همبستگی ملی در بزنگاه بحران؛ نقد باج‌خواهی سیاسی در سایه جنگ تحمیلی

همبستگی ملی در بزنگاه بحران؛ نقد باج‌خواهی سیاسی در سایه جنگ تحمیلی

در شرایط حساس پس از جنگ ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران، حفظ انسجام ملی بیش از هر زمان دیگری به یک ضرورت راهبردی بدل شده است. با این حال، برخی جریان‌های سیاسی و چهره‌های اصلاح‌طلب، به‌جای تقویت وحدت، تلاش کرده‌اند مطالبات جناحی خود را به نام ملت مطرح کنند. این گزارش، با واکاوی مواضع حسن روحانی و بیانیه‌های اخیر اصلاح‌طلبان، نشان می‌دهد چگونه برخی اظهارات و پیشنهادات، نه در راستای همبستگی ملی بلکه در جهت انشقاق و تحمیل پروژه‌های سیاسی خاص ارزیابی می‌شود. در این میان، تجربه جنگ اخیر، اعتبار دیدگاه‌های مبتنی بر قدرت درون‌زا و دیپلماسی متوازن را اثبات کرده و ضرورت بازنگری در سیاست‌های گذشته را دوچندان ساخته است.

به گزارش سرمایه فردا، این ضرورت که در شرایط فعلی کشور، حفظ و تقویت همبستگی و انسجام ملی یک الزام و تکلیف همه کنش‌گران و فعالان سیاسی و رسانه‌ای است؛ محل مناقشه نیست. نباید کمترین تردیدی درباره این اصل مهم و تکلیف فراگیر وارد شود. پیگیری اختلافات و همینطور بگومگوهای سیاسی بویژه درباره سیاست خارجی، سم مهلکی برای وضعیت فعلی کشور است. بنابراین در شرایط فعلی، بویژه رسانه‌ها باید ضمن پایبندی به لوازم همبستگی و انسجام ملی، در حفظ و تقویت آن هم بکوشند.

در این بین، یکی از اقداماتی که لازم است نسبت به آن اهتمام شود؛ تبیین و حراست از ماهیت و محتوای این همبستگی ملی است.

در راستای تبیین همبستگی ملی، باید نسبت به مختصات فکری و تحلیلی این جامعه همبسته و یکصدا، اهتمام ویژه داشت. بخصوص باید نسبت به دلایل این انسجام ملی و همینطور مفاهیم و پیام‌های آن مقید بود.

بنابراین در ادای تکلیف حفاظت و تقویت همبستگی ملی، باید نهایت تلاش و دقت را برای جلوگیری از به انحراف کشاندن مفاهیم و پیام‌های صدای ملت، بکار برد.

به عنوان نمونه، یکی از اقداماتی که کنش‌گران سیاسی و رسانه‌ای باید در راستای ادای تکالیف خود در اینباره انجام دهند؛ مقابله با ایده‌ها و اندیشه‌هایی است که به هر شکل می‌تواند این انسجام ملی را تبدیل به انشقاق و اختلاف کند.

بنابراین در چنین مواقعی، پرداختن به این موضوع، نه تنها به معنای بی‌توجهی به همبستگی ملی و تمرکز بر اختلافات نیست؛ بلکه دقیقا به معنای حراست از صدای ملت و مطالبه ملی است.

باج‌گیری به اسم مردم!

یکی از موارد و مصادیق بی توجهی به همبستگی و انسجام ملی، اقدام عناصر و چهره‌های منتسب به جریان اصلاح‌طلبی و همینطور حسن روحانی در روزهای پس از توقف جنگ تحمیلی ۱۲ روزه است. بیانیه ۱۸۰ نفر از چهره‌های سیاسی و اقتصادی، بیانیه‌های جبهه اصلاحات بخصوص بیانیه انتقادی از مصوبه مجلس درباره تعلیق همکاری با آژانس بین‌المللی انرژی اتمی و همینطور اظهارنظرهای حسن روحانی درباره سیاست‌ خارجی نظام و سیاست‌های منطقه‌ای بخصوص در قبال جبهه مقاومت، از جمله اقداماتی است که محتوای آنها نه تنها در تقابل با ماهیت همبستگی و انسجام ملی است بلکه عملا تلاشی برای انحراف در مطالبات و خواسته‌های جامعه ارزیابی می‌شود. در همه این موارد، ایده‌ها و پیشنهاداتی مطرح شده که اساس آنها بازنگری و تغییر سیاست‌های جمهوری اسلامی است.

در این بیانیه‌ها و اظهارات، به‌ گونه‌ای وانمود شده که گویی، عامل وضعیت فعلی و شرایط کنونی کشور، سیاست‌های نظام بویژه در حوزه سیاست خارجی است و اکنون وقت اعمال تغییر در این سیاست‌ها است. یا به عنوان مثال، حسن روحانی به بهانه احتمال حمله مجدد رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران، از ضرورت تدوین استراتژی نوین ملی گفته؛  مجموعه‌ای از بایدها و نبایدها را مطرح کرده و در نهایت نظام را موظف به تغییر سیاست‌های داخلی و خارجی خود کرده است.

اظهارات حسن روحانی به‌گونه‌ای بوده که در رسانه‌های غربگرا، تحت عنوان ضرورت اتخاذ تصمیمات سخت جمهوری اسلامی منعکس شده است.

یکی از نکات قابل تامل درباره این رفتار، تلاش آنها برای گنجاندن مطالبات و اهداف سیاسی خود به عنوان مطالبه ملت است. یعنی هر کدام از این طیف‌ها و افراد، به بهانه جنگ، تلاش کرده‌اند پروژه‌های سیاسی خود را پیگیری کنند و جالب اینکه هر کدام مدعی هستند این مسایل و موراد، مطالبات جامعه از حاکمیت است‌‌.

بدون تردید وقوع جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران، و اهداف اعلام شده توسط آنها درباره این جنگ، سبب می‌شود تدابیر و سیاست‌های جدیدی در داخل کشور چه در حوزه داخلی و چه در حوزه خارجی اندیشیده و اعمال شود. بخصوص با توجه به رفتار هوشمندانه و نجیبانه اکثریت مردم در مقابل متجاوز و ایستادگی آنها در کنار حاکمیت بر علیه دشمن متجاوز، اعمال سیاست‌های جدید داخلی هم در راستای قدردانی از مردم و هم در جهت حفظ این همبستگی و کاهش شکاف‌ها و موارد اختلافی ضروری است. کما اینکه مواضع و اظهارات مقامات ارشد نظام نیز گویای همین مهم است. با این وجود اما سوءاستفاده از این شرایط در راستای تحمیل مطالبات و اهداف سیاسی و یا به تعبیر بهتر، باج‌گیری از نظام در این شرایط، نه تنها مورد قبول نیست بلکه همانگونه که گفته شد؛ هم مطالبه عمومی نیست و هم در راستای تقابل با ماهیت همبستگی و انسجام ملی و به انحراف کشاندن محتوا و پیام‌های آن ارزیابی می‌شود.

باید از اشتباهات عبرت گرفت

اکنون و در این شرایط حساس کشور، اتخاذ تدابیر و اعمال سیاست‌های جدید هم در قبال مسائل داخلی و هم در قبال مسائل خارجی، یک ضرورت است. قاعدتا یکی از ارکان این تدابیر و سیاست‌های جدید، اصلاح سیاست‌های‌ اشتباه گذشته و تقویت تدابیر و سیاست‌های درست و منطقی است.

جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به وضوح نشان داد کدام سیاست‌ها و تدابیر کشور درست و موثر‌ بوده و کدام اشتباه و هزینه ساز.

بنابراین قاعدتا در راستای اتخاذ تدابیر و سیاست‌های جدید، باید این گزاره مهم درنظر گرفته و اعمال شود.

بنابراین در قبال این موضوع،‌ همه جریان‌ها و نحله‌های فکری، باید صادقانه به میدان آمده و دست‌کم نسبت به خطاهای خود اعتراف کرده و در پیشگاه ملت عذرخواهی کنند. اتفاقا همین بیانیه‌نویس‌ها و امثال حسن روحانی جزو کسانی هستند که اگر قرار است درباره برون رفت از وضعیت فعلی، صادقانه اظهارنظر کرده و پیشنهاداتی ارائه دهند؛ باید ابتدا نسبت به  خطاها و اشتباهات خود که در این جنگ به طرز محسوس و ملموسی برای همه ملت آشکار شد؛ اعتراف و عذرخواهی کنند. قطعا بدون پذیرفتن این خطاها و عذرخواهی از نظام و مردم، مواضع و ادعاهای این افراد در تحلیل اوضاع و پیشنهادات آنها برای برون رفت از این وضعیت،‌ فاقد اعتبار و ارزش است. اینکه این افراد بدون اشاره به نقش خود و سیاست‌ها و تصمیمات خود در پیدایش چنین وضعیتی، به صورت یکجانبه نظام را متهم کنند؛ مطلقا پذیرفتنی نیست.

یکی از مهمترین درس‌های جنگ‌ تحمیلی ۱۲ روزه، اثبات گزاره‌ها و مبانی سیاست‌های نظام هم در قبال سیاست بین‌الملل و هم سیاست‌های منطقه‌ای، بویژه در قبال ایده جبهه مقاومت بود.

دست کم طی ۲ دهه اخیر که موضوع مذاکره با آمریکا و اروپا درباره برنامه هسته‌ای، تبدیل به مهمترین موضوع و مسئله کشور شده بود؛ سال‌ها و بارها رهبر انقلاب گوشزد کردند که مبنای هر نوع مذاکره باید بر بی‌اعتمادی نسبت به طرف مقابل باشد. بارها و به دفعات اعلام شد مطلقا نباید به طرف آمریکایی اعتماد کرد و خوش‌بین بود. ده‌ها و صدها اظهارنظر از رهبر انقلاب می‌توان آدرس داد که ایشان نظام و نظم غربی حاکم بر دنیا را استکباری و ناعادلانه دانستند و تأکید کردند در کنار توجه و استفاده از ابزار دیپلماسی، راه غلبه بر مشکلات تکیه بر توان، ظرفیت و قدرت درون‌زا است.

مذاکره به عنوان تنها راه رفع مشکلات اقتصادی؟

با این حال اما جریان غربگرای داخلی و به صورت مشخص در دولت حسن روحانی، مذاکره به عنوان تنها راه رفع مشکلات اقتصادی عنوان شد و شوربختانه قول و قرار شفاهی مقامات آمریکایی به عنوان تضمین قراردادهای فی‌مابین تلقی شد! نهایتا برجام به  نماد و مصداق تام و تمامی از اشتباه اعتماد به آمریکا تبدیل شد. هرچند امثال روحانی هرکز حاضر به پذیرش آن نشدند. و حتی با وجود خروج یکجانبه آمریکا از برجام، باز هم به ایده تکیه بر قدرت داخلی و همینطور دیپلماسی متوازن برای استفاده از ظرفیت همسایگان و شرق و سایر نقاط دنیا بی توجهی شد. با وجود تجربه برجام و تاکید رهبر انقلاب مبنی بر ضرورت عبرت گرفتن از این اشتباه، اما جریان غربگرا باز هم مذاکره را به عنوان تنها راه غلبه بر مشکلات اقتصادی قلمداد کرد. البته اینجا مسئله و اختلاف اصلی، مذاکره یا عدم مذاکره نبود. چراکه نظام‌ هیچگاه با اصل و اساس مذاکره مخالفتی نکرد. یکی از اختلاف اصلی، بر سر نوع و نحوه مذاکره بود. جریان غربگرا، مذاکره را مسیری برای جلب نظر و رضایت طرف غربی پنداشته است. در مقابل این دیدگاه، بارها تاکید شد که استفاده درست از ابزار مذاکره، با افزایش قدرت درونی و توسعه توان بازدارندگی محقق می‌شود.

اینجا یکی از نقاط تزاحم این ۲ دیدگاه بود. یک طرف قدرت دفاعی کشور را مانعی بر سر راه جلب رضایت طرف آمریکایی و اروپایی می‌دانست.‌اما  طرف دیگر،  قدرت دفاعی و توان بازدارندگی را اهرم فشار برای کسب امتیاز از طرف مقابل می‌دانست. در این بین، اما به مرور مشخص شد اختلاف ساختاری و مبنایی میان این ۲ دیدگاه، تفاوت نگرش آنها به مقوله امنیت ملی و از آن مهمتر، ماهیت تقابل آمریکا و اروپا با برنامه هسته‌ای ایران بود. جریان غربگرا معتقد بود دلیل تقابل آمریکا و اروپا با ایران، نگرانی آنها از کاربردهای نظامی برنامه هسته‌ای است. و‌ در صورتی که به آنها تضمین‌های عملی داده شود؛ این تقابل رفع خواهد شد. آنها همچنین معتقد بودند و هستند برای‌‌ رفع نگرانی غرب، حتی میتوان محدودیت‌هایی در برنامه دفاع موشکی ایران نیز اعمال کرد. کار به جایی رسید که مرحوم هاشمی رفسنجانی آن توییت جنجالی را منتشر کرد و نوشت: «دنیای آینده، دنیای گفتمان‌هاست؛ نه موشک‌ها…». این موضع گیری هاشمی‌رفسنجانی که در بحبوحه‌ طرح موضوع اعمال محدودیت‌های موشکی ایران برای حصول توافق هسته ای عنوان شد؛ تبیین بسیار شفاف نگرش جریان غربگرا نسبت به ماهیت تقابل غرب با ایران بود.

اما در مقابل،‌ دیدگاه دوم، معتقد بود ریشه دشمنی آمریکا و اروپا با ایران، ماهیت نظام جمهوری اسلامی ایران است. بر همین اساس، مولفه‌های قدرت آفرین مانند برنامه هسته‌ای و توان دفاعی و بازدارندگی ایران مورد هدف دشمن قرار گرفته است. رهبر انقلاب در همین‌ راستا بارها تاکید کردند موضوعاتی مانند برنامه هسته‌ای یک بهانه است. و در صورتی که آنها به هدف خود درباره برنامه هسته‌ای ایران برسند؛ سراغ دیگر موضوعات خواهند رفت.

جریان انقلابی هشدار داد

از سوی دیگر، جریان انقلابی بارها هشدار داد تقابل در موضوع هسته‌ای، اساسا یک موضوع امنیتی است. برخلاف غرب‌گرایان که معتقد بوده و هستند رفع نگرانی غرب درباره موضوعات هسته‌ای و موشکی، پایان تقابل و دشمنی آنها و آغاز لغو تحریم‌ها و گشایش اقتصادی است؛ منتقدان دولت روحانی بارها هشدار دادند که برچیده شدن برنامه هسته‌ای و همینطور اعمال محدودیت در برنامه دفاع موشکی و همچنین عدم حمایت از جبهه مقاومت که باعث کاهش توان بازدارندگی ایران می‌شود؛ نه تنها به معنای پایان دشمنی و خصومت غرب نیست بلکه به مثابه فراهم شدن شرایط برای حمله نظامی آنها به ایران است. در خلال مذاکرات دولت روحانی با آمریکا و اروپا، بارها هشدار داده شد که ماهیت این مذاکرات اساسا امنیتی است و نه اقتصادی صرف. در آن مقطع، اختلاف نظرها در واقع صحنه تقابل ۲ جهان‌بینی مختلف نسبت به غرب و نظام حاکم بر دنیا بود.

یک طرف معتقد به پذیرش نظم جهانی و مناسبات و ساختارهای آن و نهایتا هضم شدن در آن بود. و طرف دیگر، معتقد بود ضمن استفاده از اهرم‌های دیپلماتیک و تعامل‌ها و نرمش‌های بهنگام نسبت به غرب، اهتمام و تمرکز ایران باید بر افزایش و تقویت ساخت درونی قدرت، اعم از توان دفاعی و بازدارندگی، اقتصاد درون‌زا و همینطور استفاده از ظرفیت‌های خارجی در چهارچوب دیپلماسی متوازن قرار بگیرد.

جنگ تحمیلی ۱۲ روزه رژیم صهیونیستی و آمریکا علیه ایران، بوضوح نشان داد کدام یکی از این دیدگاه‌ها منطقی و واقع‌بینانه بود‌. مذاکرات هسته‌ای در واقع پوششی برای تحقق حمله غافلگیرانه علیه ایران بود.‌

در حالیکه ایران صادقانه وارد مذاکرات شده بود؛ اما طرف آمریکایی رفتاری غیر صادقانه و مافیایی از خود نشان داد. به تعبیری نتانیاهو و ترامپ با حمله ۲۳ خرداد به ایران، میز مذاکره را بمباران کردند. البته تعبیر دقیق‌تر این است که این جنگ، بمباران و موشک‌باران نگرش‌ها و راهبردهای جریان غربگرا در ایران بود.

شکست قواعد و ساختارهای بین‌المللی از سوی رژیم صهیونیستی و آمریکا

در خلال جنگ، قوانین، قواعد و ساختارهای بین‌المللی از سوی رژیم صهیونیستی و آمریکا زیر پا گذاشته شد. آژانس بین‌المللی انرژی اتمی، ماهیت و کارکرد واقعی خود برای نظم آمریکایی را نشان داد و رسما تبدیل به بازوی عملیاتی و اطلاعاتی متجاوزین شد‌. ترور فرماندهان ایرانی مغایر همه قوانین و آیین‌نامه‌ها و قواعد جنگی بود. کشتار نزدیک به ۱۱۰۰ ایرانی که بیش از ۷۰ درصد آنها غیرنظامیان و کودکان، زنان و مردم بی‌گناه بودند؛ نقض آشکار قوانین بین‌المللی بود. همه غرب نه تنها این جنایات را محکوم نکردند بلکه از متجاوز نیز حمایت کردند. شاید بهترین تعبیر درباره این رفتار غرب را صدراعظم آلمان مطرح کرده باشد که گفت رژیم صهیونیستی دارد اقدامات کثیفی را به نیابت از ما انجام می‌دهد. اشاره صدراعظم آلمان به زیر پا گذاشته شدن همه قوانین و قواعد و سازوکارهای بین‌المللی و همینطور پست پا زدن به هنجارها و ارزش‌های ادعایی غرب بود.

به هر حال، جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به وضوح نشان داد اعتماد به غرب و نظام غربی حاکم بر دنیا، یعنی فراهم کردن شرایط برای خطر موجودیتی علیه خود.

این یکی از درس های مهم جنگ تحمیلی ۱۲ روزه بود. که باید در سیاست‌ها و تدابیر پیش رو مد نظر قرار گیرد. البته قاعدتا انتظار است امثال حسن روحانی و اصلاح‌طلبان به خاطر ذهنیت و تصورات اشتباه خود در این زمینه که قطعا موجب فرصت سوزی علیه کشور شد؛ در پیشگاه مردم شرمنده باشند. تصور کنید بر اساس دیدگاه پدر معنوی حسن روحانی یعنی هاشمی‌ رفسنجانی، توان موشکی ایران نیز مورد معامله قرار می‌گرفت؛ آنگاه چه اتفاقی برای امنیت کشور می افتاد؟ کشور در مقابل رژیم جنایتکار صهیونیستی کاملا بی دفاع می‌شد. هم نتانیاهو و هم ترامپ تصریح کردند که هدف آنها از جنگ، براندازی جمهوری اسلامی ایران است. بنابراین این تصور که در صورت حل موضوع هسته ای، جنگی صورت نمی‌گرفت؛ ابلهانه است. اگر بواسطه تصور جریان هاشمی، توان دفاعی کشور معامله می‌شد؛ سرنوشت ایران در جنگ اخیر چه می‌شد؟

اینها واقعیاتی است که نمی‌توان به راحتی از کنار آن گذشت. کسانی که چنین تصورات ساده‌لوحانه ای داشتند و قرار بود کشور را به مسلخ ببرند؛ الان باید هم‌ شرمسار باشند و هم در پیشگاه مردم عذرخواهی کنند. و هم البته فعلا اعتبار سخن گفتن و پیشنهاد دادن را نداشته باشند. چه برسد به اینکه با گستاخی از تدوین استراتژی ملی سخن بگویند.

دیدگاهتان را بنویسید