بیانیه‌ای در مسیر بحران؛ جبهه اصلاحات و پیامدهای امنیتی یک نسخه سیاسی

بیانیه‌ای در مسیر بحران؛ جبهه اصلاحات و پیامدهای امنیتی یک نسخه سیاسی

بیانیه اخیر جبهه اصلاحات نه‌تنها با واکنش‌های تند از سوی منتقدان داخلی مواجه شده، بلکه به‌زعم تحلیلگران، حاوی پیام‌هایی است که می‌تواند معادلات منطقه‌ای میان ایران، آمریکا و رژیم صهیونیستی را به سمت تشدید تنش و حتی احتمال جنگ سوق دهد. از اشاره به مکانیسم ماشه تا پیشنهاد تعلیق غنی‌سازی، این بیانیه به‌جای گره‌گشایی، به‌عنوان بستری برای سوءاستفاده دشمنان و تضعیف انسجام ملی ارزیابی شده است.

بیانیه اخیر جبهه اصلاحات صدای برخی اصلاح‌طلبان میانه رو را هم درآورد. نقد این اصلاح‌طلبان – که به روزنه‌گشاها معروفند- به مفاد بیانیه جبهه اصلاحات نشان می‌دهد آنها نیز از رفتار لجوجانه، ضد مرام اصلاح‌طلبی و همینطور مغایر با منافع و امنیت ملی جبهه اصلاحات شوکه شده‌اند.

مرور برخی از این نقدها، واجد ۲ نکته مهم است:

۱: اعتراف به نگاه غیر منطقی و نگرش‌های منقضی شده و عقب‌ماندگی جبهه اصلاحات نسبت به تحولات مهم جهانی و منطقه‌ای در ۲ دهه اخیر.

۲: اذعان به ناسازگاری پیشنهادات جبهه اصلاحات با واقعیت‌های دنیا و شرایط کشور و همچنین تضاد این پیشنهادات با منافع ملی بخصوص در شرایط حساس کشور در مقطع فعلی.

به هر حال، بیانیه جبهه اصلاحات آنقدر ساده‌لوحانه و در عین حال، خائنانه است که موجب اعتراض برخی هم‌کیشان آنها نیز شده است.

طلبکاری به خاطر ماشه!

یکی از نکات عجیب و در حال جالب در بیانیه اخیر جبهه اصلاحات؛ اشاره به مکانیسم ماشه؛ فشار به حاکمیت برای امتیازدهی به غرب در راستای ممانعت از فعالسازی این مکانیسم است. اعضای جبهه اصلاحات ظاهراً فراموش کردند که مکانیسم ماشه، دست‌پخت همفکران آنها، بویژه آقای محمدجواد ظریف در فقره برجام است. بنابراین درباره این بخش از بیانیه جبهه اصلاحات ۲ نکته حائز اهمیت است:

الف: ایده گنجانده مکانیسم ماشه؛ یک اشتباه و شاید به تعبیری دقیق‌تر، یک افتضاح در عملکرد تیم مذاکره‌کننده دولت حسن روحانی است. آقای ظریف ابتدا منکر وجود بند مربوط به مکانیسم ماشه در مفاد برجام بود. این خود یکی از مباحث بسیار عجیب و در عین حال مشکوک درباره ماهیت انشای برجام است. اخیرا نیز درباره ماجرای گنجانده شدن بند مربوط به مکانیسم ماشه، روایتی را مطرح کرد که حقیقتا مایه تأسف شده است. اینکه فردی به نام فرانچسکو چگونه توانسته است در سایه غفلت عجیب تیم مذاکره کننده دولت روحانی، به راحتی مکانیسم ماشه را در مفاد برجام بگنجاند؛ خود حدیث مفصلی است که باید به آن پرداخت.‌ اما به هرحال، حتی با استناد به روایت آقای ظریف هم، اکنون کاملا مشخص شده است که تیم مذاکره کننده دولت روحانی در مذاکرات منتهی به برجام، اشتباهات مهلکی انجام داده است. مروری بر محتوای بند مربوط به مکانیسم ماشه در برجام، یک مورد استثنایی در مفاد توافق‌نامه‌های بین‌المللی است. تیم مذاکره کننده دولت روحانی، به راحتی این خق را به هر کدام از کشورهای ۱+۵ داده است تا بتوانند بدون هیچ‌گونه ممانعتی، تحریم‌های شورای امنیتی علیه ایران را فعال کرده و ایران را مجددا ذیل بند هفتم منشور ملل متحد قرار دهند.

ب: مبنای بند مربوط به مکانیسم ماشه، ماحصل اعتماد مفرط به طرف غربی و خوش‌بینی تام و تمام نسبت به رفتار اخلاقی و قانونی آمریکا و تروئیکای اروپایی و همینطور  سازوکارهای بین‌المللی است. یعنی آقای ظریف و دیگر افراد مکلف در تیم مذاکره کننده دولت حسن روحانی، از آنجا که به دولت آمریکا و دولت‌های ۳ کشور اروپایی اعتماد داشتند؛ تصور می‌کردند که این کشورها از حق قانونی عجیبی که تیم ظریف در برجام برای آنها قائل شده؛ سوءاستفاده نخواهند کرد. در واقع پایه و اساس گنجانده شدن بند مربوط به مکانیسم ماشه در برجام؛ اعتماد به کشورهای غربی و سازوکارهای بین‌المللی بود. همان گزاره‌ای که در بیانیه جبهه اصلاحات و مفاد آن؛ کاملا مشهود است. بنابراین جبهه اصلاحات وقتی در بیانیه خود از مکانیسم ماشه و خطرات و هزینه‌های آن برای کشور نوشته؛ قبل از هرچیز باید از مردم و نظام عذرخواهی می‌کرد. حقیقتا اشاره بیانیه جبهه اصلاحات به مکانیسم ماشه و ضرورت ممانعت از فعالسازی آن توسط تروئیکای اروپایی، مصداق بارز طلبکاری است.

اعضای جبهه اصلاحات و نویسندگان این بیانیه چگونه توانسته‌اند هزینه‌های دست‌پخت خود و همفکرانشان در برجام را به نظام منتسب کرده و برای اینکه ۳ کشور اروپایی از این‌ گاف‌ بزرگ آنها سوءاستفاده نکنند؛ خواستار عقب‌نشینی نظام از حقوق قانونی ملت ایران شوند. اتفاقا مکانیسم ماشه، مصداق روشنی از کج‌فهمی و اشتباه محاسباتی اصلاح‌طلبان در فهم نظام بین‌الملل و نوع مواجهه ایران با این نظام ناعادلانه است. صرف اشاره به مکانیسم ماشه، در حقیقت اعتراف به ضعف مفرط اصلاح‌طلبان و به طور کلی غرب‌گرایان نسبت به درک مناسبات و قوانین جهانی است.‌ بر همین اساس، همین فقره مکانیسم ماشه، برای اثبات بی‌اعتبار بودن بیانیه جبهه اصلاحات کافی است.

بفرمایید جنگ!

بیانیه جبهه اصلاحات و مفاد آن که در قالب پیشنهاداتی به نظام برای برون رفت کشور از وضعیت فعلی ارائه شده؛ واجد پیام‌هایی است که به اذعان کارشناسان و صاحب نظران می‌تواند نتیجه عکس داده و شرایط را برای کشو، دشوارتر کند.

به عبارتی، این بیانیه دارای پیام‌هایی است؛ که محاسبات طرف آمریکایی و رژیم صهیونیستی درباره رفتار ایران پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه  را به سمت تشدید فشارها و احتمالا استفاده مجدد از گزینه نظامی متمایل می‌کند.

اما چرا بیانیه جبهه اصلاحات، نه نسخه‌ای مفید و موثر برای برون رفت کشور از وضعیت فعلی، بلکه اشتباهی مهلک است که منجر به تقویت نقشه و طراحی طرف مقابل علیه ایران می‌شود؟

۱: یکی از محورهای طراحی مشترک آمریکا، تروییکای اروپایی و رژیم صهیونیستی علیه ایران، تشدید فشارهای اقتصادی با هدف تشدید اختلاف و شکاف میان ملت و دولت است. یکی از اهداف آنها برای فعالسازی مکانیسم ماشه، و بازگرداندن تحریم‌های شورای امنیت علیه ایران، تشدید مشکلات اقتصادی و معیشتی در ایران است. و آنها بر این باور هستند که با تشدید مشکلات معیشتی، از یک سو اختلافات داخلی میان احزاب و جریان‌های سیاسی بروز می‌کند و از سوی دیگر، زمینه برای اعتراضات داخلی و کلیدزدن پروژه آشوب و ناآرامی توسط آنها فراهم می‌شود.

آنچه جبهه اصلاحات در بیانیه اخیر خود نوشت؛ دقیقا در راستای این پروژه دشمن ارزیابی می‌شود. یعنی در حالی که هنوز تروییکای اروپایی مکانیسم ماشه را فعال نکرده است؛ جبهه اصلاحات اختلاف را شروع کرده است. کما اینکه برای عدم فعالسازی مکانیسم ماشه، خواستار عقب‌نشینی نظام از برخی حقوق ملت نیز شده است. یعنی در واقع از هم‌اکنون زمینه را برای متهم کردن نظام آماده کرده است. در حالیکه مکانیسم ماشه دست‌پخت دوستان و همفکران جبهه اصلاحات در دولت حسن روحانی بوده و دقیقا بر اساس ایده‌ها و تئوری‌های جبهه اصلاحات درباره نوع مناسبات با غرب صورت گرفته است؛ اما جبهه اصلاحات همین گاف‌ بزرگ خود را دستاویزی برای امتیازدهی به غرب و یک بهانه جویی برای متهم کردن نظام دریافته است. بنابراین در این حوزه، بیانیه جبهه اصلاحات دقیقا در راستای طراحی طرف مقابل برای سوءاستفاده امنیتی از تشدید فشارهای اقتصادی ارزیابی می‌شود. چراکه طرف مقابل اکنون می‌بیند در حالیکه هنوز مکانیسم ماشه را فعال نکرده، زمزمه‌های اختلاف‌افکنی و متهم‌سازی نظام ایجاد شده است. و این موضوع، می‌تواند همبستگی و انسجام ملی که یکی از مهمترین موانع بر سر راه اجرا و تحقق نقشه‌های دشمن علیه ایران است را مخدوش کند.

آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی هر اقدامی برای مخدوش کردن انسجام و همبستگی ملی را در راستای نقشه و طراحی خود علیه ایران می‌دانند. از همین رو، اکنون دشمن می‌بینند؛ موضوع مکانیسم ماشه از سوی جبهه اصلاحات، به بهانه‌ای علیه همبستگی ملی تبدیل شده است. بنابراین کاملا پیداست که بیانیه جبهه اصلاحات، حتما دشمن را نسبت به فعالسازی مکانیسم ماشه و تشدید فشارهای اقتصادی بر ایران راغب خواهد کرد. نکته دیگر نیز تصورات ساده‌لوحانه درباره اصل مذاکره است. در بیانیه جبهه اصلاحات ذکر شده که تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی اورانیوم توسط ایران می‌تواند منجر به لغو همه تحریم‌ها شود. این تصور با همه واقعیات مربوط به مذاکره در شرایط فعلی ناسازگار است. دولت ترامپ علنا اعلام کرده است که فعلا تمایلی به انجام مذاکره با ایران ندارد. از سوی دیگر مواضع ۳ کشور اروپایی درباره مذاکره با ایران نیز عمدتا مربوط به بازرسی‌های آژانس از تاسیسات و فعالیت‌های هسته‌ای ایران است. بنابراین پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه، شواهد نشان می‌دهد موضوع لغو تحریم‌ها از دستورکار آمریکا و اروپا خارج شده است و اکنون محور مذاکرات، محدود به موضوعات امنیتی و مسئله جنگ است.

 

به نظر می‌رسد؛ اکنون موضع دولت ترامپ درباره مذاکره درباره برنامه هسته ای ایران، به تعلیق فعالیت‌های غنی‌سازی در ازای عدم حمله مجدد نظامی محدود شده است. کما اینکه اظهارات اخیر محمد‌رضا عارف،‌ معاون اول رئیس‌جمهور مبنی بر عدم تمایل دولت آمریکا برای مذاکره، موید همین مطلب است. بنابراین ذهنیت و تصور جبهه اصلاحات درباره محتوای مذاکرات هسته‌ای، خلاف واقعیت است. البته برای تغییر معادله فعلی درباره مذاکرات هسته‌ای، قاعدتا باید از ابزارها و اهرم‌هایی مانند وضعیت غنی‌سازی اورانیوم و سرنوشت ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد ایران استفاده درست و بهینه را انجام داد.‌ به عبارتی در حالی که طرف آمریکایی تلاش دارد مطالبه توقف غنی‌سازی و از بین بردن ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد در ازای عدم حمله مجدد به ایران، را محقق کند؛ اما ایران می‌تواند مجددا معادله مذاکراتی را به شرایط قبل از جنگ ۱۲ روزه برگرداند. همانگونه که گفته شد؛ ایران می‌تواند با استفاده درست از کارت‌های هسته‌ای خود طرف مقابل را ناچار کند تن به این معادله بدهد. اما نکته قابل تامل این است که در بیانیه جبهه اصلاحات نوشته شده است توقف غنی سازی اورانیوم در ازای لغو تحریم‌ها پیشنهاد شود. در واقع همانند ۲ دهه اخیر، اینها تصور می‌کنند با دست بردن در جیب امنیت، مطالبات اقتصادی را پیگیری کنند.

ایران باید توان بازدارندگی هسته‌ای خود را معتبر و موجه کند

درحالیکه اتفاقا آنها دارند نسخه اشتباهی را مطرح می‌کنند. ایران برای تثبیت معادله‌ای که در آن موضوع لغو تحریم‌ها در دستور کار مذاکرات قرار بگیرد؛ باید توان بازدارندگی هسته‌ای خود را معتبر و موجه کند. به عبارتی با بی اعتنایی به زیاده‌خواهی ترامپ مبنی بر توقف غنی‌سازی در ازای عدم جنگ، ایران باید معادله را به گونه‌ای تثبیت کند که هر نوع اطمینان بخشی به طرف مقابل در حوزه غنی‌سازی مشروط به لغو همه تحریم‌هاست. و برای این کار همانگونه که گفته شد؛ باید مولفه‌های موثر بر توان بازدارندگی ایران، معتبرتر از گذشته شوند. با این حال اما متاسفانه، بیانیه جبهه اصلاحات، نسخه اشتباهی و البته بسیار خطرناک را پیشنهاد می‌دهد. این بیانیه در راستای همان ایده دست بردن به جیب امنیت کشور برای اقتصاد است. ایده‌ای که جنگ‌‌ ۱۲ روزه به وضوح باطل بودن آن را اثبات کرد و مشخص شد؛ اگر در ایران، به هر بهانه‌ای بخصوص گره‌گشایی از اقتصاد، توان و قدرت دفاعی و امنیتی کشور محدود شود؛ نه تنها منجر به گشایش‌های اقتصادی نخواهد شد؛ بلکه زمینه‌ساز مخدوش شدن امنیت و حتی وقوع جنگ نیز خواهد شد.

با این حال اما جبهه اصلاحات مطلقا از این تجربه مهم نه تنها درس نگرفته، بلکه حتی اکنون و پس از جنگ ۱۲ روزه نیز، مجددا به این ایده شکست خورده پناه برده است و همچنان تصور می‌کند با تحدید قدرت دفاعی و کاهش توان بازدارندگی ایران، می‌تواند هم خطر جنگ را دفع کند و هم مشکلات اقتصادی را حل کند. جالب اینکه برخی همکفران اصلاح‌طلبان که منتقد بیانیه اخیر جبهه اصلاحات هستند نیز به همین نکته اشاره کرده‌اند و در نقدهای خود نوشته‌اند؛ تجربه جنگ تحمیلی ۱۲ روزه برای جبهه اصلاحات به یک تجربه و عبرت درس آموز تبدیل نشده است و همچنان به همان ایده‌های شکست خورده قبل از جنگ آویزان شده‌اند.

البته اتکای مجدد به این ایده شکست‌خورده؛ در شرایط فعلی، هزینه‌های به مراتب بیشتر از شرایط قبل از جنگ به کشور وارد می‌کند. و با ارسال پیام ضعف و ناتوانی، دشمن را نسبت به براه انداختن یک جنگ جدید و احیانا بزرگ‌تر و گسترده‌تر از جنگ ۱۲ روزه راغب می‌کند.

نسخه معتبری برای از بین بردن خطر جنگ

۲: بیانیه جبهه اصلاحات و مفاد آن، نه تنها نسخه معتبری برای از بین بردن خطر جنگ است بلکه متاسفانه باعث معتبر‌تر شدن گزینه نظامی در محاسبات طرف غربی می‌شود. این بیانیه رسما خواستار عقب‌نشینی ایران از مواضع خود و همینطور چشم‌پوشی از حقوق هسته‌ای ملت است. چنین پیشنهادی آن هم پس از جنگ تحمیلی ۱۲ روزه و در شرایطی که هم آمریکا و هم رژیم صهیونیستی، اعلام کرده‌اند گزینه حمله مجدد به ایران را همچنان روی میز دارند؛ به معنای ترس از جنگ و پذیرش دادن امتیاز های جدید است. از سوی دیگر، در‌ شرایطی که کشور در وضعیت جنگی به سر می‌برد؛ حمایت از نیروهای مسلح، بخصوص سپاه پاسداران و تاکید بر تقویت آن، یک تکلیف و وظیفه همگانی است. اما متاسفانه بیانیه جبهه اصلاحات، هم رسما و تلویحا علیه سپاه موضع‌گیری کرده و هم به صورت مشخص، خواستار محدودشدن فعالیت‌های آن شده است. یعنی در داخل ایران، علیه نیروی مدافع ایران در برابر تهاجم خارجی، موضع‌گیری شده است. به عبارتی، بیانیه جبهه اصلاحات هم خواستار عقب‌نشینی است و هم تخریب نیروهای مسلح ایران. در حالی که کمتر از ۲ ماه از جنگ‌‌ ۱۲ روزه گذشته و هر آن احتمال حمله نظامی مجدد به کشور وجود دارد؛ چنین بیانیه‌ای، حاوی چه پیامی است.

مقامات رژیم صهیونیستی، خاصه شخص نتانیاهو بارها اعلام کرده است هدف اصلی از حمله نظامی به ایران، براندازی جمهوری اسلامی ایران بوده است. بر اساس ارزیابی‌های صاحب‌نظران، پیوست اجتماعی حمله رژیم صهیونیستی به ایران، ایجاد اعتراضات خیابانی و آشوب و ناامنی در ایران است. و زمینه این اقدامات از طریق بروز اختلافات و تعمیق شکاف‌های ایجاد می‌شود. کما اینکه نتانیاهو هم در جریان جنگ ۱۲ روزه و هم پس از آن و به صورت مشخص هفته گذشته، در قالب مصاحبه با اینترنشنال و انتشار فیلم و کلیپ‌هایی، از مردم ایران خواسته است علیه جمهوری اسلامی دست به اعتراضات گسترده بزنند. بر همین اساس، بسیاری از تحلیل‌گران معتقدند حمله مجدد رژیم صهیونیستی به ایران، زمانی محتمل می‌شود که اختلافات سیاسی در ایران به اوج رسیده و اعتراضات و آشوب‌های خیابانی ایجاد شده باشد.

در واقع مهمترین عامل موثر بر انجام حمله مجدد رژیم صهیونیستی به ایران، از بین رفتن انسجام و همبستگی ملی فعلی است. در چنین شرایطی، جبهه اصلاحات بیانیه‌ای منتشر کرده که در آن برخلاف مواضع رسمی و تصمیمات قانونی مجلس و دولت، هم خواستار عقب‌نشینی جمهوری اسلامی از حقوق مردم شده است و هم مطالبات و اهداف سیاسی خود را به عنوان مطالبات جامعه مطرح کرده و نظام را متهم کرده است که در صورت عدم اجرای این مطالبات و اهداف سیاسی، علیه همبستگی ملی اقدام کرده است. یعنی از هم‌اکنون انگشت اتهام را به سمت جمهوری اسلامی، نشانه رفته است.

در واقع جبهه اصلاحات در این بیانیه هم عقب‌نشینی و تسلیم‌ را تئوریزه کرده است و هم به اشتباه، عقب‌نشینی را راه برون رفت از وضعیت فعلی انگاشته است و هم نظام را متهم کرده که در صورت وقوع جنگی دیگر، مسئولیت این جنگ متوجه جمهوری اسلامی است. آمریکا و رژیم صهیونیستی آیا دنبال چیزی جز این در ایران هستند؟ ارسال پالس ضعف، اختلاف و شکاف از ایران، آیا معنایی جز معتبر شدن گزینه نظامی علیه ایران دارد؟

همان‌که نتانیاهو می‌خواهد!

رژیم صهیونیستی در میانه مذاکرات هسته ای ایران و آمریکا و با چراغ سبز و همکاری بی‌سابقه واشنگتن، به ایران حمله کرد.‌ جنگ تحمیلی ۱۲ روزه،‌ همه معادلات میان ایران و آمریکا را تغییر داد.

اگر تا پیش از ۲۳ خرداد، مذاکرات هسته‌ای برای اطمینان یافتن آمریکا از عدم استفاده نظامی ایران از برنامه هسته ای، در قبال لغو تحریم‌ها بود؛ اکنون دولت آمریکا با این تصور که با بمباران تاسیسات هسته‌ای ایران، به هدف خود رسیده؛ معادله را تغییر داده است. به عبارتی ترامپ تصور می‌کند اکنون نگرانی‌ها بابت دستیابی ایران به سلاح هسته‌ای تا حدود زیادی از بین‌ رفته است. بر همین اساس او تلاش می‌کند معادله پیشین یعنی عدم دستیابی به سلاح هسته‌ای در مقابل لغو تحریم‌ها را تبدیل به معادله عدم از سرگیری غنی‌سازی در ازای عدم حمله نظامی مجدد کند.

ضمن اینکه بر اساس القائات نتانیاهو، گزینه نظامی برای تغییر نظام سیاسی در ایران نیز همچنان روی میز ترامپ قرار دارد. و در صورتی که تحولات و شواهد حاکی از موفقیت این ایده نتانیاهو باشد؛ بعید نیست ترامپ با دور جدید از حملات نظامی رژیم صهیونیستی به ایران موافقت کند. در چنین شرایطی، ایران باید چکار کند؟

نخستین اقدامی که ایران باید انجام بدهد؛ حفظ آمادگی و هوشیاری نیروهای مسلح و همچنین تقویت اهرم‌ها و ابزارهای دفاعی خود باشد. در حوزه اجتماعی و سیاسی نیز باید انسجام و همبستگی موجود حفظ و تقویت شده و احزاب و جریان‌های سیاسی از طرح مباحث و مسایل اختلاف‌برانگیز، خاصه دوقطبی‌های سیاسی اجتناب کنند. حفظ همبستگی درونی، میزان موفقیت سناریوی نتانیاهو برای آشوب و ناامنی در ایران را به شدت کاهش می‌دهد.

همچنین ایران باید توان بازدارندگی خود را همچنان معتبر نگه دارد. در حوزه جبهه مقاومت، آمریکا فشار زیادی را بر دولت‌های لبنان و عراق وارد کرده تا حزب‌الله و حشدالشعبی را خلع‌سلاح کند.‌ در مقابل این برنامه آمریکا، ایران در هفته گذشته، یک دیپلماسی فعالانه را در عراق و لبنان انجام داد و موضع رسمی جمهوری اسلامی به صورت شفاف به مقامات دولت‌های عراق و لبنان ابلاغ شد.‌ در واقع ایران نشان داده است اقدامات لازم برای حفظ توانمندی این ۲ ضلع مقاومت را انجام داده و خواهد داد. از سوی دیگر هر نوع تنش در لبنان و عراق، اگرچه هزینه‌هایی برای مقاومت دارد اما تجربه نشان داده است بواسطه قدرت نظامی و نفوذ اجتماعی، هم حزب‌الله و هم حشدالشعبی توانایی برون‌رفت از این وضعیت را دارا هستند.

ذخایر اورانیوم غنی‌شده ۶۰ درصد ایران حفظ شد

در حوزه هسته‌ای نیز با تدابیر انجام شده، ذخایر اورانیوم غنی‌شده ۶۰ درصد ایران حفظ شده است و همینطور بر اساس آخرین گزارشات آژانس، ایران تاسیسات هسته‌ای جدید برای غنی‌سازی اورانیوم را نیز در آنیتا. دارد. مصوبه مجلس و ابلاغ آن توسط دولت نیز باعث شده روند بازرسی‌های آژانس از حالت عادی خارج شود و غرب باید اقدامات زیادی برای بازگشت بازرسی‌های به حالت قبل از حمله ۲۳ خرداد انجام دهد. بنابراین ایران هم ذخایر اورانیوم ۶۰ درصد خود را حفظ کرده است؛ هم از قبل تدبیر لازم برای ایجاد مراکز جدید غنی‌سازی را انجام داده است و هم به خاطر سیاسی‌کاری آژانس، فعلا امکان دسترسی‌های روتین بازرسان آژانس از تاسیسات هسته‌ای ایران، از آنها سلب شده است. مجموعه این موارد نشان می‌دهد با وجود خسارات شدید به تاسیسات هسته‌ای ایران، اما دست‌کم، ایران همچنان ظرفیت بالقوه از سرگیری غنی‌سازی اورانیوم را در اختیار دارد. این موضوع باعث می‌شود تلاش ترامپ برای تغییر معادله مذاکرات درباره برنامه هسته‌ای ایران، با چالش مواجه شود.

بنابراین ایران از یک سو آمادگی خود را برای مقابله با جنگ احتمالی ارتقاء داده است؛ هم در حال بازسازی توان اضلاع مختلف جبهه مقاومت است و هم ابزارهای بازدارندگی هسته‌ای خود را حفظ کرده است. در واقع ایران به دنبال تثبیت این پیام است که گزینه نظامی، یک راه حل نبوده و برعکس، شرایط را به ضرر آمریکا تغییر داده است. ارسال این پیام، بسیار مهم است.

بنابراین در چنین شرایطی، زمان به سود طرف آمریکایی و رژیم صهیونیستی نیست. آنها باید هرچه زودتر تصمیم نهایی خود در قبال ایران را اتخاذ کنند. یا باید سناریوی حمله نظامی مجدد و تلاش برای ایجاد آشوب داخلی در ایران را پیگیری کنند. یا اینکه مجددا میز مذاکره چیده شود و طرفین با توجه به شرایط جدید، اقدام به چانه‌زنی کنند.

حال با توجه به این صورت‌بندی، ارزیابی بیانیه جبهه اصلاحات واقع‌بینانه‌تر انجام می‌شود.

جبهه اصلاحات در این بیانیه خواستار عقب‌نشینی از غنی‌سازی اورانیوم و دسترسی به آژانس برای بازرسی از تاسیسات هسته‌ای ایران شده است؛ ضمن انتقاد از نیروهای مسلح، خواستار محدود شدن فعالیت‌های آنان شده است؛ همچنین فهرستی از مطالبات سیاسی را مطرح کرده و بازنگری نظام در سیاست‌های اصلی و کلی داخلی و خارجی را ضروری دانسته است.

این بیانیه، آیا گزینه ادامه جنگ برای به آشوب کشیدن ایران را تقویت می‌کند؟ آیا باعث تقویت ایده ترامپ برای تغییر معادله مذاکرات و توقف غنی‌سازی در ازای توقف جنگ می‌شود؟ یا باعث می‌شود طرف آمریکایی به این نتیجه برسد حمله نظامی یک راه‌حل نیست و باعث پیچیده‌تر شدن شرایط و افزایش نگرانی‌ها درباره وضعیت برنامه هسته‌ای ایران شده است و از همین رو خواستار تداوم مذاکرات بر اساس دستور کار و صورت بندی قبل از جنگ ۲۳ خرداد شود؟

تجربه جنگ تحمیلی ۱۲ روزه به وضوح نشان داد خوش‌بینی نسبت به مذاکرات هسته‌ای و اعتماد به مواضع طرف آمریکایی، نه تنها منجر به گشایش اقتصادی نمی‌شود؛ بلکه حتی زمینه‌ساز حمله نظامی و مخدوش شدن امنیت نیز خواهد شد.

بنابراین اگر جنگ تحمیلی ۱۲ روزه یک درس بزرگ برای همه کنش‌گران سیاسی در ایران داشته باشد؛ اثبات اهمیت و نقش تاثیرگذار مولفه‌های قدرت سخت، بر مذاکرات است. یعنی همان کاری که ترامپ با مهلت ۶۰ روزه و حمله نظامی به ایران در روز شصت و یکم انجام داد. ترامپ با این حمله تلاش کرده است معادله مذاکرات را تغییر داده و بدون آنکه تحریم‌های ایران را لغو کند یا اقدام مهم و موثری در این زمینه انجام دهد؛ غنی‌سازی اورانیوم در ایران را متوقف کند.

قاعدتا وقتی یک‌‌ طرف میز اینگونه فکر می‌کند؛ باید محاسبات او را دقیقا بر مبنای همان تصورات تغییر داد. یعنی باید برای او مسجل شود که قدرت سخت و حمله نظامی، نه تنها باعث تضعیف ایران و تقویت موضع او در پشت میز مذاکره نمی‌شود؛ بلکه باعث افزایش نگرانی‌های او درباره وضعیت و سرنوشت برنامه هسته‌ای ایران خواهد شد.

بیانیه جبهه اصلاحات واقعبینانه است؟

متاسفانه بیانیه جبهه اصلاحات دقیقا برخلاف این اصل مهم نوشته و منتشر شده است. در خوشبینانه‌ترین حالت، جبهه اصلاحات با این بیانیه، رسما نشان داد همانگونه که حتی برخی اصلاح‌طلبان منتقد این بیانیه نوشته و گفته‌اند؛ فاقد درک و بینش عاقلانه و واقع‌بینانه نسبت به تحولات دنیا و مناسبات و معادلات فی‌مابین ایران و آمریکا بخصوص در فقره مذاکره است و نه تنها درسی از جنگ ۱۲ روزه نگرفته؛ بلکه فاقد ادراک سالم برای فهم دقیق ماهیت و اهداف این جنگ و پیامدهای آن است.

اما درباره این بیانیه و اهداف پنهان آن، یک برآورد غیر خوش‌بینانه نیز وجود دارد که می‌گوید سران جبهه اصلاحات، شرایط پیش آمده و بخصوص واقع‌نگری افکار عمومی درباره مقوله امنیت و لوازم آن، چه در حوزه سیاست داخلی و چه در حوزه سیاست خارجی را که موجب انسجام و همبستگی ملی شده؛ مغایر اهداف و سیاست‌ها و ایده‌های خود پنداشته‌اند و خطر حذف از معادلات سیاسی داخلی را با تمام وجود احساس کرده و لذا اکنون با این قبیل بیانیه‌ها، به دنبال مخدوش کردن این نگرش عمومی هستند.

سیاست‌های آمریکا در قبال کشور ایران

جنگ ۱۲ روزه به وضوح استحکام، قوت استدلال و درستی استنتاج سیاست‌های  جمهوری اسلامی نسبت به نظام بین‌المللی حاکم و سیاست‌های آمریکا در قبال کشورها بخصوص ایران را اثبات کرد. کما اینکه فارین‌پالیسی نیز اخیرا در گزارشی، با اشاره به همین موضوع تصریح کرد که نسل‌های جوان ایرانی پس از جنگ ۱۲ روزه نه تنها به درستی سیاست‌های جمهوری اسلامی و شخص آیت‌الله خامنه‌ای، در قبال مسائل بین‌المللی و منطقه‌ای، بویژه نسبت به جبهه مقاومت پی برده‌اند؛ بلکه اکنون با توجه به شناخت واقع‌بینانه‌ای که از مقوله بازدارندگی پیدا کرده‌اند؛ خواستار تقویت این سیاست‌ها بخصوص در قبال جبهه مقاومت شده‌اند. در چنین شرایطی، بدیهی است جریانی که طی ۳ دهه گذشته، با نقد سیاست‌های جمهوری اسلامی، همواره خواستار پذیرش قواعد و سازوکارهای نظم آمریکایی بوده و حتی در نقد سیاست‌های منطقه‌ای جمهوری اسلامی، شعارهایی مانند «نه غزه، نه لبنان» یا «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن» را تولید کرده، به شدت از خودآگاهی و واقع‌گرایی توده‌های عظیم جامعه بخصوص نسل‌های جوان، احساس نگرانی کند.

به عبارتی، در حالیکه انتظار می رفت؛ بانیان افتضاح مکانیسم ماشه یا منادیان سیاست هضم در نظم آمریکایی و جامعه جهانی، از تجربه جنگ ۱۲ روزه عبرت گرفته؛ در پیشگاه ملت عذرخواهی کرده و نسبت به اصلاح پارادایم‌های فکری خود بکوشند؛ اما اکنون آنها خود را به خواب زده و در نقش مدعی ظاهر شده و با طلبکاری از نظام، خواستار تغییر رویه و سیاست‌های نظام شده‌اند. آن هم سیاست‌هایی که جنگ‌‌ ۱۲ روزه بوضوح درستی و عقلانیت آنها را در انظار و اذعان عمومی ایرانیان آشکار کرده است.

دیدگاهتان را بنویسید