جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی علیه ایران، نقطه عطفی در تاریخ سپاه پاسداران بود؛ جایی که نسل جدید نیروهای سپاه، در غیاب فرماندهان ارشد، نهتنها میدان را ترک نکردند، بلکه با ترکیبی از ایمان، دانش، خلاقیت و تسلط بر فناوریهای نوین، معادله جنگ را به سود ایران تغییر دادند. این نسل، برخاسته از زیست جهادی و تربیت رسانهای، نشان داد که آمادگی فرماندهی در شرایط بحرانی را دارد و میتواند شکاف میان نسل جنگدیده و جنگندیده را پر کند. اکنون، سپاه وارد مرحلهای تازه شده است؛ مرحلهای که در آن فرماندهی، نه صرفاً میراث تجربه، بلکه حاصل آمادگی ذهنی، جسارت عملی و نگاه آفندی به آینده است.
به گزارش سرمایه فردا، تصور کنید که امروز ۳ شهریور نبود. خود را ببرید در آرامش روز پنجشنبه، ۲۲ خردادماه و کمی درباره «نسل جدید پاسداران انقلاب اسلامی» تامل کنید. به نظر می رسد که در ذهن جامعه ایرانی نسل جدید نیروهای سپاه با چهرههایی چون شهید «محسن حججی» و شهید «محمد بلباسی» گره خورده است؛ نسلی که با تکیه بر تجربه فرماندهان میداندیده، پا به عرصه نبرد در فراسوی مرزها نهاد و گویی هیچگاه بازنگشت. اگر نسل نخست سپاه در دهه شصت هویت خود را از تجربه مستقیم جنگ تحمیلی میگرفت، نسل امروز در متن یک «زیست جهادی» ادامه دهنده مسیر آنها بود، بی آنکه جنگ را زیست کرده باشد. آنچه تصور عمومی از نسل جدید سپاهیان وجود داشت، اما از ۲۳ خردادماه تغییری بنیادی پیدا کرد و آزمون واقعی این نسل در جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی علیه ایران رقم خورد.
روزی که اغلب فرماندهان باتجربه به طور همزمان هدف حملات تروریستی قرار گرفتند و انتظار میرفت بدنه نیروهای مسلح دچار سردرگمی شود، اما معادله بهگونهای دیگر پیش رفت؛ چهرههای ناشناختهای به میدان آمدند و الگوی جدیدی از جنگ را نمایان کردند. چهرههایی که موشک شلیک میکردند، اما به همان اندازه به تصویر رسانهای آن موشک میاندیشیدند؛ در عملیات پدافندی نقش داشتند، اما همزمان تصویر آفندی برجای میگذاشتند. میدان را میچرخاندند و رسانه را مدیریت میکردند؛ در فضای سایبری میجنگیدند و جنگ روانی را به خدمت میدان میگرفتند.
جنگ اخیر نشان داد که نسل جدید سپاه نهتنها آمادگی جانشینی فرماندهان پیشکسوت را دارد، بلکه با الگویی متفاوت و ترکیبی، قادر است سازمان رزم سپاه را وارد مرحلهای تازه کند. این گزارش درصدد پرداخت به این پرسش است که نسل جدید سپاه چه ویژگیهایی دارد و چگونه توانست در نخستین آزمون بزرگ خود، شکاف بیاعتمادی میان «نسل جنگدیده» و «نسل جنگندیده» را پر کند؟
نسل جدید سپاه پیرو است؛ اما آن را نمیتوان صرفاً ادامه نسل نخست دانست؛ اینان در بستری متفاوت پرورش یافتهاند و مجموعهای از ویژگیهای چندبعدی را با خود دارند که آنان را به نسل متمایزی بدل کرده است.
ایمان و باور عمیق: همچون نسل ابتدای انقلاب، این نسل نیز ریشههای خود را در باورهای اعتقادی و آرمانگرایانه جستوجو میکند.
تسلط بر فناوریهای نوین جنگی: این نسل با موشکهای هوشمند، پهپادها و فضای سایبری مأنوس است و کار با تجهیزات نسل جدید را بخشی از زیست روزمره خود میداند.
جامعنگری و آرمانگرایی واقعگرا: این نسل در عین وفاداری به آرمانهای انقلاب، جهان را پیچیدهتر میبیند. نگاه آنان صرفاً پدافندی نیست؛ بلکه با رویکرد آفندی به تغییر معادلات میاندیشند.
غربشناسی و پیوند با دانش: بسیاری از نیروهای این نسل در دانشگاهها رشد کردهاند و با مطالعه و آشنایی با ادبیات غرب به درک عمیقتری از دشمن دست یافتهاند.
تکیه بر تجربه پیشینیان: هرچند خود در دفاع مقدس حاضر نبودند، اما سرمایه تجربی نسلهای قبلی را از طریق روایتها و آموزشهای مستقیم با خود حمل میکنند.
جرئت تغییر و خلاقیت سازمانی: از ساختارهای دستوپاگیر گریزاناند و در میدان، به ابتکار فردی و جمعی تکیه میکنند؛ ویژگیای که در نبود فرماندهان قدیمی در جنگ ۱۲ روزه بهخوبی آشکار شد.
اعتمادبهنفس و مسئولیتپذیری: این نیروها خود را موظف به حل مسئله میدانند، نه گرفتار شدن در ساختارهای سلب. آنان از سالها قبل خود را در میدانهای نبرد آینده تصویر کرده بودند.
به طور کلی این نسل آمیزهای از ایمان، دانش، تجربه غیرمستقیم و خلاقیت است که به آنان جرئت رهبری سازمان رزم در شرایط غیرمنتظره را داده است. اگر موشک شهاب ۳ در سال ۱۳۸۲ به سازمان رزم سپاه اضافه شد؛ یعنی سپاه از همان سال خود را برای رویارویی با رژیم صهیونیستی آماده کرده است. این مسئله به طور ناخواسته این باور را در نسل جدید سپاه شکل داده است که به «فردا فکر کند» و حالت «آفندی» داشته باشد.
اگر بخواهیم جایگاه نسل جدید سپاه را درک کنیم، ناگزیر باید آن را در نسبت با نسل نخست بسنجیم؛ نسلی که در آتش جنگ تحمیلی شکل گرفت و هویتسازمانی سپاه را تثبیت کرد.
شباهتها:
تفاوتها:
نسل جدید، در حالی که همچنان ریشه در آرمانهای نسل اول دارد، اما از منطق «پدافندی» عبور کرده و به نسل «آفندی، خلاق و ترکیبی» بدل شده است؛ نسلی که جنگ را فقط برای بقا نمیخواهد، بلکه برای تغییر معادلات منطقهای به میدان آمده است. نرگس باجغلی، استاد دانشگاه «جان هاپکینگز» در مقاله بسیار مهمی که مجله آمریکایی «فارن پالیسی» نوشت: «نسلی جوانتر در سپاه پا به عرصه گذاشته است؛ نسلی که نه در دفاع، بلکه در تهاجم شکلگرفته است. برخی از این نیروهای جوان که اکنون در دهه چهارم زندگی خود هستند، آمادهاند تا مسئولیتهای رهبری را به دست بگیرند. این نسل جدید با پهپاد، موشک و جنگ سایبری آموزشدیدهاند؛ در نبردهای سوریه حضور مستقیم داشتهاند و در سازماندهی شبهنظامیان در عراق نقش ایفا کردهاند. امروز، این نسل در حال صعود در ساختار سپاه، درگیری را نهتنها اجتنابناپذیر، بلکه سودمند میدانند. برای آنها، بازدارندگی فقط به معنای بقا نیست؛ بلکه مسئله موقعیت منطقهای، غرور ملی و احیای حاکمیت است. حملات ماه ژوئن، همراه با پاسخ محدود اما هدفمند ایران، این نسل جدید را جسورتر کرده است. آنها معتقدند خویشتنداری حکومت در دو دهه گذشته -و بهویژه پایبندی اشتباهآمیز به توافق هستهای ۲۰۱۵- تنها موجب حملات بیشتر شده است. این واقعیت که اسرائیل توانست تا این حد عمیق و مؤثر به خاک ایران ضربه بزند، استدلال آنها را تقویت کرده: ایران به یک بازدارندگی واقعی نیاز دارد و آن را باید فوراً ایجاد کند.»
تا پیش از جنگ ۱۲ روزه، نسل جدید سپاه در حاشیه فرماندهی قرار داشت. آنها در میدان حاضر بودند، اما در سایه نسل قدیمی عمل میکردند. این جنگ، اولین صحنهای بود که در آن، نسل جدید نه بهعنوان «پشتیبان»، بلکه بهعنوان «پیشبرنده میدان» ظاهر شد. برخلاف تصویرسازیها، نسل جدید منفعل نماند؛ آنان در لحظه غیبت فرماندهان ارشد، میدان را به دست گرفتند و مشهود است که جنگ فقط با موشک و پهپاد پیش نرفت. جوانان سپاه، همزمان جنگ سایبری، رسانهای و روانی را نیز فعال کردند. انتشار هدفمند فیلم شلیک موشک، همراه با تولید محتوا و هدایت افکار عمومی، نشان داد این نسل، سواد رسانهای و سایبری بالایی دارد.
یکی از ویژگیهای بارز این نسل، آمادگی ذهنی برای فرماندهی بود. آنها از سالها قبل، خود را در جایگاه فرمانده تصویر کرده بودند؛ به همین دلیل در بحران، دچار سردرگمی نشدند. با این تفاوت که ضعفها را پنهان نمیکنند و به پذیرش آسیبها تن میدهند و آن را فرصتی برای رشد میدانند. همین ویژگی باعث شد پس از حمله اسرائیل، سریعاً خود را بازسازی کنند. اسرائیل انتظار داشت با حذف فرماندهان ارشد، سپاه دچار سردرگمی شود. اما نسل جدید، با حضور فعال، معادله جنگ را به سود ایران تغییر داد. این نسل، نهتنها توانست عملیات را ادامه دهد، بلکه مدیریت صحنه رسانهای و روانی را نیز در دست گرفت.
بسیاری از ناظران خارجی اذعان کردند که «نسل جدید سپاه» از نظر تاکتیکی، رسانهای و فناورانه، یک گام جلوتر از پیشبینیهای اسرائیل عمل کرد. این نسل سالها بر آزادسازی قدس بهعنوان امر امکانپذیر تأکید میکرد؛ اما توسط جریانهای بیرونی سازش خواه سرکوب میشد. جنگ ۱۲ روزه جنگ تغییر معادلهها بود. جریانهایی که حل معادله را تنها در پذیرش قدرت برتری به نام آمریکا میدیدند و نیروهای انقلابی را نادیده میگرفتند حالا شکست خوردهاند و میدان برای کنشگری نیروهای انقلابی فراهم شده است. بیژن عبدالکریمی، فیلسوف در سمینار «خار و میخک، بازخوانی روایت یحیی سنوار از محور مقاومت» میگوید: «امروز در جهان نیرویی وجود ندارد که با مناسبات ناعادلانه جهان کنونی که خود را در غزه بهخوبی آشکار کرد به مبارزه برخیزد.
امروز چگوارایی نداریم که از آرژانتین به کوبا و از کوبا به بولیوی و از بولیوی به الجزایر برود و علیه استعمار بجنگد. نیروی نفی در جهان وجود ندارد. تنها نیروی نفی همین نیروهایی هستند که روشنفکران ما آنها را تروریست دانستهاند؛ سپاه پاسداران ما، بچههای بسیج ما، شیعیان حوثی، حزبالله لبنان، حماس و حشدالشعبی. فکر نکنید برای توجیه وضع موجود آمدهام. من صحنه دیگری را ترسیم میکنم و راجع به ایران حرف نمیزنم. حکومتها میآیند و میروند؛ ولی من درباره شأن روشنفکر ایرانی حرف میزنم.»
یکی از بزرگترین نقدها به نسل جوان سپاه این بود که «جنگ را ندیدهاند»؛ تجربه قدسی دفاع مقدس را لمس نکردهاند و بنابراین صلاحیت فرماندهی ندارند. این گزاره، سالها بهانهای بود برای کنار نگهداشتن آنان از سطح عالی مدیریت. اما جنگ ۱۲ روزه، این معادله را بهکلی دگرگون کرد.
در روزهای آغازین حمله اسرائیل، بسیاری گمان میکردند بدنه سپاه بدون فرماندهان ارشد فرومیپاشد. اما اتفاق برعکس رخ داد: نیروهای جوان، بهسرعت وارد میدان شدند، تاکتیکها را طراحی کردند و نبرد را پیش بردند. آنچه در ابتدا «خلأ فرماندهی» تصور میشد، به فرصتی بدل شد برای نسل جدید تا توان عملیاتی و مدیریتی خود را به رخ بکشد.
ویژگی دیگر این نسل، توان بسیج اجتماعی بود. در دل جنگ، آنان نهتنها میدان نظامی را مدیریت کردند، بلکه با پیامها، تصاویر و روایتهای رسانهای، توانستند جامعه را پیرامون مقاومت منسجم کنند. در واقع جنگ ۱۲ روزه، برای نسل جوان سپاه همان نقشی را ایفا کرد که دفاع مقدس برای نسل اول داشت: یک آیین گذار؛ ورود به مرحلهای تازه که در آن مشروعیت، تجربه و اعتماد به دست آمد. اکنون دیگر بحث بر سر «آیا میتوانند؟» نیست، بلکه مسئله این است که کِی فرماندهی را به طور کامل به دست خواهند گرفت. این مسئله پیامی آشکار نیز به اسرائیل دارد. در جریان ترورهای منطقهای و پس از شهادت سیدحسن نصرالله توسط رژیم صهیونیستی «سیانان» در گزارشی مینویسد: «نخستوزیر اسرائیل فرصتی را برای ساختاربندی مجدد بنیادی قدرت در خاورمیانه میبیند و احساس میکند که حزبالله دچار زخم عمیقی شده است.
اما بااینحال، پیروزی کامل، دستنیافتنی است و آنهایی که چنین آرزویی میکنند در نهایت از کارشان احساس پشیمانی خواهند کرد.» در گزارش «سیانان» آمده است: «تاریخ معاصر، صرفاً درسهای تلخی را برای رهبران اسرائیلی به همراه داشته است؛ برای آنهایی که با جاهطلبیهای خود به دنبال تغییرات ساختاری و بنیادی در لبنان و بهطورکلی خاورمیانه هستند.» این رسانه آمریکایی با ارائه شواهد و وقایع تاریخی برای این استدلال خود مینویسد: «تهاجم سال ۲۰۰۳ به عراق به رهبری آمریکا درسی از تکبر و اعتمادبهنفس کاذب را ارائه میدهد. با فروپاشی ارتش عراق و حرکت نیروهای آمریکایی به سمت بغداد، دولت «بوش» – رئیسجمهور وقت ایالات متحده آمریکا – این خیال را در سر داشت که سقوط «صدام حسین» منجر به سرنگونی دولت تهران و دمشق نیز میشود و بهاصطلاح دموکراسیهای لیبرال در منطقه شکوفا خواهند شد.»
اگر نسل اول سپاه، نماد ایستادگی در دفاع مقدس بود، نسل جدید را میتوان نماد ابتکار، جسارت و آیندهسازی دانست. آنان نه فقط در میدان جنگ، بلکه در عرصههای حکمرانی، کشورداری، فناوری، صنایع و حتی سیاستگذاری امنیتی، ردپای تازهای از خود برجای گذاشتهاند. این نسل نشان داده است که هر جا پا بگذارد، معادلات را تغییر میدهد. وقتی در میدان نبرد باشند، نظم امنیتی منطقه به هم میریزد. وقتی وارد صنایع دفاعی شوند، پروژههای سنگین در کوتاهترین زمان به ثمر میرسد. نمونه بارز آن ساخت شناورهای کلاس شهید سلیمانی توسط نیروی دریایی سپاه بود؛ پروژهای که میانگین سنی طراحان و مجریانش زیر ۳۵ سال بود.
نسل جدید سپاه فقط کاربر تجهیزات نیست؛ بلکه خالق فناوریهای جدید است. در حوزه موشکی، بخش عمدهای از بدنه اصلی را نیروهای متولد دهه هفتاد تشکیل میدهند؛ نسلی که توانسته است سرعت توسعه سامانهها را دوچندان کند. این جوانان، برخلاف نسلی که ابزار را مقدس میدانستند، نگاه ابزاری به فناوری ندارند؛ بلکه آن را وسیلهای برای تحقق ایدههای بزرگتر میدانند. نسلی که فقط سرباز نیست؛ دانشجو، پژوهشگر، نویسنده و حتی کارآفرین هم هست. دانشگاه و بسیج برای آنان دو بال مکمل بوده است: «یکی دانش تخصصی را فراهم کرده، دیگری باور و انگیزه جهادی را». همین ترکیب است که آنان را از همنسلان خود در سایر بخشهای جامعه متمایز کرده است.
ویژگی مهم دیگر، توانایی در رهبری جمعی و شبکهای است. نسل جدید با شبکههای درونی و تعاملات افقی کار میکند. نسل جدید سپاه در قیاس با برخی گروههای اجتماعی دیگر که دچار تردید و تناقض در هویت هستند، تکلیفش با خود روشن است. آنان باورهای عمیق دارند، اما در عین حال اهل تجربه و آزموناند. از کاستیها نمیهراسند و ضعفها را پنهان نمیکنند؛ بلکه میکوشند آن را به فرصت رشد و نقطه قوت بدل کنند. به تعبیر یکی از تحلیلگران نظامی، «اگر نسل اول سپاه جنگ را اداره کرد، نسل جدید میتواند آینده را طراحی کند.» این نسل نه در گذشته متوقف مانده و نه به حال بسنده میکند. آنان بهوضوح آیندهنگرند و این همان نقطهای است که میتواند مسیر سپاه و حتی توازن قوا در منطقه را دگرگون سازد.
در همین رابطه سردار سپهبد شهید حسین سلامی فرمانده وقت سپاه پاسداران انقلاب اسلامی در حضور رهبر انقلاب اسلامی در دانشگاه امام حسین، نسل جدید سپاه را چنین توصیف میکند: «دشمنان میدانند اقدامات خباثتآمیز آنان در احتکارگری دانش و کمیابی ساختگی آن و برنامههایی همچون برنامهی ایران ۲۰۴۰ دانشگاه استنفورد نمیتواند خللی در عزم فرزندانتان در این مرزشکنی به وجود آورد؛ چون سپاه، جهاد علمی را بهعنوان یکی از آیینهای نبرد خود برگزیده است. بخش مهمی از مأموریت دانشگاههای سپاه، بهویژه دانشگاه حضرت امام حسین (علیهالسلام)، تربیت افسران خردمند، دانا، شجاع و فروزان از شعلههای ایمان، توانا در امر رسالتهای انقلابی و ثابتقدم و مستحکم در میدان مواجهههای بزرگ، آموزشی نمودن مبانی و اصول نظریهی مقاومت فعال، اقتصاد مقاومتی، معارف دفاع مقدس، کاهش آسیبهای اجتماعی، جلوگیری از تقریب محیط مجازی با واقعی، حرکت پیشدستانه و مستمر در علوم پایه و بنیادی و نیز گسترش کیفی و کمی فناوریهای نرم و رسانهای میباشد.»
اگر دفاع مقدس، مدرسه جنگ کلاسیک برای نسل اول سپاه بود، جنگ ترکیبی اکنون مدرسه نسل جدید است. نسلی که همزمان باید در جغرافیای واقعی بجنگد و در جغرافیای رسانهای روایتسازی کند. در ادبیات غربی، جنگ ترکیبی بیشتر بر لایههای امنیتی، رسانهای، اقتصادی، فیکنیوز و مهندسی اعتماد اجتماعی متمرکز است. در سپاه نیز این مفهوم وسعت یافته است هرچند که به نظر میرسد ساختارمند نشده است. جنگ اخیر، جنگ فیک نیوزها نیز بود. بمبها به دنبال فروپاشی اجتماعی بودند و پهپادها، روایتسازی میکردند. تصوری که هنوز در دشمن از بین نرفته است و در تلاش است تا کشور را دچار هرجومرج کند. اما این مسئله سمت دیگری هم دارد. آیا ما میتوانیم با قدرت اقناع افکار عمومی و فعالکردن روایتهای رسانهای بازدارندگی ایجاد کنیم؟
نسل جدید میداند که تنها پیروزی در میدان کافی نیست؛ پیروزی زمانی کامل میشود که افکار عمومی نیز آن را لمس کند. از این رو، بخشی از انرژی آنان صرف جنگ روایتها میشود؛ جایی که اعتماد اجتماعی سرمایه اصلی است. جنگ ترکیبی برای نسل جدید صرفاً یک «تاکتیک» نیست؛ یک زیستجهانی است. آنان جنگ را فقط در میدان نمیبینند، بلکه آن را در همه سطوح زندگی اجتماعی و رسانهای تجربه میکنند. همین توانایی است که سپاه را در برابر دشمنی چون ناتو و رژیم صهیونیستی وارد سطحی تازه از رقابت کرده است.
سپاه پاسداران امروز یک سازمان تکلایه و ساده نیست؛ بلکه ساختاری پیچیده، درهمتنیده و چندوجهی دارد که فرصتهای کمنظیری را در اختیار نیروهای جوان قرار میدهد. این ساختار، از ستاد مرکزی تا نیروهای تخصصی و بسیج، امکان میدهد نسل تازه بتواند در لایههای مختلف اثرگذار شود.
ستاد سپاه، مجموعهای از بخشهای هماهنگکننده است که سیاستگذاری کلان و تقسیم کار را سامان میدهد. در کنار آن، چهار نیروی اصلی قرار دارند:
سپاه نهتنها مصرفکننده نیروهای دانشگاهی است، بلکه خود نیز دانشگاه و پژوهشکده دارد. این مراکز فرصتی فراهم کردهاند که جوانان در حوزههای مهندسی، فناوریهای نوین و علومانسانی تربیت شوند. پیوند دانشگاه با میدان عملیات، ویژگی منحصر به فردی برای آنان است.
از سوی دیگر قرارگاه سازندگی خاتمالانبیا قرار دارد که فقط بازوی عمرانی یا اقتصادی نیست؛ اینها مدرسههای بزرگ مدیریت بحران و کارزار ملی هستند. جوانان سپاه از دل همین پروژهها توانستهاند درک پیچیدگیهای اقتصادی، عمرانی و فناورانه کشور را بهدست آورند و مهارت مدیریت پروژههای کلان را تجربه کنند.
در نهایت سپاههای استانی نقشآفرینی میکنند. هر سپاه استانی، ترکیبی کوچک از کل سپاه است: نیروی زمینی، بسیج، اطلاعات، فرهنگی و سازندگی. این ساختار به نیروهای جوان امکان میدهد در سطح استانی تمامقد وارد عرصه مدیریت شوند؛ از فرماندهی گردانها تا برنامهریزی اجتماعی.
اگرچه این ساختار در نگاه نخست پراکنده و پیچیده به نظر میرسد، اما در واقع فرصتی بزرگ برای رویش نسل جدید است. چرا که هر حوزهای ــ از جنگ سخت تا جنگ نرم، از سازندگی تا سایبری ــ جایگاهی برای بروز توانایی جوانان دارد. همین درهمتنیدگی و تکثر میدانها، نسل تازه را همواره در معرض آزمون واقعی قرار داده است.
هر نسلی در لحظه رویش، نه فقط با فرصتها، بلکه با تهدیدهایی نیز روبهرو است. نسل تازه سپاه هم از این قاعده مستثنی نیست. دشمنان و شبکههای نفوذی بهخوبی دریافتهاند که پویایی، ابتکار و جسارت این نسل میتواند معادلات آنان را بر هم زند؛ از همین رو تاکتیکهایی طراحی کردهاند تا انرژی این نیروها را مهار یا منحرف کنند.
از همین جهت نسل تازه سپاه باید همزمان در دو جبهه بجنگد: جبهه بیرونی علیه دشمنان و تهدیدهای نظامی–ترکیبی. و جبهه درونی علیه تاکتیکهای فرسایشی نفوذیها. هرچند تهدیدها و فشارها کم نیست، اما واقعیت آن است که نسل تازه سپاه در برابر خود افقهای گشودهای از فرصتها دارد که میتواند آن را به نقطهای تعیینکننده در تاریخ سازمان رزم ایران بدل کند. حالا این نسل تجربه مستقیم جنگ ۱۲روزه، بهعنوان یک سرمایهای واقعی با خود به همراه دارد؛ آنان دیگر صرفاً «نسل بیجنگ» نیستند. حالا شبکهای از اعتماد میان آنان و فرماندهی ارشد ایجاد شده است؛ اعتمادی که میتوان رگههای آن را در انتصابها و واگذاری مسئولیتهای تازه مشاهده کرد.
برای نسل جدید، زیست دیجیتال فرصت است؛ این مسئله به آنان امکان میدهد هم در «جنگ روایتها» دست بالا را داشته باشند و هم در عملیات ترکیبی، ترکیب سخت و نرم را همزمان مدیریت کنند. تغییر نسلی در فرماندهی، اکنون در آستانه تحقق است. این یعنی نسل تازه در آستانه ورود رسمی به لایههای بالای تصمیمسازی و فرماندهی قرار دارد. ساختار متکثر سپاه (نیروهای زمینی، هوافضا، دریایی، قدس، بسیج، قرارگاه سازندگی و سپاههای استانی) بهخودیخود میدان وسیعی برای رشد و ارتقا فراهم میکند. گسترش جغرافیای مقاومت و همکاری نزدیک با گروههای منطقهای (حزبالله، انصارالله، حشدالشعبی و…) فرصت کمنظیر این نسل است. این نسل نهتنها مدافع سرزمین است، بلکه خود را بازیگر منطقهای و حتی جهانی میبیند.
جنگ ۱۲روزه نهتنها یک رویارویی نظامی، بلکه نقطه عطفی در تحول نسلی سپاه بود. نسلی که تا پیش از آن به «ندیدن جنگ» متهم میشد، در یک آزمون واقعی توانست نشان دهد که هم روحیه آرمانگرای دهه اول انقلاب را دارد و هم مهارتهای فناورانه و ترکیبی متناسب با میدان امروز را.
این نسل تازه به میدان آمده، در چند سطح تمایز خود را آشکار کرده است: «همچنان بر اصول انقلاب ایستاده، اما با ادبیات و منطق نسل امروز سخن میگوید»؛ «از پدافند صرف عبور کرده و آفندی و تهاجمی میاندیشد»؛ «فناوری، رسانه، سایبر و دانشگاه را با رزم تلفیق کرده است»؛ «تعامل اجتماعی دارد، نقدپذیر است و شبکههای بسیج و دانشگاه را با هم پیوند میدهد» و «حالا به دلیل تجربه مستقیم نبرد، اعتماد فرماندهی ارشد را به دست آورده و در آستانه ورود به سطح فرماندهی کلان قرار دارد.»
این تحول اما فقط یک تغییر نسلی ساده نیست؛ بلکه نشانهای است از اینکه سپاه در حال تولید الگویی تازه از فرماندهی است؛ الگویی که میتواند آینده رزم و حتی آینده حکمرانی را تحتتأثیر قرار دهد.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا