سرنوشت ایران خانم

سرنوشت ایران خانم

داستان ایران خانم و فرزندانش سه رویکرد متفاوت داشت؛ فرار از خانه و غربت، فرار از خانه و دریوزگی و ماندن در خانه و حل مشکلات. داستان را بخوانید:

ایران زن‌ی زیبا بود، بلند بالا، گندمگون و جذاب. ولی آن چه او را متفاوت می کرد، آرامش‌، وقار، متانت، نجیب و صبوریش بود. سال ها پیش پدر تاجرش ورشکسته شده و بزرگترین‌ طلبکارش در ازای طلبش، ایران را از پدرش خواستگاری کرده بود. کل عبدالله مردی کوتاه قامت، آبله رو، طاس، با پاهای پرانتزی و شکم ورقلمبده بود. پدر ورشکسته زندان را بر تسلیم دختر ترجیح داد و مدتی در حبس ماند.

بالاخرهایران طاقت نیاورد و پذیرفت زن عبدالله زقوم شود. زقوم که تلخ ترین گیاه و خوراکی در دوزخ است، لقبی بود که همشهری ها به عبدالله  سقط فروش و نزول خوار داده بودند. در کمال ناباوری مردم شهر، ایران دختر رویاها، همسر زقوم شد. از همان آغاز مصیبت و درد و اندوه و آه و ناله بخشی جدا نشدنی از خانه زقوم شد. تنها قیافه مشمئز کننده عبدالله نبود که اورا مشهور به زقوم‌ کرده بود، بلکه بد دهنی، خساست، پول دوستی، شکمبارگی، هیزی و کتک‌کاری، جزو منش زقوم بود.

روزی نبود که ایران زیر شلاق، تهمت زنی، چوب و کتکاری و شلاق زقوم نباشد. چنین صحنه های دلخراشی برای همسایه ها به سریال تراژدی گونه پسین ها تبدیل شده بود. پدر ایران هم‌ از زور غصه و پشیمانی بالاخره جان داد و تنهایش گذاشت.

سال ها گذشت و ایران دو دختر و سه پسر زایید. بچه ها بزرگ شدند و مرتب شاهد و در جریان آزار و  شکنجه پدرشان زقوم.

سرنوشت فرزندان ایران 

البته خانه ایران فراخ و محکم بود. ولی فرزندان افسرده و درهم شکسته. تنبیه و کتک زدن هر روزه و تحقیر شدن‌ همیشگی و سخت گیری بیمارگونه عبدالله، به ویژه در باره دختران، برای بچه ها احساس خفگی ایجاد کرده بود. همین احساس نیز بالاخره موجبات عصیان درونی شد. فرزندان ، سه راه در پیش گرفتند و سه دسته شدند. تهمینه و سهراب راه ینگه دنیا را در پیش گرفتند و با کمک دایی خود راهی دیار غربت شدند. اوایل دائم با مادر و خواهر و برادرانشان در تماس بودند، ولی کم کم تماس ها کمتر و کمتر شد. هر دو ازدواج‌ کردند و به کار خود مشغول و چه قدر هم‌ موفق.

سیاووش هم پس از کتک زدن پدرش زقوم و لت و پار کردنش، خانه پدری را رها کرد و در کنجی دیگر بساطی بر پا کرد. خاطرات سخت کودکی و نوجوانی او را رها نمی کرد. افیونی شد و دردهای ایران از این رویداد بیشتر و بیشتر.

با این همه ایران خانم، پسر کوچکش آرش و آرزو در خانه ماندند. حالا دیگر زقوم پیر شده و از کار افتاده شده بود، ولی خباثتش همچنان پابرجا.

از قضا روزی عبدالله زقوم در ایوان فراخ و دلباز خانه نشسته بود. در زدند. یکی از همسایه ها که مردی میانسال و خوش سیما بود، نذری آورده بود. کلی دم در با ایران خانم چاق سلامتی کرد و بعد رفت. زقوم که دیگر توان کتک کاری نداشت و برادران و فامیل هایش هم‌ از او دل کنده بودند، شروع به فحاشی و تهمت زنی به ایران کرد. آرش و آرزو مثل همیشه خموش بودند. دهها بار پدرشان را در این شرایط دیده بودند. بدبین و فحاش. به ویژه نسبت به ارتباط مادرشان با حسین مرد میانسال مجرد همسایه.

چگونه دوباره خانه را بسازیم؟

آن روز فحاشی زقوم تا نیمه های شب هم ادامه داشت. ایران آن شب به موجود دیگری تبدیل شده بود. بیگانه با احتیاط و محافظه کاری. قهقهه زنان برای نخستین بار جلوی زقوم ایستاد و گفت: بدبخت به چیه تو بنازم؛ قد بلندت، زلف های پرپشتت، چشمای بزرگت، عضلات قدرتمندت، سخاوت زیادت، آواز نیکت، نرمش گفتارت. بعد در کمال حیرت چوب انار کنار اجاق دیواری را در دست گرفت، بلند کرد و پشت سرهم‌ به پشت و سر وصورت زقوم زد. آرزو و آرش هم‌ به کمک مادر شتافته و با جارو و انبر هر کدام‌ ضربه می زدند. از فریادهای بی پایان و دلخراش زقوم، همسایه ها به خانه ایران سرازیر شدند و همه شاهد کتک خوردن و ضجه های زقوم. ولی احدی جلوی ایران هنوز زیبا را نگرفت.

فردا خروس خوان، همسایه ها دو باره به خانه زقوم ریختند. آتش همه خانه را در برگرفته بود. زقوم‌ بامدادان پیت نفت را در همه جای خانه ریخته و خانه را به آتش کشیده بود. زودتر از هر چیز و هر کس خودش در آتش گرفتار آمده و شعله ور شده بود. کمک همسایه ها هم نتوانست زقوم را از مرگ نجات دهد. هفته بعد در کنج خلوت گورستان، با کمک چند تن از فامیلش به خاک سپرده شد. ایران و دو فرزندش رهایی یافته بودند. ولی با کاشانه ای سوخته.

ایران فرزند بازرگانی خبره ولی بد شانس بود. او و فرزندانش دوباره خانه را نوسازی کردند. تجارت خانه را در قالبی مناسب و آبرومند راه اندازی کرده و سیاووش را به خانه برگرداندند. ایران و فرزندانش سربلند و مفتخر زیستند.
این افسانه و رویا پردازی نیست و داستان راستان است. ولی پرسشی کوتاه دارم. در این سرگذشت، ایران و فرزندانش سه رویکرد متفاوت داشتند: فرار از خانه و دیار، فرار از خانه و گزینش راهی آسان و ماندن در خانه.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *