقسیم سوریه به چهار واحد کوچک تر یعنی دمشق، حلب و ۲ دولت کوچک اقلیت علوی ها و دروزی ها موجب مخالفت شدید علیه این سیاست قدیمی تفرقه بیندارو حکومت کن شد. در جولای ۱۹۲۵ دروزیها یک شورش علیه دستگاه حکومتی به راه انداختند که دامنه آن تا دمشق و سایر جاهای سوریه گسترش یافت و دو سال ادامه یافت. صلح تنها زمانی بازگشت که یکپارچگی سرزمینی سوریه به رسمیت شناخته شد. این رویدادها سبب شد نیروهای ملی گرایی که طی سالهای مبارزه با فرانسویان پراکنده شده بودند و در قالب یک بلوک ملی گرد هم آمده بودند درصدد کسب استقلال سوریه برآیند.
حالا به نظر می رسد سوریه یکبار دیگر با چنین صحنه ای روبرو شده است. تمامیت ارضی این کشور در خطر است، اسرائیل با حملاتش از یک طرف و دولت ضعیف جولانی که یارای هیچ گونه مقاومتی در برابر حملات و تجاوزات صهیونیست ها ندارد، زمینه تشکیل یک مقاومت جدید کرده است.
به دلیل ماهیت توسعه طلبانه بازیگران دخیل در وضعیت موجود سوریه، این خطر وجود دارد که این کشور بار دیگر وارد چرخهای از خشونت و بیثباتی شود. دمشق اکنون با چالش دشوار گذار به نظمی جدید مواجه است.
همزمان تنشها بین متحدان ایالات متحده یعنی ترکیه و اسرائیل در سوریه پسااسد در حال افزایش است. هر یک از آنها اهداف کاملا متضادی را در سوریه دنبال میکنند. ریشههای بحران در این واقعیت نهفته است که هم تلآویو و هم ترکیه سیاست توسعهطلبانه تهاجمی را دنبال میکنند و واشنگتن تاکنون تلاش چندانی برای مهار این جاهطلبیها نکرده است. ۲ همسایه سوریه، اسرائیل و ترکیه، از خلأ قدرت برای گسترش نفوذ خود در آنجا سوءاستفاده کردهاند و همین حالا هم درگیریهایی بین آنها آغاز شده و احتمال حمله تل آویو به آنکارا مطرح شده است. هاکان فیدان وزیر امور خارجه ترکیه هفته گذشته ادعا کرد دولت اردوغان روابط تجاری با اسرئیل را به طور کامل قطع کرده و حریم هوایی و مسیر دریایی به روی صهیونیست ها را نیز بسته است.
ترکیه با هدف دستیابی به دستاوردهای غیرقانونی، مرتکب اقدامات آشکاری علیه همسایه خود شده است. در دوره اول ترامپ، آنکارا اقدامات گستردهتری علیه مناطق تحت کنترل کردها در شمال سوریه انجام داد. آنکارا عملا نوار وسیعی از خاک را که فراتر از مرزهایش با هر دو همسایه امتداد دارد، کنترل میکند. با توجه به مانورهای خطرناک و تحریکآمیز هواپیماهای جنگی اسرائیل و ترکیه در حریم هوایی سوریه، احتمالا اوضاع به یک فاجعه واقعی تبدیل خواهد شد.
از سال ۲۰۱۹، هیئت تحریر الشام استان ادلب در شمال غربی سوریه را تحت کنترل خود درآورده است و آنکارا با ایجاد یک منطقه حائل در شمال سوریه، به طور غیرمستقیم از آن حمایت کرده است.
در عین حال، تلاش رجب طیب اردوغان برای براندازی دولت بشار اسد، درب جعبه پاندورا را باز کرد. اگر سوریه وارد دورانی از خلا قدرت شود پیامدهای تغییر حکومت سوریه میتواند به مانند بومرنگی به آنکارا برگردد. ترکیه نگران است که در سوریه ناگزیر به مقابله با اقدامات تهاجمی رژیم صهیونیستی شود.
پایگاه «میدل ایست آی» در این رابطه می نویسد: اگرچه ترکیه پس از سقوط اسد، موفق شد از مزیت استراتژیک خود بهرهبرداری کند و سیاست جدید خود را بر اساس اصل «مالکیت منطقهای» شکل داد و اجرا کرد که با سیاست مسالمت جویانه دولت اردوغان در برابر مواضع تهاجمی اسرائیل در سوریه همراه شد اما اما در این مرحله، این راهبرد دیگر نتیجهای به همراه ندارد.
در این مدت، اسرائیل ظرفیت نظامی رژیم جدید سوریه را نابود کرد، کنترل منطقهای خود بر بلندیهای جولان را گسترش داد و حمله هوایی به دمشق انجام داد تا به گفته خود «دروزیهای جنوب» را محافظت کند.
اسرائیل بهدنبال ایجاد یک حوزه نفوذ مستقیم در جنوب سوریه است؛ هم برای بیرون راندن ترکیه از منطقه و هم برای تضعیف دولت دمشق تا در نهایت سوریهای ناپایدار و ضعیف شکل بگیرد. تحولاتی که در اطراف سویدا جریان دارد و سیاستهایی که بر اساس خطوط گسل فرقهای دنبال میشوند، معماری امنیتی مورد نظر ترکیه در سوریه را نیز هدف قرار دادهاند. میدل ایست می افزاید: سوریه به جبههای جدید در رقابت راهبردی میان ترکیه و اسرائیل تبدیل شده است. در این شرایط برای آنکارا دشوار است بتواند بدون اتخاذ موضعی بازدارندهتر و صریحتر در برابر مداخلهگری منطقهای اسرائیل، ورق را برگرداند.
یک منبع ارشد امنیتی اسرائیل هفته گذشته به المانیتور گفت که رجب طیب اردوغان، رئیسجمهوری ترکیه نفوذ کشورش در سوریه را واگذار نخواهد کرد. این منبع افزود که رژیم صهیونیستی، هاکان فیدان وزیر امور خارجه اردوغان را کسی میداند که عملاً الجولانی را «مدیریت» میکند. این منبع امنیتی اسرائیلی که به شرط ناشناسماندن سخن گفت، اظهار کرد که رویکرد و سیاست ترکها بر اساس تفکر نوعثمانی آنها برای احیای نفوذ ترکیه در سراسر حوزه مدیترانه پیش میرود. اردوغان حامی کلیدی گروه تکفیری جولانی بوده و اولین کشوری بود که هنگام به قدرترسیدنش از او حمایت کرد. اسرائیل و دولت موقت الشرع منافع ویژهای در توافق امنیتی دارند. جولانی به دنبال رسمیت بخشیدن بینالمللی دولت خود و سرازیرشدن کمکها به سوریه است. در همین حال، اسرائیل میخواهد جنوب سوریه را غیرنظامی کرده و با ایجاد خط حائل از استقرار تسلیحات استراتژیک در این منطقه جلوگیری کند. با این حال، یک منبع دیپلماتیک ارشد اسرائیلی هشدار داد تل آویو ممکن است با ائتلافی تحت رهبری اخوانالمسلمین که از قطر و از طریق دمشق تا آنکارا امتداد دارد، روبهرو شود. این منبع دیپلماتیک افزود: «ترکیه عضو ناتو و بسیار نزدیک به دولت ترامپ است. اگرچه اردوغان اسرائیل را دشمن معرفی کرده، ما هیچ قصدی برای جنگ با ترکیه نداریم؛ اگرچه در خاورمیانه هر چیزی ممکن است.»
اسرائیل عمدتاً نگران حضور نظامی ترکیه در سوریه، به ویژه در منطقه کردنشین شمال است که احتمال دارد به سمت جنوب گسترش یابد. یک منبع ارشد اطلاعاتی سابق اسرائیل به المانیتور گفت: «ترکیه اکنون به دنبال تسلط بر بازسازی ارتش سوریه هست؛ بنابراین اسرائیل باید مطمئن شود که کنترل را از دست ندهد.» او افزود: «مرد کلیدی فیدان است. افراد زیادی در اسرائیل او را خوب میشناسند. او مرد بسیار جدی اما بسیار مصممی است. او میخواهد سوریه را به نیروی نیابتی ترکیه تبدیل کند. در همین حال یک مقام ارشد امنیتی سابق اسرائیل به المانیتور گفت: «به اردنیها توجه کنید. آنها بسیار به سوریه مشکوک هستند. برخلاف ما، آنها مرز را برای کمک به دروزیها باز نکردند، به الجولانی اعتماد ندارند و متقاعد نشدهاند که او تروریستی در لباس غربی نیست. آنها اکنون برای اولین بار به سربازی اجباری در ارتش اردن روی آوردهاند و این نشاندهنده سطح بدبینی آنهاست.»
دولت جولانی چیزی است که در ادبیات روابط بین الملل از آن به عنوان دولت فرومانده ( Failed State) یاد می شود. برای ناظران و تحلیلگران از همان ابتدا مشخص بود که احمد الشرع و هیات تحریرالشام فقط ابزاری برای دوره گذار هستند و کسی قرار نیست روی آنها برای آینده تشکیل حکومت برنامه ریزی و قمار کند.
اقدامات و ادعاهای الشرع نسبت به حفاظت از همه اقوام و مذاهب سوریه بازتابدهنده فشارهایی بود که او برای نشان دادن توانایی خود در تشکیل دولتی فراگیر که نماینده اقلیتهای دینی و قومی کشور باشد، متحمل میشود. این چالش بهویژه با بروز خشونتها و کشتار وحشیانهای که نیروهای تحریرالشام علیه علویها در غرب و در جنوب علیه درزوی ها مرتکب شده و صدها تن را کشتند، دشوارتر شده است.
از زمانی که گروه شورشی الجولانی و هیئت تحریر الشام در دسامبر ۲۰۲۴ قدرت را به دست گرفتند محرز شده که او قادر نیست کشوری به این گستردگی و تنوع قومیتی را اداره کند. «فارن افرز» چندماه قبل در گزارشی نوشت: تحریرالشام با پشتیبانی ترکیه، در بخش زیادی از جنگ داخلی سوریه در استان ادلب در شمالغرب فعال بود، اما روشن نیست که آنچه در ادلب جواب داده، در سراسر سوریه نیز کارآمد باشد.
بسیاری از سوریها، الجولانی را فردی میدانند که آماده است تا زمانی که در مسیر دستیابی به قدرت باشد، از تعهدات و ائتلافهای قبلی خود چشمپوشی کند.
این رسانه آمریکایی میافزاید: تا زمانی که گروههایی مانند شبهنظامیان دروزی در جنوب غرب که از حمایت اسرائیل برخوردارند و کردها در شمالشرق خارج از مدار قدرت باقی بمانند، تحریرالشام تنها کنترل ناقصی بر سوریه خواهد داشت. در نهایت، الشرع یا باید این گروهها را جذب کند، یا با آنان رویارویی کند و یا به طور ضمنی این واقعیت را که بر سراسر سوریه تسلط ندارد، بپذیرد. این در حالی است که سوریه با مشکلاتی جدی، از جمله فروپاشی اقتصادی، احتمال ازسرگیری درگیریهای داخلی و مداخلات مخرب قدرتهای خارجی روبهرو است.
رهبران دروزیها در سویدا از مشروعیت دولت احمد الشرع در سوریه حمایت نمیکنند. کردها نیز بهشدت به این دولت بیاعتمادند. این عدم اعتماد ریشه در تجربه سالهای گذشته دارد، زمانی که تحریرالشامیها، بارها به مناطق کردنشین حمله کردند.
پس از هفت ماه تحولات خونین، سوریه وارد مرحلهای از گذار پرمخاطره شده است. احمد الشرع، که از دل یک جنبش سلفی شورشی برخاسته، اکنون در رأس دولتی موقت ایستاده که باید کشوری ویران، چندپاره و گرفتار تضادهای داخلی و منطقهای را مدیریت کند. تعارضات داخلی، رقابتهای جناحی در درون حاکمان کنونی و استقلالطلبی گروههایی مانند نیروهای دموکراتیک سوریه (SDF) در شمالشرق، احتمال تمرکز قدرت را کاهش دادهاند. فابریس بالانش، تحلیلگر فرانسوی مسائل سوریه، احتمال تثبیت وضعیتی شبیه به فدرالیسم غیررسمی را مطرح کرده و میگوید: «سوریه بیش از هر زمان دیگری شبیه به کشوری با چند دولت محلی است که در چارچوبی گنگ و ناهماهنگ به حیات ادامه میدهد.» در این وضعیت، کردها در شمالشرق، دروزیها در جنوب، گروههای سنی مسلح در اطراف دمشق و مناطق علوینشین، هر کدام عملاً مناطقی خودگردان را اداره میکنند.
تغییر موازنه، تشدید رقابت تحولات سوریه پس از سقوط اسد پیامدهای ژرفی بر منطقه دارد. از سوی دیگر، ظهور یک دولت سلفی (ولو معتدلشده با حمایت تفکر اخوانی ترکیه و قطر) در دمشق، نگرانیهایی را برای غرب و برخی دولتهای منطقه، از جمله مصر، اردن و عربستان پدید آورده است. از نظر ژئوپلیتیکی، سوریه به عرصه تقابل منافع متضاد تبدیل شده است: ترکیه به دنبال محدود کردن نفوذ کردها و تثبیت عمق استراتژیک در شمال سوریه است. عربستان سعودی تلاش دارد با حمایت مشروط از دولت موقت، سوریه را به نظم عربی بازگرداند.
نشریه فارن پالیسی چند روز بعد از سقوط دولت بشار اسد نوشت: فراتر از مرزهای سوریه، اما مرتبط با موضوع ثبات داخلی این کشور، واکنش رهبران منطقه است که اکثر آنها در سالهای اخیر از بازگشت اسد به جامعه دولتهای عربی استقبال کرده بودند. اماراتیها، سعودیها، اردنیها و مصریها عمیقاً با انباشت قدرت سیاسی اسلامگرایان مخالف هستند. انتظار اینکه این دولتها بیکار بنشینند، آن هم در حالی که هیأت تحریرالشام حکومت خود را در دمشق سازماندهی میکند، نادیده گرفتن بسیار زیاد تاریخ اخیر خاورمیانه است.
این نگرانی همچنان پابرجاست. فتح دمشق توسط هیات تحریرالشام آن اتفاقی نیست که مطلوب قاهره باشد. حاکمیت اسلام جهادی که از نحله تفکر اخوانی حمایت می شود برای دولت عبدالفتاح السیسی که دولت اخوانی «مرسی» را سرنگون کرده، نگران کننده است. از طرف دیگر تصرف بیشتر سرزمین های سوری در بلندی های جولان توسط تل آویو، مصری ها را متوجه اتفاقی مشابه یعنی حضور اسرائیلی ها در محور فیلادلفی در مرز مصر می کند.
اشغالگری اسرائیل با هدف تحمیل واقعیت جدید به بازیگران منطقه می تواند ارزش استراتژیک مصر در غرب آسیا را تهدید کند. توسعه طلبی ارضی جدید اسرائیل در قالب طرح اسرائیل بزرگ سیگنالی به قاهره است که دینامیسم جدیدی در منطقه می تواند شکل بگیرد که کمپ دیوید را تحت الشعاع قرار دهد.
جنگ تحمیلی ۱۲ روزه اسرائیل علیه ایران، این مفهوم را برای دولت های عربی نظیر عربستان سعودی و مصر تولید کرد که هیچ یک از کشورهای منطقه در برابر توسعه طلبی اسرائیل مصونیت نخواهند داشت.
نویسنده: علیرضا حقیقت
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا