نامه‌ای از جنس شکست؛ اعتراف ناخواسته اسرائیل به اقتدار ایران

نامه‌ای از جنس شکست؛ اعتراف ناخواسته اسرائیل به اقتدار ایران

نامه سرگشاده یوآو گالانت، وزیر دفاع پیشین رژیم صهیونیستی به رهبر انقلاب اسلامی، در ظاهر تهدیدآمیز و نمایشی از اقتدار است، اما در باطن، سندی گویا از استیصال راهبردی، تناقضات درونی و شکست تاریخی اسرائیل در برابر دکترین مقاومت ایران. این متن، نه تهدید، بلکه فریادی از درماندگی است که به زبان نامه درآمده و در تاریخ منازعات منطقه‌ای، به عنوان سند افول اسرائیل ثبت خواهد شد.

ایلیا داودی: انتشار نامه‌ای سرگشاده از سوی یوآو گالانت، وزیر دفاع پیشین رژیم صهیونیستی خطاب به رهبر معظم انقلاب اسلامی که در ظاهر جامه‌ی تهدید و نمایش اقتدار بر تن کرده، در باطن خود بازتابی از استیصال راهبردی، تناقضات درونی عمیق و اعترافی ناخواسته به شکست سیاست‌های چند دهه‌ای رژیم صهیونیستی در قبال جمهوری اسلامی ایران و محور مقاومت است. این یادداشت، نه با هدف پاسخ‌گویی مستقیم به یاوه‌سرایی‌های یک ژنرال شکست‌خورده، بلکه برای تبیین و تحلیل ابعاد پنهان این اقدام و رونمایی از جنگ روانی نهفته در آن به رشته تحریر درآمده است.

آناتومی یک عملیات روانی پیچیده

اولین پرسش راهبردی آن است که چرا یک مقام ارشد سابق امنیتی-نظامی که دوران وزارتش با بزرگترین شکست‌های اطلاعاتی و عملیاتی تاریخ رژیم صهیونیستی گره خورده، به جای بهره‌گیری از کانال‌های مرسوم دیپلماتیک یا عملیات‌های پنهان، به نامه‌نگاری علنی روی می‌آورد؟ پاسخ در ماهیت این اقدام نهفته است: این نامه یک عملیات روانی چندلایه با سه مخاطب اصلی است؛

مخاطب اول، افکار عمومی مضطرب صهیونیستی؛ گالانت، به عنوان سیاستمداری که کارنامه وزارتش با ناکامی‌های بزرگ عجین شده، به دنبال بازسازی تصویر مخدوش خود و ارائه روایتی از «پیروزی» برای مصرف داخلی است. او با بزرگنمایی دستاوردهای تاکتیکی ادعایی، تلاش مذبوحانه‌ای برای پوشاندن شکست‌های راهبردی بزرگ، از جمله ناتوانی در حذف تهدید وجودی محور مقاومت و غافلگیری‌های پی‌درپی اطلاعاتی را به کار می‌بندد. این نامه در حقیقت، تلاشی برای آرام‌سازی جامعه مضطرب و متزلزل صهیونیستی و تزریق دُز بالایی از امید واهی به جامعه‌ای است که پایه‌های امنیتی خود را فروریخته می‌بیند.

مخاطب دوم، مردم و نخبگان ایران؛ لحن نامه و تکرار ادعای نخ‌نما و مضحک «ما همه‌جا هستیم، همه‌چیز را می‌دانیم» با هدف القای ناامیدی، ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت و تضعیف روحیه مقاومت طراحی شده است. پیشنهاد گالانت مبنی بر اینکه ایران میان «جنگ با کشوری کوچک» و «رفاه مردم» یکی را انتخاب کند، بازتولید همان گزاره‌ی دروغین و منسوخ «هزینه-فایده» است که سال‌هاست به عنوان یک ابزار جنگ شناختی علیه ملت ایران به کار گرفته می‌شود و همواره با بی‌اعتنایی و مقاومت هوشمندانه مردم و مسئولان مواجه شده است.

مخاطب سوم، جامعه منطقه‌ای و بین‌المللی؛ رژیم صهیونیستی در بحبوحه انزوای فزاینده سیاسی و اخلاقی، نیاز مبرمی دارد تا روایت پیروزی قاطع خود را در سطح جهانی تثبیت کند. این اقدام با هدف اطمینان‌بخشی به متحدان متزلزل و جلوگیری از شکل‌گیری ائتلاف‌های جدید علیه این رژیم صورت می‌گیرد. این نامه بخشی از پازل جنگ روایت‌ها در عرصه بین‌المللی است تا از طریق آن، چهره‌ای قدرتمند و مسلط از خود به نمایش بگذارد، در حالی که در میدان عمل، زمین‌گیر شده است.

اعتراف ناخواسته به موفقیت دکترین منطقه‌ای ایران

جسارت گالانت برای نگارش چنین نامه‌ای را باید در بستر تاریخی چهار دهه تقابل راهبردی ایران و رژیم صهیونیستی تحلیل کرد. این تقابل که عمدتاً به صورت غیرمستقیم و در جغرافیای وسیع غرب آسیا جریان داشته، همواره با تلاش اسرائیل برای مهار نفوذ و عمق استراتژیک جمهوری اسلامی همراه بوده است. مهم‌ترین بخش نامه که به مثابه یک اعتراف تاریخی عمل می‌کند، اشاره صریح گالانت به راهبرد «حلقه آتش» است. او با توصیف دقیق شبکه مقاومت از حماس و حزب‌الله تا انصارالله و گروه‌های عراقی و سوری و تلاش ناشیانه برای اثبات فروپاشی آن، بزرگترین گواهی را بر موفقیت راهبرد جمهوری اسلامی در ایجاد یک شبکه دفاعی پیشرفته و بازدارنده در پیرامون سرزمین‌های اشغالی صادر می‌کند. اگر این حلقه قدرتمند، مؤثر و دردناک نبود، نیازی به صرف هزینه‌های هنگفت نظامی، اطلاعاتی و سیاسی برای مقابله با آن و سپس نگارش یک نامه سرگشاده برای اعلام «پیروزی» بر آن وجود نداشت. این اقدام، اقرار به مرکزیت و موفقیت دکترین منطقه‌ای ایران است که تحت هدایت مستقیم رهبر معظم انقلاب اسلامی طراحی و اجرا شده است.

علاوه بر این، خطاب قرار دادن مستقیم عالی‌ترین مقام جمهوری اسلامی، خود اعترافی به این واقعیت کلیدی است که مرکز ثقل، فرماندهی کلان و مغز متفکر محور مقاومت، شخص رهبر انقلاب است. این اقدام، وزن و اعتبار جایگاه رهبری در معادلات منطقه‌ای را که صهیونیست‌ها و رسانه‌هایشان سال‌ها سعی در کتمان یا تضعیف آن داشتند، به رسمیت می‌شناسد.

تناقضات درونی؛ کیفرخواستی علیه نویسنده

متن نامه گالانت مملو از تناقضاتی است که هر یک به تنهایی برای ابطال کل روایت او کافی است و نامه را به کیفرخواستی علیه سیاست‌های شکست‌خورده رژیم صهیونیستی تبدیل می‌کند.

تناقض «قدرت» و «التماس» بزرگترین پارادوکس نامه است. اگر رژیم صهیونیستی به ادعای گالانت تا این حد پیروز و قاطع بوده و زیرساخت‌های نظامی و هسته‌ای ایران را «سال‌ها به عقب رانده»، چرا در پایان با لحنی ملتمسانه از رهبر ایران می‌خواهد که دست از تقابل بردارد و به فکر رفاه مردمش باشد؟ فاتح واقعی، شرایط خود را در میدان نبرد تحمیل می‌کند، نامه نمی‌نویسد و برای توقف درگیری خواهش نمی‌کند. این درخواست، فریاد استیصال از یک نبرد فرسایشی و پرهزینه است که موجودیت رژیم را به چالش کشیده و توان تحمل هزینه‌های ادامه آن را از بین برده است.

تناقض دیگر میان «اشراف اطلاعاتی» و «غافلگیری راهبردی» است؛ گالانت با غروری مضحک از اشراف کامل اطلاعاتی بر برنامه‌ها، پایگاه‌ها و ارتباطات ایران سخن می‌گوید. این ادعا در حالی مطرح می‌شود که ساختار نظامی و امنیتی همین رژیم، بزرگترین شکست‌های اطلاعاتی تاریخ خود را در سال‌های اخیر و به ویژه در برابر حملات غافلگیرکننده محور مقاومت تجربه کرده است. این گزافه‌گویی، تلاشی ناشیانه برای پاک کردن خاطره آن شکست‌های تحقیرآمیز از اذهان عمومی و ترمیم حیثیت بر باد رفته سرویس‌های اطلاعاتی اسرائیل است.

ضمن آن که باید این را هم اضافه کرد که اگر برنامه هسته‌ای ایران آن‌گونه که ادعا شده، نابود یا برای سال‌ها متوقف شده است، چرا گالانت بخش مهمی از نامه خود را به هشدار درباره ادامه این برنامه اختصاص می‌دهد و می‌پرسد: «آیا حاضرید آینده خود را بر سر مسابقه‌ای بگذارید که نمی‌توانید آن را پنهان کنید؟» این نگرانی عمیق و نگاه به آینده، خود بزرگترین اعتراف به پابرجا بودن، پویایی و قابلیت بازسازی سریع توانمندی‌های راهبردی ایران است و نشان می‌دهد که ادعای نابودی، یک بلوف رسانه‌ای بیشتر نیست.

نامه‌ای برای آرشیو شکست‌های اسرائیل

نامه یوآو گالانت، بیش از آنکه سندی بر پیروزی اسرائیل باشد، صورت‌جلسه‌ای از استیصال و شکست راهبردی آن است. این نامه ناخواسته به چند حقیقت کلیدی اعتراف می‌کند: محوریت رهبری ایران در هدایت مقاومت، کارآمدی و دردناک بودن دکترین «حلقه آتش» برای امنیت اسرائیل و آسیب‌پذیری موجودیتی این رژیم در برابر یک نبرد فرسایشی.

این متن را نباید به عنوان یک تهدید جدی تلقی کرد، بلکه باید آن را به مثابه یک فرصت طلایی برای تبیین نگریست. فرصتی برای نشان دادن این واقعیت که راهبرد مقاومت فعال و ایجاد بازدارندگی منطقه‌ای، دشمن را به نقطه‌ای رسانده که به جای زبان زور، به زبان نامه و خواهش روی آورده است. این نامه، سندی گویا از کارآمدی محور مقاومت و گواهی بر این حقیقت است که موازنه وحشت به نفع جمهوری اسلامی ایران و متحدانش در منطقه تغییر کرده است. این نامه، در تاریخ منازعات غرب آسیا، نه به عنوان نماد قدرت اسرائیل، بلکه به عنوان سندی از افول راهبردی و درماندگی آن در برابر اراده یک ملت و حکمت یک رهبر، ثبت خواهد شد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *