نقدی بر اقتصاددانان چپ‌گرا

نقدی بر اقتصاددانان چپ‌گرا

در حالی‌که اصلاحات اقتصادی در آرژانتین نتایجی چشمگیر به همراه داشته، بسیاری از اقتصاددانان چپ‌گرا که پیش‌تر نسبت به این سیاست‌ها هشدار داده بودند، بار دیگر در پیش‌بینی‌های خود ناکام ماندند. این شکست‌ها تصادفی نیستند؛ بلکه ریشه در نظریه‌هایی دارند که واقعیت‌های بازار را نادیده می‌گیرند. در جهانی که بازار ایده‌ها فاقد سازوکار بازخورد شفاف است، حتی اندیشه‌های اشتباه نیز می‌توانند مورد ستایش قرار گیرند و مسیر سیاست‌گذاری را منحرف کنند.

به گزارش سرمایه فردا، مانی بشرزاده: در نخستین مقاله‌ام به عنوان ستون‌نویس هفتگی در Capx، به یکی از تناقض‌های بزرگ در اقتصاد سیاسی پرداخته‌ام: چرا اقتصاددانان چپ‌گرا، از منتقدان اصلاحات تاچر در دهه ۱۹۸۰ تا مخالفان سیاست‌های خاویر میلی در آرژانتین، بارها و بارها در پیش‌بینی‌های خود اشتباه کرده‌اند؟

در سال ۲۰۲۳، بیش از ۱۰۰ اقتصاددان نامه‌ای علیه سیاست‌های شوک‌درمانی میلی امضا کردند. اما تنها یک سال بعد، آرژانتین برای نخستین بار در بیش از یک قرن کسری بودجه خود را حذف کرد، تورم را از ۲۱۱ درصد به ۴۳ درصد رساند، ۱.۷ میلیون کودک را از فقر نجات داد و به رشد اقتصادی ۸ درصدی دست یافت. نیل فرگوسن این تحول را «معجزه دست‌ساز بشر» نامید.

چرا این اقتصاددانان همیشه در سمت اشتباه ایستاده‌اند؟ پاسخ را می‌توان در تفاوت میان نظریه و واقعیت جست‌وجو کرد. آن‌ها اغلب بازار را تنها در چارچوب فرضیات نئوکلاسیک ـ مانند اطلاعات کامل و رقابت کامل ـ تحلیل می‌کنند. اما فریدریش هایک، یکی از مدافعان برجسته بازار، این فرضیات را نقد می‌کرد. او معتقد بود که ارزش بازار در فرآیند کشف نهفته است؛ جایی که کارآفرینان با آزمون و خطا ناکارآمدی‌ها را شناسایی و اصلاح می‌کنند، نه به‌خاطر فضیلت اخلاقی، بلکه به‌خاطر انگیزه سود.

با این حال، اقتصاددانان چپ‌گرا همچنان در رسانه‌ها مطرح‌اند، کتاب‌های پرفروش می‌نویسند و بر سیاست‌گذاری اثر می‌گذارند. چرا؟ کنث بولدینگ، اقتصاددان کمتر شناخته‌شده، در مقاله‌ای در سال ۱۹۶۲ به «تخصیص غلط منابع فکری» اشاره کرد. برخلاف بازار سرمایه، بازار ایده‌ها فاقد سازوکار بازخورد روشن است. ایده‌های اشتباه می‌توانند به میلیون‌ها نفر آسیب بزنند، اما همچنان مورد ستایش قرار گیرند.

در اقتصاد، پیش‌بینی همواره دشوار است، زیرا با «اتم‌هایی دارای احساسات» سروکار داریم. اما باید از دو افراط پرهیز کرد: از یک‌سو، انکار هرگونه نظریه جهان‌شمول، و از سوی دیگر، تظاهر به دانایی مطلق تکنوکرات‌ها. قدرت واقعی اقتصاد در آزادی انتخاب و کشف راه‌حل‌های بهتر توسط مردم نهفته است، نه در برنامه‌ریزی‌های کلان از سوی کارشناسان.

دیدگاهتان را بنویسید