نظم نوین در غرب آسیا؛ پاسخ راهبردی به بازی پرریسک اسرائیل

نظم نوین در غرب آسیا؛ پاسخ راهبردی به بازی پرریسک اسرائیل

در شرایطی که اسرائیل با راهبرد «بازی با ریسک بالا» تلاش دارد معادلات امنیتی منطقه را به نفع خود تغییر دهد، ایران با محوریت شبکه مقاومت، در حال بازتعریف نظم منطقه‌ای و مقابله با هژمونی آمریکایی است. این مقاله با نگاهی تاریخی و راهبردی، نشان می‌دهد چگونه همگرایی عملیاتی میان گروه‌های مقاومت می‌تواند به شکل‌گیری یک منظومه امنیتی جدید در غرب آسیا منجر شود؛ منظومه‌ای که نه‌تنها جایگاه ایران را تثبیت می‌کند، بلکه مسیر تحولات آینده منطقه را نیز تحت تأثیر قرار خواهد داد.

به گزارش سرمایه فردا،پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و از بین رفتن «نظام دوقطبی»، ایالات متحده آمریکا که خود را فاتح جنگ سرد تلقی می­ کرد، درصدد ایجاد یک رژیم امنیتی هژمونیک مبتنی بر «تک قطب آمریکا» بود؛ رویکردی که از سوی «جرج هربرت بوش»، رئیس‌جمهور وقت این کشور اتخاذ شد. در نظم نوین جهانی مورد نظر او که در ساختار نوین تک­قطبی جای می­گرفت، آمریکا باید در رأس هرم قدرت جهانی به عنوان هژمون پایدار می­ماند و به دنبال ابقای ساختار تک قطبی جهان در مناطق مختلف بود.

منطقه غرب آسیا در طول تاریخ، بحران‌ها و جنگ‌های بسیاری را تجربه کرده و به خصوص از قرن ۱۹ میلادی محل رقابت و مداخله‌ی قدرت‌های بزرگ بوده است. در واقع این منطقه، برای سال‌های متمادی یکی از بین‌المللی‌ترین نقاط جهان بوده است. تحولات متعددی که در غرب آسیا صورت گرفته نیز متاثر از همین اهمیت برای قدرت‌های بزرگ بوده است. از این رو نظم امنیتی حاکم بر این منطقه می­تواند نقشی اساسی در ساختار امنیت بین­المللی داشته باشد. پس از پایان جنگ سرد و ورود جهان به فضای نوین مبتنی بر هژمونی ایالات متحده، ماهیت و شدت نفوذ قدرت‌های بزرگ در مجموعه‌های امنیتی منطقه‌ای تا حد زیادی تغییر کرد. بر اساس این بازتعریف، ایالات متحده با درنظر گرفتن منطقه غرب آسیا به عنوان یکی از مناطق آشوب­ناک، که می­تواند به قلب امنیت جهانی بدل شود، با پیگیری انواع اقدامات نظیر طرح‌هایی چون غرب آسیا‌ی بزرگ و غرب آسیا‌ی جدید، تغییر حکومت در کشورهای غیرهمسو و در محاصره‌ی راهبردی قرار دادن آنها، تلاش کرد تا کنترل موثری بر این منطقه اعمال نماید.

در جهان پس از جنگ سرد شاهد مرحلۀ نوینی از هژمونیسم آمریکایی هستیم که در آن دولت آمریکا در عرصه‌ای گسترده‌تر به ترسیم نظم هژمونیک می‌پردازد به خصوص در مناطق حساس جهان می­پردازد. به عنوان مثال، با تهاجم ارتش عراق به کشور کویت در سال ۱۹۹۱ میلادی، این دولت ایالات متحده آمریکا بود که برای نجات نظم مدنظر خود وارد معرکه شد و کشورهای منطقه  – مانند ایران، عربستان، ترکیه و غیره – را تحت تاثیر مستقیم از این بحران امنیتی قرار داد.

روند ایجاد یک منظومه امنیتی جدید که مقوم هژمونی جدید باشد، در سال‌های پس از حمله نظامی ائتلاف به رهبری ایالات متحده به عراق، به دلایل مختلف از جمله ایجاد یک ائتلاف امنیتی جدید در غرب آسیا که بعضی از صاحب­نظران  نام «جبهه مقاومت» بر آن گذاردند، دستخوش تغییرات جدی شد و به نوعی مجموعه‌ی امنیتی منطقه‌ که مورد نظر آمریکا بود را به چالش کشید.

در سومین دهه از قرن بیست و یکم علائمی دیده می­شود که گویای آن است که  قدرت هژمون در یکی از راهبردی‌ترین مناطق دنیا به صورت جدی در حال افول است. برخی از شاخص­های مورد نظر در این منطقه به سرانجام مطلوب نرسیده است و آمریکا و اسرائیل هم­چنان به عنوان خطرات اصلی در نزد مردم و رهبران منطقه تلقی می­شوند.

 

دلایل تغییر معادلات سیاسی غرب آسیا

از آغاز درگیری اعراب و اسرائیل، همه کشورهای عربی رسما با موجودیت اسرائیل مخالف بودند. در حالی که رژیم صهیونیستی و کشورهایی مانند مصر، سوریه، اردن، عراق و لبنان چندین بار وارد جنگ شده بودند، نقش کشورهای عربی دورتر در نبرد نظامی تا حدی سطحی بود. پیمان صلح مصر و اسرائیل در سال ۱۹۷۹ میلادی به طور چشمگیری، معادلات سیاسی غرب آسیا را تغییر داد و مرکز ثقل روابط اعراب – اسرائیل را از کشورهای خط مقدم دور کرد. در سال‌های بعد، تمام تلاش‌های ایالات متحده و برخی کشورهای عربی نظیر عربستان برای زمینه‌سازی ایجاد روابط آشکار با اسرائیل به دلایل مختلف، به نتیجه نرسید تا این­که در نهایت در آگوست ۲۰۲۰ میلادی، ایالات متحده به همراه اسرائیل و امارات به طور مشترک توافق‌نامه عادی‌سازی روابط را اعلام کردند. بر همین اساس، یک ماه بعد پیمان ابراهیم امضا شد و بحرین و سودان نیز به آن پیوستند.

با این حال، تحولات سال‌های اخیر و پس از امضای پیمان ابراهیم – از جمله بالا گرفتن اختلافات میان ریاض و واشنگتن – می‌تواند موید این مساله باشد که علنی‌سازی روابط کشورهای عربی با اسرائیل و مشخص شدن رویکرد کشورهای عربی و غیرعربی – به طور خاص ترکیه – نسبت به اسرائیل، موجب همگرایی و پذیرش بیش از پیش محور مقاومت در میان افکار عمومی منطقه غرب آسیا شده است. «انستیتوی آلمان برای روابط بین‌الملل و امور امنیتی» در یک نظرسنجی از بخشی شهروندان سوری و عراقی، همراهی ۶۸ درصدی افکار عمومی با  اقدامات جبهه مقاومت را گزارش کرده است.

بررسی بسیاری از شاخص­های مورد نظر در تحول منظومه امنیتی در غرب آسیا نشان می­دهد که اهدافی که در پیمان ابراهیم مد نظر بود به طور کامل اجرا نشده است. به عنوان مثال، یکی از مسائل ناخوشایند برای جبهه مقاومت در دهه گذشته، فاصله گرفتن «حماس» از این جریان بود؛ به طوری که این گروه در بحران سوریه، در مقابل سیاست‌های کلی جبهه مقاومت قرار گرفت و خواهان تغییر در نظام این کشور و سقوط بشار اسد شد اما به نظر می‌رسد با علنی شدن روابط امارات و بحرین با اسرائیل و آشکار شدن سازش رهبران عرب با اسرائیل در پیمان ابراهیم، گروه‌های مقاومت فلسطینی کاملا اهمیت محوریت ایران در حمایت از فلسطین را ذکر می‌کنند و همین مساله موجب تقویت جبهه مقاومت و نقش‌آفرینی فعال گروه‌هایی مانند «جهاد اسلامی» شده است.

 

نمای کلی منطقه غرب آسیا

نمای کلی منطقه غرب آسیا در سال‌های اخیر، حضور دو گروه از بازیگران تجدیدنظرطلب و حامی وضع موجود است. ایران به عنوان مرکز جبهه مقاومت و رهبر گروه نخست، با مهیا بودن شرایطی از قبیل خلاء قدرت و چالش‌های ایالات متحده و متحدانش در منطقه و فرصت‌های جدید ناشی از بیداری اسلامی و مدیریت بحران در عراق و سوریه، در جهت بازتعریف نظم منطقه‌ای و رژیم امنیتی حرکت می‌کند. در طرف دیگر، ائتلافی با حضور بازیگرانی از جمله رژیم صهیونیستی تحت حمایت ایالات متحده حضور دارند و تقابل ایدئولوژیک – ژئوپلتیک این دو گروه، در جهت تاثیر در نظم منطقه‌ای و امنیتی غرب آسیا قابل مشاهده است.

عملیات طوفان‌الاقصی در هفتم اکتبر سال ۲۰۲۳ میلادی، تغییرات بنیادینی را در چارچوب امنیتی منطقه‌ی غرب آسیا ایجاد کرد و به گواه فعالان سیاسی و کارشناسان بین‌الملل، مدل جدیدی از طراحی مرزهای ملی را روی میز گذاشت؛ موضوعی که ابتدا با غافلگیری و آسیب جدی رژیم اسرائیل آغاز شد ولی راهبرد «بازی با ریسک بالا» که از سوی بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر اسرائیل در پیش گرفته شد، مسیر را تغییر داد و دستاوردهای امنیتی مهمی برای رژیم – نظیر سقوط دولت سوریه و آسیب جدی به مقاومت لبنان – ایجاد شد.

در چنین شرایطی، شبکه‌ی مقاومت نیاز به بازطراحی راهبردهای خود در قبال تحولات منطقه دارد. همانطور که سقوط حکومت در سوریه منجر به تسریع در انجام عملیات نظامی از سوی تل‌آویو علیه تهران شد، مسیر پیش‌رو نیز نشان می‌دهد که امنیت و منافع ملی کشورمان با سرنوشت شبکه‌ی مقاومت گره خورده است؛ یعنی تضعیف یا تقویت هرکدام از بخش‌های این شبکه در صنعا، غزه، بیروت، خارطوم، آواگادوگو، بغداد و سایر نقاط منطقه و جهان، تاثیر مستقیمی بر ضعف یا تقویت امنیت ملی ایران دارد. در همین راستا، شبکه‌ی مقاومت را باید «یک تیم واحد» دانست که نمی‌تواند و نباید به صورت جداگانه با راهبردهای طرف اسرائیلی مقابله کند؛ همانطور که تل‌آویو هم به صورت مشترک با آمریکا و اروپا اقدام به عملیات علیه شبکه مقاومت می‌کند.

روزهای سرنوشت‌ساز پیش‌رو اگر با یک متغیر راهبردی از سوی شبکه‌ی مقاومت همراه شود، قطعا منجر به ایجاد یک نظم امنیتی جدید در غرب آسیا که تثبیت‌کننده‌ی جایگاه ایران به عنوان قدرت منطقه‌ای و زمینه‌ساز بازیگری ایران به عنوان یک بازیگر فرامنطقه‌ای خواهد بود: اقدام نظامی – امنیتی علیه هر کدام از بخش‌های شبکه مقاومت باید با واکنش «تمام» شبکه‌ی مقاومت روبرو شود.

نویسنده: مهدی خانعلی‌زاده، استاد روابط بین‌الملل

دیدگاهتان را بنویسید