کریدورهای ایرانی در تنگنای مسیر ترامپ قرار گرفته است و تا حدودی تجارت با روسیه، اوکراین و اروپا تحت تاثیر قرار گرفته است.
به گزارش سرمایه فردا، در سالهای گذشته، مسیر زنگزور یکی از گذرگاههای کلیدی برای کامیونهای ایرانی در تجارت با کشورهای قفقاز، گرجستان و روسیه بوده است. این مسیر زمینی، نقش حیاتی در اتصال ایران به شمال قفقاز و اروپا ایفا کرده و حجم قابل توجهی از ترانزیت کالاهای ایرانی از طریق آن انجام میشده است. اما تحولات اخیر در منطقه، بهویژه توافق میان ارمنستان و جمهوری آذربایجان با میانجیگری ایالات متحده، چشمانداز این مسیر را بهشدت دگرگون کرده است. بر اساس این توافق، گذرگاه ۴۳ کیلومتری زنگزور که نخجوان را به باکو متصل میکند، تحت مدیریت یک شرکت آمریکایی و در قالب قراردادی ۹۹ ساله اداره خواهد شد. با توجه به اینکه ارزش تجاری سالانه کریدور زنگزور (۵۰ تا ۱۰۰ میلیارد دلار) با مزیت لجستیکی در زمان انتقال کالا بین آسیا و اروپا است این طرح، نهتنها یک پروژه عمرانی بلکه یک تغییر ژئوپولیتیک عمیق است که میتواند موقعیت راهبردی ایران در تجارت منطقهای را به خطر اندازد.
در صورت واگذاری پیمانکاری مسیر زنگزور به یک شرکت آمریکایی، کامیونهای ایرانی با چالشهای متعددی مواجه خواهند شد. نخست، احتمال افزایش عوارض عبور بسیار بالا می رود؛ چرا که مدیریت آمریکایی ممکن است با اعمال تعرفههای سنگین، هزینههای حملونقل را برای شرکتهای ایرانی افزایش دهد. دوم، حضور آمریکا در این مسیر میتواند به اعمال محدودیتهای سیاسی و امنیتی علیه ایران منجر شود، بهویژه در شرایطی که روابط تهران و واشنگتن همچنان پرتنش باقی مانده است. این عوامل در مجموع میتوانند باعث کاهش حجم تردد کامیونهای ایرانی از مسیر زنگزور شوند و شرکتهای حملونقل را به سمت مسیرهای جایگزین سوق دهند؛ مسیرهایی که نیازمند سرمایهگذاری، زمان و هماهنگیهای دیپلماتیک هستند.
از منظر راهبردی، این تحول تأثیر مستقیمی بر کریدور شرق به غرب ایران خواهد داشت. ترکیه و جمهوری آذربایجان با بهرهگیری از مسیر زنگزور میتوانند بدون نیاز به خاک ایران به آسیای مرکزی متصل شوند. این تغییر، به معنای کاهش درآمدهای ترانزیتی ایران، از دست رفتن بخشی از بازار خدمات لجستیک و تضعیف قدرت چانهزنی ایران در معادلات منطقهای است. همچنین ارتباط زمینی ایران با ارمنستان، که حلقه اصلی اتصال زمینی ایران به گرجستان و روسیه محسوب میشود، در معرض تهدید قرار میگیرد. با محدود شدن این مسیر، تجارت ایران با گرجستان که در سالهای اخیر رشد قابل توجهی داشته، با مانع جدی مواجه خواهد شد. تجارت با روسیه نیز، که به دلیل تحریمها نیازمند مسیرهای امن و کوتاه است، طولانیتر، پرهزینهتر و پرریسکتر خواهد شد. این وضعیت، رقابتپذیری کالاهای ایرانی را کاهش داده و سهم بازار ایران را به نفع رقبایی که مسیرهای سریعتر و ارزانتر در اختیار دارند، واگذار خواهد کرد.
تجربههای گذشته نشان دادهاند که ایران به دلیل تحریمها و بیبرنامگی، فرصتهای بزرگ ترانزیتی را از دست داده است. فرودگاه امام خمینی که قرار بود به هاب شرق و غرب تبدیل شود، امروز در سایه فرودگاههای استانبول و دبی قرار گرفته است. کریدور شمال ـ جنوب که میتوانست مسیر اصلی تجارت هند و روسیه باشد، سالهاست روی کاغذ مانده و به یک کریدور کاغذی تبدیل شده است. همچنین مسیر شرق تا شمالغرب کشور به دلیل نبود برنامهریزی منسجم، هرگز به جایگاه واقعی خود نرسیده است.
پروژه زنگزور، بهوضوح علیه منافع ملی ایران طراحی شده و نیازمند واکنش فوری و هوشمندانه است. برای برونرفت از این وضعیت، ایران باید چند اقدام اساسی را در دستور کار قرار دهد: نخست، تکمیل و فعالسازی مسیرهای جایگزین برای حفظ دسترسی زمینی به قفقاز و بازارهای شمالی؛ دوم، بازسازی و تعمیق روابط با ارمنستان، گرجستان و روسیه بهویژه در حوزه ترانزیت و سرمایهگذاری مشترک در زیرساختهای حملونقل.
سوم، استفاده از دیپلماسی چندجانبه برای جلوگیری از انحصار مسیرهای جدید توسط ترکیه و آمریکا و چهارم، بهبود بهرهبرداری از ظرفیتهای موجود در بنادر جنوبی و فرودگاهها تا مسیرهای دریایی و هوایی مکمل مسیرهای زمینی باشند.
در نهایت، مسیر زنگزور صرفاً یک جاده در ارمنستان نیست، بلکه نشانهای از حذف تدریجی ایران از نقشه ترانزیت منطقهای است. اکنون زمان تصمیمگیری است؛آیا ایران در این بازی تماشاچی خواهد بود یا بازیگر و حتی صحنهگردان؟ تجربه تلخ فرصتهای از دسترفته باید ما را هوشیار کند. چرا که در این رقابت، سکوت و تعلل برابر با عقبنشینی است و بازگشت به جایگاهی که از دست رفته، ممکن است بیش از یک قرن طول بکشد اگر اصلاً ممکن باشد.
در چنین شرایطی، ایران باید با نگاهی واقعگرایانه و آیندهنگر، جایگاه خود را در نقشه ترانزیت منطقهای بازتعریف کند. نخستین گام، بازنگری در سیاستهای ترانزیتی کشور است، باید مشخص شود که ایران میخواهد صرفاً یک مسیر عبوری باشد یا بازیگری تأثیرگذار در طراحی و مدیریت کریدورهای منطقهای.
در این مسیر، توجه به زیرساختهای داخلی حیاتی است. شبکه ریلی کشور باید بهگونهای توسعه یابد که بتواند بار ترانزیتی را با سرعت، امنیت و هزینه مناسب جابهجا کند. همچنین بنادر جنوبی ایران، بهویژه بندر چابهار، باید به هابهای لجستیکی تبدیل شوند که بتوانند نقش مکمل مسیرهای زمینی را ایفا کنند. فرودگاههای بینالمللی نیز باید از حالت انفعالی خارج شده و با جذب سرمایهگذاری خارجی و ارتقای خدمات، به مراکز حملونقل چندوجهی تبدیل شوند.
از سوی دیگر، دیپلماسی اقتصادی ایران باید فعالتر و هدفمندتر عمل کند. روابط با کشورهای قفقاز، آسیای مرکزی و روسیه باید بر پایه منافع مشترک در حوزه ترانزیت بازتعریف شود. توافقهای دوجانبه و چندجانبه در زمینه حملونقل، سرمایهگذاری در زیرساختها و تسهیل عبور و مرور کالاها باید در اولویت قرار گیرد. ایران باید نشان دهد که نهتنها ظرفیت عبور دارد، بلکه اراده و توان مدیریت مسیرهای منطقهای را نیز داراست.
در این میان، نقش بخش خصوصی نیز نباید نادیده گرفته شود. شرکتهای حملونقل، فعالان حوزه لجستیک و سرمایهگذاران داخلی میتوانند با مشارکت در پروژههای زیرساختی، بخشی از بار سنگین توسعه را بر دوش بگیرند. دولت باید با ایجاد مشوقهای مالی، تسهیل فرآیندهای اداری و تضمین امنیت سرمایهگذاری، زمینه حضور مؤثر بخش خصوصی را فراهم کند.
در نهایت، ایران باید از یک نگاه تدافعی به یک نگاه تهاجمی در حوزه ترانزیت منطقهای گذر کند. به جای واکنش به پروژههای دیگران، باید خود طراح مسیرهایی باشد که منافع ملی را تأمین و موقعیت ژئوپولیتیک کشور را تثبیت کند. مسیر زنگزور، اگرچه تهدیدی جدی است، اما باید با درک صحیح از تحولات منطقه، از تماشاچی بودن فاصله گرفته و نقشآفرینی فعال را در دستور کار قرار دهند.
در مسیر طراحی راهکارهای جایگزین، نخست باید به ظرفیتهای مغفولمانده در شرق و شمالشرق کشور توجه کرد. استانهایی چون سیستان و بلوچستان، خراسان جنوبی و خراسان رضوی، با موقعیت جغرافیایی ممتاز و همجواری با افغانستان، ترکمنستان و آسیای مرکزی، میتوانند به کانونهای جدید ترانزیتی تبدیل شوند. اتصال ریلی چابهار به زاهدان و سپس به مشهد و سرخس، اگر با سرعت و دقت تکمیل شود، میتواند مسیر امن و مستقلی برای انتقال کالا از جنوب به شمال شرق و سپس به آسیای مرکزی فراهم آورد ، مسیری که نهتنها از رقابتهای ژئوپولیتیک زنگزور فاصله دارد، بلکه در کنترل کامل ایران خواهد بود.
در کنار آن، باید به تقویت کریدور شرق به غرب کشور نیز توجه ویژه داشت. مسیرهای زمینی از مرزهای شرقی تا آذربایجان غربی و کردستان، اگر بهدرستی تجهیز و به شبکههای ریلی و جادهای منطقه متصل شوند، میتوانند جایگزینهای مؤثری برای مسیر زنگزور باشند. این مسیرها، با عبور از مراکز صنعتی و تجاری کشور، نهتنها ظرفیت ترانزیتی دارند بلکه میتوانند به توسعه متوازن مناطق محروم نیز کمک کنند.
همچنین، حضور فعال در سازمانهای منطقهای مانند اکو، شانگهای و اتحادیه اوراسیا، میتواند بستری برای طرح پیشنهادهای ایران در زمینه ترانزیت باشد. ایران باید از این تریبونها برای مقابله با انحصار مسیرهای جدید توسط ترکیه و آمریکا استفاده کند و با ارائه طرحهای جایگزین، حمایت کشورهای عضو را جلب نماید.
کشوری که مسیرها را طراحی و مدیریت میکند، نهتنها درآمد کسب میکند بلکه در معادلات سیاسی و اقتصادی منطقه نیز نقشآفرین میشود. ایران، با سابقه تاریخی، موقعیت جغرافیایی و ظرفیتهای انسانی و صنعتی، شایستگی آن را دارد که در این بازی، نه تماشاچی بلکه صحنهگردان باشد. اکنون زمان آن رسیده است که با عبور از نگاههای سنتی، به ترانزیت بهعنوان یک ابزار راهبردی در سیاست خارجی و توسعه ملی بنگریم. مسیر زنگزور، اگرچه تهدیدی جدی است، اما میتواند نقطه آغاز یک بازنگری عمیق در سیاستهای ترانزیتی ایران باشد. بازنگریای که اگر با اراده، برنامهریزی و مشارکت همهجانبه همراه شود، میتواند ایران را به جایگاه واقعی خود در نقشه ترانزیت منطقهای و جهانی بازگرداند.
به روز رسانی خبر ۱۵ آبان ۱۴۰۴/ نیکول پاشینیان، نخستوزیر ارمنستان در تازه ترین اظهاراتش در مجمع «اساس چهارراههای جهان» اعلام کرد که ایروان در حال مذاکره با واشنگتن برای ایجاد «مسیر ترامپ» است؛ مسیری که قرار است جمهوری آذربایجان را از طریق خاک ارمنستان به منطقه خودمختار نخجوان متصل کند. او گفت که «این طرح نهتنها برای باکو و ایروان، بلکه برای ایران و روسیه نیز اهمیت راهبردی دارد؛ زیرا امکان دسترسی ایران به دریای سیاه، گرجستان و آسیای میانه را فراهم میکند و روسیه را به مسیرهای جدید حملونقل منطقهای متصل میسازد.» پاشینیان افزود که مذاکراتی هم میان روسیه و ارمنستان برای تقویت ارتباطات ترانزیتی از مسیر آذربایجان در جریان است.
در همین زمینه، «الکسی اوورچوک» معاون نخستوزیر روسیه، در اکتبر اعلام کرد که آذربایجان با استفاده از شبکه ریلی خود برای ترانزیت کالاهای روسی به ارمنستان موافقت کرده است. این تحولات در ادامه توافق ۸ اوت ۲۰۲۵ در واشنگتن میان الهام علیاف، پاشینیان و دونالد ترامپ انجام شود؛ توافقی که با هدف عادیسازی روابط و گشودن مسیرهای حملونقل بین دو کشور به تصویب وزرای خارجه ارمنستان و آذربایجان رسید. بر اساس این طرح، مسیر جدید شامل خطوط نفت، گاز، برق، اینترنت و راهآهن در امتداد رود ارس و منطقه سیونیک ارمنستان است که یادگار دوران شوروی محسوب میشود.
در حالیکه این روزها تمرکز اصلی سیاست خارجی ایران بر بحرانهای خاورمیانه، از جنگ غزه و تهدیدات اسرائیل تا مناقشات مربوط به پرونده هستهای و موشکی قرار دارد، در مرزهای شمالغربی کشور معادلهای نگرانکننده در حال شکلگیری است؛ معادلهای که اگر به درستی درک و مدیریت نشود، میتواند امنیت ملی و حتی تمامیت ارضی ایران را تحتتأثیر قرار دهد. از مرداد ماه امسال و با ورود مستقیم ایالات متحده به معادلات قفقاز، تحت عنوان پروژه موسوم به «مسیر ترامپ»، نقطه عطفی در تغییر ژئوپلیتیک این منطقهشکل گرفته است.
پروژهای که به ظاهر با هدف اتصال جمهوری آذربایجان به نخجوان از طریق خاک ارمنستان طراحی شده، در واقع بخشی از نقشهای بزرگتر برای مهار نفوذ ایران در قفقاز جنوبی است. حالا نیکول پاشینیان، نخستوزیر ارمنستان، در اظهارات اخیر مدعی شده است که «مسیر ترامپ» برای ایران نیز سودمند خواهد بود؛ این ادعای ایراون نشان می دهد که ارمنستانی ها هم در حال هضم شدن در معادلات ضدایرانی قفقاز هستند. چرا که واقعیت های میدانی و جغرافیایی خلاف ادعا پاشینیان را نشان میدهد. مسیر موسم به «ترامپ»، در صورت اجرا، عملاً مرز حیاتی ایران و ارمنستان، یگانه راه ارتباطی تهران با قفقاز شمالی و اروپا را قطع خواهد کرد و ایران را از دسترسی مستقیم به این کریدور راهبردی محروم میکند.
ابعاد خطرناکتر ماجرا اما به لایههای امنیتی طرح بازمیگردد. اگر آمریکا موفق شود در قالب «نظارت بر امنیت مسیر ترامپ» حضور میدانی پیدا کند، منطقه قفقاز جنوبی عملاً به یک ناحیه شبهنظامی تحت کنترل غرب بدل میشود؛ منطقهای که نهتنها به منزله گذرگاه انرژی و ترانزیت، بلکه به عنوان سکوی نظارتی بر شمال ایران عمل خواهد کرد.
در چنین شرایطی و با توجه به مواضع پاشینیان چنین به نظر می رسد که تهران ناچار است عملاً «به جای ایروان هم نقش افرینی فعال» داشته باشد؛ زیرا ضعف سیاسی و نظامی دولت پاشینیان در برابر فشارهای غرب و باکو، امنیت ایران را در معرض تهدید مستقیم قرار داده است. بنابراین، بیتوجهی به تحولات قفقاز و بسنده کردن به تحلیلهای خوشبینانه، خطایی استراتژیک خواهد بود. مسیر ترامپ نه یک پروژه اقتصادی، بلکه طرحی ژئوپلیتیک است که در صورت تحقق، موازنه امنیتی شمال ایران را برای سالها دگرگون خواهد کرد.
برخلاف نگرانیهایی که پیرامون «رها شدن» قفقاز از سوی ایران مطرح میشود، محسن پاکآیین در گفتوگو با «هفت صبح» تصویری متفاوت، اما محتاطانهتر ارائه میدهد. آنگونه که سفیر پیشین در آذربایجان توضیح میدهد: «سیاست خارجی ایران اگرچه بهواسطه پروندههای پیچیدهای چون برجام، بحرانهای منطقهای و رقابتهای هستهای مشغول است، اما کارگزاران و نهادهای مسئول در حوزه قفقاز نیز بهطور موازی فعالاند و اتفاقهایی که بعد از نشست واشنگتن افتاده، الزاما به معنی از دست رفتن میدان نیست.» تحلیلگر ارشد حوزه قفقاز با اشاره به نشست مرداد ماه در واشنگتن برای امضای توافق بین باکو و ایروان میگوید: «آن نشست نسبتاً به نفع ایروان تمام شد و توافق ضمنیای حاصل شد که آذربایجان خطوط مواصلاتی ارمنستان را باز کند در ازای تسهیل ارتباط با نخجوان»؛ امری که به گفته او، «میتواند در بلندمدت به تثبیت حاکمیت ملی ارمنستان و باز شدن مسیرهای ترانزیتی برای منطقه بینجامد.»
با این حال، سفیر اسبق ایران در ازبکستان تصریح می کند که «این فرایند زمانبر است. چون احداث خطآهنی که نخجوان را به آذربایجان وصل کند دستکم چند سال طول خواهد کشید و در مراحل اولیه، بازیگران منطقهای نظیر باکو و آنکارا هم تمایلات متفاوتی از خود نشان دادهاند»؛ پاکآیین این را هم می گوید که «بهجای تقلیل همهچیز به تهدید، جمهوری اسلامی باید اراده لازم برای یافتن و بهکارگیری فرصتها را داشته باشد؛ از افزایش مرزهای موثر تجاری با ارمنستان تا توسعه زیرساختهای انرژی و ترانزیتی که ارمنستان را کمتر نیازمند بازیگران دیگر کند.»
دیپلمات پیشین کشور نسبت به برخی ادعاها هم بدبین است و تاکید دارد که گمانهزنی درباره نقش ناتو یا طرحهای امنیتی غرب در قفقاز که به باورش، شواهد عملی کمی برای آن وجود دارد، چندان به سود ما نیست، ولی متاسفانه گاهی رسانهها با برجستهسازی این سناریوها، بیش از آنکه به تصمیمسازی کمک کنند، به ایجاد «هراس تحمیلی» دامن میزنند. پاکآیین خاطر نشان کرد که «تقویت حضور اقتصادی، همکاریهای انرژی، و برنامهریزی برای ساخت پروژههای زیرساختی در ارمنستان میتواند دسترسی تهران را به کریدورهای جدید تضمین کند و معادلات منطقهای را به سود ایران تغییر دهد.»
سفیر اسبق ایران در آذربایجان در پایان، متذکر می شود که «ما باید همزمان مراقب تهدیدها باشیم و هم فعالانه به دنبال بهرهبرداری از فرصتها؛ اگر تنها در انتظار تهدید بمانیم، فرصتهای واقعی را از دست خواهیم داد اکنون وقت آن است که تهران با برنامهریزی دقیق و دیپلماسی منسجم، از موقعیتهای بازشونده در قفقاز به نفع منافع ملی استفاده کند، نه با واکنش صرفا امنیتی، بلکه با راهبردی ترکیبی که اقتصاد، انرژی و پیوست فرهنگی را در اولویت قرار دهد.»
بر خلاف نگاه خوش بینانه پاک آیین، احسان موحدیان به عنوان دیگر کارشناس در گفتوگو با هفت صبح نگاه بدبینانه ای را چاشنی گفته های خود کرده و متذکر می شود «که معادلاتی در قفقاز جریان دارد که اگر بیتوجه بمانیم، میتواند در آینده نزدیک برای ایران تبعات امنیتی جدی داشته باشد». تحلیلگر مسائل قفقاز با اشاره به تحرکات تازه ایالات متحده در قفقاز و طرح موسوم به «مسیر ترامپ»، مسئله را اینگونه تبیین می کند که «در ظاهر صحبت از اتصال جمهوری آذربایجان به نخجوان از طریق خاک ارمنستان است، اما در واقع ما با بخشی از یک بسته بزرگ ضدایرانی مواجه هستیم؛ بستهای که هدفش تنیدن شبکهای از کریدورها به دور ایران است تا کشور را از مسیرهای ترانزیتی و انرژی منطقه حذف کند.»
به باور این مفسر مسائل ارواسیا، «طرحهایی مانند کریدور لاجورد، آیمک و مسیر ترامپ، حلقههای یک زنجیرهاند که از افغانستان تا مدیترانه امتداد مییابد و ایران را دور میزند». لذا او هشدار میدهد که «اگر این حلقهها تثبیت شوند، ما از مسیرهای حیاتی ترانزیت کالا و انرژی منطقه کنار گذاشته خواهیم شد. این ظاهر اقتصادی دارد، اما در باطن یک کمربند امنیتی و اطلاعاتی علیه ایران است.»
کارشناس مسائل ارمنستان با اشاره به حضور پررنگ گروههای مذهبی آمریکایی در این کشور (ارمنستان) تصریح می کند که «حضور کشیشهای اوانجلیست و گروههای تبشیری به بهانه فعالیت فرهنگی در منطقه سیونیک یا مغری، تصادفی نیست. این پروژهها ماهیت امنیتی دارند و هدفشان تثبیت نفوذ غرب در منطقهای است که میتواند چشم ناظر آمریکا بر شمال ایران باشد.» البته موحدیان تأکید میکند که «نیت دولت ارمنستان الزاماً ضدایرانی نیست، اما دچار یک توهم امنیتی شده است. چون پاشینیان فکر میکند حضور آمریکا میتواند تضمینکننده امنیتش در برابر ترکیه و آذربایجان باشد، در حالیکه این حضور دقیقاً همان چیزی است که موازنه قدرت را به ضرر ایران و حتی خود ارمنستان تغییر خواهد داد.»
ذیل چنین برداشتی، این پژوهشگر حوزه ارواسیا با لحنی انتقادی ادامه میدهد که «مسئله ما این نیست که چه کسی در ارمنستان بر سر کار باشد، بلکه بقای خود ارمنستان برای ایران اهمیت دارد. سقوط ارمنستان یعنی از دست دادن تنها شریک بالقوه ما در برابر بلوک ترکی ـ آذری که با حمایت اسرائیل و انگلستان در حال شکلگیری است.» موحدیان اعتقاد دارد که «ایران باید با تمام نیروهایی که از بقای ارمنستان دفاع میکنند، همکاری کند و نسبت به جریانهایی که میخواهند هویت، جمعیت و ساختار سیاسی این کشور را تغییر دهند، موضع فعالانه بگیرد. چون دستکاری مرزها و هویت در ارمنستان در واقع مقدمه فشار بر آذریهای ایران خواهد بود. همین حالا تبلیغات مربوط به “آذربایجان بزرگ” وارد فضای دانشگاهی در شمالغرب ایران شده است.»
اما بخش انتقادی گفتوگو دقیقاً از همینجا آغاز میشود و موحدیان با صراحت به هفت صبح میگوید که «ما در سیاست خارجی پرونده کم نداریم، اما قفقاز همیشه در اولویتهای آخر بوده است. نه متخصص کافی داریم، نه نگاه راهبردی. همیشه منفعل بودهایم و وقتی اتفاقی میافتد تازه به فکر واکنش میافتیم. ما هیچوقت طرح جامع قفقاز نداشتهایم.» به باور او، «ایران میتوانست با حضور اقتصادی و انرژی قویتر در ارمنستان، مانع نفوذ ترکیه و آمریکا شود. اگر ما زیرساختهای انرژی و پالایشگاهی در جنوب ارمنستان ایجاد کنیم، نیاز این کشور به ترکیه و آذربایجان کم میشود. اما به جای آن شاهد رهاشدگی کامل میدان هستیم.»
موحدیان انتقاد خود را متوجه برخی صداها در داخل ایران هم میکند که از پیوستن تهران به «مسیر ترامپ» سخن میگویند و به زعمش، «این طرز فکر خطرناک است. وقتی طراحان خود این پروژه در گزارشهایشان صراحتاً گفتهاند که هدف، محدودسازی ایران است، چگونه میتوانیم به آن بپیوندیم؟ این مسیر برای ضربه زدن به منافع ژئوپلیتیک و اقتصادی ایران طراحی شده است.» تحلیلگر حوزه قفقاز اذعان دارد که «متأسفانه ما به موقع عمل نکردیم. امروز گزینههای ما در قفقاز محدود شده، چون نه اهرم فشار در باکو داریم، نه نفوذ سیاسی در ایروان. ۲۰ سال غفلت و تحلیل اشتباه باعث شده عملاً جایگاه ایران در معادلات قفقاز تضعیف شود.» در پایان گفتوگو، موحدیان به ارتباطات فزاینده میان باکو و تلآویو اشاره میکند و یقین دارد که «سطح این همکاری ها بین اسرائیل و آذربایجان از تولید پهپاد مشترک گرفته تا انتقال نفت آذربایجان به اسرائیل، همه اینها نشان میدهد که باکو به شعبه دوم اسرائیل در مرزهای شمالی ایران تبدیل شده است. تصور اینکه ما بتوانیم از طریق فشار دیپلماتیک این روند را متوقف کنیم، سادهلوحانه است.»
لذا موحدیان میگوید که «ادعای اینکه لغو نشست خاخامهای جهان در باکو بهخاطر فشار ایران بوده، اغراق است. چون ایران دیگر نه نفوذ دارد، نه ابزار. اگر تغییری هم رخ داده، بیشتر به خاطر ملاحظات ترکیه یا نگرانی از حساسیتهای جهان اسلام بوده است.» این پژوهشگر در پایان تأکید و تصریح میکند که «قفقاز جایی است که ما نباید تماشاگر باشیم. اگر هوشیار نباشیم، مسیر ترامپ فقط یک جاده نخواهد بود، بلکه مرز تازهای میان ایران و نفوذ غرب خواهد کشید.»
به روز رسانی ۱۷ آبان ۱۴۰۴/ در زمانی که رقابت بر سر مسیرهای تجاری میان شرق و غرب شدت گرفته و کشورها بهدنبال تنوعبخشی به زنجیرههای تأمین خود هستند، ایران با توسعه کریدورهای شرقی و شمالشرقی، به دنبال تقویت نقش خود در نقشه ژئواقتصادی منطقه است. پروژه ریلی خواف–هرات، که اکنون به مرحله بهرهبرداری رسیده، نهتنها افغانستان را به آبهای آزاد متصل میکند، همچنین بستری برای پیوند چین، آسیای مرکزی و اروپا از طریق خاک ایران فراهم میسازد.
درواقع ایران در مسیر بازتعریف جایگاه خود در اقتصاد منطقهای و جهانی، توسعه زیرساختهای ترانزیتی را بهعنوان یکی از محورهای راهبردی دنبال میکند. در این میان، کریدور ریلی خواف–هرات بهعنوان یکی از مسیرهای کلیدی، وارد مرحله تازهای از بهرهبرداری و همکاری منطقهای شده است. این مسیر نهتنها پیوندی حیاتی میان ایران و افغانستان برقرار کرده، بلکه بستری برای اتصال چین به اروپا از طریق خاک ایران فراهم میسازد مسیرهایی که میتوانند نقش ایران را در زنجیره تأمین جهانی ارتقا دهند و آن را از حاشیهنشینی اقتصادی به مرکز تعاملات تجاری منطقهای و فرامنطقهای برسانند.
در دیدار اخیر میان مولوی فضلمحمد حقانی، سفیر امارت اسلامی افغانستان در تهران، و جبارعلی ذاکری، معاون وزیر راه و شهرسازی و مدیرعامل راهآهن جمهوری اسلامی ایران، بر ضرورت توسعه ظرفیتهای ریلی میان دو کشور تأکید شد. سفیر افغانستان با قدردانی از حمایتهای ایران در احداث مسیر خواف–هرات، خواستار افزایش ظرفیت بارگیری و تخلیه در ایستگاه خواف و تسهیل تردد قطارهای باری شد درخواستی که نشاندهنده اهمیت این مسیر در مبادلات تجاری و حملونقل منطقهای است.
ذاکری نیز با اشاره به بهرهبرداری از قطعه سوم این خط ریلی و رسیدن طول مسیر فعال به ۱۴۰ کیلومتر، از برنامه طرف افغانستانی برای تکمیل قطعه چهارم خبر داد. وی تأکید کرد که اتصال مسیر ریلی مزارشریف–هرات به شبکه ریلی ایران، میتواند افغانستان را به آبهای آزاد و بازارهای اروپایی متصل کند؛ مسیری که از چابهار و چشمه ثریا عبور کرده و به کریدورهای بینالمللی متصل میشود.
این پروژه، بخشی از راهبرد کلان ایران برای تبدیلشدن به مسیر ترانزیتی منطقه است. در شرایطی که رقابت بر سر مسیرهای تجاری میان شرق و غرب شدت گرفته، ایران با توسعه خطوط ریلی و تعریف کریدورهای جدید، بهدنبال ایفای نقش فعال در زنجیره تأمین جهانی است. اتصال چین به اروپا از طریق افغانستان و ایران، نهتنها ظرفیت ترانزیتی کشور را افزایش میدهد، بلکه میتواند درآمدهای پایدار، اشتغال منطقهای و نفوذ ژئوپلیتیکی را نیز به همراه داشته باشد.
راهآهن خواف–هرات که کار خود را با حمل ماهانه ۱۰ هزار تن بار آغاز کرده بود، اکنون به بیش از ۶۰ هزار تن رسیده و هدفگذاری برای عبور از ۱۰۰ هزار تن در ماه در دستور کار قرار دارد. این افزایش ظرفیت، نشاندهنده رشد تقاضا و اهمیت این مسیر در مبادلات تجاری دو کشور است.
در جریان نشست اخیر، دو طرف بر تشکیل کمیتههای مشترک فنی و اجرایی برای رفع موانع و تسریع در اجرای پروژههای مشترک تأکید کردند. این همکاریها، نهتنها به حل مسائل فنی کمک میکند، بلکه میتواند الگویی برای تعاملات منطقهای در حوزه زیرساخت باشد.
پروژه خواف–هرات، فراتر از یک خط ریلی، نماد تلاش ایران برای بازتعریف نقش خود در اقتصاد منطقه ای است. با توسعه این مسیر و اتصال آن به کریدورهای بینالمللی، ایران میتواند به یک مسیر حیاتی در تجارت جهانی بدل شود. این مسیر، اگر با دیپلماسی فعال، سرمایهگذاری هدفمند و همکاری منطقهای همراه شود، میتواند نقطه عطفی در تحول ژئواقتصادی ایران باشد.
اهمیت راهبردی کریدورهای شرقی و شمالشرقی ایران، تنها به پیوند با افغانستان محدود نمیشود؛ بلکه در امتداد این مسیر، کشورهایی چون ترکمنستان، ازبکستان، تاجیکستان، قرقیزستان، قزاقستان و حتی چین قرار دارند کشورهایی که هر یک بهتنهایی یا در قالب پیمانهای منطقهای، ظرفیتهای عظیمی برای تجارت، ترانزیت و همکاری اقتصادی دارند. توسعه زیرساختهای حملونقل در این محور، میتواند ایران را به حلقه اتصال میان آسیای مرکزی، جنوب آسیا و اروپا بدل کند.
کشورهای شمالشرق ایران، بهویژه اعضای سازمان همکاری شانگهای و اتحادیه اقتصادی اوراسیا، در سالهای اخیر بهدنبال مسیرهای جایگزین برای تجارت و ترانزیت بودهاند. ایران، با موقعیت جغرافیایی ممتاز و دسترسی به آبهای آزاد، میتواند در این معادله نقش کلیدی ایفا کند. اتصال ریلی افغانستان به ایران، و از آنجا به بندر چابهار، نهتنها دسترسی کشورهای محصور آسیای مرکزی به دریا را ممکن میسازد، بلکه مسیرهای تجاری چین به اروپا را نیز متنوعتر و امنتر میکند.
از سوی دیگر، افغانستان با جمعیتی بیش از ۴۰ میلیون نفر و نیاز گسترده به کالاهای مصرفی، مصالح ساختمانی، انرژی و خدمات فنی، بازار مهمی برای صادرات ایران محسوب میشود. توسعه کریدور خواف–هرات و اتصال آن به مزارشریف، میتواند حجم مبادلات تجاری میان دو کشور را بهطور چشمگیری افزایش دهد و زمینهساز شکلگیری زنجیرههای تأمین منطقهای شود.
در سطحی فراتر، این کریدور میتواند به مسیر مکمل کریدور شمال–جنوب بدل شود؛ مسیری که از هند آغاز میشود، از طریق بندر چابهار وارد ایران شده و سپس به روسیه و اروپا متصل میشود. با تکمیل زیرساختهای شرقی، ایران میتواند همزمان در دو محور شرقی–غربی و شمالی–جنوبی نقشآفرینی کند و از موقعیت ترانزیتی خود برای جذب سرمایه، افزایش صادرات و ارتقای جایگاه ژئواقتصادی بهره ببرد.
در نهایت، توسعه کریدورهای شرقی و شمالشرقی، نهتنها به معنای گسترش تجارت با کشورهای همسایه است، بلکه گامی در جهت بازسازی نقش ایران در اقتصاد جهانی است—نقشی که با دیپلماسی زیرساختی، همکاری منطقهای و سرمایهگذاری هدفمند، میتواند به نقطه اتکای جدیدی برای توسعه پایدار بدل شود.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا