واحد خاکدان، هنرمندی بود که در قابهای خلوت و اشیای خاموش، زندگی را به تماشا میگذاشت. آثار او نه تقلید از واقعیت، بلکه تأملی شاعرانه در گذر زمان و حضور اشیا بودند؛ نقاشیهایی که همچون مراقبهای بصری، مخاطب را به مکث، به دیدن، و به شنیدن صدای آرام جهان دعوت میکردند.
به گزارش سرمایه فردا، در روزگاری که تصویر اغلب فریاد میزند، واحد خاکدان با سکوت نقاشی میکرد. او جهان را نه از زاویه هیاهو، بلکه از پنجرهای آرام و خلوت میدید؛ جایی که هر چمدان بسته، نشانی از سفر ناتمام است و هر چراغ خاموش، تپشی از زندگی. خاکدان در آثارش، اشیای بیجان را به راویان خاطره بدل کرد و با رنگهایی کمجان اما زنده، قصههایی از حضور و غیاب را روایت کرد.
از نخستین تابلوهایش در گالری سیحون تا سالهای مهاجرت در آلمان، نگاه او به تصویر، همواره شاعرانه و فلسفی بود. نقاشی برایش نه تزئین، بلکه تمرینی برای اندیشیدن بود؛ مراقبهای درونی برای لمس لحظهها و شنیدن صدای زمان. در آثارش، شرق و غرب در گفتوگویی بیکلام به هم میرسیدند و هر بوم، پلی بود میان خاطره و معنا.
اکنون که واحد خاکدان از میان ما رفته، تابلوهایش همچنان نجوا میکنند. سکوتی که در آثارش جاری بود، امروز به میراثی زنده بدل شده است؛ دعوتی برای مکث در جهانی که شتاب، نگاه را کوتاه کرده است. او به ما آموخت که هنر، ترجمه روح است؛ و سکوت، زیباترین زبان زندگی بود.
در جهان واحد خاکدان، هیچ چیز بیمعنا نبود. هر شیء، هر سایه، هر انعکاس، حامل نشانهای از زیستن بود؛ گویی نقاشی برای او نه بازنمایی واقعیت، بلکه مکاشفهای دروننگر بود برای لمس آنچه از چشمها پنهان میماند. او با وسواس در جزئیات، با سکوتی که در رنگها جاری بود، جهانی ساخت که در آن زمان متوقف نمیشد، بلکه آهسته عبور میکرد.
در واپسین سالهای زندگی، آثارش خلوتتر شدند؛ گویی خود نیز به سکوتی عمیقتر رسیده بود. رنگها آرامتر، اشیا تنهاتر، و قابها شبیه اتاقهایی بودند که کسی در آنها نفس میکشید بیآنکه دیده شود. این خلوت، نه نشانهی انزوا، بلکه دعوتی بود برای تأمل؛ برای مکث در جهانی که شتاب، معنا را میبلعد.
واحد خاکدان، نقاشی را به مراقبهای تبدیل کرد؛ تمرینی برای حضور در لحظه، برای دیدن آنچه دیگران نمیبینند. او از فلسفه شرقی و زیباییشناسی ایرانی، زبانی ساخت که در سکوت بوم، سخن میگفت. آثارش نه تزئین دیوار، بلکه ترجمهی روح بودند؛ قصیدههایی تصویری از اشیای فراموششده، از خاطرههایی که هنوز نفس میکشند.
اکنون که جسمش از میان ما رفته، روحش در همان اتاقهای بیصدا آزاد است؛ در قابهایی که هنوز نور کمجانشان میتابد، در چمدانهایی که بسته ماندهاند، در چراغهایی که خاموشاند اما هنوز حضور دارند. واحد خاکدان، هنرمندی بود که سکوت را تصویر کرد و به ما آموخت که گاهی، برای شنیدن صدای زندگی، باید به اشیا گوش سپرد.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا