فیلمی در میانه سینما و سیاست

فیلمی در میانه سینما و سیاست

جعفر پناهی با تازه‌ترین اثر خود، بیش از آنکه در امتداد سنت سینمای اجتماعی ایران حرکت کند، به بازتاب مستقیم منازعات سیاسی و اجتماعی سال‌های اخیر بدل شده است؛ فیلمی که فرامتن آن سنگین‌تر از خود اثر است و همین امر آن را به یکی از بحث‌برانگیزترین نمونه‌های سینمای ایران در عرصه جهانی تبدیل کرده است.

به گزارش سرمایه فردا، نسخه آنلاین فیلم «یک تصادف ساده» جعفر پناهی، برنده نخل طلای کن ۲۰۲۵، اکنون در دسترس مخاطبان ایرانی قرار گرفته است؛ فیلمی که پیش از تماشا، قضاوت‌های سیاسی و اجتماعی سنگینی بر آن سایه انداخته و بیش از آنکه تنها یک اثر سینمایی باشد، به پکیجی از فرامتن‌های پیچیده و مناقشه‌برانگیز بدل شده است.

به‌رغم ایرانی بودن داستان، بازیگران، محیط روایت و کارگردان، به‌عنوان نماینده فرانسه به اسکار معرفی گردید، اخیراً نسخه آنلاینش در اختیار مخاطبان داخل ایران قرار گرفته است. این فیلم از همان زمان حضور در کن، به دلیل واکنش‌های سیاست‌زده متولیان جشنواره و سیاستمداران فرانسوی، رفتارهای شخصی پناهی و مجموعه‌ای از مسائل دیگر، موجی از بدبینی و نقد را در ایران برانگیخت. این فرامتن بزرگ، خواه‌ناخواه به بخشی جدایی‌ناپذیر از واقعیت فیلم بدل شد و نمی‌توان آن را نادیده گرفت. از روز اختتامیه کن تا امروز که مخاطبان ایرانی امکان تماشای فیلم را یافته‌اند، رخدادهای بسیاری اتفاق افتاده که مواضع نسبت به این فیلم و کارگردانش را روشن‌تر و قاطع‌تر کرده است. مهم‌ترین نکته آن بود که در بحبوحه جنگ، حامیان خارجی فیلم پناهی در صف حامیان متجاوزان به ایران قرار گرفتند و خود او نیز حاضر نشد موضعی در حمایت از کشورش اتخاذ کند. در چنین شرایطی، فیلمی که پیش از تماشا قضاوتی عینی درباره‌اش شکل گرفته بود، اکنون با پرسش‌های جدی مواجه است: چرا فیلمسازی که می‌توانست منتقد شرایط باشد اما همچنان در چارچوب میهن‌دوستی باقی بماند، موفقیت فردی را بر منافع جمعی ترجیح داد و آن را به‌عنوان ژست مبارزه برای آزادی عرضه کرد؟ آیا چنین رویکردی به سود هنر ایرانی است؟ آیا به نفع نقد دلسوزانه، چه درست و چه نادرست، خواهد بود؟

صحنه روشن‌تر از آن است که نیاز به توضیح اضافه داشته باشد. جعفر پناهی، فیلمساز جوان و نسبتاً موفق دهه هفتاد و هشتاد که بهترین آثارش را با تلویزیون ساخته بود، پس از سال ۱۳۸۸ و حوادثی که برایش پیش آمد، مسیر دیگری را در فیلمسازی و فعالیت‌های خارج از سینما در پیش گرفت. حاصل این مسیر در سال‌های اخیر، به پکیجی به نام «یک تصادف ساده» ختم شد. واژه «پکیج» از آن رو به کار می‌رود که برخلاف فیلم‌های متداول جشنواره‌ای که فرامتن‌شان محدود به مناسبات بازاریابی و تبلیغاتی است، «یک تصادف ساده» فرامتنی بسیار فربه‌تر از خود فیلم دارد؛ فرامتنی که بر برداشت‌ها و قضاوت‌ها سایه انداخته و اثر را به موضوعی فراتر از سینما بدل کرده است.

پیش از نیمه دوم دهه نود، فیلم‌های ایرانی مورد توجه محافل بین‌المللی، چه در محتوای خود و چه در موضع‌گیری فیلمسازان، کمتر به مسائل فراتر از سینما گره می‌خوردند. عباس کیارستمی و اصغر فرهادی جایزه می‌گرفتند و تشکر می‌کردند؛ عده‌ای خوشحال می‌شدند، عده‌ای بدبین، اما محور اصلی بحث‌ها همچنان کیفیت خود فیلم‌ها بود. حتی اگر سیاستمداران نیز واکنشی نشان می‌دادند، در حد تبریک به یک موفقیت سینمایی باقی می‌ماند. امروز اما با «یک تصادف ساده»، ماجرا متفاوت است؛ فیلمی که بیش از آنکه در قاب سینما دیده شود، در قاب سیاست و فرامتن‌های سنگین قرار گرفته و همین امر آن را به یکی از بحث‌برانگیزترین آثار سال‌های اخیر بدل کرده است.

 

سینمای ایران زیر سایه سیاست

در سال‌های اخیر، جوایز بین‌المللی سینمای ایران بیش از آنکه بر پایه کیفیت هنری آثار باشند، تحت تأثیر فضای سیاسی و جریان‌های برانداز قرار گرفته‌اند؛ روندی که از تجربه تلخ «قهرمان» اصغر فرهادی آغاز شد و اکنون با «یک تصادف ساده» جعفر پناهی به نقطه اوج خود رسیده است.

مدتی است که در فضای سینمای ایران، بحث درباره هنر کارگردانی، قوت بازیگری یا فن درام‌نویسی در آثار برنده جوایز جهانی کمرنگ شده است. منتقدان سینما کم‌صدا‌ترین گروه در این میان‌اند و هیاهوی چهره‌های سیاسی، رسانه‌ها و جریان‌های پروپاگانداساز جای آن را گرفته‌اند. تجربه عبرت‌آموز حواشی فیلم «قهرمان» اصغر فرهادی نمونه‌ای روشن از این وضعیت بود؛ فیلمسازی که با وجود موفقیت‌های سینمایی و دریافت اسکار، زیر فشار سیاست و اتهامات محافل خارج از ایران قرار گرفت. او متهم شد که چرا تنها فیلم می‌سازد و حاضر نیست نقش بلندگوی پروژه‌های سیاسی را ایفا کند.

در همان دوران، جریان‌های برانداز دوقطبی فرهادی–رسول‌اف را برساختند و در تحولات سال ۱۴۰۱ تا حدی به آرزوی خود نزدیک شدند. در سالی که یک جایزه مهم موسیقی و جایزه صلح نوبل به چهره‌هایی مرتبط با ناآرامی‌های ایران رسید، محمد رسول‌اف نیز با فیلم «دانه انجیر معابد» ــ اثری به شدت شعارزده و عقده‌گشایانه ــ توانست تا سطح نامزدی اسکار بالا رود. این در حالی بود که «قهرمان» فرهادی، با وجود بضاعت‌های سینمایی، شهرت جهانی و موفقیت نسبی در جوایز دیگر، نتوانست به این مرحله برسد.

اکنون به نظر می‌رسد پازل این جریان با «یک تصادف ساده» جعفر پناهی تکمیل می‌شود. فیلمی که علی‌رغم حضور رقبای قدرتمند، توانست نخل طلای کن را به دست آورد و در ماه‌های آینده نیز شانس بالایی برای رقابت در فصل جوایز آمریکا و اسکار دارد. اما بررسی حواشی این فیلم و سازنده‌اش نشان می‌دهد که سایه سیاست بر آن سنگین‌تر از خود اثر است. تقریباً تمامی طیف‌های برانداز، از رضا پهلوی و نرگس محمدی گرفته تا احزاب خارج از ایران، در تبریک‌های خود به پناهی، او را بابت اقداماتش علیه نظام حکمرانی ستوده‌اند. حتی وزیر خارجه فرانسه در واکنش به دریافت نخل طلا، جملاتی سیاسی درباره آرزوی تغییر رژیم در ایران بیان کرد؛ سخنانی که هیچ ارتباطی با موفقیت سینمایی یک فیلم ندارند.

در جریان دفاع مقدس ۱۲ روزه نیز، جعفر پناهی همراه با نرگس محمدی، شیرین عبادی و محمد رسول‌اف بیانیه‌ای صادر کردند که بدون محکوم کردن تجاوز رژیم صهیونیستی به ایران، خواستار توقف غنی‌سازی اورانیوم و کناره‌گیری هیئت حاکمه شدند. این بیانیه به قدری آزاردهنده بود که حتی برخی از حامیان این گروه نیز واکنش منفی نشان دادند و آن را بیشتر شبیه به حمایت خجالتی از نتانیاهو دانستند تا دغدغه‌ای واقعی برای صلح.

در مجموع، آنچه امروز در سینمای ایران دیده می‌شود، بیش از آنکه روایت موفقیت‌های هنری باشد، بازتابی از جدال‌های سیاسی و بهره‌برداری جریان‌های خارجی است؛ روندی که سینما را از مسیر طبیعی خود دور کرده و آن را به میدان کشمکش‌های سیاسی بدل ساخته است.

 

سینمای انتقادی تا بازنمایی گفتمان 

فیلم تازه جعفر پناهی با عنوان «یک تصادف ساده» بیش از آنکه در امتداد سنت سینمای اجتماعی ایران باشد، به بازتاب مستقیم گفتمان سیاسی براندازان بدل شده است؛ اثری که فرامتن آن، از تجربه‌های سینمایی پیشین فاصله گرفته و به صحنه‌ای برای بازنمایی منازعات سیاسی و افراطی در سال‌های اخیر تبدیل شده است.

با چنین صحنه‌ای، بهتر می‌توان به خود فیلم ورود کرد و نگاه تحلیلی بدان انداخت. سینمای انتقادی ایران پس از انقلاب اسلامی، حتی در تندترین روایت‌های جریان روشنفکری، همواره نوعی دغدغه اجتماعی را نمایندگی می‌کرد. در آثار کارگردانانی چون رخشان بنی‌اعتماد و کیانوش عیاری، روایت برگ‌هایی از زندگی بخش‌هایی از جامعه ایران دیده می‌شد؛ روایت‌هایی که اغلب با حمایت نهادهای رسمی امکان تولید می‌یافتند. پارادایم سینمای مستقل ایران در آن دوران، نشان دادن تلخی‌های زیستن بود و بحث اصلی میان مخاطبان این بود که آیا چنین رویکردی از سر دغدغه و شرافت است یا صرفاً سیاه‌نمایی برای حضور در جشنواره‌های خارجی و کسب تحسین ژورنالیستی.

در کنار این جریان، نوعی سینمای پروپاگاندایی ضدایرانی نیز بیرون از مرزها شکل گرفته بود که توسط عوامل غیرایرانی یا ایرانیان مخالف نظام ساخته می‌شد. این تولیدات غالباً ارزش سینمایی چندانی نداشتند و توجه جدی برنمی‌انگیختند. اما از نیمه دوم دهه نود، پارادایم سینمای انتقادی داخل کشور تغییر کرد. جریان فیلمسازی زیرزمینی به‌تدریج شکل گرفت و هرچه گذشت، شباهت بیشتری به همان مدل فیلم‌های خارج‌نشین پیدا کرد. امروز دیگر میان آثاری چون «عنکبوت مقدس» و «دانه انجیر معابد» از حیث جهت‌گیری فکری و سیاسی تفاوتی دیده نمی‌شود. «یک تصادف ساده» تازه‌ترین محصول همین جریان است؛ فیلمی که مستقیماً به سراغ سوژه‌ای پربسامد در میان براندازان می‌رود و سیاسی بودن آن نه تنها پنهان نیست، بلکه آشکارا مورد تأکید سازندگان و حامیانشان قرار دارد.

سوژه اصلی «یک تصادف ساده» این است که اگر روزی جریان برانداز به قدرت برسد، باید با نیروهای نظامی و امنیتی فعلی چه کند. پناهی در فیلم خود نمایندگانی از چند طرز فکر مخالف نظام را درون یک ون گرد هم می‌آورد تا در موقعیتی محوری به این پرسش پاسخ دهند. این پرسش ریشه در دعواهای سیاسی سال‌های اخیر دارد. به‌عنوان نمونه، پس از شهادت سردار قاسم سلیمانی، در میان مخالفان بحث می‌شد که واکنش درست چیست. افراطی‌ها به سمت اهانت و شادی رفتند و حتی هر فردی که علی‌رغم انتقاد از اوضاع کشور، نسبت به ترور سردار احساس ناراحتی یا محکومیت نشان می‌داد، با فشار و شانتاژ مجازی مواجه می‌شد. در آن زمان، مفهوم «سندروم استکهلم» به‌عنوان برچسبی برای هرگونه همدلی با نیروهای نظامی یا سیاسی مطرح شد؛ گویی هر احساس انسانی به منزله نقص شناختی تلقی می‌شد.

این جهت‌گیری افراطی به مرور به نقاط ترسناک‌تری رسید. از زمانی که قبح شادی بر ترور یک فرمانده نظامی شکست، قبح‌های دیگر نیز فرو ریخت. مخالفان افراطی با برچسب «وسط‌باز» یا کمپین‌هایی چون «ایجاد شرمساری»، شهروندانی را که مانند آنان نمی‌اندیشیدند، هدف قرار دادند و عملاً منکوب کردن هر غیر برانداز در فضای مجازی، به‌ویژه توییتر، در دستور کار قرار گرفت. این روند در ماجرای انفجار تروریستی کرمان در سالگرد شهادت سردار سلیمانی به اوج رسید؛ جایی که برخی از این جریان‌ها از شهادت شهروندان بی‌گناه ابراز خوشحالی کردند.

در مرحله بعد، جنایات رژیم صهیونیستی در غزه را با ادبیات تحقیرآمیز «پودرسازی غزه» توصیف کردند و حتی در خارج از کشور، با پرچم‌های شیر و خورشید در کنار پرچم اسرائیل، به تظاهرات ضدصهیونیستی حمله بردند. آش آن‌قدر شور شد که در جنگ ۱۲ روزه نیز، از تمام شهروندان ایرانی انسانیت‌زدایی کردند و همچون ابزار تبلیغاتی نتانیاهو، کودکان و زنان بی‌گناه شهید شده در حملات اسرائیل را وابسته به جمهوری اسلامی معرفی کردند و مدعی شدند که حقشان همین بوده است.

در چنین بستری، «یک تصادف ساده» نه صرفاً یک فیلم سینمایی، بلکه بازنمایی مستقیم این گفتمان افراطی است؛ گفتمانی که از نقد اجتماعی فاصله گرفته و به میدان سیاست و براندازی پیوسته است. این فیلم بیش از آنکه ادامه سنت سینمای اجتماعی ایران باشد، به صحنه‌ای برای بازتاب منازعات سیاسی و افراطی بدل شده است.

 

بازنمایی خشم و بهره‌برداری سیاسی جشنواره‌ها

فیلم تازه جعفر پناهی با عنوان «یک تصادف ساده» نه تنها محصول یک جریان سینمایی، بلکه برآمده از فضای سیاسی و اجتماعی سال‌های اخیر است؛ اثری که در ظاهر می‌خواهد طرح مسئله کند، اما در عمل بخشی از نزاع سیاسی می‌شود و با برچسب «زندانی سیاسی» در جشنواره‌های غربی به جایگاه ویژه‌ای دست می‌یابد.

آنچه روزگاری در قالب نظریه‌های هانا آرنت و مفهوم «ابتذال شر» به‌عنوان هشدار مطرح می‌شد، امروز در رفتار جریان‌های مخالف نظام به عینیت رسیده است؛ همان‌ها که خونخوارترین ماشین جنگی جهان را بزک کرده و حمایت هیستریک از آن را روا دانستند. در ناآرامی‌های ۱۴۰۱ نیز بحث‌های فراوانی در اردوگاه «زن، زندگی، آزادی» درباره حدود خشونت و دفاع مشروع شکل گرفت. پدیده‌هایی چون عمامه‌پرانی، فحاشی‌های جنسی، رخدادهای تلخ شهرک اکباتان و بهشت سکینه کرج نشان داد که این جریان‌ها دیگر در پارادایم حقوق بشر و دادخواهی سال‌های قبل قرار ندارند. حتی برخورد سنگین رسانه‌ای و مجازی علیه کسانی که اندک نقدی به مواضع حامد اسماعیلیون داشتند، تا جایی پیش رفت که او ــ با وجود آنکه روزگاری از سوی همین طیف «شرف اهل قلم» خوانده می‌شد ــ ناچار شد مدتی از فعالیت رسانه‌ای در سیاست داخلی کناره‌گیری کند.

فیلم «یک تصادف ساده» دقیقاً از دل چنین کانسپتی بیرون آمده است. جعفر پناهی، به دلیل ارتباط با برخی طیف‌های میانه‌روتر مخالفان، موضعی مداراجویانه‌تر دارد. او در این فیلم تلاش می‌کند شدت خشم و نفرت براندازان را نشان دهد و در پایان یادآور شود که انتقام و کینه‌جویی راه‌حل نیست. با این حال، فیلم هرگز بی‌طرف نیست و خود را بخشی از صحنه نزاع می‌داند.

در مقایسه با «دانه انجیر معابد» محمد رسول‌اف، «یک تصادف ساده» زردی و شعارزدگی کمتری دارد. رسول‌اف در فیلم خود حتی تصاویر آرشیوی ناآرامی‌های ۱۴۰۱ را بی‌منطق وارد روایت کرد، گویی رسالتش تنها انتقال پیام «زن، زندگی، آزادی» به محافل غربی بود. پایان‌بندی آن فیلم نیز با نمادگرایی تخدیرکننده و بی‌منطق، پیروزی جریان برانداز را القا می‌کرد و تجربه‌ای عصبی‌کننده برای مخاطب رقم می‌زد. پناهی اما در «یک تصادف ساده» پرستیژ سینمایی بیشتری نشان می‌دهد؛ چند ایده گروتسک در راستای سبک همیشگی‌اش گنجانده و اثر را از تهی بودن هنری دور کرده است.

با این حال، روشن است که چه فیلمسازان اپوزیسیون و چه جشنواره‌ها و جوایز خارجی، دیگر ملاحظات سیاسی ضد جمهوری اسلامی را در زرورق نمی‌پیچانند. آن‌ها آشکارا بیشترین توجه را به فیلمی نشان می‌دهند که در سال پربار سینمایی ۲۰۲۵، در میان آثار بزرگان چون پل توماس اندرسون، پارک چان ووک، یواخیم تریه، وس اندرسون، جیم جارموش و ریچارد لینکلیتر، حرف چندانی برای گفتن ندارد. فیگور «فیلمساز مظلوم» و لیبل «زندانی سیاسی» بر جعفر پناهی چسبانده می‌شود و همین کافی است تا او ره صد ساله را یک‌شبه طی کند.

 

دیدگاهتان را بنویسید