احمد عربانی، از چهرههای ماندگار طنز تصویری ایران، در گفتوگویی پرخاطره از روزهای توفیق و گلآقا، از صندلی «تمشیت» تا طرحهای نیمهشب، روایت میکند که چگونه کاریکاتور از دل جامعه میجوشد و چرا امروز دیگر نمیخنداند. او از نسل عاشقانی میگوید که با مداد و ذوق، نقد را به تصویر میکشیدند و هشدار میدهد که طنز، اگر از مردم فاصله بگیرد، بیاثر میشود.
به گزارش سرمایه فردا، کاریکاتور، این زبان تصویریِ نقد و طنز، پیش از آنکه روزنامهای چاپ شود یا رسانهای شکل بگیرد، در دیوارهای پمپئی و ذهن هنرمندان قرن شانزدهم جاری بود. از آن زمان تا امروز، این هنر نه فقط برای خنداندن، بلکه برای اندیشیدن و اعتراض کردن زاده شده است. احمد عربانی، یکی از چهرههای شاخص این مسیر، با نگاهی به گذشته و حال، از روزهایی میگوید که طنز در دل مردم بود، نه در الگوریتمهای شبکههای اجتماعی. او از تجربههایش در مجله توفیق، کاریکاتور و گلآقا، از خلق سوژهها تا واکنش سیاستمداران، از نسلهای عاشق تا دغدغههای امروز، روایتی میسازد که هم نوستالژیک است و هم هشدارآمیز. این گفتوگو، نه فقط مرور یک زندگی هنری، بلکه بازخوانی جایگاه طنز در جامعهایست که دیگر کمتر میخندد.
کاریکاتور و کارتون، این هنر تصویری که طنز و انتقاد اجتماعی را با هم ترکیب میکند، عمری به بلندای تاریخ مکتوب بشر دارد. ریشههای آن حتی به پیش از روزنامهنگاری و صنعت چاپ برمیگردد و نشان میدهد که انسانها همیشه به دنبال بیان انتقادات خود با زبانی تصویری و در عین حال طنزآلود بودهاند. قدیمیترین نمونههای کاریکاتورهای سیاسی و اجتماعی را میتوان در حفاریهای شهر پمپئی پیدا کرد؛ شهری که نزدیک به ۱۹۰۰ سال پیش در زیر گدازههای آتشفشانی دفن شد.
با وجود هنرمندان برجستهای چون هالبین و بروگل در قرن شانزدهم، کاریکاتور به معنای تصویری که خنده و طنز را در خود دارد، مسیر جدیتر خود را از قرن هفدهم و آثار آنیباله کاراچی پیدا کرد. از آن زمان تاکنون، کاریکاتور همیشه پلی میان هنر و نقد اجتماعی بوده است؛ ابزاری برای بیان دیدگاههای انتقادی، سرگرمی و به چالش کشیدن مخاطب با زبانی ساده و قابل فهم. این هنر، از صفحه روزنامهها گرفته تا شبکههای اجتماعی امروز، همچنان نقش مهمی در فرهنگ بصری و رسانهای ما دارند و قدرت خود را در نقد سیاست و اجتماع حفظ کرده است.
و حالا، با احمد عربانی، کارتونیست، کاریکاتوریست، پویانما، نویسنده و کارگردان انیمیشن گفتگو میکنیم. عربانی در سال ۱۳۴۷ به مجله «توفیق» دعوت شد و پس از طی یک دوره آموزشی دو ماهه در آن نشریه شروع به کار کرد. همکاری او با «توفیق» تا زمان توقیف مجله در سال ۱۳۵۱ ادامه داشت و پس از آن، به دعوت کامبیز درمبخش به مجله «کاریکاتور» رفت و تا سال ۱۳۵۵ در آنجا فعالیت کرد. در همین دوران، آثار عربانی در بیشتر نشریات آن زمان نیز منتشر میشد و جایگاه ویژهای در تاریخ کاریکاتور ایران پیدا کرد.
وقتی از عربانی درباره تفاوت طنز دیروز و امروز میپرسی، کمی مکث میکند، انگار بخواهد میان انبوه خاطرات و تجربهها پاسخی دقیق پیدا کند. او از معدود کسانی است که هر دو دوره مهم طنز مطبوعاتی، از توفیق تا گلآقا را از نزدیک تجربه کرده و شاهد تغییر زمانه بوده است.
توضیح میدهد: «تفاوتها بسیار زیاد است. همانطور که شرایط زندگی و رفتارهای اجتماعی مردم تغییر کرده، طنز هم دگرگون شده است. بقالی قدیمی را در نظر بگیرید؛ بقال آن زمان با حوصله بود، با مشتری حرف میزد، احترام میگذاشت. امروز اما مردم همیشه عجله دارند و حوصله گفتگو هم کمتر است. انگار همهچیز بر پایه پول میچرخد.»
برای او، طنز همیشه بازتاب جامعه بوده است: «آن زمان حال مردم بهتر بود، زندگی سادهتر و پول معیار همه چیز نبود. امروز فشارهای اجتماعی و اقتصادی از هر طرف زیاد شده و همین باعث میشود آدمها کمتر بخندند، کمتر تحمل داشته باشند و خلق طنز هم تنگتر شود. تصور کنید کاریکاتوریست یا طنزنویس باید سوژهای پیدا کند که تکراری نباشد و این واقعا کار دشواری است.»
وقتی از او میپرسی ایدههای کاریکاتورهایش چطور شکل میگیرند، خاطرهای از روزهای گلآقا تعریف میکند: «گاهی یک خبر یا اتفاقی خاص جرقه اولیه سوژه را میزند. بعد از درگذشت مرحوم گلآقا، یکی از همکاران قدیمی توفیق، هوشنگ معمارزاده، سردبیری مجله را بر عهده گرفت. او گرایشهای فکری چپ و تا حدی چریکی داشت و نظم خاصی در دفتر برقرار کرده بود.»
عربانی توضیح میدهد معمارزاده صندلیای به نام «تمشیت» ساخته شده بود. در زندانهای قدیم، «تمشیت» به صندلیای گفته میشد که بازجو روی آن مینشست و متهم را بازجویی میکرد. معمارزاده با شوخی از همین اصطلاح استفاده میکرد و هر بار یکی از نویسندگان یا کاریکاتوریستها را روی آن صندلی مینشاند تا دربارهی کارشان صحبت کنند. میگفت که افراد باید از ساعت هشت صبح تا دوازده کار کنند، ابوالفضل ملانصرالدین هم همیشه جواب میداد که سوژهی او ساعت کاری نمیشناسد.
در دفتر گلآقا، هر کاریکاتوریست پوشهای پر از طرح داشت، یادداشتها و سوژههای احتمالی. جلسات معمولا یکی دو ساعت طول میکشید و همه دور میز جمع میشدند تا ایدهها را مرور کنند. وقتی زنگ به صدا درمیآمد و زمان ارائه سوژهها میرسید؛ هر ایدهای که جذابیت کافی داشت تصویب و وارد چرخهکار میشد، بقیه کنار گذاشته میشدند تا شاید بعدا به کار بیایند.
اما قوانین همیشگی نبودند. خیلی وقتها سوژهها در لحظات غیرمنتظره خلق میشدند؛ یک صحنه در خیابان یا ایدهای که نیمهشب به ذهن میرسید، میتوانست جرقه یک کاریکاتور باشد. عربانی در این باره میگوید: «خیلی وقتها ایده ناگهانی سرِ صحنه یا در موقعیتی پیشبینینشده به ذهن میرسید. آنها را فورا روی کاغذ یادداشتش میکردم یا طرح اولیهاش را میکشیدم تا فراموش نشود. بعدها یاد گرفتم کنار تختم همیشه کاغذ و مداد بگذارم تا هیچ سوژهای از دست نرود.»
در دوران قبل از انقلاب، تعداد کاریکاتوریستها بسیار محدود بود فعالیتشان هم عجیب و پرنوسان: «در آن زمانها، کاریکاتوریستها خیلی کم بودند شاید پنج، شش نفر بیشتر نبودیم. بیشترمان هم در توفیق کار میکردیم. از آن جمع قدیمی میتوانم از آقای لطیفی، مرحوم بهمن رضایی، احمد سخاورز و البته جواد علیزاده یاد کنم.»
بیشترشان در توفیق فعالیت میکردند. بعد از انقلاب، مجله کاریکاتور به مدیریت محسن دولو منتشر شد؛ مجلهای که عربانی معتقد است هنوز هم نمونهای مشابه در خاورمیانه ندارد: « دولو بعد از مدتی سردبیر گلآقا شد و حتی مدتی مدیریت سینماها را هم بر عهده داشت. نسل قدیم کاریکاتوریستها با عشق و علاقه کار میکردند. ابزار و امکانات کم بود ولی ذوق و انگیزه زیاد بود.»
عربانی درباره دلیل کاهش علاقه مردم به طنز امروز میگوید: «دنیای امروز خیلی سریع شده. مردم درگیر هزار موضوع هستند، از موبایل و شبکههای اجتماعی گرفته تا خبرهای لحظهای. دیگر طنز ساده برایشان جذاب نیست؛ باید طنز هوشمند، چندلایه و عمیق باشد تا تاثیر بگذارد.» او مقایسهای میکند میان گذشته و حال: «زمان ما مردم سادهتر بودند، با یک شوخی یا طرح کوچک لبخند میزدند. حالا همهچیز سختتر شده، توقع مخاطب بالاتر رفته و طنزپرداز باید باهوشتر از همیشه باشد.»
عربانی معتقد است که میزان تحمل جامعه و رسانهها نسبت به طنز و کاریکاتور در طول سالها تغییر کرده است و این تغییر را میتوان به دو دوره قبل از دوران موبایل، کامپیوتر و بعد از آن تقسیم کرد: « در دوره قبل از فناوریهای جدید، مردم با طنز ارتباط نزدیکتری داشتند. رسانهها محدود بودند و طنز یکی از معدود راههای بیان نقد و شوخی با مسائل روز بود. همچنین استقبال از طنز بسیار زیاد بود چرا که مردم دنبال خنده و سبککردن ذهنشان بودند.»
با ورود فناوری و شبکههای اجتماعی و به ویژه در دوران ریاستجمهوری خاتمی، فضا کمی بازتر شد و طنزنویسها و کاریکاتوریستها آزادی بیشتری پیدا کردند. عربانی درباره آن دوران توضیح میدهد: «برخی از مجلهها زیادهروی کردند و هرچه میخواستند گفتند و نوشتند. در چنین شرایطی، مجلهای مثل گلآقا باید تصمیم میگرفت که مسیر آرام و کلاسیک خودش را حفظ کند یا مثل دیگران تندتر حرکت کند. آقای صابری، صاحب مجله، اهل جنجال نبود و مسیر آرام خودش را ادامه داد، به مرور استقبال مردم کمتر شد و تیراژ پایین آمد. من هم در آن دوران تصمیم گرفتم کنار بکشم. البته هر از گاهی کمک میکردم، اما واقعیت این بود که شرایط تغییر کرده بود تا سرانجام در سال ۱۳۸۳ تعطیل شد.»
به گفته عربانی، یک کاریکاتور موفق باید پیش از هر چیز «رسانا» باشد؛ یعنی پیامش را درست منتقل کند. طراحی قوی و اجرای دقیق نقش مهمی در اثر دارد و اگر کار ناشیانه باشد، حتی بهترین سوژه هم جذابیت خود را از دست میدهد. او تاکید میکند که کاریکاتور باید هم از نظر طنز و هم از نظر فرم کامل باشد تا بیننده از دیدنش لذت ببرد.
این کاریکاتوریست معتقد است که استفاده روزافزون از هوش مصنوعی در خلق آثار کاریکاتوری، در واقع نوعی تقلب است: « کاریکاتور یعنی خلاقیت، فکر و دست هنرمند. وقتی با هوش مصنوعی انجام شود، دیگر هنر نیست؛ مثل این است که نقاشیاش را بدهد دیگری بکشد. تمرینهای مداوم ذهنی و دستی اهمیت فراوانی در رشد هنرمند دارند و بسیاری از کارهای امروز بیشتر تصویرسازیاند تا کاریکاتور واقعی.»
عربانی تجربه جلسات تمرینی قدیمی را به یاد میآورد که در آنها به هنرمندان موضوع داده میشد و همه باید روی آن فکر میکردند و نتیجه کارشان را ارائه میدادند. بعضی آثار خوب بود، بعضی نه، اما این تمرینها ذهن و دست را قوی میکرد. او معتقد است که چنین تمرینهایی هنوز هم برای هنرمندان جوان ضروری است.
با وجود سالها تجربه کمتر پیش آمده از کشیدن کاریکاتوری پشیمان شود: «من عاشق کارم هستم و وقتی عاشق باشی، دیگر عقل حسابگر در کار نیست!» او با خنده اضافه میکند که حس پشیمانیاش آنقدر کم است که چیزی به یاد نمیآورد.
در میان شخصیتهایی که این کاریکاتوریست تاکنون کشیده، حسن حبیبی جایگاه ویژهای برایش دارد: « حبیبی را خیلی دوست داشتم و بارها کاریکاتورش را کشیدم. انسان شریفی بود، حتی برایم نامه نوشت و هدیهای هم داد. خودش هم با مجله همکاری میکرد، شعر و مطلب میفرستاد.»
در طول سالها، فقط یک بار پیش آمد کسی صریحا از کاریکاتورش ناراحت شود: «زمان آقای رفسنجانی، آقای کمالی وزیر کار بودند. از کاریکاتوریستها خواستند چهرهشان را نکشیم. ما هم شوخیمان گل کرد. طرحی کشیدیم که وزیر در جلسه هیئت وزیران است، سرش را روی دستش گذاشته، خوابیده و پیشانیاش پیداست، چون پیشانیشان بلند بود و تا پشت سر ادامه داشت! به جز این مورد، بقیه حتی اگر ناراحت شدهاند، هیچگاه اعتراض نکردهاند.»
عربانی معتقد است که کاریکاتور امروز اقبال گذشته را ندارد: «تیراژ مجلهها پایین آمده و استقبال کمتر شده است. مردم با موبایل و شبکههای اجتماعی درگیرند و هرچه بخواهند در لحظه میبینند و مینویسند. در دهه شصت و هفتاد، به ویژه زمان آقای رفسنجانی، شور و هیجان برای طنز و کاریکاتور بسیار بالا بود، اما حالا آن حس کمتر شده است.»
این کاریکاتوریست نسبت به نسل جدید کاریکاتوریستها دلنگران است، اما امیدوار: «بسیاری استعداد و ذوق هنری دارند، اما راه درست را نمیروند. کاریکاتور فقط یک نقاشی بامزه نیست و سبک، ساختار و قواعد خاص خود را دارد.» او با رضایت از وجود جوانانی میگوید که با جدیت کلاس میروند، مطالعه میکنند و راه درست را دنبال میکنند.
خودش هنوز هم بعد از این همه سال هرچه دربارهی کاریکاتور و طنز پیدا میکند میخواند. از بیستسالگی تا امروز، ذوق و اشتیاقش هیچ تغییری نکرده است؛ همان حسِ دانشجویی و طلبگی را حفظ کرده و همچنان با آن ادامه میدهد.عربانی در آخر میگوید: «اگر استعدادی دارید، چه در طراحی چهره، چه در صحنهپردازی یا هر بخش دیگر، آن را پرورش دهید. تمرین کنید، یاد بگیرید و جدی بگیرید.»
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا