نقدی بر آشتی ملی جبهه اصلاحات

بیانیه اخیر جبهه اصلاحات با عنوان «آشتی ملی»، به‌جای ارائه راهکاری برای اصلاحات ساختاری، به‌زعم منتقدان، نقشه‌ای برای تسلیم در برابر غرب و خلع سلاح ایران ترسیم کرده است. از پیشنهاد تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی تا دعوت به مذاکره با آمریکا در اوج تهدیدات نظامی، این سند نه‌تنها با واقعیت‌های ژئوپلیتیکی ایران همخوانی ندارد، بلکه به گفته محمدرضا جلائی‌پور، فعال اصلاح‌طلب، فاقد تحلیل روزآمد، ساده‌انگارانه و ملتمسانه است. در شرایطی که امنیت ملی در معرض خطر است، این بیانیه بیش از آنکه مصالح مردم را نمایندگی کند، به فهرستی از آرزوهای دشمنان ایران شباهت دارد.

به گزارش سرمایه فردا، بیانیه جبهه اصلاحات، که اخیرا با عنوان فریبنده «آشتی ملی»، منتشر شد، به رغم ادعای ارائه نقشه راهی برای اصلاحات ساختاری در ایران، در حقیقت چیزی جز یک تسلیم‌نامه نیست. بیانیه‌ای که نه تنها راهگشا نیست، بلکه با لجاجت و کینه‌توزی بیمارگونه نسبت به حاکمیت، مستقیما امنیت ملی ایران را هدف قرار داده است.

منتقدین به ‌درستی این سند را «ترجمه اظهارات نتانیاهو» و «سند تسلیم» خوانده‌اند، چرا که پیشنهادهای آن عملا ایران را خلع سلاح کرده و به دشمنان سیگنال ضعف می‌فرستد.

اما آنچه این فاجعه را رسواتر می‌کند، صدای اعتراض اصلاح‌طلبان خودی، مانند محمدرضا جلائی‌پور، است که این بیانیه را «ساده‌انگارانه»، «عقب‌مانده» و «ملتمسانه» خوانده و نشان داده که آشی که جبهه اصلاحات پخته، آنقدر شور است که حتی همفکرانش را به ستوه آورده.

تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی اورانیوم

جبهه اصلاحات با این بیانیه نشان داد که تا چه حد، خود را در باتلاق خیال‌پردازی‌ غرق کرده و در دنیایی موازی زندگی می‌کند. پیشنهاد تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی اورانیوم – که مشخصا یکی از ستون‌های بازدارندگی ایران در برابر تهدیدات هسته‌ای و نظامی است و به همین دلیل هم به مسئله غربی‌ها تبدیل شده، آن هم در شرایطی که کم‌تر از دو ماه از حملات تجاوزکارانه اسرائیل و امریکا به خاک کشورمان می‌گذرد، چیزی جز خودکشی استراتژیک نیست. این پیشنهاد، که ظاهراً برای رفع تحریم‌ها مطرح شده، چنان احمقانه است که گویی نویسندگانش فراموش کرده‌اند چگونه مذاکرات برجام با خروج یک‌جانبه ترامپ بلاموضوع شد و پیش‌تر از آن تعلیق غنی‌سازی در دهه ۸۰ هم به تشدید تحریم‌ها منجر شد، نه رفع آنها. حالا که ایران در جنگ ۱۲ روزه اخیر اقتدار دفاعی‌اش را به رخ کشیده و سیاست ابهام هسته‌ای باید مورد توجه قرار گیرد، این دعوت به خلع سلاح، نه تنها سیگنال ضعف به دشمنان می‌فرستد، بلکه درها را برای حملات نظامی بعدی باز می‌کند.

از سویی دیگر، دعوت به مذاکره مستقیم و عادی‌سازی روابط با امریکا، آن هم در شرایطی که رژیم صهیونیستی با چراغ سبز و حمایت کامل ترامپ و البته زمانی که مذاکرات تهران-واشنگتن در جریان بود به ایران حمله کرد و بیش از هزار نفر از هم‌وطنانمان را به شهادت رساند، اگر نگوییم خیانت، اوج حماقت است. جبهه اصلاحات عملا ایران را متهم به تخاصم می‌کند و با کینه‌توزی بیمارگونه‌اش، همه تقصیرها را به پای جمهوری اسلامی می‌نویسد و تلویحا دشمنان را تبرئه می‌کند. گویی این ایران بود که با حمله به اسرائیل و امریکا، فرماندهان عالیرتبه نظامی، تاسیسات هسته‌ای، دانشمندان و مردم غیرنظامی را هدف قرار داد.

پیشنهادات جبهه اصلاحات که بیشتر به فهرستی از آرزوهای اسرائیل و ایالات متحده درباره ایران شبیه است، نشان‌دهنده لجاجت کوری است که به دنبال تسویه‌ حساب با نظام است. این بیانیه، که انگار در خلأ نوشته شده، هیچ توجهی به واقعیت‌های امروز ایران – از فشارهای اقتصادی تا تهدیدات نظامی – ندارد.

به نام مصالح ملی

این بیانیه، که به نام مصالح ملی نوشته شده، در واقع بزرگ‌ترین خیانت به منافع مردم ایران است. پیشنهاد تعلیق داوطلبانه غنی‌سازی، خواسته اصلی امریکا و اروپا از ایران است. دلیل آن مشخص است: خلع هسته‌ای ایران برای انجام راحت‌تر حملات بعدی.

این رویکرد، چنان ساده‌لوحانه است که انگار نویسندگانش درکی از اقتضائات امنیت ملی ندارند. پیش‌تر از آنکه جبهه اصلاحات بخواهد نسخه مذاکره با امریکا را برای ایران بپیچد، دولت چهاردهم به سراغ این ایده تکراری رفت و در جریان همین مذاکرات، ایران مورد حمله رژیم صهیونیستی قرار گرفت. جدای از این، سرنوشت برجام، آینه تمام نمایی از میزان تعهد امریکا و غربی‌ها نسبت به تعهداتشان است. با توجه به چنین سوابقی، جبهه اصلاحات با چه تضمینی توصیه می‌کند که ایران بار دیگر پای میز مذاکره با امریکا بنشیند؟

آش فاسدی که جبهه اصلاحات با این بیانیه برای ایران پخته، آنقدر شور و غیرقابل تحمل است که صدای برخی از اصلاح‌طلبان را هم در آورده است. یکی از برجسته‌ترین نقدها، از سوی محمدرضا جلائی‌پور، فعال سیاسی اصلاح‌طلب مطرح شده است. جلائی‌پور در نقدی مفصل، بیانیه را فاقد واقع‌بینی، عقب‌مانده از تحولات جهانی و منطقه‌ای، و مبتنی بر تحلیل‌های دهه‌های گذشته توصیف می‌کند.

جلائی‌پور، با طرح بیش از ده پرسش از جبهه اصلاحات، عمق فاجعه را آشکار کرده است. او در ابتدا این سوال را مطرح می‌کند که «این بیانیه اگر قبل از دفاع میهنی ۱۲ روزه و قبل از نسل‌کشی غزه و حتی قبل از بهار به‌ خزان‌کشیده عربی نوشته می‌شد دقیقا چه فرق مهمی می‌کرد؟ آیا این اتفاقات بزرگ نباید تاثیری در بخشی از محتوا و رویکرد متن نیروی سیاسی ملی بگذارد؟»

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب ادامه می‌دهد: «آیا بازگشت به تنظیماتِ کارخانه‌ایِ قبل از جنگ فقط برای حکمرانان خطا است و برای نیروهای سیاسی مطلوب است؟» جلائی‌پور این را نشانه عدم به‌روزرسانی تحلیلی جبهه اصلاحات می‌داند.

خوش‌بینی به نظم قدیمی جهانی

«خوش‌بینی به نظم قدیمی جهانی»، موضوع دیگری است که محمدرضا جلائی‌پور در نقد به بیانیه جبهه اصلاحات پیش می‌کشد. او این سوال را مطرح می‌کند که «چرا متن گویی در دهه نود میلادی و غلبه خوش‌بینی/خوش‌خیالی به نظم تک‌قطبیِ لیبرالِ جهانی نوشته شده است و هیچ ردی از تغییرات صحنه جهانی و افزایش قدرت چین و ضرورت بیشترِ پیمان‌ها و ائتلاف‌سازی‌های جدید منطقه‌ای در آن دیده نمی‌شود؟» با طرح این سوال، جلائی‌پور می‌نویسد: «آیا نیروی سیاسی نباید متناسب با درس‌آموخته‌های منطقه و جهان چارچوب‌های تحلیلی و‌ فرض‌های نظری و زبان و رفتارش را روزآمد کند؟»

جلائی‌پور در ادامه نقد خود، تاکید می‌کند که بیانیه جبهه اصلاحات با واقعیت‌های ایران ۱۴۰۴ همخوانی ندارد. برای تشریح این گزاره، او به مقایسه با سناریوهای تاریخی می‌پردازد و می‌نویسد: «مثلا اگر این بیانیه نه برای ایرانِ ۱۴۰۴ در این منطقه بعد از درس‌آموخته‌های توسعه‌های توافق‌محور جهان و شکست‌های گذارهای منطقه و شکست‌های اجماع واشنگتنی، بلکه قرار بود مثلا چند دهه قبل برای کره جنوبیِ وابسته آمریکا در برابر کره شمالیِ وابسته شوروی نوشته شود، چه تفاوت رویکردی می‌داشت؟»

این فعال سیاسی اصلاح‌طلب در ادامه، بر عدم درس گیری جبهه اصلاحات از حوادث و اتفاقات گذشته صحه می‌گذارد. جایی که از جبهه اصلاحات می‌پرسد: «مثلا اگر ترامپ رئیس جمهور آمریکا نبود و همین چند هفته پیش وسط مذاکرات با جنگده بی‌دو ایران را بمباران نکرده بود یا نسل‌کشی نشده بود، متن این بیانیه چه تفاوتی می‌داشت؟»

دوگانه جنگ و تسلیم

موضوع بعدی که جلائی‌پور برای اثبات رفتار دگم و غیرمنطقی اصلاح‌طلبان پیش می‌کشد، محصور شدن آنها در دوگانه جنگ و تسلیم است. او از اصلاح‌طلبان سوال می‌کند که «آیا ایران فقط بین دو گزینه تسلیم و جنگ مخیر است؟ آیا گزینه سومی که می‌تواند طراحی و خلق شود، نباید در متن توضیح داده شود؟» سوال بعدی او از امضاء کنندگان بیانیه مهم‌تر است: «فرض کنیم ایران حتی به سبک جولانی یک‌سره تسلیم شود، آیا همانطور که نتانیاهو به قوای دفاعی سوریه، آن‌هم حین مذاکرات جولانی با نتانیاهو و علی‌رغم حمایت ترامپ از او، حمله کرد، به بهانه دیگری به ایران حمله نظامی یا اقتصادی نخواهد شد؟»

«چرا بعد از حمله دو قدرت اتمی به ایران، در متن بیانیه تاکیدی بر ضرورت تقویت قوای نظامی و دفاعی ایران نمی‌شود؟» این سوال دیگری است که جلائی‌پور از اصلاح‌طلبان می‌پرسد. البته او پاسخ سوالش را در سوال بعدی می‌دهد: «آیا تصویر نویسندگان از اقتضائات امنیت ملی ایران در این منطقه و جهان زیاده ساده‌انگارانه و عقب‌مانده از زمان نیست؟»

تمرکز طبقاتی و نادیده گرفته شدن قشر محروم جامعه، نقد دیگر فعال سیاسی اصلاح‌طلب به جبهه اصلاحات است. جلائی‌پور این سوال را مطرح می‌کند که «چرا یازده پیشنهاد متن شامل لوازم افزایش تاب‌آوری اقتصادی محروم‌ترین شهروندان ایران – مهم‌ترین قربانیان جنگ – نمی‌شود و صرفا رضایت طبقه ‌متوسط و فرادستان اقتصادی را هدف می‌گیرد؟»

او در ادامه و با اشاره به اتهام مخاصمه‌جویی به ایران از سوی جبهه اصلاحات، این سوال ساده را مطرح می‌کند که «آیا تنش‌زا و مخاصمه‌جو ایران است که در حال مذاکره با آمریکا بود یا نتانیاهو و ترامپ که به ایران حمله تجاوزکارانه کردند؟« جلائی‌پور ادامه می‌دهد: «به فرض پذیرشِ مخاصمه‌جویی ایران، آیا ترک تخاصم و ترک زبانِ سیاستِ ستیز و تقویت توافق‌گرایی فقط در برابر ترامپ مطلوب است و در سیاست داخلی عبور از قطبی‌سازی و زبانِ ستیز و تقویت توافق‌گرایی و توافق‌سازیِ حل مساله‌ای مطلوب نیست؟»

پیشنهادات ساده انگارانه و غیرواقعی جبهه اصلاحات

محمدرضا جلائی‌پور در نهایت، پیشنهادات ساده انگارانه و غیرواقعی جبهه اصلاحات را به فهرست آرزوهایی توصیف می‌کند که فراتر از آرزو هم نخواهد رفت.

برای فهم عمق انتقاد جلائی‌پور، باید به ریشه‌های گروه «روزنه‌گشاها» بازگشت، که خود نمادی از نارضایتی اصلاح‌طلبان از رویکردهای لجاجت‌آمیز و کینه‌توزی‌های جبهه است. حمیدرضا جلائی‌پور (پدر) و محمدرضا جلائی‌پور (پسر) نیز از اعضای این گروه بودند که در بهمن ۱۴۰۲ با انتشار بیانیه‌ای توسط ۱۱۰ فعال مدنی، سیاسی، روشنفکری و رسانه‌ای و با هدف «روزنه‌گشایی» برای توسعه و مردم‌سالاری در شرایطی که جبهه اصلاحات به انفعال و تحریم انتخابات روی آورده بود، اعلام موجودیت کرد. روزنه‌گشاها، جبهه اصلاحات را متهم به سیاسی‌کاری و دور شدن از اصول واقعی اصلاح‌طلبی کردند. انتقادهایی که دقیقا در نقد اخیر محمدرضا جلائی‌پور به بیانیه تکرار شده‌اند.

بیانیه جبهه اصلاحات، پیش و بیش از آنکه راه‌حلی برای بهبود اوضاع باشد، نقشه راهی برای چگونگی تسلیم در برابر امریکا و غرب است. نقد صریح محمدرضا جلائی‌پور هم نشان می‌دهد که حتی در اردوگاه اصلاح‌طلبان، این بیانیه به عنوان سندی دور از واقعیت، برآمده از کینه‌توزی و لجاجت و در نهایت خطرناک برای امنیت و منافع ملی ایران دیده می‌شود.

google is broken

دیدگاهتان را بنویسید