در آستانه فعالسازی مکانیسم ماشه، ایران با حضور دیپلماتهای ارشد خود در نیویورک، آخرین تلاشها برای حفظ مسیر مذاکره را انجام میدهد. با وجود توافق قاهره و نشان دادن حسن نیت از سوی تهران، طرف غربی با بدعهدی و فشارهای سیاسی، اعتبار خود را زیر سؤال برده است. اکنون مسئله اصلی، نه صرف مذاکره با آمریکا، بلکه تضمین پایبندی طرف مقابل به توافقات احتمالی است.
به گزارش سرمایه فردا، مسعود پزشکیان به همراه عباس عراقچی در نیویورک به سر میبرند. ۴ روز به موعد فعالسازی مکانیسم ماشه مانده است. مقامات آمریکایی و اروپایی از قطعی بودن تصمیم خود درباره اسنپبک میگویند. از طرفی ایران از طریق توافق با آژانس بینالمللی انرژی هستهای، اراده خود را نسبت به ما و فصل موضوع هستهای از طریق دیپلماسی و مذاکره نشان داده است. با وجود رفتار سیاسی رافائل گروسی و مشارکت فعالانه او در پروژه حوله نظامی ۲۳ خرداد به ایران، اما تهران با توافق قاهره، حسن نیت خود درباره همکاری با آژانس را کاملا نشان داد و ثابت کرد. با این وجود اما این حسن نیت ایران با بدعهدی طرف غربی مواجه شد. اروپاییها با وجود تاکید بر قطعی بودن فعالسازی مکانیسم ماشه، مدعی هستند نیویورک آخرین فرصت دیپلماسی و شانس آخر برای عدم فعالسازی مکانیسم ماشه است. در اینباره چند نکته مهم مطرح است:
۱: در صورتی که طرف غربی مایل به دیپلماسی و مذاکره باشد؛ قاعدتا مذاکرات پیرامون ۲ موضوع انجام خواهد شد:
الف: مکانیسم ماشه و شروط تروئیکای اروپایی برای عدم فعالسازی مکانیسم ماشه.
ب: حل و فصل مسئله هستهای ایران.
قاعدتا موضوع دوم زمانی مطرح میشود و موضوعیت خواهد داشت که موضوع اول یعنی متقاعد شدن طرف غربی برای عدم فعالسازی مکانیسم ماشه، محقق شود. بنابراین در صورت تمایل طرف غربی برای مذاکره با ایران در نیویورک، موضوع مذاکره، بررسی شروط اروپاییها برای عدم فعالسازی مکانیسم ماشه است. البته بدیهی است که از نظر طرف غربی، هر نوع توافق احتمالی درباره موضوع مکانیسم ماشه، مشروط به میزان برآورد آنها نسبت به امکان حل و فصل اصل مسئله هستهای ایران است.
۲: واقعیت این است که توافق ایران و آژانس در قاهره، پس از موافقت آمریکا و ۳ کشور اروپایی و چراغ سبز نشان دادن به گروسی امضاء شد. با این حال اما آمریکا و ۳ کشور اروپایی به فاصله چند روز پس از توافق قاهره، مجددا زیر میز زدند و از قطعی بودن فعالسازی مکانیسم ماشه خبر دادند. سیاست طرف غربی کاملا مشخص است. آنها میخواهند از فرصت چند روزه تا ۶ مهر به عنوان ابزار فشار بر ایران استفاده ببرند. اروپاییها ۳ شرط را برای عدم فعالسازی مکانیسم ماشه مطرح کردهاند. بازرسی از تاسیسات هستهای که توسط آمریکا و رژیم صهیونیستی مورد حمله قرار گرفت، کسب اطلاعات درباره ۴۰۸ کیلوگرم اورانیوم ۶۰ درصد و مذاکره میان ایران و آمریکا ۳ موضوعی است که تروئیکای اروپایی برجام برای عدم فعالسازی مکانیسم ماشه مطرح کردهاند. در توافق ایران و آژانس، ۲ موضوع نخست تعیین تکلیف شده بود.
اما از آنجایی که موضوع سوم یعنی مذاکره ایران و آمریکا یک مسئله سیاسی است؛ قاعدتا امکان طرح آن در توافق ایران و آژانس نبود. البته چراغ سبز طرف غربی به گروسی برای امضای توافق با ایران، این ذهنیت را بوجود آورد که این موضوع نیز برای آنها روشن شده است. با این حال اما طرف اروپایی تنها چند روز پس از توافق قاهره، اصطلاحا باز هم زیر میز زد؛ اقدامات ایران را ناکافی دانست و از قطعی بودن فعالسازی مکانیسم ماشه گفت. این احتمال وجود دارد که آمریکا و طرف اروپایی دنبال آن هستند تا در روزهای باقی مانده تا ۶ مهرماه، بر روی شرط سوم یعنی مذاکره ایران و آمریکا تمرکز کردهاند. در واقع این خواسته آمریکاست و کشورهای اروپایی نیز از آن تبعیت میکنند.
با وجود توافق ایران و آژانس در قاهره و تعیین تکلیف دو شرط از سه شرط اروپاییها، طرف غربی همچنان بر فعالسازی مکانیسم ماشه اصرار دارد. شرط سوم—مذاکره مستقیم ایران و آمریکا—به مسئلهای سیاسی تبدیل شده که ایران آن را نه از منظر امکان مذاکره، بلکه از منظر بیاعتباری طرف آمریکایی مورد ارزیابی قرار میدهد
۳: اکنون موافقت یا امتناع ایران از مذاکره با آمریکا مسئله اصلی نیست. ایران هم در مذاکرات منتهی به برجام به صورت مستقیم با آمریکاییها مذاکره کرد و هم اخیرا به صورت غیر مستقیم با دولت ترامپ. بنابراین در واقع مذاکره با آمریکا محل بحث و چالش جدی نیست. اکنون مسئله جدی و مهم، اعتبار طرف مقابل بویژه آمریکاییها و پایبندی آنها به مفاد توافق احتمالی است. ترامپ با خروج یکجانبه آمریکا از برجام، عدم پایبندی خود به توافق با ایران را نشان داد. از آن مهمتر، آنچه او در قبال مذاکرات ویتکاف و عراقچی انجام داد؛ تتمه اعتبار او را نیز بر باد داد. واقعیت این است که نزد ایران دولت آمریکا فاقد اعتبار است و مقامات تهران هیچگونه اعتمادی نیز به شخص ترامپ ندارند. به همین خاطر مسئله اصلی ایران، بی اعتباری دولت آمریکا و عدم اعتماد به هرگونه توافق با شخص ترامپ است.
۴: در صورت مذاکره مجدد ایران با مقامات رسمی دولت آمریکا یا نماینده ویژه ترامپ، چه تضمینی وجود دارد طرف آمریکایی نسبت به تعهدات خود وفادار بماند. به صورت مشخص، تصور کنید در نیویورک، عباس عراقچی با مارکو روبیو یا استیو ویتکاف به صورت مستقیم مذاکره کند. در این حالت یکی از خواستههای تروئیکای اروپایی برای عدم فعالسازی مکانیسم ماشه محقق میشود. ۲ موضوع دیگر یعنی بازرسی از تاسیسات هستهای و کسب اطلاعات درباره ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد نیز در توافق ایران و آژانس تعیین تکلیف شده است. لذا در این حالت، طبیعی است طرف غربی باید به قول خود مبنی بر عدم فعالسازی مکانیسم ماشه و صدور یک قطعنامه جدید برای تمدید قطعنامه ۲۲۳۱ عمل کند.
در حالت طبیعی، طرفین میتوانند بر اساس قول و قرارهای خود در پشت میز مذاکره، نسبت به انجام تکالیف خود اقدام کنند. اما وضعیت مناسبات ایران و غرب، بویژه دولت ترامپ در یک شرایط کاملا غیر طبیعی قرار دارد. آنچه ترامپ در قبال مذاکرات ویتکاف و عراقچی و در ماجرای حمله به ایران انجام داد؛ اعتبار هر نوع مذاکره و توافق با دولت آمریکا را از بین برد. به همین خاطر اکنون مسئله اصلی درباره مذاکرات ایران با طرف غربی، نه موضوع مذاکره با آمریکا، بلکه پایبندی طرف مقابل به قول و قرارهایش است. به عبارتی، حتی در صورتی که ایران و آمریکا در نیویورک با یکدیگر مذاکره کنند؛ چه تضمینی وجود دارد که اروپاییها نسبت به تصمیم خود تجدیدنظر کرده و مکانیسم ماشه را فعال نکنند؟
۵: باید واقعبینانه به موضوع نگاه کرد. هر نوع سادهانگاری درباره مسئله و شیوه مذاکره با طرف اروپایی و آمریکایی، نه تنها منجر به حل و فصل این مسئله نمیشود؛ بلکه حتی میتواند روی برآوردهای طرف مقابل نسبت به مواضع و موقعیت ایران تأثیر منفی بگذارد. به همین خاطر باید تحولات و مذاکرات نیویورک را به صورت واقعبینانه ارزیابی کرد.
با توجه به مجموعه شواهد و گزارههای مشهود درباره رفتار دولت آمریکا و شخص ترامپ و همچنین رفتار ۳ کشور اروپایی، این واقعیت به شکل کاملا محسوس و ملموس پدیدار شده که طرف غربی، در مواجهه با ایران، فعلا کسب. دیپلماسی را کنار گذاشته است. با این حال سیاست ایران مبنی بر نشان دادن حسن نیت خود نسبت به دیپلماسی و باز گذاشتن مسیر مذاکره، یک تصمیم واقعبینانه و مبتنی بر منافع و امنیت ملی است. دستکم به ۲ دلیل:
الف: آشکار شده ماهیت سیاست غرب علیه ایران و اثبات بیاعتنایی آمریکا و اروپا به دیپلماسی و حل و فصل موضوع از طریق مذاکره. این واقعیت باعث تضعیف موقعیت و مواضع امریکا برای ایجاد یک اجماع بینالمللی علیه ایران میشود. از سوی دیگر این سیاست ایران باعث ایجاد ظرفیتهای دیپلماتیک بینالمللی بویژه همکاری و هم افزایی با دوستان خود مثل چین و روسیه میشود. در واقع این رفتار ایران باعث میشود شرایط برای عدم همراهی چین و روسیه با تحریمهای شورای امنیت و همچنین مقابله آنها با هر نوع تهدید سخت علیه ایران فراهم بشود.
ب: اقناع افکار عمومی. این سیاست جمهوری اسلامی ایران باعث ایجاد نوعی اقناع عمومی در داخل کشور میشود. چراکه افکار عمومی به وضوح شاهد بوده و هستند که جمهوری اسلامی هر آنچه لازم بوده تا این موضوع از طریق دیپلماسی و مذاکره حل و فصل شود؛ را انجام داده است. و این طرف آمریکایی و اروپایی بود که با وجود حسن نیت ایران، تمایلی به حل موضوع از طریق دیپلماسی و مذاکره نداشت. رسوب این واقعیت در جامعه ایران باعث میشود از یک سو ماهیت دشمنی آمریکا و اروپا با ایران یک بار دیگر روشن شود و از سوی دیگر همبستگی و انجام ملی دربرابر اقدامات دشمن حفظ و تقویت شود.
سیاست ایران در نیویورک، مبتنی بر واقعگرایی و حفظ مسیر دیپلماسی است؛ اقدامی که هم موجب اقناع افکار عمومی داخلی شده و هم مانع از اجماع جهانی علیه ایران میشود. با این حال، شواهد نشان میدهد که طرف آمریکایی نهتنها ارادهای برای توافق ندارد، بلکه حتی در صورت تعلیق مکانیسم ماشه، چشمانداز روشنی برای آغاز مذاکرات جامع نیز وجود ندارد
بنابراین اگر قرار باشد به دور از هر نوع ساده انگاری و خوش خیالی، با واقعنگری به مسئله نگاه کرد؛ تحولات نیویورک را باید تحت عنوان اتمام حجت افکار عمومی ایران با طرف غربی نگریست.
۶: حتی در صورتی که مذاکرات نیویورک منکر به توافق طرفین برای عدم فعالسازی مکانیسم ماشه شود؛ مطلقا نباید این موضوع را به منزله تقید طرف غربی به دیپلماسی و هموار شدن توافق جامع بر سر موضوع هستهای ایران قلمداد کرد.
تصور کنید؛ طرفین بر سر عدم فعالسازی مکانیسم ماشه به توافق برسند و قطعنامه ۲۲۳۱ نیز مثلا به مدت ۶ ماه تمدید شود. آنگاه تازه طرفین به نقطه شروع مذاکرات رسیدهاند.
در چنین شرایطی، قرار است ۲ طرف بر سر چه چیزی مذاکره کنند؟ همان محورهایی که عراقچی و ویتکاف در ۵ دور مذاکره آنها را بررسی کردند. قطعا در مواضع و خواسته های طرفین نسبت به حل و فصل موضوع هستهای ایران، تغییری ایجاد نشده است. بنابراین اینجا یک علامت سوال بزرگ بوجود میآید.
آنهایی که از محتوای مذاکرات عراقچی و ویتکاف مطلع هستند؛ به خوبی میدانند که اگر طرف آمریکایی واقعا قصد توافق داشت؛ همهچیز برای انجام یک توافق میان ایران و آمریکا فراهم بود. حتی برخی کارشناسان معتقد بودند دور ششم مذاکرات عراقچی و ویتکاف میتواند یک نقطه عطف در مذاکرات برای رسیدن به توافق جامع باشد. اما ترامپ با چراغ سبز به نتانیاهو برای حمله به ایران نشان داد؛ حقیقتا تمایل و اراده ای برای توافق هستهای با ایران ندارد.با درک این واقعیت، چگونه میتوان امیدوار بود در صورت عدم فعالسازی مکانیسم ماشه و شروع مذاکرات میان ایران و آمریکا، طرف آمریکایی این بار انگیزه و اراده توافق پیدا کرده باشد؟
اتفاقا مجموعه شواهد نشان میدهد اینک انگیزه طرف آمریکایی برای حصول توافق هستهای با ایران، نسبت به دوره زمانی مذاکرات عراقچی و ویتکاف کمتر شده است.
به همین خاطر و با در نظر گرفتن شواهد پیدا و انگیزههای پنهان، حقیقتا احتمال توافق میان طرفین به شدت پایین است.
بر اساس همین واقعیات است که اکنون اگر قرار باشد به صورت واقعبینانه به موضوع ماهیت مواجهه غرب با ایران نگاه کرد؛ نمیتوان نسبت به مذاکرات نیویورک خوشبین بود. وقتی طرف آمریکایی اعتقادی به مسیر دیپلماسی ندارد و نسبت به توافق هستهای با ایران نیز در عمل از خود تمایلی نشان نداده و نمیدهد؛ چرا باید در فعالسازی مکانیسم ماشه تجدیدنظر کند؟ عدم فعالسازی مکانیسم ماشه، به معنای دادن شانس مجدد به دیپلماسی و مذاکره است. همان چیزی که ترامپ بامداد ۲۳ خرداد آن
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا