شاعر نجواهای ماندگار

۲۹ آذر یادآور خاموشی شاعری است که نه با فریاد، بلکه با زمزمه‌های آرام و صادقانه در دل‌ها جا گرفت. گلچین گیلانی، پزشک و شاعر، با انتخاب آگاهانه سادگی در زبان و تصویر، توانست شعر را به تجربه‌ای انسانی و بی‌واسطه بدل کند؛ تجربه‌ای که هنوز پس از دهه‌ها، بوی باران و خاطره کودکی را در ذهن خوانندگان زنده می‌کند.

به گزارش سرمایه فردا، در تاریخ شعر معاصر ایران، برخی نام‌ها نه به‌خاطر پیچیدگی‌های زبانی یا بیانیه‌های روشنفکری، بلکه به دلیل صداقت و نزدیکی به زندگی روزمره ماندگار شده‌اند. گلچین گیلانی از همین دسته است؛ شاعری که مسیر زندگی‌اش میان پزشکی و ادبیات در رفت‌وآمد بود، اما در نهایت با انتخابی آگاهانه، شعر را به زبان ساده و شفاف بدل کرد. او نشان داد که گاهی قدرت شعر نه در رمزآلودگی، بلکه در لمس مستقیم احساس و تجربه انسانی نهفته است. همین ویژگی باعث شد «باز باران» و دیگر آثارش، فراتر از متن ادبی، به بخشی از حافظه جمعی بدل شوند؛ حافظه‌ای که هر بار با صدای باران یا بوی خاک نم‌خورده، دوباره زنده می‌شود.

۲۹ آذر، سالروز خاموشی شاعری است که شعرش شبیه اعلامیه ادبی یا بیانیه روشنفکری رفتار نمی‌کند. گلچین گیلانی از آن دست شاعران است که آرام وارد زندگی خواننده می‌شود، کنارش می‌ایستد و بی‌ادعا حرف می‌زند. شعر او فریاد ندارد؛ نجواست. شاید به همین دلیل است که سال‌ها بعد، هنوز صدایش آشنا به نظر می‌رسد؛ صدایی شبیه خاطره‌ای قدیمی که دلیل ماندگاری‌اش را دقیق به یاد نمی‌آوریم، اما حسش همچنان زنده است.

مجدالدین میر فخرایی، متولد ۱۲۸۸ رشت، از همان ابتدا میان دو جهان در رفت‌وآمد بود؛ جهان نظم و دانش، جهان احساس و تخیل. تحصیل در دارالفنون و دارالمعلمین عالی، شاگردی نزد چهره‌هایی چون وحید دستگردی و عباس اقبال آشتیانی، سپس سفر به اروپا و تحصیل پزشکی، مسیری را ساخت که کمتر در زندگی شاعران ایرانی دیده می‌شود. او پزشک شد، تخصص گرفت، در لندن طبابت کرد و حتی به مقام مشاور پزشکی سفارت ایران رسید؛ اما شعر از زندگی‌اش کنار نرفت، فقط شکل حضورش عوض شد.

 

سادگی به‌مثابه انتخاب آگاهانه

شعر گلچین گیلانی ساده است، اما این سادگی از سر کم‌کاری یا ناتوانی نیست. او آگاهانه پیچیدگی را کنار می‌زند تا به احساس ناب برسد. زبانش شفاف است، تصاویرش روشن‌اند و عاطفه در مرکز شعر قرار دارد. خواننده برای ورود به جهان او نیاز به رمزگشایی ندارد؛ کافی است همراه شود. همین ویژگی باعث می‌شود شعرش سریع ارتباط برقرار کند و دیر از ذهن بیرون برود.

در سال‌های نوجوانی، شعرهایش در مطبوعات محلی رشت چاپ می‌شد. حتی آنجا هم نشانه‌های نگاه اجتماعی و همدلی با زیست مردم دیده می‌شود. شعر «رنج روستاییان» نمونه‌ای روشن از این دوره است؛ روایتی از زبان یک روستایی که درد، خستگی و وابستگی به طبیعت را با صداقتی عریان بیان می‌کند. شاعر در مقام ناظر بیرونی نمی‌ایستد؛ در دل روایت زندگی می‌کند.

 

باران؛ بازگشت به لحظه نخست

با این همه، نقطه اوج شهرت گلچین گیلانی با شعری رقم خورد که به ظاهر درباره باران است، اما در عمق، درباره بازگشت است؛ بازگشت به کودکی، به تجربه نخستین شگفتی، به زمانی که جهان هنوز ساده و قابل لمس بود. «باز باران» شعری است که طبیعت را پس‌زمینه نمی‌گیرد؛ آن را به شخصیت اصلی تبدیل می‌کند. جنگل، رودخانه، پرنده و باران، همگی در حرکت‌اند و کودکِ درون شعر، با آنها یکی می‌شود.

این شعر بیش از آن‌که روایت باشد، تجربه است. خواننده آن را می‌خواند، اما هم‌زمان می‌بیند، می‌شنود و حس می‌کند. پیام نهایی شعر، زندگی را با نگاهی انسانی ترسیم می‌کند؛ نگاهی که تلخی و روشنی را کنار هم می‌نشاند و به زیبایی کلی جهان می‌رسد.

گلچین گیلانی سال ۱۳۵۱ در لندن درگذشت، دور از سرزمین باران‌خیز شمال. با این حال، شعرش همچنان بوی نم خاک می‌دهد. او شاعری بود که نشان داد ماندگاری گاهی از مسیر سادگی، صداقت و وفاداری به احساس عبور می‌کند؛ مسیری آرام، بی‌هیاهو و ماندگار.

پشت شیشه بادِ شب‌رو جار می‌زد

برفِ سیمین شاخه‌ها را بار می‌زد

پیشِ آتش

یارِ مهوَش

نرم نرمک تار می‌زد

جنبشِ انگشت‌‌های نازنینش

بَه چه دلکش

بَه چه موزون

نقش‌های تار و گلگون

بر رخ دیوار می‌زد ….

دیدگاهتان را بنویسید