با وقوع انقلاب و جنگ، بخش مهمی از سرمایهگذاری صنعتی دچار بحران شد. اما با آغاز دههی ۷۰، نسل جدیدی از تکنسینها و مهندسان، که تجربهی بازسازی صنعتی پس از جنگ را داشتند، توانستند برخی صنایع را احیا کنند. دوران بازسازی، همراه با اصلاحات اقتصادی و توسعهی طبقهی متوسط، موجب شد برخی برندهای داخلی مانند ایرانخودرو، کاچیران، و برندهای دیگر رشد کنند. این روند، تا اوایل دههی ۸۰ ادامه یافت، اما با افزایش درآمدهای نفتی، تقویت ارزش پول ملی، و باز شدن واردات، تولید داخلی بار دیگر با چالش مواجه شد.
تأثیر ورود کالاهای خارجی بر توسعهی صنعتی
دههی ۸۰، بهویژه سالهای پایانی آن، دوران افزایش قدرت خرید طبقهی متوسط ایرانی بود. باز شدن بازارها، افزایش درآمدهای نفتی، و کاهش محدودیتهای تجاری باعث شد کالاهای خارجی به بازار داخلی سرازیر شوند. مصرف کالاهای خارجی، از شامپو و مواد شوینده گرفته تا خودرو و لوازم خانگی، تبدیل به یک روند غالب شد. این مسئله، همان الگویی بود که در دههی ۵۰ نیز تکرار شده بود—افزایش قدرت خرید، ورود کالاهای خارجی، و در نهایت صنعتیزدایی.
تأثیر تحریمها و سیاستهای اقتصادی از ۱۳۹۷ به بعد
با اعمال تحریمهای جدید، روند صنعتیشدن وارد مرحلهی جدیدی شد. اگرچه شرایط اقتصادی کشور با تورم بالا و کاهش ارزش پول ملی مواجه شد، اما همزمان، محدودیتهای وارداتی موجب شد برندهای داخلی دوباره فرصت رشد پیدا کنند. از ۱۳۹۷ به بعد، برخی صنایع داخلی، بهویژه در حوزهی لوازم خانگی، پوشاک، و محصولات غذایی، تقویت شدند. این توسعه، برخلاف دورههای گذشته، یک تصمیم سیاستگذاری برنامهریزیشده نبود، بلکه ناشی از ضرورتهای اقتصادی و محدودیتهای ارزی بود.
چالش سیاستهای حمایتی و خطر انحصارگرایی
هرچند تحریمها بهطور ناخواسته موجب ایجاد فرصتهایی برای برندهای داخلی شدند، اما این حمایتگرایی میتواند به یک مسئلهی بلندمدت تبدیل شود. اگر حمایت از صنایع داخلی بدون الزام به افزایش رقابتپذیری، ارتقاء فناوری، و بهبود کیفیت باشد، صرفاً به یک مدل انحصاری تبدیل خواهد شد—مشابه آنچه در صنعت خودروسازی ایران رخ داده است.
لزوم گذار از حمایتگرایی صرف به سیاست صنعتی هدفمند
برای جلوگیری از تبدیلشدن حمایتگرایی به یک سیاست غیرمولد، سیاستگذار باید به سمت مدلهایی حرکت کند که نهتنها موجب رشد صنایع داخلی شوند، بلکه در بلندمدت، امکان رقابت آنها در بازارهای جهانی را نیز تضمین کنند. در مدلهای موفق توسعهی صنعتی شرق آسیا، حمایتهای اولیه با الزامات سختگیرانهای در زمینهی ارتقاء فناوری، افزایش بهرهوری، و ورود به بازارهای جهانی همراه بودند. ایران نیز، اگر بخواهد از ظرفیتهای فعلی بهره ببرد، باید سیاستهایی نظیر منطقیسازی صنعتی را اجرا کند.
منطقیسازی صنعتی: الگوی اصلاح حمایتهای دولتی
بسیاری از کشورها، پس از یک دورهی حمایتگرایی، با چالش ظهور شرکتهای متعدد و غیررقابتی مواجه میشوند. در این مرحله، دولت باید زمینهی ادغام و تملیک شرکتهای کوچکتر را فراهم کند و از ایجاد برندهای ملی بزرگ حمایت کند. همچنین، بخشهایی که از نظر فناوری عقب هستند، باید مشمول سیاستهای ارتقاء فناوری شوند. این فرآیند، که در کشورهای شرق آسیا اجرا شده، بهویژه در صنایع لوازم خانگی، پوشاک، و قطعات صنعتی ایران باید آغاز شود.
دولت نظارهگر در برابر سیاست صنعتی فعال
در شرایط فعلی، سیاستگذاری اقتصادی ایران عمدتاً بر مبنای نظارت منفعلانه است. دولت، صرفاً از محدودیتهای وارداتی بهره میبرد و انتظار دارد صنایع داخلی بهطور خودکار به سطح رقابتپذیری برسند. اما این مدل، بدون مداخلات هوشمندانه و برنامهریزیشده، در بلندمدت نتیجهبخش نخواهد بود. ضروری است که دولت، بهجای سیاستهای غیرسیستماتیک، یک مدل فعال توسعهی صنعتی را اجرا کند.
امروز در نقطهای قرار دارد که نهتنها با آثار منفی تحریمها مواجه است، بلکه یک فرصت ناخواسته برای توسعهی صنایع داخلی ایجاد شده است. چنانچه سیاستگذاری صنعتی با هدف افزایش رقابتپذیری، ارتقاء فناوری، و تقویت برندهای ملی انجام شود، این وضعیت میتواند به یک مسیر پایدار برای توسعه تبدیل شود. اما اگر حمایتگرایی صرف ادامه پیدا کند، بدون الزام به رشد فناوری و بهرهوری، در نهایت به یک انحصار غیرمولد تبدیل خواهد شد—مشابه آنچه در صنعت خودروسازی دیدهایم.
برای جلوگیری از این مسئله، سیاستگذار باید به سمت مدلهایی مانند منطقیسازی صنعتی، ارتقاء فناوری، و ایجاد برندهای ملی رقابتپذیر حرکت کند. در غیر این صورت، حمایتهای فعلی، که بهطور ناخواسته شکل گرفتهاند، ممکن است بار دیگر از بین بروند، و اقتصاد ایران فرصت اصلاح مسیر صنعتی خود را از دست بدهد.
یکی از مسائل کلیدی در سیاست صنعتی ایران، نحوهی تعامل سیاستگذار با بخش خصوصی و نحوهی هدایت شرکتها به سمت رقابتپذیری پایدار است. تعدد برندها، نبود صرفهی مقیاس، و رقابت مخرب میان واحدهای تولیدی، نشانههای ضعف ساختاری در برنامهریزی صنعتی است. در بسیاری از صنایع—از خودروسازی گرفته تا لوازم خانگی و پوشاک—شاهد هستیم که تعداد زیادی برندهای کوچک و غیررقابتی فعال هستند، بدون آنکه ادغامهای لازم برای افزایش مقیاس و رقابتپذیری رخ داده باشد.
در کشورهای موفق صنعتی، سیاستگذار نقش فعالی در هدایت فرآیند ادغام و تملیک ایفا کرده است. بهعنوان مثال، دولت کرهی جنوبی با مداخلات مشخص، برخی صنایع را به سوی ادغام سوق داد تا تنها بازیگران قدرتمند در بازار باقی بمانند. این روند، موجب شکلگیری برندهای بزرگ و رقابتی شد که توانستند با بازارهای جهانی رقابت کنند.
اما در ایران، ساختار اقتصاد به گونهای است که سیاستهای نظارتی بر روی ادغام و تملیک وجود ندارد. حتی در مواردی که سیاستگذار اقدام به حذف موانع مجوزدهی کرده است، ساختارهای رانتی همچنان پابرجا هستند، بهطوریکه فعالیتهای تولیدی، نهبهعنوان یک فرآیند رقابتی، بلکه بهعنوان یک مسیر برای دریافت امتیازات اقتصادی دنبال میشوند.
ضعف در سازوکارهای ادغام و تملیک
یکی از نمونههای بارز این مشکل، صنعت لوازم خانگی ایران است، که با تعدد غیرمنطقی برندها روبهرو شده است. این برندها، بهجای رقابت بر سر ارتقای فناوری، درگیر رقابت غیرمولد شدهاند، که نهایتاً منجر به هدررفت منابع و کاهش کیفیت تولید میشود. سفیر کرهی جنوبی، در بازدید از نمایشگاه لوازم خانگی تهران، به همین نکته اشاره کرد که تعدد برندها، بدون وجود ظرفیت رقابتپذیری، عملاً منابع اقتصادی کشور را هدر میدهد.
اقتصاد جریان اصلی در برابر سیاست صنعتی فعال
یکی از چالشهای سیاستگذاری صنعتی ایران، تأثیر تفکرات جریان اصلی اقتصاد بر تصمیمگیریهای کلان است. در مدلهای اقتصادی مبتنی بر بازار آزاد، رویکرد غالب بر حذف موانع اداری، کاهش مجوزدهی، و تسهیل ورود کسبوکارها به بازار است. اما تجربهی کشورهای صنعتی موفق نشان داده است که این مدل، بدون کنترل بر سازوکارهای ادغام، منجر به ایجاد رقابت مخرب میان واحدهای کوچک و ناکارآمد میشود.
برای حل این چالش، سیاستگذار باید نقش فعالتری در هدایت فرآیند صنعتی شدن ایفا کند. در چین، سیاستهای صنعتی، بهطور رسمی مشوق ادغام و تملیک بودهاند تا شرکتهای بزرگ ملی بتوانند در برابر رقابت جهانی مقاومت کنند. در کرهی جنوبی نیز، دولت نقش مستقیمی در تعیین تعداد بازیگران هر صنعت ایفا کرده است. این سیاستها، موجب افزایش صرفهی مقیاس و کاهش هزینههای تولید شدهاند.
مسئله ارادهی سیاسی در توسعهی صنعتی ایران
اما مسئلهی اصلی در ایران این است که آیا ارادهی سیاسی برای صنعتیشدن وجود دارد یا خیر؟ بررسی سیاستهای اقتصادی چند دههی گذشته نشان میدهد که اولویت دولت، نه صنعتیشدن، بلکه سیاستهای کوتاهمدت برای جلب رضایت عمومی و مدیریت بحرانهای اقتصادی بوده است.
مشتاق حسین خان، استاد دانشگاه ساسکس، در نظریهی استقرار سیاسی (Political Settlements) اشاره میکند که موفقیت سیاستها، وابسته به ترکیب قدرت بازیگران اقتصادی است. در ایران، بازیگران اصلی سیاستگذاری، تودههای مصرفکننده هستند، که از طریق یارانههای سوخت، قیمتگذاری دولتی، و سیاستهای حمایتی، در مرکز توجه قرار دارند. در مقابل، طبقهی سرمایهداری صنعتی، نه قدرت کافی برای تأثیرگذاری بر سیاستهای کلان دارد و نه منابع لازم برای هدایت صنعتیشدن را در اختیار دارد.
پیامدهای نبود ارادهی صنعتیسازی
این وضعیت، در بلندمدت منجر به کاهش بهرهوری، افزایش تورم، و افت اشتغال خواهد شد. نمونهی بارز این مسئله، صنعت خودروسازی ایران است، که به دلیل سرکوب قیمتها، زیانهای گستردهای را متحمل شده و توان سرمایهگذاری برای ارتقاء فناوری را از دست داده است. ادامهی این روند، موجب خواهد شد که صنایع داخلی، بهجای پیشرفت، به سمت انحصارهای غیرمولد حرکت کنند.
سیاست صنعتی ایران، برای خروج از این چرخهی ناکارآمد، نیازمند تغییرات بنیادی است. تنها راه جلوگیری از آسیبهای ناشی از حمایتگرایی، اتخاذ سیاستهای فعال صنعتی است که شامل:
- هدایت ادغام و تملیک در صنایع کلیدی، برای افزایش مقیاس رقابتی،
- تدوین سیاستهای توسعهی فناوری، برای جلوگیری از تبدیل حمایتهای دولتی به رانتهای غیرمولد،
- تعریف یک قرارداد اجتماعی جدید، که در آن حمایتهای صنعتی، به اهداف مشخصی برای ارتقای کیفیت و رقابتپذیری مشروط شوند.
ایران، اکنون در نقطهی تصمیمگیری قرار دارد—ادامهی مسیر حمایتهای غیرهدفمند، یا حرکت بهسوی سیاست صنعتی فعال، که بتواند رقابتپذیری صنایع داخلی را تضمین کند.
با بررسی سیاستهای اقتصادی ایران، مشخص میشود که توان تولیدی و صنعتی یک کشور، نقشی حیاتی در شکلگیری هویت اقتصادی آن دارد. برندهای ملی، بهعنوان نمادهای صنعتی یک کشور، نهتنها نقش اقتصادی، بلکه نقشی فرهنگی و اجتماعی نیز ایفا میکنند. از این منظر، سیاستگذاری صنعتی، باید هدفمند باشد و زمینهی تقویت برندهای داخلی را فراهم کند.
لزوم شکلگیری یک مداخلهی باکیفیت در صنعتیشدن ایران
چنانچه دولت بخواهد نقش مؤثری در توسعهی صنعتی ایفا کند، باید برخی قابلیتهای بنیادی را فراهم سازد. این قابلیتها شامل موارد زیر هستند:
- بهکارگیری نیروی انسانی متخصص و مجرب یکی از نشانههای جدیبودن یک دولت در اجرای سیاستهای صنعتی، کیفیت نیروی انسانی بهکار گرفتهشده در تدوین و اجرای سیاستها است. در دههی ۴۰، تیم سیاستگذاری اقتصادی ایران متشکل از افرادی مانند عالیخانی، محمد یگانه، و رضا نیاز بود—افرادی که دارای پیشینهی علمی و اجرایی قابل توجهی بودند و در نهادهایی همچون بانک جهانی و مؤسسات صنعتی معتبر فعالیت کرده بودند. امروز نیز، ایران دارای اقتصاددانان، بروکراتها، و مهندسان توانمندی است که میتوانند نقشی کلیدی در تحول صنعتی ایفا کنند.
- رویکرد یادگیری در سیاستگذاری یکی از اصول موفقیت سیاستهای صنعتی، اتخاذ مدل یادگیری پویا است. هیچ سیاستی از ابتدا بینقص نیست و فرآیند یادگیری در تدوین و اجرای سیاستها ضروری است. دولت باید از اشتباهات گذشته بیاموزد، آنها را اصلاح کند، و در مسیر تدریجی توسعه حرکت کند. این رویکرد، در سیاستهای موفق کشورهای شرق آسیا دیده میشود؛ جایی که دولتها ابتدا روی صنایع سادهتر تمرکز کردند، از آنها آموختند، و سپس به سمت توسعهی صنایع پیچیدهتر حرکت کردند.
- تمرکز بر صنایع با پیچیدگی کمتر یکی از نکات کلیدی در توسعهی صنعتی ایران، توجه به صنایعی است که دارای پیچیدگی کمتر هستند اما امکان رقابتپذیری دارند. برای مثال، ایران در زمینهی صنایع پوشاک، لوازم خانگی، و مواد غذایی، دارای ظرفیتهای مناسبی است که میتواند به برندهای ملی رقابتپذیر تبدیل شود. در مقابل، ورود به صنایعی مانند تولید موبایل، که نیازمند فناوریهای بسیار پیشرفته است، نیاز به زمان بیشتری دارد.
لزوم توجه به برندهای ملی و تغییر نگاه سیاستگذار
برندهای ملی، علاوه بر نقش اقتصادی، در شکلدهی هویت یک ملت تأثیرگذار هستند. بهعنوان مثال، آلمان با برندهایی همچون زیمنس، بنز، و بیامو شناخته میشود. ایران نیز، اگر بخواهد صرفاً با نفت، زعفران، و پسته شناخته نشود، باید برندهای صنعتی خود را تقویت کند. اما لازمهی این کار، تغییر نگاه سیاستگذار و توجه به حمایت هدفمند از صنایع داخلی است.
نقش جامعه در تقویت برندهای ایرانی
یکی از چالشهای اصلی در رشد برندهای داخلی، پذیرش عمومی مصرفکنندگان است. در سالهای اخیر، کاهش قدرت خرید و محدودیت واردات، موجب شد که مصرفکنندگان به محصولات داخلی روی بیاورند. در ابتدا، این تغییر با مقاومت همراه بود، اما به مرور زمان، برخی برندهای ایرانی توانستهاند اعتماد مصرفکنندگان را جلب کنند. این روند، نیازمند حمایت بیشتر از برندهای باکیفیت و ارائهی خدمات بهتر توسط تولیدکنندگان داخلی است.
یکی از ضعفهای حوزهی سیاست صنعتی ایران، نبود دسترسی به متون اصلی این حوزه است. بسیاری از کتابهای مهم دربارهی سیاست صنعتی، که مسیر موفقیت شرق آسیا را شرح دادهاند، هنوز به فارسی ترجمه نشدهاند. چهار کتاب کلیدی در این زمینه عبارتاند از:
- غول بعدی آسیا نوشتهی آلیسا امستن،
- حکمرانی بر بازار نوشتهی رابرت وید،
- میتی و معجزهی اقتصادی ژاپن نوشتهی جانسون،
- دولت و چپاول نوشتهی پیتر ایوانز.
ترجمهی این آثار، میتواند نقش مهمی در توسعهی درک سیاستهای صنعتی در ایران ایفا کند.
حتی اگر ایران ناخواسته به سمت توسعهی برخی برندهای صنعتی حرکت کرده باشد، نباید این فرصت را از دست بدهد. سیاستگذاری صنعتی باید مبتنی بر ظرفیتسازی باشد، که شامل مواردی مانند استفاده از نیروی انسانی متخصص، ارتقاء فرآیندهای یادگیری، و هدایت سیاستهای صنعتی به سمت حمایتهای هدفمند است.
در این مسیر، نقش سیاستگذار در هدایت صنایع و برندهای داخلی به سمت رشد پایدار اهمیت دارد. همچنین، جامعهی مصرفکننده نیز باید نقش خود را در حمایت از برندهای ملی ایفا کند. در نهایت، ایران باید علاوه بر منابع طبیعی، برندهای صنعتی خود را نیز بهعنوان بخشی از هویت ملی تقویت کند، تا بتواند در بلندمدت به یک اقتصاد رقابتپذیر تبدیل شود.
شوند.

لزوم تدوین سیاستهای صنعتی مبتنی بر ظرفیتسازی
همانطور که اشاره شد، صنعتیشدن در اقتصادهای منابعمحور مانند ایران با چالشهای ساختاری مواجه است. در کشورهایی که درآمدهای نفتی یا منابع طبیعی بخش قابلتوجهی از اقتصاد را تشکیل میدهند، شکلگیری صنایع تولیدی رقابتپذیر دشوارتر است. ارزش بالای پول ملی، وابستگی به درآمدهای صادراتی، و نبود مشوقهای مناسب برای تولید داخلی، موانعی جدی در مسیر توسعهی صنعتی هستند.
با این حال، شرایط تحریمی سالهای اخیر باعث کاهش ارزش پول ایران شده و بهطور ناخواسته، برخی مزایای رقابتی برای تولید داخلی ایجاد کرده است. این وضعیت، فرصت مناسبی را فراهم کرده تا صنایع داخلی رشد کنند و برندهای ملی تقویت شوند. بااینحال، استفادهی مناسب از این فرصت نیازمند یک سیاستگذاری هوشمند و ساختاریافته است.
اگر قرار باشد از فرصت فعلی بهرهبرداری شود، سیاستگذار باید به سمت مدلهایی حرکت کند که نهتنها مانع از بازگشت به وضعیت وابستگی به واردات شوند، بلکه زمینهی شکلگیری برندهای قدرتمند را نیز فراهم کنند. تجربهی کشورهای شرق آسیا نشان داده که مداخلهی دولت در صنعتیشدن باید هدفمند و سازمانیافته باشد. دولت نباید صرفاً نظارهگر باشد، بلکه باید نقش فعالی در راهبری ادغام و تملیک شرکتهای کوچکتر، انتقال فناوری، و تشویق رقابتپذیری ایفا کند.
نیاز به استفاده از متخصصان و دانش سیاستگذاری صنعتی
برای اجرای سیاستهای توسعهی صنعتی، نیاز است که از افراد متخصص در حوزهی اقتصاد صنعتی، مدیریت استراتژیک، و سیاستگذاری بهره گرفته شود. ایران، هم در داخل و هم در خارج از کشور، افراد توانمندی دارد که تجربهی مدیریت در صنایع بینالمللی را داشتهاند. استفاده از این ظرفیتها، نهتنها به ارتقاء سیاستهای صنعتی کمک خواهد کرد، بلکه موجب خواهد شد که مسیر توسعه مبتنی بر دانش و تجربهی واقعی باشد.
موانع ذهنی و نهادی در مسیر توسعهی صنعتی یکی از مشکلات کلیدی در سیاستگذاری صنعتی ایران، نبود دیدگاه بلندمدت و ملی در توسعهی برندهای داخلی است. در بسیاری از موارد، سیاستهای اقتصادی تنها بر مبنای مصالح کوتاهمدت و پوپولیستی تدوین شدهاند. این وضعیت، موجب شده که بسیاری از صنایع داخلی، بهجای رشد پایدار، درگیر بحرانهای مدیریتی شوند. سیاستگذار باید به جای اتخاذ تصمیمات کوتاهمدت و موقتی، مسیر توسعهی بنیادین و پایدار را دنبال کند.
نقش جامعه در پذیرش برندهای ملی مسئلهی دیگر، پذیرش مصرفکنندگان نسبت به محصولات داخلی است. در سالهای اخیر، با کاهش توان خرید مردم، مصرفکنندگان به محصولات داخلی روی آوردهاند. اما این تغییر، نیازمند بهبود کیفیت، ارائهی خدمات مناسب، و ایجاد اعتماد عمومی به برندهای ایرانی است. جامعهی مصرفکننده، در کنار سیاستگذاری دولتی، نقش کلیدی در شکلگیری برندهای رقابتپذیر ایفا میکند.
جمعبندی و مسیر آینده
برای بهرهبرداری مناسب از فرصت فعلی و جلوگیری از بازگشت به وابستگی اقتصادی، سیاستگذار باید:
- استفاده از نیروی انسانی متخصص در تدوین و اجرای سیاستهای صنعتی،
- هدایت برندهای داخلی به سمت رقابتپذیری و مقیاسپذیری از طریق ادغام و تملیک،
- ارتقاء فناوری و ایجاد ظرفیتهای صادراتی بهعنوان یکی از شروط حمایتهای دولتی،
- تعریف یک قرارداد اجتماعی جدید که حمایت از صنایع را مشروط به افزایش کیفیت و رقابتپذیری کند.
ایران در نقطهای قرار دارد که نهتنها با آثار منفی تحریمها مواجه است، بلکه فرصتی برای توسعهی برخی برندهای صنعتی بهوجود آمده است. چنانچه سیاستگذاری صنعتی بهدرستی انجام شود، این فرصت میتواند زمینهساز ایجاد یک مسیر پایدار برای صنعتیشدن باشد. اما اگر سیاستهای اقتصادی بدون برنامهریزی دقیق و صرفاً بر مبنای محدودیتهای کوتاهمدت دنبال شوند، این فرصت نیز از دست خواهد رفت و اقتصاد ایران بار دیگر با صنعتیزدایی مواجه خواهد شد.