خود بزرگ بینی خروشچف

خود بزرگ بینی خروشچف

خود بزرگ بینی باعث شده بود زمانی که راهبران در جوامع دیکتاتوری معاشرت می کنند رفتار آنها بسیار متفاوت دیده شود. داستان را بخوانید؛

یدالله کریمی پور در یادداشتی درباره تاثیر خود بزرگ بینی خروشچف مطلبی را با داستانی از خانلی این چنین تشریح می کند؛ نخستین بار بود که پاسخ رد به مهمان دادم. راستش به خوبی می‌دانستم عاقبتش چه می‌شود. خانعلی در دیار خود برو بیا و دم و دستگاهی داشت. خانزاده بود و دست و دلباز. هر شب در سرایش مضیف برپای بود. دور و برش شلوغ بود و برای خود کسی.

کار یکی پهن کردن سفره و رسیدگی به کم و کسرش بود. دیگری مامور منقل و وافورها و حقه‌ها می‌شد. دو سه نفر اسباب کباب و خورد و خوراک را فراهم می‌کردند و یکی دو تا هم کار دایره و تنبک و سه تار بزم و موزیک رو برعهده داشتند. خلاصه این خانعلی در دیار خود کسی بود و دوستان و رفقایش مثل نوکر دورش بودند و در هر جا بالانشین بود.

حالا هوس گشت و گذار در پایتخت و شمال به سرش زده بود. ولی در اینجا اگر به گران‌ترین هتل‌ها و رستوران‌ها هم می‌رفت، خانعلی شمع بزم نمی‌شد. اتفاقاً همین هم شد. آمده بود تهران به قصد یک ماه ماندن و سیر و سیاحت ملوکانه. ولی پنج روزه برگشته بود به دیار. انهم با اوقات تلخی. جرا که تو این شهر بزرگ با مناسبات مدنی و کاپیتالیستی، سگ صاحبش رو نمی شناسد.

تاثیر خود بزرگ بینی بر انتظار از اطرافیان

هر رابطه و هر چی متریکه؛ یعنی کار آدما سنجش و متر کردن طرفش است. خبری از دورهمی ارباب گونه و خودمانی نیست. حتی شنیدم خانعلی چند جا، از جمله در رستوران و هتل به خاطر کم توجهی شاکی شده و یکی دوجا هم همراه با همراهانش دعوا راه انداخته بود.

چند ماه بعد که گذرم به شهر افتاد، خانعلی من را خواست و باهاش تنهایی در باغش قدم زدیم. سخت از تهرانی ها و آدابشان گلایه مند بود. بهش گفتم این‌جوری‌ها هم نیست. تو در دیار خودت کسی هستی و برو بیایی داری، انتطار نداشته باش در شهر ۱۰_۱۱  میلیونی اندازه شهر کتون بشناسن تورا. بعد داستان خروشچف رابراش تعریف کردم که سخت جا خورده و دوزاریش افتاد:

تو یکی از سفرها به نیکیتا خروشچف، دبیر اول حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی یک قواره پارچه گران قیمت هدیه میدهند. او در برگشت به مسکو می دهد خیاط مخصوص کرملین تا براش کت و شلوار بدوزد.

واکنش روس ها به رهبر روسیه

خیاط بعد از سایزسنجی میگوید قربان متراژ پارچه برای شما کم است و به اندازه کت و شلوار جنابعالی نمی شود. خروشچف در سفر بعد می رود بلگراد مرکز یوگسلاوی و پارچه را می دهد به یه خیاط مشهور صرب. خیاط اندازه گیری می کند و می گوید پارچه زیاد می اید. می خواهید یک جلیقه و یه کراوات هم برایتان بدوزم؟ خروشچف می گوید پس چرا خیاط روس نتوانست از این پارچه کت و شلوار بدوزد و گفت کم میاد؟ خیاط صرب پاسخ داد: قربان تقصیر او نیست، جنابعالی را در مسکو خیلی بیشتر از آنی که هستید خیال می‌کنند.

واقع مطلب این است که یکی از گرفتاری‌های ملت‌های زیر حکومت‌های دیکتاتوری و استبدادی، خود بزرگ بینی یا بزرگ پنداری است. کسی که در کشورش برای برخی شهروندان خدا و نیمه خدا پنداشته شده و غیر قابل دسترسی تبلیغ می‌شود، در دیارهای دیگر آدمی عادی مانند بقیه آدمها است.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *