هنرمند هنرهای تجسمی ایران

هنرمند هنرهای تجسمی ایران

زادروز جلال شباهنگی یادآور هنرمندی است که بی‌هیاهو و با تأمل، جهانی آرام را به بوم، حجم و شیشه منتقل کرد؛ هنرمندی که آثارش نه گزارش، بلکه شعری بصری بودند و با سادگی و فروتنی، مخاطب را به مکث و اندیشیدن دعوت می‌کردند.

به گزارش سرمایه فردا، ۲۴ آذر، سالروز تولد جلال شباهنگی، فرصتی است برای بازگشت به جهانی که آرام پیش می‌رفت و بی‌صدا اثر می‌گذاشت. او از جمله هنرمندانی بود که مسیرش در هنرهای تجسمی ایران با هیاهو و نمایش تعریف نشد، اما ردّی عمیق و ماندگار بر جای گذاشت. شباهنگی به جای تکیه بر جلوه‌های بیرونی، بر تأمل و سکوت تمرکز داشت؛ هنرمندی که جهان را آرام نگاه می‌کرد و همان آرامش را به بوم، حجم و فضا منتقل می‌ساخت.

مسیر هنری او از گرافیک و طراحی آغاز شد، به نقاشی رسید و در مجسمه‌سازی و شیشه‌گری ادامه یافت. این تنوع مدیوم، پراکندگی نبود؛ بلکه جست‌وجویی پیوسته برای یافتن یک بیان واحد بود؛ بیانی صادق، فروتن و ریشه‌دار. آثار شباهنگی شبیه گزارش نبودند، بلکه به شعر می‌مانستند؛ شعری بصری که مخاطب را به مکث وادار می‌کرد، بی‌آنکه قصد شگفت‌زده کردن داشته باشد.

او بارها به طبیعت بازگشت، اما طبیعت در آثارش بازنمایی صرف نبود. آنچه روی بوم می‌نشست، ترکیبی از تجربه زیسته، حافظه بصری و تخیل شاعرانه بود. دشت‌ها، تپه‌ها و درختان دوردست در نقاشی‌های او بیشتر نشانه بودند تا منظره؛ عناصری که زبان شخصی شباهنگی را شکل دادند و در گذر زمان به پختگی رسیدند.

کویر در آثار او جایگاهی ویژه داشت. این کویر خشن و تهی نبود؛ تصویری نرم، شفاف و دعوت‌کننده ارائه می‌داد. زمین در نقاشی‌هایش نفس می‌کشید و سکوت کیفیتی شنیدنی پیدا می‌کرد. رنگ‌ها با احتیاط کنار هم قرار می‌گرفتند و نور نقشی اساسی در شکل‌گیری فضا داشت. نگاه شباهنگی به کویر، نگاهی شاعرانه بود؛ گویی خاک به افلاک پیوند خورده و حرکت آرام خطوط، حس عروجی پنهان را منتقل می‌کرد. در این فضاها، خلوت به معنای تنهایی نبود؛ سکونی فعال بود که به مخاطب فرصت تجربه درونی می‌داد.

 

شیشه به نقاشی راه یافت

تجربه او در شیشه‌گری، به‌ویژه کار با حجم‌های شیشه‌ای در ایران و مورانو، تأثیری عمیق بر نگاه بصری‌اش گذاشت. شفافیت، سیالیت و بازی نور با سطح، از شیشه به نقاشی راه یافت و آثارش حالتی معلق پیدا کردند؛ ایستاده میان زمین و آسمان. این تعلیق، کیفیتی ذهنی به فضاها بخشید و آنها را از زمان و مکان مشخص جدا کرد.

در کنار فعالیت هنری، نقش آموزشی شباهنگی نیز برجسته بود. سال‌ها تدریس در دانشگاه‌های مختلف، او را به چهره‌ای اثرگذار در شکل‌گیری نسل‌های بعدی هنرمندان بدل کرد. آموزش برای او تنها انتقال تکنیک نبود؛ شیوه زیست هنری‌اش خود درسی بزرگ بود. فروتنی، تمرکز بر کار و پرهیز از نمایش، بخشی از همان آموزه نانوشته بود.

منتقدان بارها به سکوت، گستردگی و آرامش آثار شباهنگی اشاره کرده‌اند. این سکوت خلأ نبود؛ فضایی بود که مخاطب را به مشارکت دعوت می‌کرد. تابلوهای او پنجره‌هایی بودند رو به سرزمین‌هایی آشنا اما فراموش‌شده؛ مکان‌هایی که در حافظه جمعی ما حضور دارند، هرچند در شتاب زندگی روزمره کمتر به آنها توجه می‌شود.

جلال شباهنگی در مرداد ۱۴۰۲ از میان ما رفت، اما جهان تصویری‌اش همچنان زنده است؛ در دشت‌هایی که آرام ایستاده‌اند، در درختانی که دوردست نفس می‌کشند و در رنگ‌هایی که آهسته سخن می‌گویند. زادروزش یادآور این حقیقت است که گاه آرام‌ترین صداها، ماندگارترین اثر را برجای می‌گذارند. شباهنگی هنرمندی بود که با تصویر، دیدن سکوت را به ما آموخت.

دیدگاهتان را بنویسید