عکاسی را نه از کلاسهای رسمی، بلکه از دل تجربه و احساس آغاز کرد؛ از ثبت لحظههای دراماتیک روی صحنه تا قابهای پرخاطره از تهران قدیم. برای او، هر عکس یک روایت است و هر فریم، فرصتی برای قصهگویی. حتی در عصر هوش مصنوعی، او همچنان به شاعرانگی تصویر وفادار مانده است.
به گزارش سرمایه فردا، در دنیایی که سرعت، تکنولوژی و الگوریتمها بر تصویر سلطه یافتهاند، مهدی آشنا از مسیری متفاوت آمده است؛ مسیری که با علاقه شخصی آغاز شد، با نگاه بهمن جلالی عمق گرفت، و با ثبت لحظههای زنده روی صحنه تئاتر، به زبان روایت بدل شد. او عکاسی را نه صرفاً یک حرفه، بلکه ابزاری برای قصهگویی میداند چه در قابهای مستند اجتماعی، چه در عکسهای خانوادگی، و چه در خاطرهنگاری شهری. از تهران قدیم با شیروانیهای برفی و دستفروشهای مدرسه تا دغدغههای امروز درباره هوش مصنوعی و اقتصاد هنر، نگاه آشنا به تصویر، همچنان انسانی، شاعرانه و پر از حس باقی مانده است.
در دوران تحصیل، رشته گرافیک را دنبال کرد و علاقهاش به عکاسی همچنان ادامه پیدا کرد. از همان زمانی که خودش را شناخت و شخصیتش شکل گرفت، همیشه دوربین همراهش بود؛ چه دوربین خودش، چه دوربین دیگران. با گذشت زمان مهدی آشنا در طول سالها، بارها و بارها در جشنوارهها دیده و تحسین شده است؛ از برگزیده شدن در بخش عکس جشنواره تصویر سال در سالهای ۸۸ تا ۹۳ گرفته، تا حضور در چند دوره جشنواره تئاتر فجر، کسب عنوان نفر سوم در سی امین جشنواره تئاتر فجر و گرفتن مدال طلای جشنواره بینالمللی عکس تاجیکستان. او همچنین عضو انجمن عکاسان مطبوعات ایران، انجمن عکاسان ایران، فدراسیون جهانی عکاسی (FAIP) فرانسه، انجمن عکاسان تئاتر است. حالا هفت صبح به سراغش رفتهتا با او گپ و گفتی صمیمانه داشته باشد.
نگاه آشنا به عکاسی، ریشه در تجربه شخصی دارد و نه آموزشهای رسمی. خودش میگوید: «برای من حرفه عکاسی تجربهای شخصی است؛ بیشتر بر پایه علاقه و تجربه فردی شکل گرفته تا آموزشهای آکادمیک.» او پس از شروع خودآموز عکاسی، کمکم نگاه حرفهای و آکادمیک خود را پیدا کرد. معلمهای مختلفی در مسیرش نقش داشتند، اما مهمترینشان بهمن جلالی بود. حضور او و دیگر استادان کمک بزرگی کرد تا نگاه عکاسیاش شکل بگیرد و مسیر حرفهایاش روشن شود. تجربهای که باعث شد حوزه تخصصی خود را پیدا کند، بهخصوص در زمینه نمایش زنده و تئاترو
در عکاسی نمایش زنده، این عکاس است که لحظهها را پیش از وقوع تصور میکند و تصمیم میگیرد چه زمانی شات قطعی شود: «وقتی یک اثر نمایشی را نگاه میکنم، قبل از اینکه رویداد اتفاق بیفتد، آن عکس را در ذهنم تصور میکنم. لحظهای که قطعی میشود و ثبت میشود، زمانی است که درام شکل میگیرد.» او معتقد است که این نگاه محدود به تئاتر نیست و در عکاسی مستند اجتماعی یا سینما نیز هر لحظهای که ثبت میشود، بر اساس نیاز احساسی و لحن موقعیت انتخاب میشود.
به باور این عکاس، امروزه عکاسی تئاتر دیگر صرفا هنری یا تبلیغاتی نیست: «فاصله زمانی بین رویداد و ثبت آن کوتاه و سرعت حرکت آدمها زیاد شده است. بنابراین همه اینها کنار هم معنا پیدا میکنند و تجربه مخاطب را شکل میدهند.» از نظر او، هر اثری که با درام و شخصیت انسانها پیوند داشته باشد، هنری است: «هر اثری که پشتش قصه و فکر باشد، اثر هنری است؛ چه عکسی خانوادگی ساده باشد، چه عکسی در تئاتر. حتی یک عکس یادگاری، اگر با پیشینه و درام همراه باشد، حتما اثر هنری است.»
مهدی آشنا میگوید اقتصاد عکاسی در ایران وضعیت مناسبی ندارد و مشکل محدود به تئاتر نیست: «بسیاری از عکاسان با سختی زندگی روزمرهشان را میگذرانند، زیرا جامعه هنوز به مرحله رفاه اقتصادی نرسیده که برای کار فرهنگی و هنری دستمزد مناسب فراهم کند.» همچنین معتقد است که محل درآمد مناسب برای عکاسان کم است و این فشار اقتصادی به همه فعالان حوزه هنر و فرهنگ وارد میشود.
در مقایسه با سینما، تئاتر هنوز هنری باقی مانده و کمتر صنعتی شده است: «تئاتر همچنان هنر خالص است و مخاطب خاص خودش را دارد. وقتی سرمایه و تبلیغات وارد یک هنر میشوند، آن حوزه صنعتیتر میشود و فضای آرتیستیاش کمتر میشود. سینما به دلیل سرمایه و تبلیغات، فضای صنعتی بیشتری پیدا کرده، اما تئاتر همچنان بکر و هنری باقی مانده است.»
این عکاس معتقد است در دنیای امروز عکس و فیلم نقش تعیینکنندهای در جذب مخاطب دارند: «امروزه پایه اصلی محتواها عکس و ویدئو هستند. اگر به بازار نگاه کنیم، یکی از مهمترین شاخصههای رقابتی گوشیهای هوشمند کیفیت دوربین آنهاست.»
شبکههای اجتماعی و پلتفرمهای دیجیتال، از اینستاگرام تا یوتیوب، بیشتر محتواهای خود را حول عکس و فیلم تولید میکنند و همه میتوانند با گوشیهای همراه محتوای خود را بسازند و این موضوع اهمیت عکاسی و فیلمبرداری در شکلدهی به محتوای دیجیتال را دوچندان کرده است. آشنا توضیح میدهد: «امروزه تقریبا هر کانال یوتیوب یا صفحه اینستاگرام پر از تبلیغات است و سرمایهگذاران زیادی وارد این فضا شدهاند. اهمیت عکس و ویدئو هیچگاه کاهش نخواهد یافت و حتی در فناوریهای نوین مانند واقعیت افزوده و هوش مصنوعی، اولین حوزههایی که تحت تاثیر قرار میگیرند، همین عکس و فیلم هستند.»
آشنا درباره تاثیر هوش مصنوعی در عکاسی و فیلمسازی معتقد است این فناوری ابتدا ترسناک به نظر میرسید، چرا که بسیاری از افراد ممکن بود شغل خود را از دست بدهند. با این حال تاکید میکند: «ما باید هوش مصنوعی را به عنوان دستیار ببینیم، نه جایگزین کامل» و سپس توضیح میدهد که هوش مصنوعی فاقد احساس است و نمیتواند جای خلاقیت و حس انسانی را بگیرد، که اساس هنر چه در عکاسی و چه در فیلمسازی است.
با این حال، نقش هوش مصنوعی در ویرایش عکس و ویدئو غیرقابل انکار است و باعث آسانتر شدن فضاسازی و کاهش هزینه تولید میشود. آشنا یادآوری میکند که با پیشرفت تکنولوژی، شاید روزی فاصله کیفی آثار انسانی و هوش مصنوعی کاهش یابد، اما نگرانی اصلی او، بیکاری میلیونها نفر در سراسر جهان است.
به باور مهدی آشنا، هر اثر هنری یک شاعرانگی دارد که همان خط داستانی و قصهگویی است: «عکسهایی که از آنها لذت میبریم، در واقع قصهگو هستند و در یک لحظه، داستانی را برای بیننده روایت میکنند. این ویژگی باعث میشود عکس تاثیری عمیق بر مخاطب بگذارد، همانطور که موسیقی خوب خاطرهای را تداعی میکند و مخاطب را همراه خود میسازد.»
این عکاس به تجربهای اشاره میکند که نشان میدهد حتی با یک دوربین ساده و بدون آموزش رسمی، میتوان عکسهایی ثبت کرد که سرشار از زندگی و احساس باشند. او میگوید: «دوستی با دوربین شخصی در دوران قبل از انقلاب در فعالیتهایی مانند «سپاه دانش» شرکت کرده بود و از دانشآموزان خود عکس گرفته بود. عکسهای او مخاطبان زیادی را جذب کرد، در حالی که حرفه اصلیاش عکاسی نبود. این تصاویر پر از لحظات ناب و احساسات بودند و نشان دادند که قصهگویی درست میتواند هر فریم را ماندگار کند.»
او توضیح میدهد که همین اصول را میتوان در تمام شاخههای عکاسی مشاهده کرد؛ از عکس تئاتر و سینما گرفته تا مستند اجتماعی و حتی عکاسی خانوادگی. وقتی عنصر قصهگویی در عکس وجود داشته باشد، تصویر خشک و سرد نیست و با آغوش باز مخاطب را میپذیرد و او را با خود همراه میکند: «آثار شاخص عکاسان مطرحی مثل کاوه گلستان این موضوع را به وضوح نشان میدهد.»
مهدی آشنا میگوید ثبت تصویری از تهران امروز کار سادهای نیست. او تهران را با خاطرات محلههایی مثل تجریش و بازار ۱۵ خرداد، با برفهای سنگین و پاییزهای پربارانش میشناسد؛ با شیروانیهایی که زیر برف خم میشد و آدمهایی که مشاغلشان امروز دیگر دیده نمیشود: «زمستانها برف پارو میکردند، با دوچرخه عدس و باقالی میفروختند و شهر را پر میکردند. دستفروشهایی که دم مدرسهها شهر فرنگ میآوردند، بخشی از زندگی تهران بود.»
اما تهران امروز، به گفته او، دیگر شباهتی به گذشته ندارد: «معماری شهر سرد و پراکنده شده است، ساختمانها هیچ هماهنگی با هم ندارند، آجرهای قرمز محلهها از بین رفته و در خانههای بلند دیگر هیچ حیاتی حس نمیشود. تهران قدیم پر از درخت و خاطرههای کودکانه بود، از چیدن توتهای خوشمزه بعد از مدرسه تا بازیهای ساده و بیپیرایه. حالا تنها یادگار تهران قدیم، خیابان ولیعصر و مسیر پارک وی تا تجریش است، جایی که چنارها هنوز خاطرهای از گذشته را زنده نگه میدارند.»
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا