حذف روسیه، اروپا و چین از مذاکرات

حذف روسیه، اروپا و چین از مذاکرات

به گزارش سرمایه فردا، در دور جدید مذاکرات پرونده هسته‌ای حذف روسیه، اروپا و چین از مذاکرات توسط ترامپ، ناخواسته به نفع ایران است.

سید قائم موسوی: در بررسی پویش‌های نوین سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، می‌توان به پدیده‌ای اشاره کرد که در فرهنگ سیاسی ما با تمثیل «عدو شود سبب خیر اگر خدا خواهد» معروف است.

رفتار دولت ترامپ، به‌ویژه اصرار وی بر مذاکره دوجانبه با ایران و حذف سایر بازیگران بین‌المللی از این فرآیند، واجد نوعی پیامد ناخواسته بود که به نفع جمهوری اسلامی تمام می‌شود.

در واقع، بی‌اعتنایی به مکانیسم‌های چندجانبه‌ گرایانه‌ی سنتی، نظیر نقش تروئیکای اروپا، چین و روسیه، به‌گونه‌ای پیش‌بینی‌ نشده، جمهوری اسلامی را از الزام به تعامل هم‌زمان با چند قدرت و مواجهه با تضادهای درونی این گروه نجات داد.

در نتیجه، نظام سیاسی ایران با چالشی کمتر پیچیده مواجه می شود: تعامل با یک بازیگر، هرچند متخاصم، شفاف‌ تر و قابل پیش‌ بینی‌تر از مجموعه‌ای از قدرت‌ هایی است که هرکدام در بزنگاه‌های کلیدی، اولویت‌های متفاوتی را دنبال می‌کردند.

ترامپ تسهیل‌گر فرآیندهای مذاکرات پرونده هسته‌ای

این موقعیت را می‌توان نوعی «لطف ناخواسته» تعبیر کرد؛ جایی که دشمنی آشکار، به دلیل خطای راهبردی، حذف امتیاز به دیگر بازیگران، عدم اتلاف وقت یا جاه‌ طلبی شخصی، در عمل به تسهیل‌گر فرآیندهای مذاکرات پرونده هسته‌ای در سیاست خارجی بدل می‌شود.

نکته‌ی مهم‌تر آن‌که این نخستین‌بار نیست که کنش‌های خصمانه‌ی ایالات متحده، به‌شکل ناخواسته، در راستای منافع ژئوپلیتیکی جمهوری اسلامی قرار می‌گیرد.

تجربه‌ی حمله‌ی نظامی آمریکا به افغانستان در سال ۲۰۰۱ و عراق در ۲۰۰۳، عملاً منجر به تضعیف دو رژیمی شد که پیش از آن، به‌مثابه دشمنان ایدیولوژیک ایران شناخته می‌شدند.

حذف طالبان و صدام حسین—دو رقیب ایدئولوژیک و امنیتی جمهوری اسلامی—بدون هزینه‌ی مستقیم برای تهران، خود یکی از روشن ‌ترین مصادیق تحقق ناخواسته‌ی منافع استراتژیک در سایه‌ی کنش‌ های خصمانه‌ی یک قدرت بزرگ بود.

معایب میز مذاکرات چندجانبه

میز مذاکرات چندجانبه، به‌ویژه در قالب برجام، همواره صحنه‌ی تعامل با بازیگرانی بوده که هر یک، بر مبنای منافع خاص خود، اولویت‌ های متفاوتی را دنبال می‌کرده‌اند.

اتحادیه اروپا، به‌رغم تلاش برای حفظ ظاهریِ برجام و تأکید بر دیپلماسی چندجانبه، اغلب در عمل از اهرم‌های فشار جدی برخوردار نبوده و بیشتر نقشی واسطه‌ گرانه و مدیریت‌گر بحران ایفا کرده است.

چین، با وجود مخالفت رسمی با تحریم‌های یک‌ جانبه‌ی آمریکا، همواره نگاهی محافظه‌کارانه به تحولات منطقه‌ای داشته و منافع اقتصادی و ثبات ژئوپلیتیکی را بر مداخله فعال ترجیح داده است.

روسیه نیز به‌عنوان بازیگری با راهبرد دوگانه، در بزنگاه‌ های کلیدی کوشیده با حفظ تعادل میان رقابت با غرب و همکاری محدود با آن، بیشترین امتیاز را از وضعیت‌ های پیچیده درو نماید.

در چنین بستری، سیاست فشار حداکثری و رویکرد تقلیل‌ یافته‌ی ترامپ به مذاکره‌ی دوجانبه، در عمل منجر به حذف این پیچیدگی‌ها شد و جمهوری اسلامی را در برابر یک بازیگر واحد [هرچند تهاجمی] قرار داد که فهم و پیش‌بینی رفتار او، نسبت به بازیگران چندلایه‌ی میز برجام، ساده‌تر است و قدرت چانه زنی بیشتری در مصاف با او دارد.

به عبارتی امکان تفاهم با یکی آسان تر از کنار آمدن با مجموعه ای نامتجانس، با اهداف و منافع متکثر است. اهرمی ایجاد شده در هاله ای از سخت ترین چالش، اما در عین حال بهترین فرصت ممکن.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *