هنر در حصار تورم

هنر در حصار تورم

تورم و گرانی، هنر را از بستر عمومی جامعه جدا کرده و به کالایی لوکس برای اقلیتی خاص بدل ساخته است؛ روندی که اگر مهار نشود، نه‌تنها مخاطبان گسترده فرهنگ را کنار می‌زند، بلکه نقش اجتماعی و تربیتی هنر را نیز تهدید می‌کند.

به گزارش سرمایه فردا،هنر و فرهنگ زمانی می‌توانند نقش واقعی خود را ایفا کنند که در دسترس همگان باشند؛ نه آنکه به کالایی لوکس برای طبقه‌ای خاص بدل شوند. تجربه تاریخی نشان داده است که هرگاه هنر از انحصار اشراف و صاحبان ثروت خارج شده و به میان مردم آمده، توانسته به نیرویی اجتماعی و تربیتی تبدیل شود. اما امروز در ایران، روندی معکوس در حال شکل‌گیری است؛ روندی که با افزایش قیمت کتاب، سینما و تئاتر، هنر را از بستر عمومی جدا کرده و آن را به ویترینی برای نمایش قدرت اقتصادی بدل می‌سازد. این وضعیت نه‌تنها تهدیدی برای مخاطبان گسترده هنر است، بلکه می‌تواند آینده فرهنگی کشور را با خطر جدی مواجه کند. هنر اگر به جای تجربه‌ای جمعی، به امتیازی طبقاتی تبدیل شود، دیگر رسالت خود را از دست خواهد داد.

تورم و گرانی، پدیده‌ای چندوجهی است که آثار آن تنها به سفره‌های خانوار یا بازارهای کالایی محدود نمی‌شود؛ بلکه به‌تدریج به حوزه‌هایی لطیف‌تر و زیربنایی‌تر مانند فرهنگ و هنر نیز نفوذ کرده است. در نگاه نخست، تأثیر اقتصادی این بحران بر مصرف محصولات فرهنگی کاملاً قابل پیش‌بینی است. در شرایطی که تأمین نیازهای اولیه زیستی برای بسیاری از خانواده‌ها دشوار شده، طبیعی است که هزینه‌کرد برای کتاب، سینما، تئاتر و سایر محصولات فرهنگی از اولویت خارج شود. این مسئله به‌ویژه در میان اقشار کم‌درآمد جامعه، به کاهش شدید مشارکت فرهنگی منجر می‌شود و شکاف فرهنگی را عمیق‌تر می‌سازد.

اما آنچه کمتر دیده می‌شود، تأثیر ثانویه و پنهان تورم بر ساختار فرهنگی جامعه است. وقتی محصولات فرهنگی از دسترس بخش بزرگی از مردم خارج می‌شوند، نقش هدایت‌گر فرهنگی جامعه به‌تدریج در اختیار اقلیتی قرار می‌گیرد که توانایی مالی بیشتری دارند؛ اقلیتی که لزوماً از نظر فرهنگی فرهیخته‌تر نیستند. این گروه با خرید اشتراک پلتفرم‌های دیجیتال، بلیت‌های گران‌قیمت و دسترسی به تولیدات خاص، می‌توانند به‌طور غیررسمی در جهت‌دهی سلیقه‌ای و محتوایی نقش ایفا کنند. در مقابل، اکثریت جامعه که توان پرداخت چنین هزینه‌هایی را ندارند، ناچار به استفاده از نسخه‌های رایگان یا محدود هستند و عملاً از آنچه اقلیت تعیین کرده‌اند، پیروی می‌کنند.

در چنین شرایطی، رسانه‌های عمومی و رایگان مانند تلویزیون، که می‌توانند بازتاب‌دهنده خواست و دغدغه‌های بخش وسیع‌تری از جامعه باشند، اهمیت مضاعفی پیدا می‌کنند. اما اگر روند گران شدن محصولات فرهنگی ادامه یابد، حتی این رسانه‌ها نیز ممکن است از مسیر عمومی فاصله بگیرند و به سمت تولیداتی بروند که مورد پسند اقلیت مصرف‌کننده توانمند است.

 

وضعیت فعلی بازار محصولات فرهنگی

خطر بزرگ‌تر آنجاست که این وضعیت نادرست، به‌تدریج به یک هنجار فرهنگی تبدیل شود. یعنی مصرف محصولات فرهنگی نه از سر نیاز یا علاقه، بلکه به‌عنوان نمادی از منزلت اجتماعی و ابزار تفاخر تلقی شود. اگر کتاب، تئاتر، سینما و موسیقی به کالاهایی لوکس بدل شوند، هنر از بستر اجتماعی خود جدا می‌شود و به ویترینی برای نمایش قدرت اقتصادی تبدیل می‌گردد. تصور کنید که پایه‌ای‌ترین اشکال هنر و فرهنگ، از دسترس عموم خارج شوند؛ در آن صورت، چه بر سر روح جمعی جامعه خواهد آمد؟

شواهدی از این روند نگران‌کننده را می‌توان در وضعیت فعلی بازار محصولات فرهنگی مشاهده کرد. در یک دهه اخیر، قیمت کتاب، بلیت سینما و تئاتر با شیبی تند افزایش یافته است. امروز در کلان‌شهرها، قیمت بلیت سینما به بیش از ۱۰۰ هزار تومان رسیده و در سانس‌های VIP حتی تا ۲۰۰ هزار تومان نیز بالا رفته است. اما وضعیت تئاتر به‌مراتب بحرانی‌تر است. هنر مادر و پایه‌ای که باید در دسترس عموم باشد، اکنون به کالایی گران‌قیمت تبدیل شده است.

نمونه بارز این وضعیت، تئاتر موزیکال «الیور توئیست» به کارگردانی حسین پارسایی است؛ نمایشی اقتباسی از رمان مشهور چارلز دیکنز که با قیمت‌های نجومی بلیت روی صحنه رفت. در حالی‌که مخاطبان حرفه‌ای و علاقه‌مند تئاتر با مشکلات اقتصادی و محدودیت‌های مالی مواجه‌اند، بلیت این نمایش در جایگاه‌های معمولی از ۴۰۰ هزار تومان آغاز می‌شد و در جایگاه‌های ویژه تا ۲ میلیون تومان نیز می‌رسید. در برخی اپلیکیشن‌ها مانند دیوار، که عملاً نقش بازار سیاه را ایفا می‌کنند، قیمت بلیت‌ها تا ۴ میلیون تومان نیز گزارش شده است.

این ارقام نه‌تنها نشان‌دهنده فاصله گرفتن هنر از مردم‌اند، بلکه زنگ خطری برای آینده فرهنگی کشور محسوب می‌شوند. اگر هنر به کالایی لوکس تبدیل شود، نه‌تنها مخاطبان خود را از دست خواهد داد، بلکه نقش اجتماعی و تربیتی‌اش را نیز از دست خواهد داد. مقابله با این روند، نیازمند سیاست‌گذاری هوشمندانه، حمایت هدفمند از تولیدات فرهنگی و بازگرداندن هنر به جایگاه مردمی آن است. هنر باید برای همه باشد، نه فقط برای آن‌هایی که توان پرداخت دارند.

گروهی از مخاطبان حاضرند برای تماشای چنین نمایش‌هایی هزینه کنند؟

اکنون در برابر این وضعیت نگران‌کننده فرهنگی، هنری و اقتصادی، پرسش‌های جدی مطرح می‌شود. نخست آنکه چرا با وجود قیمت‌های نجومی، همچنان گروهی از مخاطبان حاضرند برای تماشای چنین نمایش‌هایی هزینه کنند؟ دوم اینکه مسیر دسترسی عموم مردم به محصولات فرهنگی و هنری در حال حاضر چگونه است و چه کسانی توانایی بهره‌مندی از فرهنگی دارند که به‌تدریج به کالایی لوکس بدل شده است؟

برای پاسخ به این پرسش‌ها باید به برخی بدیهیات توجه کرد؛ بدیهیاتی که امروز در معرض تهدید قرار گرفته‌اند. هنر در طول تاریخ، زمانی توانسته به بلوغ برسد و به جایگاه فعلی دست یابد که همگانی بوده و امکان مشارکت گسترده مردم در آن وجود داشته است. طبقاتی کردن هنر، اگرچه برای گروهی از افراد سرگرمی لوکس فراهم می‌کند، اما در حقیقت یک عقبگرد فرهنگی محسوب می‌شود؛ زیرا هنر را از بستر اجتماعی خود جدا کرده و آن را به امتیاز طبقه‌ای خاص محدود می‌سازد.

نگاه مقایسه‌ای به وضعیت دیگر کشورها نیز می‌تواند روشنگر باشد. در بسیاری از جوامع، حتی با وجود فشارهای اقتصادی، تلاش می‌شود تا محصولات فرهنگی در دسترس عموم باقی بمانند. یارانه‌های دولتی، حمایت‌های نهادی و سیاست‌های فرهنگی، همگی با هدف جلوگیری از تبدیل هنر به کالایی لوکس طراحی می‌شوند. در ایران اما روندی معکوس در حال شکل‌گیری است؛ روندی که اگر کنترل نشود، می‌تواند به شکاف فرهنگی عمیق‌تری منجر شود.

چرا باید نگران شد؟

نمونه بارز این وضعیت را می‌توان در نمایش موزیکال «الیور توئیست» مشاهده کرد. فارغ از جذابیت عنوان و سابقه اجرای آن، نخستین نکته‌ای که جلب توجه می‌کند حضور بازیگران شناخته‌شده سینما و تئاتر است؛ چهره‌هایی که نامشان به‌خودی‌خود ارزش تجاری نمایش را بالا می‌برد. اما مشکل اصلی آنجاست که تئاتر در ایران به دو دسته محدود شده است: دسته نخست نمایش‌های طنز سطحی و کم‌مایه که بیشتر به محتوای سرگرم‌کننده فضای مجازی شباهت دارند و ارزش فرهنگی چندانی ندارند. دسته دوم نمایش‌های جدی و دراماتیک هستند که به دلیل حضور بازیگران سرشناس، بلیت‌هایشان به قیمت‌های سرسام‌آور فروخته می‌شود و عملاً از دسترس مردم عادی خارج می‌گردد.

نمایش «الیور توئیست» دقیقاً در دسته دوم قرار می‌گیرد. این اثر که در چند مقطع مختلف روی صحنه رفته، در آخرین اجرا با حضور بازیگرانی چون هوتن شکیبا، بانیپال شومون و بهنوش طباطبایی اجرا شد. قیمت بالای بلیت‌ها باعث شد درآمد ریالی نمایش قابل توجه باشد، اما این افزایش فروش الزاماً به معنای پرمخاطب شدن آن نیست. در واقع، چنین نمایش‌هایی بیشتر به مخاطبان خاص و توانمند اقتصادی محدود می‌شوند و بخش بزرگی از جامعه، که مخاطب اصلی و سنتی تئاتر بوده‌اند، از چرخه مصرف فرهنگی کنار گذاشته می‌شوند.

این وضعیت نشان می‌دهد که هنر در ایران در حال حرکت به سمت یک بازار عرضه و تقاضای محدود است؛ بازاری که در آن ارزش فرهنگی جای خود را به ارزش تجاری می‌دهد و هنر به‌جای آنکه نقش اجتماعی ایفا کند، به کالایی لوکس برای اقلیتی خاص بدل می‌شود.

نکته اساسی اینجاست که حتی اگر نمایشی مانند «الیور توئیست» با استقبال نسبی روبه‌رو شود، نمی‌توان آن را به‌عنوان موفقیتی برای هنر تئاتر ایران قلمداد کرد. دلیل روشن است: این‌گونه آثار پرستاره بیش از آنکه برای عموم مردم طراحی شده باشند، به مخاطبان مرفه و توانمند اقتصادی اختصاص دارند. فروش خوب چنین نمایش‌هایی به معنای اقبال عمومی نیست، بلکه تنها بازتابی از حضور یک طبقه خاص در سالن‌های تئاتر است. این واقعیت، پرسشی بنیادین را پیش می‌کشد: آیا هنر می‌تواند در انحصار گروهی محدود قرار گیرد؟ پاسخ بدیهی این است که خیر. هنر، برخلاف کالاهای نظامی یا ابزارهای قدرت، باید در اختیار همه باشد و هیچ‌کس حق ندارد آن را احتکار یا به انحصار خود درآورد. با این حال، تاریخ نشان داده که حتی بدیهی‌ترین گزاره‌ها نیز بارها توسط گروه‌هایی که به دنبال منافع شخصی بوده‌اند، نقض شده‌اند.

هنر، برای کیست؟

اگر به ریشه‌های هنر بازگردیم، از حکاکی‌های نخستین انسان‌ها بر دیواره غارها تا آثار تمدن‌های بزرگ ایران، یونان و مصر، درمی‌یابیم که هنر در آغاز بیشتر در اختیار اشراف، درباریان و طبقات مرفه بود. اقشار ضعیف جامعه کمتر امکان دسترسی به هنر داشتند و حتی تصور خلق آثار زیبایی‌شناختی برای آنان دشوار بود. این وضعیت شباهت زیادی به شرایط امروز دارد؛ جایی که هنر در حال حرکت به سمت کالایی طبقاتی است. اما پس از رنسانس و انقلاب صنعتی، هنر دچار تحولی بنیادین شد. این بار نه طبقات مرفه، بلکه افراد دردمند و متعلق به کف جامعه بودند که به صحنه آمدند و آثار ماندگاری خلق کردند. نمونه‌های بارز این تحول را می‌توان در زندگی و آثار فئودور داستایفسکی، ماکسیم گورکی، ونسان ونگوگ و چارلی چاپلین دید؛ هنرمندانی که از دل رنج و محرومیت برخاستند و هنر را به زبان مردم تبدیل کردند.

انحصارشکنی

اهمیت حضور همه اقشار جامعه در عرصه هنر را می‌توان از سه منظر بررسی کرد. نخست آنکه ورود هنرمندان برخاسته از طبقات پایین، راه را برای هنردوستان اقشار ضعیف‌تر باز کرد و هنر از انحصار طبقه‌ای خاص خارج شد. البته دسترس‌پذیر شدن ابزار تولید اثر نیز در این روند بی‌تأثیر نبود. دوم آنکه عامی شدن هنرمندان، مخاطب هدف را نیز تغییر داد؛ دیگر همه مردم می‌توانستند از ظرفیت‌های هنر بهره‌مند شوند و هنر به تجربه‌ای جمعی بدل شد. سوم آنکه حتی هنرمندان متعلق به طبقات بالاتر، در چنین فضایی تلاش کردند آثاری خلق کنند که برای همه مردم قابل درک باشد. بسیاری از سوژه‌های آنان از دل معضلات اجتماعی شکل گرفت و همین امر باعث شد هنر به آیینه‌ای از زندگی عمومی تبدیل شود.

این روند تاریخی نشان می‌دهد که هرگاه هنر از انحصار خارج شده و به دسترس عموم رسیده، نه‌تنها غنی‌تر و پویاتر شده، بلکه توانسته نقش اجتماعی و تربیتی خود را ایفا کند. در مقابل، هرگاه هنر به کالای لوکس طبقه‌ای خاص بدل شده، از معنا و کارکرد اصلی خود فاصله گرفته و به ابزاری برای نمایش قدرت اقتصادی تبدیل شده است.

هنر در مسیر تاریخی خود به ابزاری بدل شد که هنرمند می‌توانست از طریق آن سخنانی را بیان کند که در قالب بیانیه‌های رسمی و خشک نمی‌گنجید. این زبان ظریف، وقتی از دهان هنرمندانی بیرون می‌آمد که خود از دل خیابان‌های فرسوده و زندگی‌های پرمشقت برخاسته بودند، برای مخاطبان هم‌طبقه‌شان قابل درک و جهان‌شمول می‌شد. اما تناقض تلخ امروز آن است که نمایشی چون «الیور توئیست» ــ اثری که در اصل نقدی بر جامعه طبقاتی و نکوهشی بر فقر است ــ در ایران سال ۱۴۰۴ با چهره‌ای عرضه می‌شود که بیشتر مخاطبانش کسانی هستند که نه تجربه‌ای از فقر دارند و نه درکی از پیام اصلی دیکنز.

هنر به مثابه کالای لوکس

در دهه اخیر، مطالعات اقتصادی نشان داده‌اند که کشش درآمدی تقاضا برای محصولات فرهنگی در ایران مثبت اما کمتر از یک بوده است؛ به این معنا که کالاهای فرهنگی در زمره کالاهای نرمال قرار می‌گیرند اما نسبتاً غیرکشسان هستند. افزایش درآمد خانوارها به‌طور نسبی هزینه‌کرد فرهنگی را بالا می‌برد، اما این افزایش هرگز هم‌پای رشد درآمد نیست. گزارش‌های رسمی نیز تأیید می‌کنند که سهم هزینه‌های فرهنگی در سبد مخارج خانوار از میانه دهه ۹۰ تا ابتدای دهه ۱۴۰۰ کاهش یافته است؛ کاهش ناشی از تورم، افت قدرت خرید و شوک‌های اقتصادی همچون همه‌گیری کرونا.

این روند نشان می‌دهد که هنر در وضعیت کنونی به کالایی لوکس تبدیل شده است؛ کالایی که تنها زمانی می‌توان با آسودگی خاطر از آن بهره برد که دغدغه نان و کار از دوش شهروند برداشته شده باشد. تورم، این معضل فراگیر، نه‌تنها قیمت محصولات فرهنگی را دستخوش نوسان کرده بلکه انگیزه مردم برای مصرف فرهنگی را نیز تغییر داده است. نمونه روشن آن افزایش ۱۶ برابری قیمت بلیت سینما در ده سال گذشته است؛ آماری که به‌خوبی نشان می‌دهد بحران اقتصادی چگونه می‌تواند بر همه عرصه‌ها، از جمله فرهنگ و هنر، اثر منفی بگذارد.

وضعیت جهانی؛ مقایسه‌ای ضروری

برای درک بهتر این شرایط، نگاه به آمارهای بین‌المللی اهمیت دارد. یورواستات، به‌عنوان دقیق‌ترین مرجع آماری اروپا، هزینه‌های فرهنگی را در دو دسته اصلی منتشر می‌کند: نخست «کالاها و خدمات فرهنگی» شامل کتاب، سینما و روزنامه؛ دوم «تفریح و فرهنگ» که گستره بیشتری دارد و ورزش، تجهیزات و خدمات تفریحی را نیز دربرمی‌گیرد. طبق این آمار، کشورهای اروپایی با ثبات اقتصادی بالا و نرخ تورم کمتر از ۲.۵ درصد ــ مانند دانمارک، فرانسه، آلمان، ایسلند، فنلاند، اتریش و سوئد ــ به‌طور میانگین ۲.۵ درصد از هزینه‌های خانوار را صرف محصولات فرهنگی می‌کنند.

در قاره آمریکا، ایالات متحده و کانادا با وجود ثبات اقتصادی مشابه اروپا، سهم بیشتری را به فرهنگ اختصاص داده‌اند؛ به‌طور متوسط ۵.۷ درصد از هزینه‌های خانوار صرف محصولات فرهنگی می‌شود. این تفاوت نشان می‌دهد که ثبات اقتصادی به‌تنهایی کافی نیست. آنچه مردم را به سمت مصرف فرهنگی سوق می‌دهد، وجود یک فضای هنری پویا و فعال است؛ فضایی که هنر را نه به کالای لوکس، بلکه به تجربه‌ای عمومی و اجتماعی تبدیل کند.

این مقایسه جهانی هشدار مهمی برای ایران دارد: اگرچه ثبات اقتصادی شرط لازم برای رونق فرهنگی است، اما کافی نیست. بدون سیاست‌های حمایتی و ایجاد بسترهای دسترس‌پذیر، هنر در ایران بیش از پیش به کالایی لوکس بدل خواهد شد و نقش اجتماعی خود را از دست خواهد داد.

دیدگاهتان را بنویسید