مسابقه دو ماراتن کیش در روزهای اخیر با حضور زنان بدون حجاب و پوششهایی خارج از عرف معمول برگزار شد و موجی از واکنشهای اعتراضی در شبکههای اجتماعی به راه انداخت. اما انتخاب کیش برای چنین رویدادی تصادفی نبود؛ این جزیره با ویژگیهای خاص خود به بستری برای آزمایش و تکثیر هنجارهای جدید بدل شده است.
به گزارش سرمایه فردا، چند روز پیش مسابقه سالانه دو ماراتن در جزیره کیش برگزار شد؛ رویدادی که به دلیل حضور زنان بدون حجاب و پوششهایی متفاوت از عرف معمول، واکنشهای گستردهای در شبکههای اجتماعی برانگیخت. پرسش اصلی این است که چرا چنین رویدادی در کیش برگزار میشود؟ آیا این انتخاب صرفاً تصادفی بوده یا طراحیای پشت آن قرار دارد؟
برگزاری این مسابقه با استقبال حدود پنج هزار نفر نشان میدهد که انتخاب کیش یک تصمیم موقعیتی بوده است. در منطق موقعیتسازی، فضاهایی مانند کیش تنها محل برگزاری رویداد نیستند، بلکه به مثابه اتاقهای آزمایش هویت عمل میکنند. رفتارها در این فضاها آزموده میشوند، مشروعیت نسبی پیدا میکنند و سپس از طریق شبکههای اجتماعی از محدوده جزیره فراتر میروند و وارد زندگی روزمره دیگر شهرها میشوند.
وقتی یک کنش فرهنگی قصد دارد هنجار جدیدی را آزمایش و سپس تکثیر کند، به سه نوع مکان و یک امکان نیاز دارد: فضای گذار، فضای گریز، فضای گسست و امکان توزیع رسانهای قوی. کیش همه این ویژگیها را همزمان در اختیار دارد.
نخست، کیش بهعنوان فضای گذار شناخته میشود. سفر تفریحی، موقت بودن حضور، فاصله گرفتن از زندگی روزمره و قطع شدن از قضاوت آشنایان، شرایطی بینابینی ایجاد میکند که فرد نه کاملاً در هویت سابق است و نه هویت جدیدش تثبیت شده. این وضعیت آمادگی روانی برای پذیرش رفتارهای تازه را افزایش میدهد.
دوم، کیش نقش فضای گریز را ایفا میکند. در مطالعات فرهنگی، جزیرهها به دلیل فاصله از سرزمین اصلی، کارکردی ویژه دارند. شرکتکنندگان احساس میکنند در این فضا مجاز به انجام رفتارهایی هستند که در سرزمین اصلی مجاز نیست. این احساس مقاومت هنجاری را کاهش میدهد و امکان بروز رفتارهای خارج از عرف را بالا میبرد.
سوم، کیش بهعنوان فضای گسست عمل میکند. به تعبیر ویکتور ترنر، افراد در چنین فضاهایی هویتهای معمول را کنار میگذارند و آمادگی پذیرش رفتارهای متفاوت در آنها تقویت میشود. یک مسابقه ماراتن با پوشش خارج از عرف در تهران با مقاومت اجتماعی شدید مواجه خواهد شد، اما همان رویداد در جزیرهای گردشگری با حداقل مقاومت برگزار میشود.
چهارم، کیش یک موقعیت رسانهپذیر است. حضور گردشگران، تسلط برندهای تجاری، معماری خاص سواحل و زیرساختهای مناسب تصویربرداری، این جزیره را به بستری تبدیل کرده که تصاویر آن بهسرعت در شبکههای اجتماعی وایرال میشود. در نظریات علوم اجتماعی، فضاهایی که قدرت بازنمایی تصویری بالایی دارند، بهترین بستر برای تغییر هنجارها محسوب میشوند.
بنابراین انتخاب کیش کاملاً معنادار بوده است. اگر همین رویداد در تهران یا اصفهان برگزار میشد، واکنش اجتماعی سنگینتر و موج رسانهای محدودتر میبود. اما کیش بهخاطر ماهیت موقعیتیاش، هم ضربه اولیه را کمهزینهتر کرد و هم تصویری پرهزینهتر برای جامعه ساخت.
به بیان سادهتر، کیش تنها محل برگزاری نبود؛ بلکه بستری برای آزمایش یک هنجار تازه بود. رویدادی که ظاهر ورزشی داشت، اما در اصل تجربهای جمعی جدید را شکل داد؛ آن هم در فضایی که حساسیتها پایینتر است و امکان تکثیر رفتارها بسیار بالاتر.
رویدادهایی چون «ماراتن کیش» در ظاهر فرهنگی و ورزشیاند، اما در واقع بخشی از سازوکار توسعهنمای نئولیبرالی در ایران هستند؛ جریانی که با کالاییسازی بدن زن، آزادیهای نمایشی را جایگزین عدالت اجتماعی کرده و رضایت سیاسی طبقه متوسط را با توهم آزادی خریداری میکند.
در سالهای اخیر، رویدادهایی نظیر «ماراتن کیش» بیش از آنکه صرفاً کارکردی فرهنگی یا ورزشی داشته باشند، به بخشی از آرایش جدید پروژه توسعهخواهی نئولیبرالی در ایران بدل شدهاند. این پروژه با بهرهگیری از تکنیکهای مدیریت ادراک و کالاییسازی نمادین، بدن زن را به متغیری سیاسی ـ رسانهای تبدیل کرده است؛ ابزاری برای تنظیم رابطه ساختار قدرت با طبقه متوسط و تولید رضایت کمهزینه. در واقع، چنین رویدادهایی نمونهای از «تکنیکهای حکمرانی توسعهنما» هستند؛ سازوکارهایی که بحرانها را برونسپاری میکنند و حساسیتهای اجتماعی را جابهجا میسازند.
ایران در دو دهه اخیر با نوعی صورتبندی نظری از توسعه مواجه بوده که نسبتی با توسعه واقعی و بومی ندارد. این «توسعهنمایی» به جای اقتصاد تولیدمحور، بر اقتصاد تصویر، بازنمایی نمادین و مدیریت روانی جامعه تکیه دارد. مخاطب اصلی این نظم، طبقه متوسط است؛ طبقهای که در شرایط انسداد اقتصادی، نابرابری ساختاری و فرسایش افقهای آینده، بیش از هر زمان دیگر به نشانههای ظاهری توسعه حساس شده است. پروژه نئولیبرالی بهخوبی دریافته که نقطه آسیبپذیر این طبقه، آزادیهای سبک زندگی است. بنابراین آزادی زنانه را بهعنوان «امتیاز نمادین» بستهبندی کرده و از آن بهرهکشی سیاسی میکند: آزادی نمایشی در برابر ادامه مسیر خصوصیسازی و بازاریسازی.
در چنین نظمی، بدن زن به ابژهای سیاسی بدل میشود؛ واحدی برای مبادله رضایت. بازنمایی رسانهای این پروژه نشان میدهد که «توسعه جامعه ایرانی» با نمایش کنترلشده آزادیهای جنسی و بدنی زنان گره خورده است. اما این آزادی، نه آزادی اجتماعی واقعی، بلکه آزادی مصرفپذیر و رسانهپسند است؛ آزادیای که در لحظه دیدهشدن عمل میکند اما فاقد قدرت ساختاریسازی است.
وقتی ساختار توسعهگرا قادر به تحقق عدالت اجتماعی، فرصتهای برابر، اشتغال باکیفیت یا کارآمدی نهادی نیست، آزادی را به نمایش تقلیل میدهد. بدن زن در این پروژه به ابزاری برای تخفیف بحرانهای ساختاری بدل میشود، نه به سوژهای انسانی که باید در مرکز عدالت و فرصت قرار گیرد. زن آزاد است بدود، دیده شود و در قاب رسانه لبخند بزند، اما در همان لحظه استثمار میشود. کافی است چند تصویر از حضور زنان در رویدادهای ورزشی منتشر شود تا طبقه متوسط احساس کند حرکتی در جریان است؛ بیآنکه تغییر واقعی رخ داده باشد.
این چرخه مصرف بدن، نیازمند تکرار مداوم است. هرچه مصرف شود، باید دوباره تولید شود. بنابراین پروژه توسعهنما برای بقا ناچار است نمایشهایی جسورانهتر و رسانهایتر بسازد؛ چرخهای که پایانش چیزی جز فرسایش اجتماعی، بیاعتمادی مدنی و از دست رفتن سرمایه اجتماعی نیست.
مسئله صرفاً اخلاقی یا فرهنگی نیست؛ مسئله اقتصاد سیاسی است. وقتی توسعه به جای عدالت و تولید، از بدن آغاز شود، نه تنها توسعه واقعی رخ نمیدهد، بلکه بدن نیز بهسرعت مصرف میشود و اثر خود را از دست میدهد. در نتیجه، ساختار قدرت برای ترمیم مشروعیت ناچار به تکرار نمایشهای جدیدتر و تحریککنندهتر خواهد بود؛ مسیری که جامعه ایرانی را از توسعه واقعی دورتر میسازد.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا