لبنان در تله نظم آنارشیک؛ میراث طائف و تهدید فروپاشی فرقه‌ای

لبنان در تله نظم آنارشیک؛ میراث طائف و تهدید فروپاشی فرقه‌ای

توافق طائف، هرچند پایانی بر جنگ داخلی لبنان بود، اما با تثبیت تقسیمات فرقه‌ای و اعطای حق وتو به جناح‌های مذهبی، ساختاری شکننده و تکه‌تکه از حکمرانی را بنا نهاد که به “نظم آنارشیک” شهرت یافته است. این نظم، با وجود جلوگیری از تسلط مطلق یک گروه، مانع حکمرانی مؤثر و اصلاحات بنیادین شده و کشور را در چرخه‌ای از فساد، ناکارآمدی و بحران اقتصادی گرفتار کرده است. تلاش برای تغییر این تعادل، به‌ویژه با هدف تضعیف حزب‌الله یا حذف قدرت فرقه‌ای شیعه، می‌تواند لبنان را از این نظم شکننده به آنارشی پرهزینه‌ای سوق دهد که بازگشت به درگیری‌های خونین را محتمل می‌سازد.

به گزارش سرمایه فردا، چشم‌انداز سیاسی لبنان با یک نظام منحصر به فرد تقسیم قدرت فرقه‌ای، که اغلب به عنوان “دموکراسی فرقه‌ای” توصیف می‌شود، تعریف شده است. این نظام به تدریج به یک “نظم آنارشیک” شکننده تبدیل شده است. این ساختار، که با توافق طائف در سال ۱۹۸۹ تثبیت شد، نمایانگر تعادل ظریفی میان جوامع مذهبی گوناگون است که هر یک برای نفوذ خود رقابت می‌کنند، در حالی که همزمان از تسلط مطلق هر گروهی جلوگیری می‌کنند.توافق طائف، در حالی که به جنگ داخلی ویرانگر پایان داد، به طور متناقضی با رسمی کردن توزیع قدرت و اعطای اختیارات وتوی بالفعل به جناح‌های مختلف، تقسیمات فرقه‌ای را تثبیت کرد. این امر منجر به یک ساختار حکومتی تکه‌تکه شده، مشخصه “فئودالیسم بوروکراتیک” و شبکه‌های حمایتی، شده است که در آن منافع ملی اغلب تحت‌الشعاع ملاحظات فرقه‌ای قرار می‌گیرد.یکی از اجزای حیاتی این “نظم آنارشیک”، وضعیت منحصر به فرد جامعه شیعه، به ویژه حزب‌الله است که پس از طائف اجازه یافت شاخه مسلح خود را به عنوان “نیروی مقاومت” حفظ کند. این قدرت نظامی و سیاسی، همراه با شبکه گسترده خدمات اجتماعی آن، حزب‌الله را به ستونی ضروری، برای ثبات شکننده کنونی تبدیل کرده است.

با این حال، این تعادل ظریف با تهدیدات قابل توجهی روبرو است. درخواست‌های احزاب مسیحی رادیکال، مانند نیروهای لبنانی و کتائب، برای خلع سلاح حزب‌الله و ایجاد یک دولت مرکزی قوی‌تر نزدیک به خود، در صورت پیگیری تهاجمی و با حمایت بازیگران خارجی، خطر فروپاشی “نظم آنارشیک” موجود را در پی دارد. چنین رویارویی می‌تواند به یک “آنارشی پرهزینه” منجر شود که باعث بازگشت درگیری‌های فرقه‌ای گسترده، فروپاشی اقتصادی بیشتر و بحران انسانی خواهد شد که بسیار فراتر از صلح ناکارآمد کنونی است.این گزارش استدلال می‌کند که در حالی که “نظم آنارشیک” عمیقاً معیوب است و مانع حکمرانی مؤثر می‌شود، اما به طور هدفمند به عنوان حداقل تضمین برای حفظ آرامش و جلوگیری از جنگ داخلی تمام‌عیار عمل کرده است. هرگونه تغییر اساسی در این تعادل قدرت تثبیت شده، به ویژه تلاشی که به دنبال به حاشیه راندن یک جزء فرقه‌ای اصلی مانند جامعه شیعه باشد، خطرات عظیم و بالقوه فاجعه‌باری را برای آینده لبنان به همراه دارد.

نظام فرقه‌ای لبنان و مفهوم “نظم آنارشیک

لبنان تحت یک نظام منحصر به فرد تقسیم قدرت فرقه‌ای، معروف به نظام فرقه‌گرایی، اداره می‌شود که ابتدا با پیمان ملی نانوشته سال ۱۹۴۳ و سپس با اصلاحات توافق طائف در سال ۱۹۸۹ برقرار شد. این نظام به طور رسمی قدرت سیاسی و مناصب عمومی را بر اساس وابستگی مذهبی تخصیص می‌دهد و هدف آن تضمین نمایندگی برای تمام ۱۸ فرقه به رسمیت شناخته شده در کشور است. سه پست اصلی اجرایی به طور سفت و سخت تعیین شده‌اند: رئیس جمهور باید مسیحی مارونی باشد، نخست وزیر سنی مذهب و رئیس پارلمان شیعه مذهب. این تخصیص تاریخی، که در ابتدا بر اساس سرشماری سال ۱۹۳۲ به نفع مسیحیان بود، با تغییر واقعیت‌های جمعیتی به منبع تنش تبدیل شد.مفهوم “نظم آنارشیک” به طور دقیق ماهیت متناقض حکمرانی لبنان را به تصویر می‌کشد. این مفهوم سیستمی را توصیف می‌کند که در آن، با وجود یک ساختار رسمی، اعمال مؤثر قدرت تکه‌تکه، غیرمتمرکز و اغلب خارج از نهادهای دولتی سنتی عمل می‌کند و وضعیتی از هرج و مرج کنترل شده را ایجاد می‌کند. این “نظم” نه توسط یک اقتدار مرکزی قوی، بلکه توسط شبکه‌ای پیچیده از توافقات غیررسمی، وتوهای فرقه‌ای و درک مشترک میان نخبگان مبنی بر اینکه فروپاشی کامل به نفع هیچ کس نیست، حفظ می‌شود. این یک تعادل کارآمد، هرچند بسیار ناپایدار، است که جلوگیری از جنگ داخلی را بر حکمرانی مؤثر ملی اولویت می‌دهد. این تعادل ظریف به این معناست که در حالی که کشور از فروپاشی کامل جلوگیری می‌کند، با سیاست‌گذاری مؤثر و ثبات بلندمدت دست و پنجه نرم می‌کند.

مبانی تاریخی: توافق طائف و تأثیر ساختاری آن

توافق طائف، که در سپتامبر ۱۹۸۹ در عربستان سعودی مذاکره شد و در نوامبر همان سال توسط پارلمان لبنان تصویب گردید، یک توافق محوری بود که برای پایان دادن به ۱۵ سال جنگ داخلی ویرانگر لبنان طراحی شد. اهداف اصلی آن شامل اصلاحات سیاسی جامع، پایان دادن به درگیری، برقراری روابط ویژه میان لبنان و سوریه، و چارچوبی برای آغاز خروج کامل سوریه از لبنان بود. رفیق حریری، نماینده سابق دیپلماتیک عربستان، نقش مهمی در تدوین آن ایفا کرد. این توافق همچنین با هدف جهت‌دهی مجدد لبنان به سمت جهان عرب بود.

رسمی‌سازی و بازتوازن تقسیم قدرت فرقه‌ای

طائف چندین اصلاحیه قانون اساسی را معرفی کرد که در سپتامبر ۱۹۹۰ به تصویب رسید. این توافق به طور اساسی پیمان ملی را با انتقال قدرت قابل توجهی از جامعه مسیحی مارونی، که در دوره حکومت فرانسه از جایگاه ممتاز برخوردار بودند، بازسازی کرد. نسبت کرسی‌های پارلمان از ۶:۵ مسیحی به مسلمان به یک نسبت برابر ۵۰:۵۰ تغییر یافت و تعداد کل کرسی‌ها به ۱۲۸ افزایش یافت. اختیارات نخست وزیر سنی مذهب به طور قابل توجهی افزایش یافت و او را مانند یک نظام پارلمانی سنتی، مسئول در برابر مجلس کرد و رئیس جمهور را به یک شخصیت عمدتاً نمادین با قدرت واقعی و/یا قابل توجه کاهش داد. توانایی رئیس جمهور در برکناری یا انتصاب وزرای منفرد به میل خود، یا ارائه قوانین به پارلمان، محدود شد و اکنون نیازمند تأیید کابینه بود. مدت زمان ریاست مجلس نمایندگان لبنان نیز از یک سال به چهار سال افزایش یافت.

تناقضات ذاتی: تثبیت فرقه‌گرایی

در حالی که توافق طائف به صراحت لغو فرقه‌گرایی سیاسی را به عنوان یک اولویت ملی شناسایی کرد ، اما به طور حیاتی هیچ چارچوب زمانی برای دستیابی به این هدف ارائه نکرد. در عوض، این توافق به طور مؤثری نظام فرقه‌ای را از طریق سهمیه‌های صریح برای کرسی‌های پارلمان و مناصب دولتی تأیید و تثبیت کرد. این تناقض به این معنا بود که در حالی که جنگ داخلی پایان یافت، تقسیمات فرقه‌ای اساسی پابرجا ماند و در ساختار سیاسی جدید رسمی شد و لبنان را در یک “مدل تقسیم قدرت شکننده و اغلب ناکارآمد” گرفتار کرد. پیش‌بینی تشکیل سنا پس از انتخاب اولین مجلس نمایندگان بر اساس ملیت و نه فرقه  هرگز محقق نشد و نمایندگی فرقه‌ای را بیشتر تثبیت کرد.

این وضعیت نشان می‌دهد که توافق طائف بیش از آنکه یک طرح “ملت‌سازی” باشد، یک سازوکار “مدیریت درگیری” بود. هدف اصلی آن نه ساختن یک دولت ملی یکپارچه و غیرفرقه‌ای، بلکه ایجاد یک( modus vivendi ) روش زندگی میان جناح‌های متخاصم بود، سیستمی از “همزیستی مسالمت‌آمیز”. این “نظم آنارشیک” بنابراین یک نتیجه تصادفی نیست، بلکه یک طراحی عمدی، هرچند معیوب، برای جلوگیری از تسلط هر گروهی و در نتیجه شعله‌ور شدن مجدد درگیری است. این سیستمی از “درگیری مدیریت شده” است که در آن بهای صلح، ناکارآمدی حکومتی و یک دولت مرکزی ضعیف است. این امر تلویحاً نشان می‌دهد که معماران طائف، توقف درگیری و تقسیم قدرت میان نخبگان را بر دولت‌سازی واقعی اولویت دادند که منجر به سیستمی شد که ذاتاً در ناپایداری خود پایدار است.

ایجاد “آنارشی حکومتی ساختاری

این توافق، به ویژه با توافق دوحه در سال ۲۰۰۸، سیستمی را برقرار کرد که در آن اپوزیسیون دارای حق وتو در شورای وزیران است. مسائل مهمی مانند جنگ و صلح، بودجه عمومی یا انتصاب مقامات عالی رتبه دولتی، نیازمند تأیید دو سوم اعضای کابینه است. این بدان معناست که هر گروه فرقه‌ای مهم می‌تواند با اعمال حق وتوی خود، دولت را به گروگان بگیرد و منافع ملی یا انتخاباتی گسترده‌تر را نادیده بگیرد. این امر منجر به بن‌بست سیاسی مداوم  و وضعیتی می‌شود که در آن رقابت سیاسی از پارلمان به خود دولت منتقل می‌شود و جناح‌های متخاصم در داخل قوه مجریه ایجاد می‌کند. رئیس جمهور، که از نقش داوری سنتی خود محروم شده است، شاهد رقیق شدن قدرت سیاسی از طریق مجامع تصمیم‌گیری موازی و مذاکرات مستمر میان رهبران فرقه‌ای است. این اقتدار تکه‌تکه، که در آن دولت برای عمل به عنوان یک واحد یکپارچه تلاش می‌کند، جوهر “آنارشی حکومتی ساختاری” است.حق وتو به عنوان مکانیسم اصلی این “نظم آنارشیک” عمل می‌کند و منجر به فلج شدن حکمرانی می‌شود. توانایی هر بلوک فرقه‌ای مهم برای وتوی تصمیمات اصلی، حکمرانی مؤثر را به طور اساسی فلج می‌کند و مانع از اصلاحات جامع می‌شود. این مانع ساختاری، که از نیاز به اجماع در یک جامعه عمیقاً تقسیم شده نشأت می‌گیرد، “آنارشی” را در درون “نظم” ایجاد می‌کند. این تضمین می‌کند که در حالی که یک دولت می‌تواند تشکیل شود (نظم)، برای حکمرانی مؤثر (آنارشی) تلاش می‌کند. این مکانیسم، در حالی که از فروپاشی کامل با اطمینان از اینکه هیچ گروهی به طور کامل به حاشیه رانده نمی‌شود، جلوگیری می‌کند، همزمان مانع از اقدام قاطع می‌شود و وضعیت موجود را تداوم می‌بخشد و پیشرفت ملی را مختل کرده و به بحران اقتصادی کنونی کمک می‌کند.

جدول ۱: تخصیص‌های کلیدی تقسیم قدرت در لبنان (قبل و بعد از طائف)

دسته/موقعیت قبل از طائف (پیمان ملی ۱۹۴۳) بعد از طائف (۱۹۸۹)
رئیس جمهور مسیحی مارونی مسیحی مارونی (اختیارات کاهش یافته)
نخست وزیر مسلمان سنی مسلمان سنی (اختیارات افزایش یافته)
رئیس پارلمان مسلمان شیعه مسلمان شیعه (دوره تصدی افزایش یافته)
کرسی‌های پارلمان نسبت ۶:۵ مسیحی:مسلمان (۹۹ کرسی) نسبت ۵۰:۵۰ مسیحی:مسلمان (۱۲۸ کرسی)
کابینه نامشخص ۵۰:۵۰ مسیحی:مسلمان (نصاب ۲/۳ برای مسائل مهم، حق وتو برای گروه‌های فرقه‌ای)

پویایی قدرت: فئودالیسم فرقه‌ای و شبکه‌های حمایتی

نهادهای سیاسی لبنان اغلب نقشی ثانویه در برابر سیاست‌های به شدت فرقه‌ای و شخصیت‌محور ایفا می‌کنند. خانواده‌های قدرتمند و رهبران فرقه‌ای نفوذ مستقل قابل توجهی دارند، آرا را برای انتخابات محلی و پارلمانی بسیج می‌کنند و منابع را در جوامع خود توزیع می‌کنند. این امر سیستمی را ایجاد می‌کند که در آن وفاداری بر شایستگی پاداش داده می‌شود و مشاغل دولتی اغلب از طریق “کارمندان شبح” (افرادی که حقوق می‌گیرند اما وجود خارجی ندارند) به عنوان حمایت توزیع می‌شوند که حقوق آنها توسط سیاستمداران به جیب زده می‌شود یا به پیروانشان برای حفظ وفاداری پرداخت می‌شود.

ظرفیت ضعیف دولت و فساد

نظام فرقه‌ای به دلیل تداوم تقسیمات فرقه‌ای و محدود کردن نمایندگی فراتر از وابستگی‌های فرقه‌ای مورد انتقاد قرار گرفته است که منجر به پارلمانی می‌شود که بیشتر نماینده منافع فرقه‌ای است تا جمعیت گسترده‌تر. این امر منجر به چشم‌انداز سیاسی تکه‌تکه شده با احزاب و ائتلاف‌های متعدد فرقه‌ای شده است. دولت بیشتر شبیه “فئودالیسم بوروکراتیک” رقیب عمل می‌کند تا یک اداره منسجم که تلاش می‌کند دولت لبنان را اداره کند. فساد در دولت لبنان فراگیر است و فرهنگ مصونیت از مجازات حاکم است. احزاب سیاسی حاکم با نهادهای دولتی به عنوان منابع درآمد برخورد می‌کنند و فرقه‌های مخالف یا فعالانه در فساد تبانی می‌کنند یا چشمان خود را بر جنایات رقبای خود می‌بندند تا سیستمی را که به نفع آنهاست، حفظ کنند. این نظم مشتری‌مدار، منابع دولتی را به سمت حفظ حمایت فرقه‌ای به جای خدمت به رفاه جمعی منحرف می‌کند.”نظم آنارشیک” به عنوان یک سیستم خودتداوم‌بخش کنترل نخبگان و زوال اقتصادی عمل می‌کند. تداوم شبکه‌های حمایتی، فساد، و تمرکز قدرت در دستان رهبران فرقه‌ای، نشان می‌دهد که این نظام، در حالی که از دیدگاه حکمرانی آشفته به نظر می‌رسد، برای نخبگان فرقه‌ای که از آن سود می‌برند، بسیار کارآمد است. منافع اصلی این رهبران حفظ وضعیت موجود است تا قدرت خود را تضمین کنند. این وضعیت، اصلاحات اساسی را به شدت دشوار می‌کند، زیرا ذینفعان سیستم خود نگهبانان آن هستند. بحران اقتصادی عمیق  نه تنها یک مسئله جداگانه نیست، بلکه پیامد مستقیم این سیستم است که در آن منابع دولتی برای حمایت‌گری هدر می‌رود به جای اینکه در توسعه ملی سرمایه‌گذاری شود، که منجر به چرخه معیوب ناکارآمدی و زوال می‌شود.

فرسایش هویت ملی

شهروندان به طور مداوم با جوامع فرقه‌ای خود به جای دولت بزرگتر لبنان، هویت می‌یابند که منجر به فقدان هویت ملی یکپارچه و اهداف ملی می‌شود. این تکه‌تکه شدن اجتماعی، همراه با حکمرانی ضعیف، منجر به درگیری‌های داخلی مکرر و عدم تحمل می‌شود. این سیستم برای دهه‌ها مانع اصلاحات و حکمرانی شده است و به زوال اقتصادی شدید، فقر گسترده (۸۰ درصد جمعیت )، فروپاشی ارز (۹۷ درصد کاهش ارزش ) و تلاش برای ارائه خدمات اساسی کمک کرده است. اعتراضات سال ۲۰۱۹، که در آن مردم از تقسیمات فرقه‌ای عبور کردند تا به طور جمعی به سیاست‌های دولت اعتراض کنند، به طور موقت تمایل به وحدت ملی فراتر از خطوط فرقه‌ای را نشان داد.

پارادوکس “همزیستی” که منجر به “جدایی” می‌شود، در اینجا آشکار می‌گردد. هدف اصلی توافق طائف “همزیستی مسالمت‌آمیز” بود. با این حال، شواهد نشان می‌دهد که “روندهای جمعیتی بلندمدت تعادل ظریف مسلمان-مسیحی-دروزی را به هم زده و منجر به جدایی بیشتر در طیف اجتماعی شده است”. علاوه بر این، هویت فرقه‌ای نقش مهمی در شکل‌دهی تعاملات اجتماعی، آموزش، اشتغال و خدمات اجتماعی ایفا می‌کند، به طوری که بسیاری از نهادها مبتنی بر فرقه هستند. این امر نشان‌دهنده یک پیامد مهم است: در حالی که نظام سیاسی رسمی از طریق تقسیم قدرت به دنبال همزیستی است، ماهیت سفت و سخت آن و تداوم تقسیمات فرقه‌ای، در عمل، منجر به افزایش جدایی اجتماعی شده است. “نظم آنارشیک”، با نهادینه کردن فرقه‌گرایی، به طور ناخواسته مانع توسعه ارگانیک یک جامعه ملی یکپارچه می‌شود و افراد را در هویت‌های فرقه‌ای خود به دام می‌اندازد و تعاملات بین فرقه‌ای را فراتر از ائتلاف‌های سیاسی معاملاتی محدود می‌کند.

 

ظهور حزب‌الله و نقش دوگانه آن

حزب‌الله در سال ۱۹۸۲ در پاسخ به تهاجم اسرائیل به لبنان، با الهام از انقلاب اسلامی ایران در سال ۱۹۷۹ و الگوی حکمرانی اسلامی آیت‌الله روح‌الله خمینی، ظهور کرد. این گروه هم به عنوان یک حزب سیاسی قدرتمند مسلمان شیعه (شاخه سیاسی آن، بلوک وفاداری به مقاومت، ۱۵ کرسی در پارلمان لبنان دارد که آن را به یک بازیگر قدرتمند تبدیل می‌کند) و هم به عنوان یک گروه شبه‌نظامی به شدت مسلح (شورای جهاد) عمل می‌کند. قدرت نظامی آن در سال ۲۰۱۶ معادل یک ارتش متوسط تخمین زده شد و اکنون قوی‌تر از نیروهای مسلح لبنان در نظر گرفته می‌شود.

نفوذ سیاسی و خدمات اجتماعی

از دهه ۱۹۹۰، حزب‌الله به یک نیروی سیاسی قابل توجه تبدیل شده است و نفوذ قابل توجهی، از جمله حق وتوی بالفعل در کابینه، که توسط توافق دوحه تأیید شده است، اعمال می‌کند. این گروه یک شبکه گسترده خدمات اجتماعی، شامل مدارس و بیمارستان‌ها، و یک ایستگاه تلویزیونی ماهواره‌ای، المنار، را اداره می‌کند که پیوندهای عمیق و وفاداری را در جامعه شیعه، به ویژه در مناطق عمدتاً شیعه مانند دره بقاع و جنوب بیروت، ایجاد می‌کند. این شبکه جامع به آن اجازه می‌دهد تا به طور مؤثر به عنوان “دولتی در درون دولت” عمل کند  و خلأهای ناشی از دولت مرکزی ضعیف لبنان را پر کند.عملکرد حزب‌الله به عنوان “دولتی در درون دولت” هم نشانه‌ای از ضعف دولت و هم تثبیت‌کننده آن است. این پدیده تنها به معنای نمایش قدرت نیست؛ بلکه به معنای پر کردن خلأیی است که توسط دولت مرکزی ضعیف، فاسد و ناکارآمد لبنان ایجاد شده است. در حالی که این ساختار موازی بدون شک اقتدار و حاکمیت دولت را تضعیف می‌کند، همزمان خدمات ضروری و حس نظم و امنیت را به بخش قابل توجهی از جمعیت، به ویژه جامعه شیعه، که اغلب احساس می‌کنند توسط دولت مرکزی نادیده گرفته شده‌اند، ارائه می‌دهد. در سیستمی که با “آنارشی” در حکمرانی مشخص می‌شود، ساختارهای موازی حزب‌الله شکلی از “نظم” و ثبات را برای حامیان خود فراهم می‌کند. این نقش دوگانه، حذف آن را به طرز باورنکردنی پیچیده می‌کند، زیرا نه تنها یک خلأ امنیتی، بلکه یک خلأ اجتماعی و اقتصادی قابل توجه ایجاد می‌کند که به طور بالقوه منجر به بی‌ثباتی بیشتر به جای یک دولت قوی‌تر می‌شود.

وضعیت مسلح حزب‌الله پس از طائف

نکته مهم این است که توافق طائف به نحوی به حزب‌الله اجازه داد تا به عنوان “نیروی مقاومت” در جنوب لبنان در برابر اسرائیل مسلح بماند، در حالی که سایر شبه‌نظامیان ملی و غیرملی خلع سلاح شدند. این معافیت منحصر به فرد، به حزب‌الله یک نقش نظامی مشروع، می‌دهد که قدرت سیاسی و توانایی آن را برای ایفای نقش کلیدی در چشم‌انداز امنیتی لبنان تقویت می‌کند. بند مقاومت در برابر اشغالگر در طائف موجب مصونیت حزب‌الله از خلع سلاح که یک جزء حیاتی از “نظم آنارشیک” است می شود. این یک سهل‌انگاری نبود؛ بلکه یک امتیاز مذاکره شده بود که نشان‌دهنده نیاز درک شده به “نیروی مقاومت” در برابر اسرائیل بود. این بدان معناست که وضعیت مسلح حزب‌الله نه تنها یک نقض مستمر حاکمیت دولت نیست، بلکه یک عنصر اساسی از توافق پس از جنگ داخلی است. این امر توضیح می‌دهد که چرا تلاش برای خلع سلاح اینقدر خطرناک است، زیرا تنها به معنای کنترل یک شبه‌نظامی نیست، بلکه به معنای مذاکره مجدد بر سر یک اصل اصلی، هرچند نانوشته، از “نظم آنارشیک” است که ثبات ناپایداری را حفظ کرده است.

پیوندها با ایران و همسویی منطقه‌ای

حزب‌الله پیوندهای ایدئولوژیک، مالی و نظامی قوی با ایران دارد و جزء کلیدی “محور مقاومت” به رهبری ایران در برابر اسرائیل، ایالات متحده در منطقه است. این حمایت خارجی قدرت و استقلال آن را در لبنان بیشتر می‌کند و به آن اجازه می‌دهد تا به عنوان یک “جامعه زیردولت” با پیوندهای فرامرزی عمل کند.

جدول ۲: بلوک‌های سیاسی فرقه‌ای اصلی و مواضع آنها در مورد تقسیم قدرت/حزب‌الله

بلوک/حزب وابستگی فرقه‌ای موضع کلیدی در مورد تقسیم قدرت موضع کلیدی در مورد سلاح حزب‌الله پیوندهای خارجی/متحدان کلیدی
حزب‌الله شیعه به دنبال دولت وحدت ملی و مستقل حفظ سلاح به عنوان مقاومت در برابر اسرائیل ایران، سوریه
جنبش امل شیعه اصلاحات در چارچوب قانون اساسی حفظ سلاح به عنوان مقاومت (همسو با حزب‌الله) ایران (برخی پیوندها)، سوریه
قوات البنانی مسیحی مارونی تقویت دولت مرکزی مطلوبش، غیرمتمرکزسازی، سکولاریسم خلع سلاح کامل، انحصار دولتی بر سلاح ایالات متحده، عربستان سعودی، فرانسه
حزب کتائب مسیحی مارونی تقویت ارتش، اصلاحات، سکولاریسم خلع سلاح کامل حزب‌الله (نقض قانون اساسی) ایالات متحده، عربستان سعودی، فرانسه

 

درخواست‌ها برای خلع سلاح و اقتدار دولت

احزاب مسیحی رادیکال، به ویژه نیروهای لبنانی و کتائب، منتقدان سرسخت حزب‌الله هستند و از خلع سلاح آن و اعمال اقتدار کامل دولت وابسته به خود و همسو و همجهت در سراسر قلمرو لبنان حمایت می‌کنند. حزب کتائب به صراحت بیان می‌کند که امتناع آشکار حزب‌الله از بحث در مورد سلاح‌هایش “نقض آشکار قانون اساسی و قانون” است و دولت را در یک نقطه بحرانی قرار می‌دهد. آنها از دولت می‌خواهند که “رویکردی قاطع” در اعمال اقتدار خود و اجرای حاکمیت قانون اتخاذ کند. قوات اللبنانیه، که در انتخابات ۲۰۲۲، ۱۹ کرسی به دست آوردند و آن را به بزرگترین حزب مسیحی تبدیل کردند، با احساسات قوی ضد حزب‌اللهی مبارزه انتخاباتی کردند. این احزاب اغلب با فشار بین‌المللی برای خلع سلاح حزب‌الله همسو هستند و به قطعنامه‌های شورای امنیت سازمان ملل استناد می‌کنند. آنها همچنین خواستار تقویت نیروهای مسلح لبنان به عنوان تنها محافظ ملت هستند.

موضع قاطع حزب‌الله

حزب‌الله به شدت درخواست‌های خلع سلاح خود را رد می‌کند و آنها را “دیکتاتوری‌های آمریکا” می‌داند که “به طور کامل به نفع اسرائیل عمل می‌کنند”. حزب‌الله معتقد است که سلاح‌هایش برای “مقاومت” در برابر اسرائیل و دفاع از لبنان ضروری است. شیخ نعیم قاسم، رهبر آن، اظهار داشته است که این گروه سلاح‌های خود را تحت آتش اسرائیل زمین نخواهد گذاشت و مقاومت باید در اجماع ملی مورد بحث قرار گیرد، نه اینکه تحمیل شود. حزب‌الله فشار دولت لبنان برای انحصار دولتی بر سلاح را “گناهی بزرگ” خوانده و اعلام کرده است که “با آن طوری برخورد خواهد کرد که گویی وجود ندارد”.

 

پیامدهای به چالش کشیدن قدرت شیعه

هرگونه تلاش تهاجمی برای تضعیف یا حذف جامعه شیعه (به ویژه حزب‌الله) از معادله قدرت، خطرات عظیمی را به همراه دارد و به طور بالقوه “نظم آنارشیک” کنونی را به یک “آنارشی پرهزینه” بسیار مخرب‌تر تبدیل می‌کند:

 * افزایش تنش‌های فرقه‌ای و درگیری داخلی:

تاریخ سیاسی لبنان مملو از درگیری‌های فرقه‌ای است، با نبردهای قابل توجهی که حتی در جوامع مسیحی و شیعه رخ داده است. به چالش کشیدن وضعیت مسلح حزب‌الله، که عمیقاً با هویت شیعه و نگرانی‌های امنیتی آن در هم تنیده است ، می‌تواند درگیری‌های داخلی گسترده و تنش‌های فرقه‌ای را دوباره شعله‌ور کند. رئیس جمهور جوزف عون به صراحت هشدار داده است که خلع سلاح به دلیل تقسیمات فرقه‌ای یک مسئله حساس است و می‌تواند “پیامدهایی برای صلح ملی” داشته باشد. تقویت جنبش‌های سلفی به دلیل تحولات منطقه‌ای نیز می‌تواند تنش‌های فرقه‌ای را تشدید کند.

 * خطر جنگ داخلی مجدد:

با توجه به قدرت نظامی قابل توجه حزب‌الله (قوی‌تر از ارتش لبنان ) و حمایت مردمی عمیق آن در جامعه لبنان ، تلاش برای خلع سلاح اجباری می‌تواند به راحتی یک جنگ داخلی تمام‌عیار را تسریع کند. ایالات متحده خود اذعان دارد که فشار برای خلع سلاح با زور “می‌تواند یک جنگ داخلی را تسریع کند”. سابقه تاریخی جنگ داخلی (۱۹۷۵-۱۹۹۰) و هزینه انسانی ویرانگر آن (۱۵۰,۰۰۰ کشته، ۱ میلیون آواره ) به عنوان یک هشدار جدی عمل می‌کند.

 * فروپاشی اقتصادی و بحران انسانی:

لبنان در حال حاضر با یک بحران اقتصادی شدید روبرو است، با فقر گسترده (۸۰ درصد جمعیت )، ارزی که ۹۷ درصد از ارزش خود را از دست داده است، و تلاش برای ارائه خدمات اساسی. درگیری فرقه‌ای از نظر تاریخی منجر به پیامدهای اقتصادی ویرانگر و زوال بلندمدت شده است، به طوری که درآمد سرانه به طور قابل توجهی کمتر از آن چیزی است که بدون درگیری‌های فرقه‌ای می‌توانست باشد. یک جنگ داخلی مجدد این وضعیت را تشدید خواهد کرد و منجر به فروپاشی اقتصادی بیشتر، تخریب زیرساخت‌ها و یک بحران انسانی شدید، از جمله آوارگی گسترده خواهد شد.

 * خلأ امنیتی و بی‌ثباتی منطقه‌ای:

تضعیف حضور حزب‌الله، به ویژه در جنوب، می‌تواند یک خلأ امنیتی ایجاد کند، به طور بالقوه گروه‌های رادیکال دیگر را تقویت کرده یا منجر به افزایش مداخله نظامی اسرائیل شود. این امر می‌تواند لبنان و منطقه وسیع‌تر را بیشتر بی‌ثبات کند، به ویژه با توجه به حملات مداوم اسرائیل علیه حزب‌الله  و سقوط اخیر رژیم سوریه که واقعیت امنیتی جدیدی را در مرز لبنان ایجاد کرده است.این “نظم آنارشیک” به عنوان “حداقل تضمین برای حفظ آرامش” عمل می‌کند. این یک پارادوکس است که در آن ناکارآمدی به ثبات منجر می‌شود. در حالی که این سیستم بدون شک ناکارآمد، فاسد و بی‌اثر است ، تکه‌تکه بودن آن و قدرت وتوی متقابل تعبیه شده در آن  از تسلط کامل هر جناح جلوگیری می‌کند و بدین ترتیب از بازگشت به جنگ داخلی تمام‌عیار جلوگیری می‌کند. سناریوی “آنارشی پرهزینه” دقیقاً زمانی پدید می‌آید که این تعادل ظریف، هرچند ناکارآمد، به طور تهاجمی به چالش کشیده شود. “نظم” کنونی، صلح ناشی از فرسودگی است، نتیجه مصالحه‌های توافق طائف که قدرت را به جای تثبیت، تکه‌تکه کرد. این بدان معناست که وضعیت کنونی، با وجود معایب جدی، توسط بسیاری به عنوان شر کمتر در مقایسه با جایگزین درگیری بی‌حد و حصر درک می‌شود.تعامل میان خواسته‌های داخلی و برنامه‌های خارجی منجر به تشدید تنش‌ها می‌شود. درخواست‌های داخلی احزاب مسیحی برای خلع سلاح و اقتدار دولتی  در کنار فشار ایالات متحده برای خلع سلاح حزب‌الله  و اقدامات اسرائیل علیه حزب‌الله ، پدیده‌هایی جداگانه نیستند، بلکه عمیقاً به هم پیوسته‌اند. جناح‌های داخلی که به دنبال تغییر تعادل قدرت هستند، اغلب با قدرت‌های خارجی که منافع منطقه‌ای آنها با تضعیف بازیگران خاص لبنانی (مانند تمایل ایالات متحده/اسرائیل به تضعیف نیابتی ایران، یعنی حزب‌الله) همسو است، هم‌عقیده می‌شوند. این تأیید خارجی، کمک مالی و حمایت نظامی می‌تواند بازیگران داخلی را برای پیشبرد تغییراتی که در غیر این صورت بسیار خطرناک هستند، جسورتر کند و بدین ترتیب احتمال “آنارشی پرهزینه” را افزایش دهد. خطر تنها داخلی نیست، بلکه این است که لبنان به میدان نبرد نیابتی برای رقابت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی تبدیل شود و حاکمیت و ثبات آن را بیشتر تضعیف کند.

 

بازیگران خارجی و نفوذ آنها بر ثبات لبنان

نظام سیاسی لبنان همیشه به شدت در برابر نفوذ خارجی آسیب‌پذیر بوده است. از قیمومت فرانسه، که فرقه‌گرایی را از طریق تدوین قوانین احوال شخصیه و ایجاد دادگاه‌های جعفری برای مسلمانان شیعه نهادینه کرد، تا قیمومت سوریه پس از طائف (۱۹۷۶-۲۰۰۵)، قدرت‌های خارجی به طور مداوم پویایی‌های داخلی را شکل داده‌اند. ناتوانی کشور در توسعه یک دولت یکپارچه تا حدی ناشی از آسیب‌پذیری بالای آن در برابر نفوذ خارجی است.

تشدید تقسیمات داخلی

حمایت خارجی منابع و مشروعیت را برای رهبران فرقه‌ای فراهم می‌کند، جوامع آنها را تقویت می‌کند و پیوندهای فراملی ایجاد می‌کند که دولت مرکزی را تضعیف می‌کند. این بعد خارجی تضمین می‌کند که تعادل فرقه‌ای داخلی لبنان صرفاً یک مسئله داخلی نیست، بلکه یک تعامل پیچیده از منافع منطقه‌ای و بین‌المللی است که هرگونه تغییر اساسی در “نظم آنارشیک” را بسیار بی‌ثبات و مستعد درگیری‌های نیابتی می‌کند.لبنان به عنوان یک ریزکیهان از درگیری‌های نیابتی منطقه‌ای عمل می‌کند. دخالت گسترده قدرت‌های منطقه‌ای و بین‌المللی  نشان می‌دهد که “نظم آنارشیک” لبنان تنها یک پدیده داخلی نیست، بلکه فعالانه توسط درگیری‌های نیابتی خارجی شکل گرفته و حفظ می‌شود. ناکارآمدی و ضعف دولت مرکزی خلأیی ایجاد می‌کند که قدرت‌های خارجی با توانمندسازی متحدان محلی خود آن را پر می‌کنند و تقسیمات فرقه‌ای را بیشتر تثبیت می‌کنند و دستیابی به وحدت ملی واقعی را دشوار می‌سازند. این بدان معناست که هرگونه تلاش برای تغییر تعادل قدرت داخلی به ناچار بازیگران خارجی را درگیر می‌کند و ریسک‌ها را به طور قابل توجهی افزایش می‌دهد.

روایت “مقاومت” به عنوان سپری در برابر خلع سلاح و منبع مشروعیت عمل می‌کند. وضعیت مسلح حزب‌الله به طور مداوم با “مقاومت در برابر اسرائیل” مرتبط است. لبنان حزب‌الله را به عنوان “مقاومت نیمه‌رسمی” در برابر اشغال اسرائیل به رسمیت شناخته است. این روایت، که توسط رویدادهای تاریخی مانند جنگ ۲۰۰۶ تقویت شده است که در آن حزب‌الله در برابر اسرائیل مقاومت کرد ، مشروعیت داخلی و منطقه‌ای قدرتمندی را فراهم می‌کند که خلع سلاح را از نظر سیاسی و نظامی بسیار دشوار می‌سازد. بنابراین، فشار خارجی برای خلع سلاح حزب‌الله توسط حزب‌الله و متحدانش نه به عنوان یک اصلاح داخلی، بلکه به عنوان یک حمله خارجی در خدمت منافع اسرائیل تلقی می‌شود ، که هر مسیری را به سوی انحصار دولتی یکپارچه بر سلاح پیچیده‌تر می‌کند. البته باید این نکته را در نظر داشت که مهمترین امر در این خصوص نبود دولت قوی و ارتشی مجهز است که به دلیل عدم تمایل بازیگران دیگر بین المللی از جمله ایالات متحده در خصوص تجهیز ارتش لبنان موجب شده تا حزب الله و حامیانش حتی کوچکترین أراده به مذاکره در خصوص سلاح خود نداشته باشند. این روایت به طور مؤثری تهدیدات خارجی را برای توجیه پویایی‌های قدرت داخلی به کار می‌گیرد و آن را به مانعی قدرتمند در برابر تلاش‌های دولت‌سازی تبدیل می‌کند.

جدول ۳: بازیگران خارجی کلیدی و منافع/نیابتی‌های آنها در لبنان

بازیگر خارجی منافع اصلی در لبنان نیابتی‌ها/متحدان لبنانی کلیدی تأثیر بر تعادل فرقه‌ای لبنان
ایران نفوذ منطقه‌ای، تقویت محور مقاومت، مقابله با اسرائیل/آمریکا حزب‌الله، جنبش امل (با پیوندهای غیرمستقیم) تقویت جناح شیعه، تشدید تقسیمات فرقه‌ای
سوریه نفوذ سیاسی و امنیتی، ثبات مرزی —— حمایت از جناح‌های همسو، محدود کردن حاکمیت لبنان
اسرائیل امنیت مرزی، مقابله با حزب‌الله/ایران، مهار نفوذ ایران، گسترش قلمرو خود (عدم وجود نیابتی مستقیم)، هدف قرار دادن حزب‌الله تشدید تنش‌ها، تضعیف حزب‌الله (هدف)
ایالات متحده تامین منافع اسراییل، مهار نفوذ ایران، کمک مالی ارتش لبنان، احزاب مسیحی/سنی (ائتلاف ۱۴ مارس سابق) فشار برای خلع سلاح حزب‌الله، حمایت از دولت مرکزی مطلوبش
عربستان سعودی اجرای سیاست های منطقه ای ایالات متحده، مهار نفوذ ایران، حمایت از سنی‌ها جنبش المستقبل (تاریخی)، برخی احزاب سنی حمایت از جناح‌های سنی، تشدید رقابت فرقه‌ای
فرانسه روابط تاریخی، ثبات، کمک به اصلاحات (روابط دیپلماتیک گسترده)، حمایت از دولت مرکزی حمایت از اصلاحات، همسویی با فشار غرب بر حزب‌الله

نتیجه‌گیری

نظام سیاسی لبنان، که به عنوان یک “نظم آنارشیک” عمل می‌کند، پارادوکسی عمیق را به نمایش می‌گذارد: یک ساختار حکومتی که به طور همزمان هم عامل اصلی ناکارآمدی دولت و هم حداقل تضمین برای حفظ صلح شکننده میان جوامع فرقه‌ای رقیب است. توافق طائف، در حالی که به جنگ داخلی پایان داد، به طور ناخواسته با نهادینه کردن تقسیم قدرت فرقه‌ای و اعطای حق وتو به جناح‌های اصلی، این نظم را تثبیت کرد. این سیستم، که با فئودالیسم بوروکراتیک، شبکه‌های حمایتی و فساد گسترده مشخص می‌شود، منجر به زوال اقتصادی و فرسایش هویت ملی شده است.جایگاه حزب‌الله در این نظم، به عنوان یک نیروی سیاسی و نظامی قدرتمند با شبکه خدمات اجتماعی گسترده و پیوندهای عمیق با ایران، حیاتی است. وضعیت مسلح آن، که به عنوان “نیروی مقاومت” پس از طائف مشروعیت یافته است، ستون فقرات نفوذ آن در ساختار قدرت لبنان است. به چالش کشیدن این وضعیت، به معنای مذاکره مجدد بر سر یک اصل اساسی از توافق صلح است.

درخواست‌های احزاب مسیحی رادیکال مانند قوات اللبنانیه و کتائب برای خلع سلاح حزب‌الله و اعمال اقتدار کامل دولت، در صورت پیگیری تهاجمی و با حمایت بازیگران خارجی، خطر تبدیل “نظم آنارشیک” کنونی به یک “آنارشی پرهزینه” را در پی دارد. این امر می‌تواند منجر به درگیری‌های فرقه‌ای گسترده، فروپاشی اقتصادی بیشتر، بحران انسانی و بی‌ثباتی منطقه‌ای شود. لبنان، به دلیل ضعف دولت مرکزی، به میدان نبرد نیابتی برای منافع قدرت‌های خارجی تبدیل شده است که هرگونه تغییر اساسی در تعادل فرقه‌ای را به شدت خطرناک می‌کند.در نهایت، در حالی که نظام فرقه‌ای لبنان به شدت معیوب است و مانع حکمرانی مؤثر می‌شود، این تحلیل نشان می‌دهد که هرگونه تلاش برای برهم زدن این تعادل ظریف، به ویژه با هدف به حاشیه راندن جامعه شیعه، پیامدهای فاجعه‌باری خواهد داشت. صلح کنونی، هرچند ناقص، نتیجه یک مصالحه سخت به دست آمده است. راه پیش رو برای لبنان در گرو یافتن راهی برای تقویت نهادهای دولتی و ایجاد یک هویت ملی یکپارچه است، اما این امر باید از طریق اجماع و بدون به خطر انداختن تعادل فرقه‌ای شکننده موجود صورت گیرد تا از بازگشت به خشونت‌های گذشته جلوگیری شود.

محمدرضا صادقی ـ کارشناس مسائل لبنان

google is broken

دیدگاهتان را بنویسید