تورم و فرسایش زیست انسانی

تورم و فرسایش زیست انسانی

در شرایطی که تورم افسارگسیخته، سفره‌های مردم را کوچک‌تر کرده، پیامدهای آن فراتر از اقتصاد به زیست اجتماعی و روانی جامعه نفوذ کرده است. حذف تدریجی تفریح، آموزش، روابط خانوادگی و تجربه‌های انسانی، جامعه را به سمت فرسودگی جمعی سوق داده است؛ وضعیتی که نه‌تنها سلامت روان را تهدید می‌کند، بلکه بهره‌وری اقتصادی را نیز کاهش می‌دهد.

به گزارش سرمایه فردا، تورم را اغلب با شاخص‌های اقتصادی می‌سنجند: قیمت کالاها، نرخ ارز، قدرت خرید. اما آنچه در این میان کمتر دیده می‌شود، تأثیر تورم بر کیفیت زندگی انسان‌هاست. وقتی تفریح، آموزش، سفر و حتی ساده‌ترین دورهمی‌ها از سبد زندگی حذف می‌شوند، جامعه وارد مرحله‌ای می‌شود که دیگر فقط برای بقا تلاش می‌کند، نه برای رشد. این گزارش، نگاهی دارد به ابعاد پنهان تورم؛ از فرسایش روانی تا گسست اجتماعی.

افزایش تورم در سال‌های اخیر، تنها به کاهش قدرت خرید مردم محدود نشده، بلکه به تدریج کیفیت زیست انسانی را نیز تحت تأثیر قرار داده است. در چنین شرایطی، تفریح، آموزش‌های غیرضروری، سفر و حتی ساده‌ترین اشکال شادی، به کالاهایی لوکس تبدیل شده‌اند. زندگی روزمره، به چرخه‌ای از کار بی‌وقفه برای تأمین نیازهای اولیه بدل شده و فرصت تجربه، رشد و ارتباطات انسانی به حاشیه رانده شده است.

محمدرضا ایمانی، روانشناس و متخصص علوم رفتاری، معتقد است که حذف تدریجی تفریح از زندگی مردم، پیامدهای روانی و اجتماعی گسترده‌ای دارد. به گفته او، فشارهای اقتصادی و تورمی، انسان را از چارچوب‌های نرمال زیست خارج می‌کند و موجب اختلال در تصمیم‌گیری، بی‌خوابی، بی‌اشتهایی، مشکلات قلبی و افزایش تنش‌های درون‌فردی و بین‌فردی می‌شود.

ایمانی هشدار می‌دهد که در چنین شرایطی، روابط خانوادگی نیز آسیب می‌بیند. زوج‌ها و والدین، به دلیل فشارهای روانی، قادر به درک متقابل نیستند و گفت‌وگوهای ساده به مشاجره و پرخاش تبدیل می‌شود. این وضعیت، زمینه‌ساز افزایش طلاق، اعتیاد، خشونت خانگی، خودکشی و سایر آسیب‌های اجتماعی است.

 

فشارهای روانی ناشی از تورم

از منظر جسمی نیز، فشارهای روانی ناشی از تورم، سیستم ایمنی بدن را تضعیف کرده و روند درمان بیماری‌ها را کندتر می‌کند. ایمانی با اشاره به افزایش بیماری‌های سخت در سال‌های اخیر، این پدیده را نتیجه مستقیم استرس‌های اقتصادی و نبود سوپاپ‌های روانی مانند تفریح و سرگرمی می‌داند.

در چنین فضایی، جامعه دچار «نوشخوار فکری» می‌شود؛ افراد مدام به نداشته‌ها فکر می‌کنند، آینده‌ای روشن نمی‌بینند و در درون خود گم می‌شوند. این وضعیت، بهره‌وری نیروی کار را کاهش می‌دهد و حتی با افزایش ساعات کار نیز نمی‌توان به رشد اقتصادی امیدوار بود.

تجربه کشورهای توسعه‌یافته نشان می‌دهد که نشاط اجتماعی، نه یک نتیجه، بلکه پیش‌نیاز توسعه اقتصادی است. سرمایه انسانی شاد، خلاق‌تر و انگیزه‌مندتر است. نبود شادی، هزینه‌های سنگینی به نظام سلامت، امنیت و اقتصاد تحمیل می‌کند. از سوی دیگر، نشاط اجتماعی موجب افزایش سرمایه اجتماعی، مشارکت مدنی، همکاری‌های اقتصادی و حتی ماندگاری نخبگان در کشور می‌شود.

اما راهکار چیست؟ ایمانی معتقد است که خروج از این بن‌بست، نیازمند تصمیم‌گیری شفاف و برنامه‌ریزی اقتصادی بلندمدت از سوی دولت است. او تأکید می‌کند که مردم باید بدانند در چه شرایطی زندگی می‌کنند و چه چشم‌اندازی پیش رویشان است. وضعیت «نه جنگ، نه صلح» و بی‌ثباتی اقتصادی، فشار روانی مضاعفی بر شهروندان وارد کرده و باید هرچه سریع‌تر پایان یابد.

در جمع‌بندی، می‌توان گفت که نشاط اجتماعی، نه یک هزینه اضافی، بلکه زیرساختی حیاتی برای توسعه پایدار است. کشوری که می‌خواهد از چرخه رکود و تورم رها شود، باید شادی، امید و تجربه را به زندگی مردم بازگرداند. جامعه‌ای که لبخند داشته باشد، آینده‌ای روشن‌تر نیز خواهد ساخت.

دیدگاهتان را بنویسید