نقدی بر فیلم زن و بچه

نقدی بر فیلم زن و بچه

«زن و بچه»، جدیدترین فیلم سعید روستایی، نه اعتراض است و نه روایت؛ بلکه آشفته‌نگاری ذهن فیلم‌سازی است که در پی ساخت اثری اجتماعی، به تکرار بحران‌های بی‌ریشه و تقلیدهای بی‌رمق پناه برده است. فیلمی که با دوری از ساختار و بی‌اعتنایی به اصول روایت، به‌جای معنا، تنها فریادهایی کودکانه و ناامیدانه در قاب می‌نشاند

فیلم زن و بچه جدیدترین اثر سعید روستایی، روز چهارشنبه یکم مردادماه ۱۴۰۴ به نمایش درآمد؛ فیلمی که در میان جدول امتیازدهی منتقدان جشنواره کن، در پایین‌ترین ردیف‌ها نشست. نه به‌خاطر اینکه بلندپروازی نداشت، بلکه چون بلندپروازی‌اش از ابتدا به بن‌بست خورده بود. فیلمی که خواست خشم باشد، اما قهر شد؛ خواست نقد کند، اما مویه شد؛ خواست معنا بتراشد، اما در سطح ماند.

«زن و بچه» از همان پلان‌های آغازین، تکلیف خود را با مخاطب روشن می‌کند: قرار نیست قصه‌ای تعریف شود. قرار نیست شخصیت‌پردازی اتفاق بیفتد. قرار نیست جهان فیلم به فهمی از عدالت، مسئولیت، خانواده یا قانون برسد. این فیلم، بیشتر از آنکه سینما باشد، سندی‌ است از سردرگمی ذهن فیلمسازی که می‌خواهد به جهان اعتراض کند، اما از ساختن ساختاری استاندارد در قاب عاجز است.

سعید روستایی در این فیلم، همان راهی را می‌رود که پیش‌تر در «برادران لیلا» آغاز کرده بود: دوری از هرگونه انسجام روایی و پناه بردن به حجم انبوهی از بحران‌های مکرر. اما بحران، وقتی از دل شخصیت و پیرنگ نجوشد، وقتی بافتی برای رشد نداشته باشد، صرفا بدل می‌شود به آشفتگی و تکرار. «زن و بچه» در سطحی‌ترین حالت ممکن، از دل اجتماع گریخته و به سمت غرولندهای کودکانه‌ای خزیده که نه چشم‌اندازی دارند و نه بنیانی.

ساختار فیلم، نه درام است و نه ملودرام؛ نه روایت دارد و نه تعلیق. از ابتدا با تکانه‌هایی عصبی آغاز می‌شود، به حوادثی اغراق‌شده پناه می‌برد و هر بار که می‌خواهد لحنش را تغییر دهد در تناقضی جدید فرو می‌رود. فیلم‌ساز، از یک‌سو خیال می‌کند لحنی رئالیستی دارد و از سوی دیگر، پیوسته از قواعد همان واقع‌گرایی سر باز می‌زند. نتیجه اما چیزی‌ است میان‌مایه؛ نه جذابیت سینمای اجتماعی را دارد و نه شور درونی ملودرام را. چرخش‌های روایی در فیلم، نه برآمده از نیاز شخصیت‌ها، که زاییده‌ بی‌صبری فیلم‌ساز هستند. به‌جای صبر در پرداخت، صحنه‌ها به شکلی ناگهانی بریده و چسبانده می‌شوند. تدوین، به‌جای آنکه موتور محرک ریتم باشد، ابزاری‌ است برای استتار خلأها. دوربین، بیشتر شبیه موجودی سرگردان است که نه چیزی می‌بیند و نه چیزی نشان می‌دهد. فیلمبرداری آشفته در بستری بی‌منطق، تنها شمایلی تقلیدی‌ است از فرم‌ فیلم‌های معنادار.

روستایی، در «زن و بچه» همچنان اسیر همان الگوبرداری خام

روستایی، در «زن و بچه» همچنان اسیر همان الگوبرداری خام و فاقد ارزش افزوده از سینمای اصغر فرهادی‌ است. از انتخاب پیمان معادی گرفته تا میزانسن‌های بسته و شخصیت‌هایی که تلاش دارند خاکستری باشند اما یا کاملا سیاه سیاه هستند یا مطلقا سفید سفید. او در ظاهر می‌خواهد از فرهادی وام بگیرد اما چون فهمی از منشأ آن ساختار ندارد، درنهایت فقط شبحی کمرنگ از فرهادی می‌سازد و مسئله دقیقا همین‌جاست. ارجاع دادن، الهام گرفتن و حتی استفاده از الگوهای موفق در سینما ایرادی ندارد؛ مشکل از جایی آغاز می‌شود که فیلم‌ساز، نه تنها خلاقیتی بر آن الگو نمی‌افزاید، بلکه حتی در بازتولید آن نیز ناتوان است. در این حالت، اثر حاصل‌شده، دیگر الهام نیست، تقلید است و نه تقلیدی اصیل که کپی‌ای کم‌رمق.

روستایی ادعا دارد که به عدالت می‌اندیشد، اما شخصیت‌پردازی‌اش از همان ابتدا ناقص و جهت‌دار است. شخصیتی را قهرمان معرفی می‌کند، از مابقی آنتاگونیست می‌سازد و در این دوگانه، هیچ نسبتی با پیچیدگی‌های اخلاقی جهان واقعی نمی‌گیرد. مهم‌تر از همه آنکه «زن و بچه» به اصطلاح اثری اجتماعی است، اما زیرساخت‌های آن را نمی‌شناسد. چیزی که ارائه می‌دهد، نه تحلیل است و نه کنش؛ صرفا ترکیبی از چند دیالوگ شعاری، چند موقعیت ازپیش‌باخته و مجموعه‌ای از احساسات انباشته‌ که مخاطب قرار است به‌زور در آن غرق شود. گریه‌های پی‌درپی، فریادهای بی‌نتیجه و تلخی‌هایی بی‌دلیل که درنهایت چیزی جز نوعی درماندگی حسی در مخاطب ایجاد نمی‌کنند.

سینمای اجتماعی، با طرح پرسش پیش می‌رود، نه با مظلوم‌نمایی و رئالیسم، وقتی به کار می‌آید که جهان فیلم با جهان واقعی گره بخورد، نه اینکه صرفا نقش بوم نقاشی‌ای باشد که فیلم‌ساز تمام عقده‌های خود را بر آن تخلیه کند. «زن و بچه» در جوهره‌ خود،  فیلمی ا‌ست درباره فریاد یک ذهن بی‌قرار؛ ذهنی که هرچه بیشتر می‌خواهد جدی به‌نظر برسد، کودکانه‌تر سخن می‌گوید.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *