خادمی امام رضا(ع) نه در امضاهای اداری و نامههای پرزرقوبرق، بلکه در امن کردن جادهها، آسان کردن سفرها و نگاه به دلهای عاشق معنا پیدا میکند. حقیقت خادمی آنجاست که زائر بیدغدغه به مقصد برسد و در دلش دعای خیر برای کسی جاری شود که راه را برایش هموار کرده است.
به گزارش سرمایه فردا،خادمی امام رضا(ع) بیش از آنکه عنوانی تشریفاتی باشد، مسئولیتی سنگین است؛ مسئولیتی که در جادههای ناامن، صفهای طولانی بلیت و پروازهای دستنیافتنی معنا پیدا میکند. اگر قرار است کسی خود را خادم بداند، باید پیش از هر چیز به جان و دل زائران بیندیشد؛ به مادری که با امید شفا کودک بیمارش را راهی مشهد میکند، به کارگری که ماهها پسانداز کرده تا خانوادهاش را به پابوسی ببرد، و به جوانی که تنها پناه دلشکستهاش امام رضاست. خادمی واقعی در این لحظهها شکل میگیرد؛ نه در کاغذها و نامهها، بلکه در خدمت بیریا به راهی که عاشقان ثامنالحجج میپیمایند.
با دیدن تصویری که در صراطنیوز منتشر شد و ادعا میکرد وزیر راه نامهای به تولیت آستان قدس رضوی نوشته تا خادم امام رضا(ع) شود، دلم گرفت … نه از اینکه یک وزیر آرزوی خادمی داشته باشد؛ این آرزو، آرزوی مقدسی است و هر دلی که یکبار در صحن انقلاب قدم زده باشد، میداند خادمی یعنی چه. دلم از این گرفت که چطور معنای خادمی گاهی به «عنوان» تقلیل پیدا میکند. به یک برگ نامه، یک سربرگ اداری، یک امضا، یا یک جایگاه و تشریفات.
خادمی واقعی امام رضا ع هیچوقت اینها نبوده. خادمی لباسی نیست که پوشیده شود. خادمی حالِ درونی آدم است، آن حال عجیبی که وقتی چشمش به زائر میافتد، ناخودآگاه دلش میخواهد به او خدمت کند. خادمی یعنی همان پیرمردی که سالها کنار کفشداری ایستاده بود و کفشها را با احترام میگرفت، بدون اینکه کسی بداند اسمش چیست؟ و این که در شهر خودش پزشک یا تاجر مشهوری است، اما اینجا بی هیچ ادعایی کفشدار زائران حضرت علی بن موسی الرضا ع میشود. یعنی همان آقایی که با دل و جان کف صحن را میشوید و هر بار که دستش به سنگها میخورد، دلش میلرزد. خادمی یعنی گریه در نیمهشب، پنهانی، پشت ستونهای حرم، نه عکس و روایت و هیاهو. خادمی امام رئوف، «سِمت» نیست، «سلوک» است.
وزارت راه و شهرسازی، بیش از هر وزارتخانه دیگری، دستش برای خدمت مستقیم و عینی به زائران مشهد باز است. اگر مسئولیتِ کسی با راه و ریل و آسمان مردم گره خورده باشد، خادمیاش از همانجا آغاز میشود. از همان لحظه باید به حال دل مردمی فکر کند که با هزار امید راهی مشهد میشوند. برخی راههای منتهی به مشهد، سالهاست که قصههای تلخ و شیرین را با هم حمل کردهاند. مادری که با کودک بیمارش به امید شفا راه افتاده؛ کشاورز یا کارگری که ماهها پول جمع کرده تا خانوادهاش را یکبار به پابوسی ببرد؛ جوانی که با دلشکستگی آمده و مثل همیشه به امام رضا پناه برده… اینها زائرند. اینها مهماناند. اما جادهها، همیشه مهماننواز نبودهاند.
اگر کسی واقعاً سودای خادمی امام رضا دارد، باید بداند اولین قدم، امن کردن راه زائر است. جادههایی که گاهی پیچشان بیم حادثه دارد، شایسته حضور دلهای عاشق نیست! چه خادمی بالاتر از کسی که این مسیرها را امن و آرام میکند؟ چه خدمتی بزرگتر از اینکه دیگر هیچ خانوادهای در مسیر عشق، عزادار نشود؟ گاهی یک گاردریل، یک چراغ چشمکزن، یک خطکشی درست، ارزشش از هزار عنوان و نشان بیشتر است. خادم امام رضا ع بودن یعنی مراقب جان زائران او بودن.
راهآهن نیز همین است. سالهاست که کمبود ظرفیت، کمبود واگن و برنامهریزیهای آشفته، سفر به مشهد را سخت کردهاست. زائری که دلتنگ است، چرا باید پشت صفهای طولانی بلیت بماند؟ چرا باید روزها و هفتهها دنبال ظرفیت خالی بگردد؟ اگر کسی در جایگاهی است که میتواند این را درست کند، اگر دلش برای خادمی میتپد، باید از همینجا شروع کند. توسعه خطوط، نوسازی واگنها، افزایش تعداد قطارها… اینها کارهای بزرگ و واقعیاند. کارهایی که صدای خدمتشان از صد حکم خادمی بلندتر است.
پروازها که دیگر قصهشان روشن است… . هرکس این روزها بخواهد با هواپیما به مشهد برود، انگار وارد میدانی شده که موفقیت در آن، پول گزافی مطلبد. قیمتها با عقل جور درنمیآید. پروازهایی که گاهی قیمتشان چند برابر میشوند، گاهی نایاب میشوند و گاهی فقط برای کسانی است که میتوانند پارتی جور کنند! مگر امام رضا ع فقط برای ثروتمندان است؟ مگر عشق را میشود بر اساس درجه اقتصادی طبقهبندی کرد؟ کاش روزی برسد که پروازهای مشهد، همچون هوای صحن، در دسترس همه باشد؛ بیمرز، بیتبعیض.
مردم ایران با همه مشکلات، یک چیزشان را همواره حفظ کردهاند و آن عشق به امام رضا ع است. دلهایشان به او گرم است. با او حرف میزنند، اشک میریزند و آرام میشوند. همین مردم اما از ریا بیزارند. از نمایش، از ژست، از اینکه کسی بخواهد عشقشان را نردبان کند. مردم ما زود میفهمند نیت پاک چیست و نیت نمایشی چیست.
اگر آن نامه واقعاً نوشته شده باشد، کاش نیتش پاک باشد. کاش تلاشی برای نزدیک شدن به «اسم» خادمی نباشد، بلکه قدمی باشد به سمت «روح» و «جان» خادمی. خادمی با قلم شروع نمیشود؛ با قدم آغاز میشود. با قدمهایی که روی خاک جادهها، روی خط ریلها، روی باندهای فرودگاه برداشته میشود تا زائر امام رضا ع بیدغدغه به مقصد برسد.
زائر وقتی به مشهد میرسد، وقتی صدای نقاره را میشنود، وقتی اولین بار گنبد را درمییابد، دلش میلرزد… اگر در آن لحظه زیر لب بگوید: «خدا خیر بدهد به کسی که این راه را برایم هموار کرد…» آن وقت، بیآنکه کسی بداند، بیآنکه حکمی صادر شود. بیآنکه رسانهای خبر دهد، خادمیِ واقعی شکل گرفته است.
خادمی امام رضا ع را مردم به دلشان مینویسند، نه ادارهها روی کاغذها.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا