روابط تهران و بیروت در روزهای اخیر وارد مرحلهای شده که بیش از آنکه محصول اختلافات مستقیم باشد، بازتابی از فشارهای خارجی و حساسیتهای داخلی لبنان است. هر جملهای درباره حزبالله میتواند بهانهای تازه برای بازیگران منطقهای و جهانی بسازد و تلاشهای دیپلماتیک ایران را در معرض سوءبرداشت قرار دهد.
به گزارش سرمایه فردا، آنچه این روزها میان ایران و لبنان جریان دارد، تنها یک تنش لفظی یا اختلاف دیپلماتیک نیست؛ بلکه نشانهای از میدان پیچیدهای است که لبنان در آن گرفتار شده است. فشار همزمان آمریکا و اسرائیل برای خلع سلاح حزبالله، شکافهای عمیق داخلی و حساسیت افکار عمومی، فضایی ساخته که در آن حتی یک جمله میتواند به سندی علیه ایران بدل شود. در چنین شرایطی، پیامهای رسمی تهران برای حمایت از ثبات لبنان، با واکنشهای تند برخی سیاستمداران لبنانی مواجه میشود و این دوگانگی، روابط دیرینه دو کشور را شکنندهتر میسازد. مسئله اصلی نه صرفاً محتوای سخنان، بلکه زمان و زمینهای است که آنها در آن شنیده میشوند؛ جایی که دیپلماسی نیازمند بیشترین دقت و کمترین لغزش است.
روابط ایران و لبنان در روزهای اخیر وارد مرحلهای حساس شده است؛ مرحلهای که از یک سو پیام رسمی و دوستانه تهران به بیروت را در خود دارد و از سوی دیگر، واکنشهای تند و بیسابقه برخی چهرههای لبنانی را شامل می شود. در این فضا، شاهد پیام مکتوب روز پنجشنبه عباس عراقچی به یوسف رِجی، وزیر خارجه لبنان بود؛ پیامی که با تأکید بر روابط دیرینه دو کشور، حمایت ایران از امنیت، ثبات و حاکمیت لبنان و دعوت رسمی وزیر خارجه لبنان به تهران همراه بود. عراقچی در این پیام تأکید کرد که ایران همچنان خود را در کنار مردم لبنان میبیند و آماده است در برابر تهدیدهای رژیم صهیونیستی از این کشور حمایت کند.
اما فضای رسانهای و سیاسی لبنان که بهشدت ملتهب و چندلایه است، این پیام را در یک بستر آرام دریافت نکرد. چند روز قبل هم اسماعیل بقایی، سخنگوی وزارت خارجه ناچار شد در نشست خبری دوشنبه گذشته خود به پرسشها درباره «ادعای دخالت ایران در امور لبنان» پاسخ دهد. او با لحنی شفاف گفت که «صحبت از مداخله بیمعناست. موضوعات لبنان مربوط به خود لبنانیهاست.» بقایی همچنین یادآور شد که «ایران نهتنها تعیین تکلیف نمیکند، بلکه خود همواره هدف تهدیدهای خارجی بوده و تنها از حق لبنان برای دفاع از خود حمایت کرده است.» او این نکته را نیز گوشزد کرد که «طرفهای مداخلهگر واقعی» کسانی هستند که به دولت و مردم لبنان ضربالاجل و دستور میدهند.
با این حال، علت اصلی حساسیت اخیر در پیام عراقچی بود و توضیحات وزارت خارجه به مصاحبه علیاکبر ولایتی باز می گردد که در فضای سیاسی لبنان موج منفی ایجاد کرد یا به تعبیر دقیق تر موج منفی علیه ایران را تقویت کرد. دو جمله از سخنان ولایتی از مصاحبه با تسنیم ناظر به اینکه، «ایران از حزبالله حمایت کرده و خواهد کرد» و «وجود حزبالله از آب و نان برای لبنان ضروریتر است»، در رسانهها و محافل سیاسی لبنان با واکنشهای تند روبهرو شد. مخالفان داخلی حزبالله این سخنان را دخالت مستقیم برداشت کردند و آن را در تضاد با اصل حاکمیت لبنان دانستند.
در واکنش به گفته های ولایتی، نواف سلام، نخستوزیر لبنان، یوسف رِجی وزیر خارجه، فیصل کرامی، نماینده پارلمان و سمیر جعجع و ولید جنبلاط اظهاراتی مطرح کردند که نشان از حساسیت بیسابقه نسبت به موضوع داشت. از جمله، نخستوزیر لبنان که در سخنانی کنایه آمیز با اشاره به بحث خلع سلاح حزبالله، عنوان کرد که «سلاحهای این سازمان، نه به درد حفاظت از رهبران و فرماندهانش خوردند و نه به حمایت از مردم لبنان کمکی کردند و نه تأثیری بر نبرد غزه گذاشتند.»
رجی هم خطاب به عراقچی نوشت: «ایکاش میتوانستم باور کنم که ایران دخالت نمیکند، اما اظهارات مشاور رهبر شما چیز دیگری میگوید.» جعجع نیز با لحنی تند گفت: «بهتر بود به امور داخلی ایران میپرداختید.» فیصل کرامی نیز در توئیتر نوشت: « ایران نباید در کار لبنان دخالت کند.» این زنجیره واکنشها، شکافهای موجود در لبنان را دوباره فعال کرد و روابط تهران ـ بیروت را وارد مرحلهای شکننده نمود. سلسله مواضع تند مقامات لبنانی نشان میدهد که در این کشور هر سخن و هر موضعگیری درباره حزبالله، بهویژه از سوی ایران، در فضایی بسیار حساس دریافت میشود. پیام آرام عراقچی تلاش داشت روابط را ترمیم کند، اما فضای داخلی لبنان آنقدر متلاطم است که هر اظهارنظری میتواند موج تازهای ایجاد کند.
اگرچه در سطح رسمی، لبنان همچنان بر روابط دوستانه با ایران تأکید میکند، اما واقعیتهای میدانی و فشارهای خارجی وضعیت را پیچیده کرده است. برخلاف شعارها، آنچه در عمل دیده میشود این است که آمریکا و اسرائیل فشار بیسابقهای برای خلع سلاح حزبالله بر دولت لبنان وارد میکنند. لغو سفر فرمانده ارتش لبنان به واشنگتن، اعتراض سناتورهای آمریکایی، و انتقاد صریح اسرائیل از عملکرد ارتش لبنان، نشاندهنده همین فشارهاست.
در چنین شرایط سنگینی، هرگونه اظهارنظر درباره نقش حزبالله یا تأکید بر حمایت از آن، حتی اگر با نیت سیاسی یا رسانهای درستی همراه باشد، میتواند به سرعت در لبنان دستمایه جناحهای داخلی و خارجی شود. اکنون در فضای سیاسی لبنان، شائبه دخالت ایران بهراحتی میتواند به عنوان یک «کاتالیزور فشار» عمل کند. بازیگران خارجی میتوانند همین برداشت را بهانهای قرار دهند برای تشدید فشار بر دولت لبنان تا بیش از پیش در مسیر تضعیف حزبالله گام بردارد.
به بیان سادهتر، در شرایطی که واشنگتن و تلآویو با همه ابزارهای خود تلاش میکنند سلاح حزبالله را از صحنه سیاسی و نظامی لبنان خارج کنند، حتی یک جمله در حمایت از حزبالله میتواند بهانهای تازه برای آنان ایجاد کند. از همین روست که مقامات لبنانی بلافاصله به اظهارات ولایتی واکنش نشان دادند. برای آنان، این واکنش فقط یک اعتراض نیست؛ تلاشی برای پیشگیری از فشارهای جدید خارجی است.
در نتیجه، تنش اخیر فقط یک اختلاف لفظی نیست؛ بلکه نشانهای از میدان بزرگتری است که لبنان در آن گرفتار شده است. واقع مطلب آن است که لبنانی ها از یک سو به میدان فشارهای همزمان بدل شده اند و در سمت دیگر، این کشور میدان نگرانی از درگیری جدید و میدان رقابت بازیگران بزرگ هم هست. در چنین شرایطی، کوچکترین اظهارنظر میتواند پیامدهای بزرگ امنیتی و سیاسی در پی داشته باشد.
حزبالله در وضعیت بازسازی
تحولات اخیر لبنان نشان میدهد که حزبالله وارد یک دوره استراتژیک تازه شده است؛ دورهای که بر پایه «صبر، کماصطکاکی و بازسازی آرام» شکل گرفته است. پس از جنگ گسترده و فقدان فرماندهان کلیدی، حزبالله اکنون در مرحلهای است که بیش از هر چیز نیاز به زمان و آرامش دارد. بخشی از زیرساختهای نظامی و لجستیکی آسیب دیده، دسترسی به برخی مسیرهای سنتی تدارکاتی محدود شده و حزب نیازمند بازآرایی نیروها و ساختارهای خود است.
در چنین شرایطی، هرگونه افزایش تنش سیاسی در لبنان، هر بحث تازه درباره سلاح حزبالله، و هر واکنشی که حساسیتها را بالا ببرد، میتواند این روند آرام بازسازی را مختل کند. حزبالله تلاش میکند درگیری با دولت، ارتش و گروههای سیاسی را کاهش دهد. در واقع، سیاست فعلی حزب چیزی نیست جز حداقلسازی اصطکاک.
از دید حزبالله، قرار گرفتن دوباره موضوع «سلاح» روی میز سیاسی لبنان یک تهدید است؛ تهدیدی که میتواند هم دولت لبنان را تحت فشار بگذارد و هم حزب را در برابر مطالبات خارجی آسیبپذیرتر کند. از همین روست که حزبالله ترجیح میدهد آرامش سیاسی حفظ شود و موضوع سلاح تبدیل به محور منازعات داخلی نشود.
این واقعیت که در لبنان شکافهای سیاسی بسیار عمیق است، حساسیت فضا را دوچندان میکند. در چنین محیطی، هر حرفی درباره حزبالله، چه مثبت و چه منفی، میتواند به دست جریانهای رقیب به ابزاری برای فشار تبدیل شود. لذا در این بازه زمانی، هرچه کمتر درباره حزبالله سخن گفته شود، فضای داخلی لبنان آرامتر خواهد ماند. به همین دلیل، تنش اخیر نهتنها واکنشی احساسی از سوی برخی سیاستمداران لبنانی نبود، بلکه بخشی از تلاش آنان برای جلوگیری از فعال شدن دوباره گره کورِ «سلاح حزبالله» است؛ گرهی که اگر باز شود، بار دیگر لبنانیها را در برابر یک بحران جدی قرار میدهد.
در شرایطی که لبنان در یکی از حساسترین دورههای سیاسی و امنیتی خود قرار دارد، واقعاً جای شگفتی و نگرانی عمیق است که برخی مقامات باسابقه ایرانی، آن هم افرادی با تجربه چند دههای در حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی همچنان بدون درک دقیق از فضاسنجی زمانی، مکانی، رسانهای و منطقهای دست به اظهارنظرهایی میزنند که پیامدهای سنگینی برای ایران و متحدانش ایجاد میکند. این مسئله فقط یک «لغزش کلامی» نیست؛ بلکه بازتابدهنده یک گسل خطرناک میان منطق دیپلماسی رسمی کشور و رفتار رسانهای برخی چهرههایی است که هنوز نقش و اثرگذاری جدی در ساختار حکمرانی دارند.
در دیپلماسی، زمان بیان، مکان انتشار و شرایط محیطی به اندازه محتوا اهمیت دارد. همان طور که گفته شد لبنان امروز درگیر فشار بیسابقه آمریکا، کشورهای غربی و اسرائیل برای خلع سلاح حزبالله است؛ فشارهایی که کوچکترین بهانه را دستمایه هجمه قرار میدهند. در چنین فضایی، یک جمله درباره حزبالله میتواند بهسرعت به سندی علیه ایران تبدیل شود، دولت لبنان را در تنگنای جدید قرار دهد و فضای سیاسی داخلی این کشور را بار دیگر ملتهب کند. اینجاست که عدم فضاسنجی برخی مقامات ایرانی، آن هم کسانی که سالها در بالاترین ردههای تصمیمسازی حضور داشتهاند، تعجبآور و هزینهساز میشود.
بیشتر از آن، این اظهارنظرها بهطور ناخواسته روایت رقبای منطقهای و غربی را تقویت میکند و با وجود تکذیبهای صریح وزارت خارجه ازجمله مواضع شفاف اسماعیل بقایی و پیام رسمی عباس عراقچی این تصور را در لبنان ایجاد میکند که «دو سیاست خارجی» در ایران وجود دارد؛ یکی رسمی، محتاط و مبتنی بر احترام به حاکمیت لبنان؛ و دیگری رسانهای، احساسی و حامل پیامهایی که بهسادگی میتواند دخالتگرانه تعبیر شود.
همین دوگانگی، سرمایه دیپلماتیک ایران را تضعیف میکند و باعث میشود تلاشهای رسمی برای اعتمادسازی در لبنان تحتالشعاع اظهارات فردی قرار گیرد. از آن مهمتر، بیان چنین مواضعی از سوی افرادی که هنوز دارای سمتها و اعتبار حقوقی سطح بالا هستند، این تلقی را در بیروت تقویت میکند که حرف آنان بهنوعی «بیانگر نگاه بخشهایی از حاکمیت ایران» است؛ حتی اگر در عمل چنین نباشد. نتیجه آن است که هر جمله نسنجیده، بهسرعت به «نشانهای از دخالت ایران» تبدیل میشود و مستقیماً در خدمت پروژه فشار خارجی قرار میگیرد.
در نهایت، مسئله فقط یک اختلاف رسانهای نیست؛ چالشی راهبردی برای ایران است. زمانی که حتی دوستان ایران در لبنان نیازمند آرامش سیاسی و کاهش حساسیتها هستند، هر سخن ناهماهنگ از سوی مقامات ارشد سابق میتواند به افزایش تنش، سوءتفاهم و حتی بحران بیانجامد. این واقعیت ضرورت یک انضباط گفتاری جدی را یادآور میشود؛ انضباطی که باید به همان اندازه که از وزارت خارجه انتظار میرود، در میان چهرههای بانفوذ و باتجربه نیز نهادینه شود.
برای بررسی دقیق تر روابط کنونی ایران و لبنان، سیدجلال ساداتیان طی گفت وگویی با هفت صبح صبح، ابتدا به ساکن اذعان دارد که «پس از ضربات وراده به حزبالله و تغییر موقعیت دولت لبنان، برخی جریانها با تصور کاهش توان حزبالله در حال تقویت حاکمیت خود و کاهش نقش این جریان (حزبالله) در عرصه سیاسی لبنان هستند، بیآنکه به سابقه و جایگاه حزبالله در حفاظت از لبنان در گذشته توجه کنند.» به تعبیر سفیر اسبق ایران در انگلستان، «این رفتار در واقع نوعی ناسپاسی نسبت به نقش گذشته حزبالله در حفظ امنیت کشور است و نیاز به دیپلماسی قویتر حس میشود.»
مدرس دانشگاه در ادامه با اشاره به شکاف در روابط ایران و لبنان به اهمیت میانجیگرانی چون فرانسه پرداخت و افزود که «در کنار به کارگیری نقش پاریس، استفاده از ظرفیت دیپلماتهای برجسته و شخصیتهای داخلی با نفوذ میتواند شرایط را بهبود بخشد، هرچند روابط ایران با برخی کشورهای اروپایی در مسائل منطقهای محدودیت دارد.» این تحلیلگر حوزه سیاست خارجی اعتقاد دارد که «شرایط شکننده کنونی فرصت و تهدید همزمان است و نیازمند هوشمندی دیپلماتیک است تا فشارهای خارجی از جمله اقدامات اسرائیل و آمریکا مدیریت شود.»
وی درباره موضع برخی مقامات کشور در قبال لبنان تأکید کرد که «این حساسیتها ریشه در سابقه اختلافات داخلی لبنان دارد. لذا هر اظهارنظر از سوی مقامات ایرانی میتواند به سرعت در بیروت به عنوان دخالت تلقی شود.» به باور نماینده اداور مجلس، «حساسیتهایی از این دست ناشی از تصور برخی جریانهاست که پس از تضعیف حزبالله میتوانند مسائل داخلی را به پیش ببرند و هر کلامی را به عنوان مداخله خارجی برداشت کنند.» ساداتیان همچنین به «ضرورت تعامل سازنده و دیپلماسی فعال» اشاره کرد و افزود که «در نبود هماهنگی و گفت وگو، فضای سیاسی لبنان حساستر و شکنندهتر میشود.»
در پاسخ به این سؤال که آیا در کوتاهمدت میتوان انتظار ثبات در روابط ایران و لبنان داشت، این دیپلمات کهنه کار تأکید کرد که «امید به ثبات محدود است». زیرا به گفته وی، «عوامل متعددی از جمله تحولات ونزوئلا و رویکرد آمریکا در منطقه، فشارهای اسرائیل و تعیین تکلیف سلاح حزبالله، روند دستیابی به آرامش را محدود کرده است.» ساداتیان در پایان تصریح کرد که «استفاده از فرصت موجود برای پیشبرد دیپلماسی فعال، تنها راه مدیریت این شرایط شکننده است و ایران باید با هوشمندی و توجه به حساسیتهای داخلی لبنان، نقش خود را به شکل مؤثر و محافظهکارانه ایفا کند.»
شکنندگی روابط ایران و بیروت بهعنوان تکهای از پازل گستردهتر معادلات تازه خاورمیانه بررسی شد؛ اما تحولات جدید در عراق، یمن، غزه و حتی سوریه نشان میدهد که شرایط منطقه وارد مرحله حساستری شده و تغییراتی در حال شکلگیری است که میتواند بر منافع ایران در ابعاد سیاسی و امنیتی سایه بیندازد. این تغییرات الزاما به معنای تهدید فوری نیستند، اما هشدار میدهند که محیط منطقهای به سمت آرایشی جدید در حرکت است؛ آرایشی که ترکیبی از فشارهای بیرونی و رقابتهای درونی جهان عرب را در خود دارد.
تحولات هفته گذشته عراق بار دیگر بررسی رابطه بغداد با واشنگتن و تأثیر آن بر معادلات ایران را ضروری کرد. اعلام مسدودسازی دارایی برخی گروههای مقاومت در روزنامه رسمی عراق، ناگهان فضای سیاسی این کشور را ملتهب ساخت. گرچه نهاد صادرکننده این تصمیم خیلی زود عقبنشینی کرد و آن را «برداشت اشتباه» خواند، اما نفس انتشار خبر نشان داد که فشارهای آمریکا بر سازوکارهای مالی عراق همچنان پررنگ است. سفارت ایالات متحده همزمان با این رخداد، بیانیهای منتشر کرد که در آن از دولت عراق خواسته شده بود با برخی گروههای مسلح «قاطعانه برخورد کند». این پیام دوگانه، یکبار دیگر همان الگوی شناختهشده واشنگتن را یادآوری کرد که ناظر بر «حمایتهای اقتصادی و امنیتی در کنار طرح مطالبات سیاسی بود.»
از سوی دیگر دولت عراق تلاش کرد با کنترل پیامها، بحران را مدیریت کند. محمد شیاع السودانی، نخستوزیر عراق بدون متهمکردن طرف خاصی، دستور بررسی فوری صادر کرد و همزمان تأکید کرد موضع بغداد در قبال تجاوزات اسرائیل ثابت و غیرقابل تغییر است. این واکنش، تلاشی برای ایجاد تعادل میان فشار واشنگتن و حساسیت بازیگران داخلی بود؛ تعادلی که در سالهای اخیر به یکی از مهمترین دغدغههای بغداد تبدیل شده است.
آنچه روشن است اینکه اعتراضهای گسترده داخلی باعث شد تصمیم اولیه کنار گذاشته شود، اما اصل ماجرا همچنان باقی است. عراق در برههای قرار گرفته که از یکسو نیازمند تعامل اقتصادی با آمریکاست و از سوی دیگر ناچار به مدیریت روابط پیچیده داخلی و منطقهای است. نقش گروههای سیاسی، شرایط پس از انتخابات، وضعیت نیروهای نظامی و تحولات امنیتی مرزهای غربی و شمالی، همگی دست دولت را محدود میکند. همین ترکیب باعث شده تهران برای حفظ نقش خود در عراق، به رویکردی انعطافپذیرتر اما حسابشدهتر نیاز داشته باشد؛ رویکردی که با واقعیتهای جدید عراق هماهنگ باشد و از تفسیرهای نادرست جلوگیری کند.
در یمن نیز رخدادی که شاید در ظاهر یک جابهجایی محلی بهنظر برسد، پیامهای بزرگتری با خود داشت. ورود نیروهای شورای انتقالی جنوب که از حمایت ابوظبی برخوردارند به استان المهره در مرز عمان، بدون درگیری و با تفاهم محلی انجام شد، اما معنا و پیامدهای راهبردی آن قابلچشمپوشی نیست. المهره نهتنها ورودی شرق یمن است بلکه طولانیترین مرز ساحلی این کشور را در خود دارد و از نظر مسیرهای دریایی و خطوط ارتباطی، موقعیتی ویژه دارد. کنترل این منطقه میتواند آرایش بازیگران داخلی یمن را دگرگون کند و تأثیر مستقیمی بر موازنه سیاسی کشور داشته باشد.
در کنار این، گزارشها درباره حملات هفته گذشته عربستان به صعده، بار دیگر نشان داد ثبات در یمن با وجود توافق آتش بس همچنان دور از توافق نهایی است. در این معادله چندلایه، ایران همواره بر ضرورت راهحل سیاسی تأکید داشته است، اما وضعیت جدید نشان میدهد که رقابتهای منطقهای در حال بازگشت است و برخی بازیگران عربی سعی دارند نقشه سیاسی آینده منطقه را مطابق منافع خود شکل دهند.
این تحولات در زمانی رخ میدهد که مناسبات بازیگران عربی با آمریکا و اروپا وارد مرحله جدیدی شده است. نزدیکی بیشتر دولتهای عربی به واشنگتن در دوره جدید، بهویژه با بازگشت تاثیرگذاری دونالد ترامپ بر سیاستهای آمریکا و سفر اخیر بن سملمان به واشنگتن باعث شده پروندههایی مانند یمن دوباره در سطح راهبردی مطرح شوند. در چنین فضایی، ایران نیازمند ارزیابی دقیقتر از روندهای میدانی و سیاسی در غرب آسیا است تا سیاستی متوازن و پایدار در قبال آن اتخاذ کند.
افزون بر انچه در یمن و عراق می گذرد، غزه نیز وارد دوران پساجنگ شده است. این باریکه فلسطینی نیشین عملا در حال تبدیل شدن به ابزاری برای بازتعریف نقش بازیگران منطقه است. گزارشهای منتشرشده درباره طرحهایی برای تشکیل یک هیئت مدیریت بینالمللی یا دولت تکنوکرات در غزه، موضوعی نیست که بتوان از کنار آن گذشت. برخی رسانههای آمریکایی و اسرائیلی مدعی شدهاند که واشنگتن به دنبال ایجاد چارچوبی است که در آن گروهی از چهرههای عربی و غربی نظارت بر امور غزه را بر عهده بگیرند. حتی برخی احتمال دادهاند که این طرح، زمینهساز گفتوگوهای گستردهتر میان بازیگران منطقه درباره آینده فلسطین باشد.
در هیمن باره اکسیوس گزارش داد که ترامپ قصد دارد دولت غزه و «هیئت صلح» را تا کریسمس اعلام کند. این هیئت صلح شامل ۱۰ رهبر از کشورهای عربی و غربی، به ریاست ترامپ خواهد بود. ضمنا غزه توسط یک دولت تکنوکرات فلسطینی تحت نظارت هیئت اجرایی شامل تونی بلر، ویتکاف و کوشنر اداره خواهد شد. به گفته این رسانه، برخی از نامزدهای دولت غزه اکنون در غزه زندگی میکنند و برخی دیگر بازخواهند گشت. واقعیت آن است که پس از جنگ غزه، بسیاری از کشورهای عربی نگران پیامدهای انسانی و امنیتی این بحران هستند و همزمان تلاش دارند از خلأ سیاسی به وجود آمده، برای افزایش نقش خود استفاده کنند. در چنین شرایطی، هر تغییری در وضعیت غزه بهطور طبیعی بر معادلات سوریه، لبنان و حتی دریای سرخ تأثیر میگذارد. ایران در تمام سالهای گذشته بر اصول ثابت خود در حمایت از ملت فلسطین تأکید داشته، اما اکنون با شرایطی روبهروست که بازیگران عربی و غربی در تلاش هستند مسیر آینده غزه را تعریف کنند. حضور این بازیگران، فشارهای سیاسی تازهتری ایجاد میکند و میتواند میدان رقابت میان محورهای منطقهای را گستردهتر کند.
خاورمیانه این روزها به سمت معماری جدیدی حرکت میکند که در آن رقابت میان قدرتهای منطقهای و فشارهای بازیگران جهانی همزمان در حال شکلدهی محیط امنیتی است. عراق زیر فشارهای آمریکا قرار دارد، لبنان هنوز در فضای پس از جنگ غزه با چالشهای سیاسی روبهروست، یمن درگیر بازچینی قدرت شده و غزه در حال تبدیل شدن به صحنهای برای طرحهای سیاسی تازه است. همه اینها نشان میدهد که دورهای از ثبات نسبی که در سالهای گذشته دیده میشد، جای خود را به مرحلهای پرتنش و سیال داده است.
این وضعیت برای ایران یک پیام روشن دارد که باید به سمت مدیریت دقیق، آرام و حسابشده روابط منطقهای حرکت کرد.. تهران در سالهای گذشته نشان داده که در برخورد با بحرانهای منطقهای، بر اساس اصول مشخص و با در نظر گرفتن ملاحظات ملی عمل میکند. اما اکنون، افزون بر این اصول، به نوعی چابکی دیپلماتیک نیاز است که بتواند با سرعت تحولات منطقه هماهنگ شود. همزمان، باید از هرگونه تغییر ناگهانی در لحن یا رفتار که ممکن است از سوی طرفهای خارجی سوءتعبیر شود، پرهیز کرد.
بهنظر میرسد خاورمیانه در آستانه یک دوره جابهجایی قدرتها قرار دارد؛ دورهای که در آن بازیگران عربی به دنبال افزایش نقش خود هستند، قدرتهای جهانی راهبردهای تازهای تدوین میکنند و پروندههایی مانند عراق، یمن و غزه بیش از گذشته در مرکز توجه قرار گرفتهاند. در چنین شرایطی، رویکرد ایران باید بر پایه ثبات، خویشتنداری و دیپلماسی چندمسیره باشد؛ رویکردی که ضمن حفظ منافع ملی، اجازه ندهد فضای متشنج منطقهای هزینههای اضافی بر کشور تحمیل کند.
بر خلاف خط تحلیلی فوق، سیدعلی سقائیان طی گپ و گفتش با «هفت صبح»، نگاه متفاوتی نسبت به معادلات جاری در عراق، سوریه، لبنان، یمن و غزه و تأثیر آن بر فشارهای منطقهای علیه ایران دارد و معتقد است که «هنوز زود است که به تحلیلهای قطعی رسید». به گفته سفیر اسبق کشورمان در برزیل، «طراحیها و سناریوهای غرب و بهویژه آمریکا و رژیم صهیونیستی برای مدیریت بازی در غرب آسیا موضوعی تازه ای نیست و همواره در دستور کار این قدرتها بوده است».
با وجود تحولات پس از سقوط اسد و شهادت برخی رهبران مقاومت، مدیرکل پیشین تشریفات وزارت خارجه تاکید دارد که «ریشه مقاومت عمیق است و از بین رفتن چند رهبر نمیتواند آن را متوقف کند؛ مقاومت اکنون به یک فرهنگ تبدیل شده است که تجربه چند دهه آن را پایدار نگه داشته است.» سفیر اسبق ایران در ارمنستان مشخصا درباره تحولات سوریه میگوید که «وضعیت کنونی نشان میدهد اشغالگران، از جمله نیروهای رژیم صهیونیستی، نزدیک دمشق فعالیت میکنند و بدون مواجهه جدی حکومت احمد الشرع در خاک این کشور حضور دارند.»
دیپلمات پیشین کشورمان ادامه داد که، «در لبنان نیز هرچند دولت به سمت غرب متمایل شده و تن به مذاکره و سازش با رژیم صهیونیستی داده است، اما مقاومت همچنان فعال و اثرگذار است. چون تجربه جنگهای ۳۳ روزه نشان داد که نیروهای غیرسیستماتیک میتوانند ارتشهای کلاسیک را زمینگیر کنند و دشمن را وادار به آتشبس کنند. وضعیت حماس در غزه نیز تأییدی بر پایداری مقاومت است؛ با وجود تلاشهای رژیم اشغالگر برای نابودی این گروه، فعالیت آن ادامه دارد و تلفات دشمن قابل توجه بوده است.»
به تعبیر سقائیان، «در یمن نیز پس از هشت سال تجاوز و مقاومت شدید، عربستان مجبور به پذیرش آتشبس شد، اما مجدداً با پیروی از سناریوهای غرب تلاش کرده روند بازی را تغییر دهد. امارات نیز در آفریقا، بهویژه سودان و سودان جنوبی، با هدف مختل کردن مقاومت و بهرهبرداری از منابع منطقهای وارد میدان شده است، اما این اقدامات نتیجهای نخواهد داشت.»
با چنین برداشتی، سرکنسولگری اسبق ایران در کراچی پاکستان تأکید میکند که «محور اصلی مقاومت، علیرغم فشارهای خارجی، همچنان فعال است و بازیگران منطقهای که به دنبال تغییر معادلات هستند، موفق به تحقق اهداف خود نخواهند شد». به باور او، «شهادت برخی رهبران مقاومت و تحولات داخلی کشورهای منطقه نمیتواند اراده و قدرت مقاومت را از بین ببرد؛ صبر راهبردی و پایداری نیروهای مقاومت همچنان نقش تعیینکنندهای در ثبات منطقه و مقابله با سناریوهای غربی ایفا میکند.»
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا