کامران فانی ؛ صدای آرام دقت در زمانه شتاب

کامران فانی ؛ صدای آرام دقت در زمانه شتاب

مرگ کامران فانی خبر نبود، مکثی بود در میان هیاهوی روزمره؛ یادآوری اینکه دانش و فرهنگ نه با سرعت، بلکه با دقت و مسئولیت ساخته می‌شوند. او نماینده نسلی بود که کتاب را تعهد می‌دانست و متن را مسئولیت، نه نمایش.

به گزارش سرمایه فردا، در روزگاری که فرهنگ بیش از هر زمان دیگری زیر فشار سرعت و تولید انبوه محتوا قرار گرفته، رفتن کامران فانی معنایی فراتر از فقدان یک فرد دارد. او نماد یک شیوه کار بود؛ شیوه‌ای که بر پایه صبر، دقت و احترام به خواننده بنا شده بود. فانی نشان داد که فرهنگ را نمی‌توان با میان‌بُرها ساخت و دانش را نمی‌توان با بی‌دقتی به دست آورد. مرگ او خلأیی در حافظه جمعی ایجاد کرده است؛ خلأیی که نه با مراسم پرزرق‌وبرق، بلکه تنها با ادامه همان وسواس‌ها و مکث‌ها پر می‌شود. یاد او یادآور این حقیقت است که در برابر شتاب بی‌پایان زمانه، مقاومت آرام اما مؤثر همچنان ممکن است.

مرگ بعضی آدم‌ها خبر نیست؛ مکث است. لحظه‌ای که آدم ناخودآگاه دست از کار می‌کشد و می‌پرسد حالا چه کسی می‌تواند راه او را ادامه دهد؟ رفتن کامران فانی از همین جنس بود. بی‌هیاهو، بی‌تیزر تلویزیونی، بدون بیلبوردهای بزرگ شهری و بی‌واکنش‌های فوری بلاگرهای مدیرنما! از همان لحظه‌ای که فهمیدیم کامران فانی دیگر نیست، انگار وزنه‌ای از کنار ترازوی دانش برداشته شد. همه‌چیز ظاهراً سر جای خودش مانده، اما وزن‌ها دیگر همان وزن‌های سابق نیستند.

کامران فانی را با تیترها نمی‌شد شناخت. او آدم سطرهای ریز بود. با فوت ذره‌بینی پاورقی‌های ویراستار. جایی که چشم‌ها زود خسته می‌شوند و دقت‌ها آرام‌آرام عقب می‌نشینند. جای او بالای صفحه نبود. در میان جمله‌های تصحیح شده و روان‌خوان بود. در لایه‌های پنهان متن و همان‌جا که اگر خطایی رخ دهد، دیر یا زود خودش را در ذهن خواننده جا می‌کند و به عادت بدل می‌شود. فانی به خطاهای کوچک حساس بود، چون می‌دانست خطاهای بزرگ، از دل همین بی‌دقتی‌های کوچک بیرون می‌آیند.

در دوره‌ای که دانستن به سریع حرف زدن و تولید بی‌دقت متن‌ها تقلیل پیدا کرده، فانی نماینده نسلی بود که هنوز به ساختن باور داشت. ساختن دانش، ساختن معنا و ساختن اعتماد. برای او کتاب، مجموعه‌ای از کلمات کنار هم نبود. کتاب از دید فانی، نوعی تعهد بود میان نویسنده و خواننده. تعهدی که اگر با ترجمه شتاب‌زده، منبع سست یا واژه نارسا شکسته می‌شد، آرام و بی‌جنحال متوقفش می‌کرد. می‌ایستاد و می‌گفت اینجای متن درست نیست. همین جمله کوتاه، سال‌ها امضای کار او بود.

وسواس فانی از سر سخت‌گیری نبود، از سر احترام بود. احترام به خواننده‌ای که برای خواندن کتاب وقت می‌گذارد، به دانشی که نسل‌ها روی آن کار کرده‌اند، به زبانی که قرار است بار معنا را سالم حمل کند. شاید به همین دلیل بود که کامران فانی با شهرت، نسبتی نداشت. شهرت اغلب از میان‌بُر می‌آید و فانی اهل راه‌های میان‌بُر نبود.

بسیاری از ما او را از نزدیک ندیده‌ایم، اما با کارش زندگی کرده‌ایم. با کتاب‌هایی که بی‌دغدغه ورق زده‌ایم. با دانشنامه‌هایی که هنگام رجوع به آنها خیال‌مان راحت بوده کسی پیش از ما نشسته، تک‌تک مدخل‌ها راخوانده، سنجیده و خط زده‌است. کسی که متن را پیش از انتشار زیسته است. پرسش‌هایی ساده و جدی پرسیده که منبع فلان جملات کجاست؟ این واژه، این معنا را می‌رساند یا نه؟ این مفهوم در اینجا درست می‌نشیند یا نه؟

فانی به ما یاد نداد چطور سریع و بیشتر بنویسیم. یاد داد چطور دقیق‌تر بفهمیم. فهم دقیق، در زمانه شتاب، نوعی مقاومت است. مقاومتی بی‌صدا، اما مؤثر. به همین دلیل است که رفتنش خلأیی شخصی نیست بلکه خلأ یک شیوه کار است، خلأ یک اخلاق حرفه‌ای. فقدان کسی که یادآوری می‌کرد کار علمی پیش از آنکه نمایش باشد، مسوولیت است.

او کمتر درباره خودش نوشت. ترجیح می‌داد درباره چیزهایی همچون مفهوم، مدخل و روش بنویسد. نامش کمتر روی جلد آمد، اما ردش در متن‌های پرشماری مانده‌است. فانی در حاشیه‌ها ماند و حاشیه‌ها اگر درست ساخته شوند، ستون‌های اصلی می‌شوند. امروز که بلند حرف زدن و پرگویی در شبکه‌های اجتماعی جای دقیق و درست حرف زدن را گرفته، یاد استاد فانی، یادآوری یک امکان فراموش‌شده است. این که می‌شود آرام بود و مؤثر ماند.

با مرگ فانی برخی می‌پرسند چرا خیابانی به نامش نیست؟ این پرسش، پاسخ پیچیده‌ای ندارد. مدیران شهرها معمولاً نام کسانی را روی تابلوها می‌گذارند که در جنجال‌ها و هیاهوها دیده می‌شوند، نه کسانی که دقیق دیدن را ممکن می‌کنند. نام فانی بیشتر به کتابخانه می‌آمد، به اتاق‌های ویرایش، به میزهایی که هنوز محققانی صبور پشتشان می‌نشینند و پیش از انتشار، روی یکایک جمله‌ها و واژه‌ها مکث می‌کنند. جایی که تصمیم گرفته می‌شود فلان قسمت متن بماند یا رد شود و حذف شود!

برای نسل جوان‌تر که زیر فشار سرعت و انتشار نفس می‌کشد، میراث فانی یک میراث حیاتی است. اینکه پیش از زدن دکمه انتشار، متن یک بار دیگر خوانده شود. اینکه منبع مشکوک کنار گذاشته شود. اینکه واژه‌ای که حق معنا را ادا نمی‌کند، عوض شود. همین انتخاب‌های کوچک، همان‌جایی‌است که کامران فانی دوباره در مغز و ذهن نسل جوان زنده می‌شود. همچنان که ایرج افشار در سلوک فانی زنده شد.

حالا که او رفته، مسوولیت ما بازماندگان فرهنگی، سنگین‌تر شده است. نه برای بزرگداشت‌های پرزرق‌وبرق، بلکه برای ادامه همان مکث‌ها و پرسش‌ها. اگر روزی پیش از چاپ یا انتشار، دست‌مان لرزید و گفتیم «بگذار دوباره نگاه کنم»، اگر جایی وسوسه سرعت را کنار زدیم و دقت را انتخاب کردیم، اگر تصمیم گرفتیم کمتر دیده شویم و درست‌تر کار کنیم، آن‌وقت می‌شود گفت فانی هنوز حضور دارد.

دیدگاهتان را بنویسید