روایت ترورهای فرقان در نخستین سال‌های انقلاب

روایت ترورهای فرقان در نخستین سال‌های انقلاب

در نخستین روزهای پس از پیروزی انقلاب اسلامی، ایران هنوز در حال نفس‌کشیدن بود که گلوله‌های کینه، سکوت شهرها را شکستند. گروه فرقان با تفسیری منحرف از دین، ترور شخصیت‌های کلیدی انقلاب را آغاز کرد؛ از شهید قرنی تا استاد مطهری، از حاج مهدی عراقی تا شهید محراب قاضی طباطبایی. اما هر قطره خون، نه ضعف، بلکه عزم تازه‌ای در دل ملت برانگیخت. این روایت، داستان روزهایی است که ایران زخمی شد اما تسلیم نشد؛ روزهایی که ترور، آزمون ایستادگی بود.

به گزارش سرمایه فردا،  سال‌های نخستین پس از پیروزی انقلاب اسلامی، روزگار آرامی برای ایران نبود. هنوز طنین شعارهای آزادی و استقلال در کوچه‌ها و خیابان‌ها جاری بود که ناگهان صدای گلوله و خبر ترورها سکوت شهر را می‌شکافت و فضای کشور را در هراس فرو می‌برد. انقلاب هنوز نخستین نفس‌های خود را می‌کشید که آتش کینه و توطئه در اطراف آن شعله‌ور شد و روزگاری پرآشوب آغاز گشت؛ روزگاری که ایران بارها هدف حملات کور عملیات تروریستی و نقشه‌های دشمنان قرار گرفت.

در این میان گروهی با نام «فرقان» در همان سال‌های نخست با رویکردی متفاوت اما با همان هدف براندازی دست به اقداماتی خونین زد. سازمان‌دهی این گروه بر محور اکبر گودرزی بود و آنان به زعم خود تفسیری تازه از دین ارائه می‌دادند اما در عمل جز خشونت، کج‌فهمی و نفرت چیزی به بار نمی‌آورد. برگ اصلی دفتر آنان ترور شخصیت‌های کلیدی و چهره‌های شاخص انقلاب اسلامی بود.

از فروردین ۱۳۵۸، فرقان تصمیم گرفت با ایجاد رعب و وحشت در جامعه، پشتوانه‌های فکری انقلاب را در هم بشکند. نخستین قربانی آنان سرلشکر شهید محمدولی قرنی، رئیس ستاد مشترک ارتش بود. او که در فردای پیروزی انقلاب با حکم امام خمینی(ره) به ریاست ستاد کل ارتش منصوب شده بود نقشی کلیدی در تثبیت موقعیت ارتش ایفا کرد. قرنی با شهامت ایستاد و در برابر طرح‌هایی که به هدایت آمریکا برای فروپاشی ارتش طراحی شده بود مقاومت کرد و همین ایستادگی، او را به خار چشم دشمنان تبدیل کرده بود.

روز دوشنبه سوم اردیبهشت ۱۳۵۸، هنگامی که قرنی در خانه‌اش در خیابان ولیعصر تهران اقامت داشت، تروریست‌ها با نقشه‌ای حساب‌شده به او نزدیک شدند. آنان چند روز پیش از حادثه، اتاقی در هتل جم، درست مقابل منزل قرنی، اجاره کرده و رفت‌وآمدهایش را زیر نظر گرفته بودند. سرانجام زمانی که او در حیاط خانه بود زنگ در به صدا درآمد. هنگامی که تیمسار قرنی در را گشود گلوله‌های کینه سینه‌اش را شکافت. او از ناحیه شکم و پا مجروح شد و به بیمارستان مهر انتقال یافت. تیمی از پزشکان ارتش نیز به یاری‌اش شتافتند اما معالجات سودی نبخشید و نخستین رئیس ستاد ارتش جمهوری اسلامی ایران به شهادت رسید. گروه فرقان بی‌پروا مسئولیت این جنایت را در اعلامیه‌ای بر عهده گرفت. بعدها مشخص شد که طرح اولیه ترور توسط اکبر گودرزی و محمد متحدی، رئیس شاخه نظامی گروه ریخته شده و اعضایی چون محسن سیاهپوش، مهدی ملاحسینی و حسین قاسمی در این جنایت نقش داشتند.

 

کینه فرقان نسبت به ستون‌های فکری انقلاب

چند روزی بیشتر نگذشته بود که تیر کینه فرقان به سوی یکی دیگر از ستون‌های فکری انقلاب نشانه رفت. در شامگاه یازدهم اردیبهشت ۱۳۵۸ استاد شهید مرتضی مطهری، متفکر برجسته و یار دیرین امام خمینی (ره) پس از خروج از خانه دکتر یدالله سحابی هدف گلوله قرار گرفت. ضارب محمدعلی بصیری، عضو گروه فرقان بود؛ کسی که از فاصله‌ای نزدیک با سلاح رولور شلیک کرد و مغز متفکر انقلاب را به خاک و خون کشید. آیت الله مطهری در همان لحظه به شهادت رسید و ایران در اندوهی بزرگ فرو رفت. اعلامیه ترور با همان کاغذهایی منتشر شد که ضارب در محل کارش؛ یعنی شرکت زیراکس به دست آورده بود. عجیب آن‌که فرقانی‌ها پس از این ترور بی‌درنگ با روزنامه‌های مهم کشور تماس گرفتند و با وقاحتی بی‌سابقه خبر دادند: «ما رئیس شورای انقلاب را کشتیم».

هنوز یک ماه از این واقعه نگذشته بود که بار دیگر تروری نافرجام رخ داد. در چهارم خرداد ۱۳۵۸، آیت‌الله هاشمی رفسنجانی از چهره‌های کلیدی و استوانه‌های انقلاب هدف سوءقصد قرار گرفت اما به طرز معجزه‌آسا جان سالم به در برد.

روزهای خونین همچنان ادامه یافت. در هفدهم تیرماه همان سال تقی حاج طرخانی، بنیان‌گذار مسجد قبا و از مبارزان نامدار دوران پهلوی در مقابل منزلش؛ یعنی در خیابان شریعتی کوی معقول به ضرب گلوله فرقانیان ترور شد. هاشم صباغیان، وزیر وقت کشور خبر شهادت او را اعلام کرد و گفت که ضاربین اعلامیه‌هایی از گروه فرقان در محل بر جای گذاشته بودند.

تنها چند روز بعد، در بیست و پنجم تیر، آیت‌الله سید رضی شیرازی، رئیس کمیته منطقه سه تهران نیز هدف سوءقصد قرار گرفت. او پس از اقامه نماز جماعت در مسجد شفا در مسیر خانه‌اش بود که دو مرد ناشناس بر او آتش گشودند. گلوله‌ها سه نقطه از بدنش را شکافت اما تقدیر بر آن بود که این بار دشمن به هدف نرسد و آیت‌الله شیرازی از مرگ برهد. روزنامه اطلاعات فردای آن روز روایت این حادثه را منتشر ساخت و نام فرقان را بار دیگر بر سر زبان‌ها انداخت.

در چهارم شهریور ۱۳۵۸، خورشید هنوز کامل بر فراز تهران بالا نیامده بود که خون بر سنگفرش خیابان ریخت. حاج مهدی عراقی از مبارزان دیرینه و رئیس امور مالی مؤسسه کیهان به همراه پسر نوجوانش، حسام سوار بر پیکان آبی‌رنگ خود به سمت محل کار می‌رفت. همراهشان حسین مهدیان نیز در خودرو بود. سه موتورسوار نقاب‌دار؛ یعنی علی اسدی، رضا یوسفی و محمد موسوی، ناگهان مسیر را بستند و گلوله‌ها باریدن گرفت. در همان صبح دلخراش، پدر و پسر در فاصله‌ای کوتاه از یکدیگر به شهادت رسیدند. مهدیان و محافظش زخمی شدند و خبر شهادت حاج مهدی و فرزند نوزده‌ساله‌اش به سرعت در سراسر شهر پیچید؛ خبری که لرزه‌ای بر دل دوستان و همرزمانشان انداخت.

 

کمین فرقانی‌ها

چندی بعد، خون دیگری بر زمین ریخت. آیت‌الله سیدمحمدعلی قاضی طباطبایی، نخستین امام جمعه تبریز و نماینده امام خمینی (ره) در آذربایجان شرقی پس از نماز مغرب و عشا در راه بازگشت از مسجد شعبان در کمین فرقانی‌ها گرفتار شد. ضارب مسعود تقی‌زاده، در بازجویی‌هایش گفت که با علامت یکی از همدستانش به سوی خودرو قاضی شلیک کرده است. سه گلوله رها شد؛ یکی سر، دیگری شانه و سومی قلب او را شکافت. محافظ آیت‌الله تیراندازی کرد اما تاریکی و آشفتگی مجال اصابت نداد. پیکر نیمه‌جان او را به بیمارستان شیر و خورشید بردند،اما تلاش پزشکان ثمری نداشت. خبر شهادت «اولین شهید محراب» به سرعت در تبریز پیچید و شهر در ماتم فرو رفت. اعلامیه‌های اکبر گودرزی، رهبر فرقان بلافاصله منتشر شد؛ اعلامیه‌هایی که با لحنی پر از توجیه ایدئولوژیک، جنایتی خونین را به نام مبارزه جلوه می‌دادند.

این ترورها ادامه داشت. در یکی از صبح‌های سرد آذرماه ۱۳۵۸، محمد مفتح، رئیس دانشکده الهیات دانشگاه تهران از چهره‌های روحانی مبارز و سرپرست کمیته انقلاب اسلامی منطقه چهار، در محوطه دانشکده هدف گلوله قرار گرفت. ضارب جوانی به نام کمال یاسینی از اعضای گروه فرقان بود. ساعت ۸:۴۵ صبح هنگام ورود دکتر مفتح به دانشکده گلوله‌ها بدنش را شکافت. او را به سرعت به بیمارستان امیراعلم رساندند اما زخم‌ها چنان عمیق بود که اندکی بعد صدای گریه همراهان سکوت بیمارستان را شکست. روز بعد تیتر درشت روزنامه‌های کیهان و اطلاعات یکسان بود: «دکتر مفتح ترور شد»؛ جمله‌ای کوتاه اما سنگین که جامعه دانشگاهی و روحانی را در بهت فرو برد.

در همین روزها، ترور دیگری نیز جامعه مذهبی را تکان داد. در یک صبح زود ساعت شش در خانه‌ای در کوچه فردوس جاده قدیم دکتر سیدمحسن بهبهانی، واعظ و مجری برنامه‌های مذهبی پیش از انقلاب در رادیو و تلویزیون، زنگ در خانه‌اش را پاسخ داد. مردی موتورسوار که تا آن لحظه هویتی نداشت ناگهان اسلحه کشید و چند گلوله به سوی او شلیک کرد. دکتر بهبهانی همان‌جا جان باخت. گروه فرقان بی‌درنگ مسئولیت این ترور را بر عهده گرفت.

این رشته حوادث، همچون زنجیری از خون پی‌درپی ادامه یافت. ترورها در تهران، تبریز و دیگر شهرها فضای کشور را در هاله‌ای از ناامنی فرو برده بود اما در دل همین روزهای سیاه تصویری روشن‌تر پدید می‌آمد: هر قطره خون شهید ملت را مصمم‌تر می‌کرد و هر فقدان، عزم انقلابیون را در حفظ دستاوردهای خود استوارتر می‌ساخت. ایران، هرچند سخت‌ترین ضربه‌ها را خورد اما از این آزمون تاریخی سربلند بیرون آمد؛ کشوری که تجربه نخستین سال‌های انقلاب نشان داد قربانی ترور بود اما تسلیم دشمنان نشد و مسیر بازسازی هویت ملی و دینی خود را با استواری ادامه داد.

دیدگاهتان را بنویسید