پشت پرده ماسک و دونالد ترامپ

پشت پرده ماسک و دونالد ترامپ

ماسک و دونالد ترامپ دو رفیق گرمابه و گلستان بودند که خیلی زود بر سر مسائل مالی با چالش مواجه شدند و به دشمن هم تبدیل شدند.

به گزارش سرمایه فردا، مشاجره زننده دونالد ترامپ و ایلان ماسک نشان‌دهنده فاجعه حکومت داری در آمریکا بود. در همین رابطه محمدرضا اسلامی مسأله را بررسی کرده‌است.

جردن پیترسون روانشناس صاحبنام بین‌المللی جمله جالبی دارد که مصداق این اتفاقات اخیر است: «…امر زشت(Ugly thing) یعنی دیدن یک انسان پیر که infant (کودک) باقی مانده باشد.»

پیترسون بارها در سخنرانی‌هایش این مضمون را گفته که مشمئزکننده‌ترین و چندش‌آورترین صحنه، دیدن فردی است که به میان‌سالی/سالخوردگی رسیده اما کودک باقی‌مانده است. از این زشت‌تر نیست.

رفت و برگشت توئیت‌های ایلان ماسک و دونالد ترامپ و سطح نازل حرف‌هایی که ظرف چندساعت اخیر رد و بدل شد میلیون‌ها نفر را در دنیا متحیر کرد!
جدای از اینکه این مشاجره کلامی پیرامون چه چیزی شکل گرفته «سطح» حرفهایی که زده‌شد از سطح دعوای دو نوجوان‌دبیرستانی پائین‌تر بود. این سوال مطرح می‌شود که آیا زمام حکمرانی این دنیا در دست خردمندان است؟!

حافظ می گوید:
زیرکی را گفتم این احوال بین/ خندید و گفت/
صعب روزی، بوالعجب کاری،
پریشان عالمی

ولادیمیر پوتین یک رفیق گرمابه و‌ گلستان داشت به نام

یوگنی پریگوژین. این آقای پریگوژین شخص باعرضه ‌ای بود و در هر کاری دستی داشت و یک هزاردستان واقعی بود! در کنار بازرگانی و فعالیت‌های تجاری، گروه واگنر را هم مدیریت می‌کرد و از هر یک از انگشت‌هایش هنری می‌بارید. در جریان حمله روسیه به اوکراین این آقای پریگوژن با استفاده از نیروهای واگنر و حتی با بکارگیری «زندانیان آزادشده در ازای خدمت نظامی» در نبردهای کلیدی مانند باخموت حضور فعال داشت. با این حال، او به‌تدریج به یکی از منتقدان فرماندهی نظامی روسیه یعنی عالیجناب ولادیمیر تبدیل شد. به دلیل «اعتماد به نفس» فراوان، یک نیمچه شورشی هم علیه پوتین به‌راه انداخت که سریعا با واسطه‌گری بلاروس پایان یافت.

کمتر از دو ماه بعد جت شخصی این آقای پریگوژن سقوط کرد! به تعبیر حافظ، زیرکی را گفتم این احوال بین:

ولادیمیر پوتین اعلام کرد که دلیل سقوط هواپیما، انفجار نارنجک‌های دستی در داخل هواپیما بوده و هیچ عامل خارجی در این حادثه نقش نداشته است!

تفاوت آمریکا با روسیه در این است که در آمریکا «امر قدرت» مهارشده‌تر است و «رسانه» حضور جدی‌تری در جامعه دارد. لذا حکمران «فعال مایشاء» نیست. او حتی اگر بخواهد هم نمی‌تواند فعال مایشاء باشد. اما «سوال اصلی» پیرامون دعوای ایلان با دونالد یا دعوای ولادیمیر با یوگینی نیست. سوال اصلی این است که:

آیا زمام حکمرانی این دنیا در دست خردمندان است؟

بدیهی است که خیر! پس سوال اینجاست که فلسفه نظم موجود در این دنیا و توسعه تکنولوژی و دانش محصول چیست؟

چگونه است که بشر در سایه نظم و ساختار، توانسته دانشگاه‌هایی مانند استنفورد و هاروارد را شکل دهد و از محصول همان دانشگاه‌ها توانسته دانش پزشکی و مهندسی را توسعه دهد. اگر خردمندان بر صدر مصطبه این عالم نیستند پس دانش چگونه تولید شده/می‌شود؟

انسان معاصر در مسیر رشد و بلوغ خود سعی و خطاهای بسیار کرده و کوشیده که با «طراحی ساختار»ها قدرت را مهار و به کنترل درآورد. اما جریان «مهار قدرت» هنوز ناپخته و نابالغ است. خردمندان این عالم نقش فعال/جدی در سطح مدیریتِ خُرد امور دارند ولی در سطح کلان، بازی در دست خردمندان نیست.
آن Ugly thing به تعبیر جردن پیترسون حضور فعالی در لایه های اصلی قدرت داراست و امر خردورزی، حضور کمرنگی در سطحِ کلان اداره دنیا داراست.

یکی از مصادیق و نمونه های Ugly thing محمود احمدی نژاد است. زمانی که به قدرت رسید ناگهان شروع کرد به انکار هولوکاست و با این کارش هزینه‌های بسیار به کشور ایران تحمیل‌ کرد (بی دلیل). اما امروز ‌بعد از ۶۰۰ روز سکوت در قبال سلاخی پنجاه هزار زن و کودک بی‌پناه در غزه، به مجارستان رفته که در مورد محیط‌زیست و تغییرات اقلیمی سخنرانی کند!
کدام جریان از خردورزی آن رفتار در برابر هولوکاست را تایید می‌کرد و کدام عاطفه و خرد انسانی این سکوت در برابر غزه را تایید می‌کند؟

امر زشت یا Ugly thing حضور جدی در عرصه کلان مدیریت این دنیا داراست. کودکان میانسال و سالخورده رشته اداره امور این عالم را در دست دارند و خردمندان درگیر مسائل خرد هستند.
چرا؟

پاسخ به این سوال دشوار است. شاید یکی از دلایل این واقعیت تلخ، به این حقیقت برمی‌گردد که اهل خرد، اهل چالش نیستند. ترجیح می‌دهند که در سطحی محدود و با «چالش‌های کنترل‌شده» مواجه شوند. مثلا در گوشه آزمایشگاهی در کیوتو به مطالعه سلول‌های بنیادی انسان بنشیند یا در آزمایشگاه لارنس به مسئله شکافت هسته‌ای بپردازد، ولی حاضر نیست که نماینده کنگره شود یا با ولادیمیرهایِ دنیا سرشاخ بشود.

جریان خرد و خردورزی در وضعیت زیست انسان امروز مقصر است. 

سرعت تحولات و اتفاقات بسیار بالاست، به حدی که براحتی می‌توان جا ماند از شتاب اتفاقات.

✔️سال گذشته در همین روزها بحث پرونده‌های قضایی دونالد ترامپ مطرح بود و تجسم رئیس‌جمهور شدن او برای دموکرات‌ها امری مستبعد یا حتی محال بود.

✔️تنها چند هفته پیش در حیاط کاخ سفید دونالد ترامپ یک تسلای قرمز از ایلان ماسک خرید (تا به این برند خودروساز «کمک نمادین» کند) و دو هفته پیش اگر کسی می‌گفت که دونالد ترامپ و ایلان ماسک «ظرف چند روز کوتاه» اینگونه از هم تبرّی خواهند جست (آنهم به این شدت خصمانه) امری خنده‌‌دار به نظر می رسید.

✔️فقط دو روز بعد از آن مشاجره زننده، آشوب در لس‌آنجلس به راه افتاده و …

اما در میان تمام این ماجراها، یک نکته در اخبار منعکس نمی‌شود: گفتگوهای تنهایی انسان‌ها با خودشان.

لحظه مواجه شدن انسان با خودش.

این توئیت ایلان ماسک از همان جنس است. از جنس افسردگی ایلان ماسک.

دنیای زشت انسان عرصه نزاع و جدل شده (و البته قبلا هم بوده! صرفا شبکه‌های اجتماعی همه چیز را با «لنز نزدیکتر» نشان می دهند) ولی درباره لحظات تنهایی انسان و آن حس افسردگی و ملال‌شان در این میانه کسی چندان چیزی نمی‌گوید!

توئیت‌های اخیر ایلان ماسک مورد توجه رسانه‌ها واقع شد (خصوصا آن توئیتی که به «برکناری دونالد ترامپ» اشاره کرد، یا آن توئیتی که درباره ایجاد یک «حزب جدید» در آمریکا نظرسنجی کرد) ولی توئیت زیر در رسانه‌ها بازتاب زیادی نداشت. اما این توئیت پس از یک منازعه زشت و زننده، بسیار جالب/مهم است!

«حجم حملاتی که علیه شخصیت من شده واقعاً باورنکردنیه، مخصوصاً از طرف خودم!»

ایلان ماسک در این توییت به شکلی طنزآمیز و انتقادی می‌گوید که خودش بزرگ‌ترین دشمن خودش بوده‌است. منظورش از «character assassination» (ترور شخصیتی) معمولاً به حملاتی رسانه‌ای اشاره دارد که باعث تخریب اعتبار فرد می‌شوند.
اما او در اینجا با گفتن «especially by me» (مخصوصاً از طرف خودم)، اعتراف می‌کند که بخشی از این آسیب‌ها را خودش با رفتارها، تصمیم‌ها، یا توییت‌های جنجالی‌اش ایجاد کرده.

پس از آن «توئیت‌های با لحن تخاصم» چند روز گذشته، این یکی لحن توام با افسردگی دارد! غزل مولانا را به یاد انسان می‌آورد:

من به چنگِ خود همیشه پرده‌ام بدریده‌ام/

من به ناخن‌های خود، هم اصلِ خود برکنده‌ام

من ز ابر چشم خود بر کشتِ جان باریده‌ام/

طرف ثروتمندترین انسان روی کره زمین است. در صنعت کارهایی را انجام داده که ۱۵ سال پیش در مخیله کسی نمی‌گنجید. ارزش بازار تسلا «به تنهایی» از مجموع ارزش بازار تویوتا، BMW، هوندا، مرسدس بنز، فورد، جنرال‌موتورز و نیسان بیشتر است. تسلا یک شگفتی در تاریخ صنعت خودرو دنیا بود. همچنان که اسپیس‌ایکس یک شگفتی در تاریخ صنعت هوا-فضا بود، ولی او درگیر افسردگی و در خود فشرده شدن.

این حال خراب، این حس بد، انسان را رها نمی کند. تنهایی انسان‌ها مشحون از این حس گسْ است و این در رسانه انعکاس ندارد. حتی در روزهایی که تمرکز رسانه‌ها روی توئیت‌های این دو نفر بود، این توئیت آنگونه که باید خوانده‌نشد!

مدتی قبل از انتخابات ریاست‌جمهوری اخیر، مصاحبه دان لمن (سی‌ان‌ان) با ایلان ماسک را دیدم. آن مصاحبه جایی بود که ماسک غیرمستقیم به مسئله افسردگی و مصرف دارو اشاره کرد. آن روز گفتم خدای من! اوج صنعت، و اوج ثروت هم این «تنهایی و بی‌تابی روح انسان» را آرام‌بخش نیست. حافظ گفته:
تنها نه ز رازِ دل من پرده برافتاد
و باز گفته:‌ دل ز تنهایی به جان آمد خدا را همدمی!

گفتگوی ایلان با دان لمن اولین بار بود که پرده برافتاد از این حدیث تنهایی و افسردگی. ولی قصه مفصل‌تر از اینهاست. انسان امروز به چیزی فراتر از این خاک نیاز دارد. به چیزی فراتر از تسلا و اسپیس ایکس. به یک دلگرمی.
به یک معنی که وجود انسان را گرم کند. و دردناک چیست؟ دردناک این است که مدعیان آن «معنی» (یا به تعبیر حافظ «اهل صومعه») سیاهکارانند. ریاورزانند.

ایلان آن معنی، و آن «دلگرمی» را در رفتن به مریخ جستجو می‌کند!
نکته جالب کامنت‌های این توئیت بود. یک کاربر در کامنت، این نقاشی را توئیت کرده: سه ایلان که با هم درگیرند!

در این دعوای دونالد ترامپ و ایلان ماسک هر دو بازنده بودند ولی کسی که بیشتر باخت ایلان ماسک بود. تند رفت، حد نگه نداشت و بعد هم اینگونه فروکش کرد.
دونالد ترامپ مشکلات رفتاری زیادی دارد ولی «به نسبت بسیاری دیگر» ( Relative to other politicians) حد نگه می‌دارد در بسیاری از امور.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *