نیما یوشیج تنها یک شاعر نبود؛ او پژوهشگری بود که با شناخت عمیق سنت و آشنایی با ادبیات روز جهان، زبان تازهای به شعر فارسی بخشید. ورود او به عرصه ادبیات، مرز میان گذشته و آینده را روشن کرد و جریان شعر نو را به مکتبی پایدار بدل ساخت؛ میراثی که نسلهای بعدی، از اخوان و فروغ تا شاملو و سپهری، بر شانههای آن ایستادند.
به گزارش سرمایه فردا، وقتی پاییز ۱۲۷۶ در یوش مازندران کودکی به دنیا آمد، کسی نمیدانست که روزی مسیر شعر فارسی را برای همیشه تغییر خواهد داد. نیما یوشیج با تلفیق سنت و نوآوری، شعری آفرید که نه در برابر گذشته، بلکه در امتداد آن ایستاد و با زبان تازهاش، زیباییشناسی شعر را به گفتار طبیعی انسانها نزدیک کرد. او با نظریهپردازی و پافشاری بر تجربههای نو، شعر فارسی را از مرحله آزمونهای پراکنده به مرحله مکتب رساند و به «پدر شعر نو» بدل شد؛ شخصیتی که میراثش همچنان در تار و پود شعر معاصر جریان دارد.
تاثیر نیما یوشیج تنها محدود به دوران خود نبود؛ شعر نو او مسیر شعر معاصر را شکل داد و نسلهای بعدی شاعران فارسی، از اخوان ثالث و فروغ فرخزاد گرفته تا شاملو و سهراب سپهری، از میراث نیما بهره بردند. در این شماره، برای بررسی عمیقتر جایگاه نیما در شعر فارسی و تاثیرش بر نسلهای بعد، با حمیدرضا شکارسری، شاعر، پژوهشگر، نویسنده و منتقد ادبی گفتگو کردیم.
حمیدرضا شکارسری معتقد است چهرههای بزرگ در تاریخ شعر، جریان ادبیات را به قبل و بعد از خود تقسیم میکنند. او میگوید: «این چهرهها با زبان و بیان تازهای وارد شعر میشوند و مسیر آن را تغییر میدهند؛ مثل لولاهایی که شعر پیش از خود و شعر پس از خود را به هم متصل میکنند.» به باور این شاعر، نوآوری در شعر بدون شناخت سنت ممکن نیست و شاعر پیشرو سنت را میشناسد و با آن زندگی میکند. اگر هم از آن فاصله میگیرد، این تصمیم آگاهانه و سنجیده است.
شکارسری با اشاره به نیما یوشیج، او را نمونه کامل چنین شناختی میداند: «نیما فقط شاعر نبود، پژوهشگری بود که سنت شعر فارسی را عمیقا میشناخت و در کنار آن با ادبیات روز جهان هم آشنا بود. همین تلفیق، شعر او را یگانه کرد. نیما نه در برابر سنت که در امتداد آن ایستاده است. او مسیر شعر فارسی را ادامه داد. به همین دلیل، باید نیما را ادامه منطقی شعر فارسی دانست، نه نقطه گسست آن.»
این شاعر باور دارد که نیما یوشیج با تغییر نگاه به زیباییشناسی شعر فارسی، مسیر تازهای در شعر معاصر گشود. نیما بهتدریج از تقارن و توازن سنتی شعر فاصله گرفت؛ ابتدا تقارن را کنار گذاشت و توازن را حفظ کرد. خود نیما میگوید این تنها کار او نیست اما گامی بزرگ برای نزدیک کردن شعر به دکلماسیون طبیعی، یعنی گفتار طبیعی انسانها، محسوب میشود.
او توضیح میدهد که منظور نیما از «دکلماسیون طبیعی» و «دنیای باشعور(طبیعی) آدمها» نزدیک کردن زبان شعر به زبان روزمره است: «شعر باید همانطور گفته شود که ما در زندگی حرف میزنیم؛ با همان موسیقی و همان لحن. نیما میخواست شعر از تصنع و قالبهای منجمد سنتی فاصله بگیرد و به زبانی زنده و انسانی برسد.»
شکارسری در ادامه بر جنبه پژوهشگرانه شخصیت نیما تاکید میکند: «نیما علاوه بر شاعری، محقق و نظریهپرداز هم بود. او با شناخت عمیق از سنت شعر فارسی و آگاهی از ادبیات روز جهان، نظریهای تازه بنا کرد و سالها برای گسترش آن کوشید. از «ققنوس» به بعد، ترکیبی متعادل از شاعر و منتقد را در او میبینیم؛ شاعری که هم مینویسد و هم اندیشهاش را صورتبندی میکند.»
پیش از نیما، شاعرانی مانند تقی رفعت و میرزاده عشقی تلاشهایی برای نوگرایی در شعر فارسی انجام دادهاند، تفاوت اصلی در تداوم و انسجام فعالیتهای نیماست. نظریههای او بهطور پیوسته توسعه یافت و نیما بر آن پای فشرد، امری که باعث شد شعر نو فارسی از مرحله تجربه به مرحله نظریه و مکتب برسد.
این شاعر نیما را شخصیتی متعادل میبیند: « او کارش را کاملا از سنت جدا نمیکند و با حفظ پیوند منطقی با آن، همزمان مسیر نوآوری خود را دنبال میکند. همین تعادل میان شاعر و پژوهشگر، باعث شد نیما به «پدر شعر نو فارسی» تبدیل شود.»
شکارسری به پیشینه نوگرایی پیش از نیما هم اشاره میکند: «خانم شمس کسمایی نوشتههایی دارد که به قالب نیمایی نزدیک است. ابوالقاسم لاهوتی نیز در ترجمههایش قالب نیمایی را بهوضوح ارائه میدهد. حتی کسانی مانند یغمای جندقی و اخوان ثالث نیز به قالب نیمایی نزدیک شدهاند، اما نکته مهم آن است که کسی که برای این حرکتها نظریه نوشت و شعر نو ساخت، نیما بود.»
اثرات نیما یوشیج صرفا محدود به زمان خود نبوده و شعر نو فارسی را به قبل و بعد از خودش تقسیم کرده است. جریان شعری که پس از او شکل گرفت، محدود به چند شعر نبود و حتی بر شاعران سنتگرا نیز تاثیر گذاشت، امری که موجب شده میراث او پایدار و موثر باقی بماند. بعد از نیما، خیلی از شاعران ابتدا به سبک او تمایل نشان دادند و به قالب نیمایی پرداختند اما خیلی زود هم فاصله گرفتند. با این حال، شاگردان و همراهانش جریان شعر نیمایی را به یک جریان قدرتمند ادبی تبدیل کردند:
«اخوان ثالث پیرو نیما شد و شعر نیمایی را به تکامل رساند. شعرهای نیمایی اخوان بسیار پختهتر از شعرهای نیماست، چون او با دقت به این سبک نگاه کرده و آن را توسعه داد. فروغ فرخزاد هم گفته است که اولین تاثیرات شعری خود را از نیما گرفته و شاملو تا پایان عمر شعر نیمایی میسراید. حتی در آخرین کتابش، «حدیث بیقراری ماهان»، نمونههایی از این سبک دیده میشود. حتی تصویری از سهراب سپهری بدون قالب نیمایی قابل تصور نیست.»
این شاعر توضیح میدهد که اگر نیما نبود، نوآوریهای شاعران بعدی هم شکل نمیگرفت: «نیما قدم اول را برداشت، تقارن را به هم ریخت و زمینه را فراهم کرد تا کسی مثل شاملو بتواند توازن را هم کنار بگذارد. شاعران بعدی، از جمله کسانی که تحت تاثیر شاملو بودند، حتی زبان سنتی شعر فارسی را کنار گذاشتند. میتوان این مسیر را مثل پردههایی دید که هر شاعر آنها را کنار میزند و روی تازهای از شعر فارسی را نشان میدهد؛ نیما یک پرده، شاملو یک پرده دیگر، احمدرضا احمدی پرده دیگری تا چهرههای جدید شعر معاصر ظاهر شوند.»
حمدرضا شکارسری مجموعهای شعر دارد که کاملا در قالب نیمایی سروده شده و دهها مجموعه دیگر که در قالب نو خلق شدهاند، تحت تاثیر جریان شعری نیما به وجود آمدهاند: «بدون نقش نیما، این آثار هرگز شکل نمیگرفتند و بنابراین میتوان گفت که نسلهای بعدی شعر فارسی، بهویژه شاعران معاصر، مدیون نیما و انقلاب شعری او هستند.»
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا