جنبش مشروطه در ایران، صحنهی اتحاد و سپس جدایی دو فقیه برجسته، آخوند خراسانی و شیخ فضلالله نوری بود؛ همکاری اولیه این دو در مبارزه با استبداد قاجار و تأسیس عدالتخانه، خیلی زود جای خود را به اختلافاتی عمیق داد که ریشه در تفاوت تجربه زیسته، دسترسی اطلاعات و نگرش نسبت به مدرنیته غربی داشت. این نوشتار، با بررسی دلایل واگرایی این دو چهره تأثیرگذار، پرتوی تازه بر پیچیدگیهای فکری و تاریخی نهضت مشروطه میافکند.
جنبش مشروطه در ایران، که در اوایل قرن بیستم میلادی (اواخر قرن سیزدهم و اوایل قرن چهاردهم هجری قمری) شکل گرفت، نقطه عطفی در تاریخ سیاسی و اجتماعی این کشور به شمار میرود. این جنبش که با هدف مبارزه با استبداد قاجار و برقراری حکومت قانون و عدالت آغاز شد، از مشارکت فعال علمای دینی بهرهمند بود که نقش مهمی در هدایت افکار عمومی و حمایت از آن ایفا کردند. در این میان، دو شخصیت برجسته، آخوند ملا محمدکاظم خراسانی (۱۲۵۵-۱۳۲۹ قمری) و شیخ فضل الله نوری (۱۲۵۹-۱۳۲۷ قمری)، در ابتدا همسویی قابل توجهی با یکدیگر داشتند. این همکاری در مراحل ابتدایی مشروطه، بهویژه در نهضت عدالتخانه و تأسیس مجلس شورای ملی، مشهود بود. اسناد تاریخی نشان میدهند که این دو فقیه بزرگ در آغاز، هدف مشترکی در مبارزه با خودکامگی محمد علیشاه قاجار و برقراری نظمی مبتنی بر عدالت داشتند. برای مثال، نامهای که آخوند خراسانی در دوران استبداد صغیر (۱۳۲۶-۱۳۲۷ قمری) خطاب به محمد علیشاه نگاشته و ناظمالاسلام کرمانی در کتاب تاریخ بیداری ایرانیان آن را ثبت کرده است، گواهی بر این همسویی است. در این نامه، آخوند خراسانی از حمایت خود از مجلس و مشروطه سخن میگوید، که به پشتوانه حضور فعال شیخ فضل الله در تهران و حمایت او از جنبش عدالتخواهانه شکل گرفته بود.
با این حال، این اتحاد چندان پایدار نماند و به تدریج اختلافاتی میان این دو شخصیت برجسته پدید آمد که تأثیرات عمیقی بر جریان مشروطه گذاشت. این اختلافات، که بیش از آنکه ریشه در تفاوتهای بنیادین فکری داشته باشد، نتیجه تفاوت در تجربه، دسترسی به اطلاعات و برداشت از شرایط روز بود، موضوع اصلی این تحلیل است.
در طلوع جنبش مشروطه، آخوند خراسانی و شیخ فضل الله نوری ارتباطی نزدیک و سازنده داشتند که نه تنها از منظر فکری، بلکه از حیث عملی نیز قابل توجه بود. شیخ فضل الله، که در تهران حضور داشت، از پیشگامان نهضت عدالتخانه بود که در سال ۱۳۲۳ قمری آغاز شد. او در کنار علمایی چون سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبایی، نقش مهمی در بسیج مردم و فشار بر مظفرالدین شاه برای امضای فرمان مشروطیت در ۱۴ جمادیالثانی ۱۳۲۴ قمری (اوت ۱۹۰۶ میلادی) ایفا کرد. در همین زمان، آخوند خراسانی، که در نجف اشرف اقامت داشت، از طریق فتاوا و نامههای خود از این حرکت حمایت میکرد. برای مثال، در یکی از نامههای او که در مجموعه رسائل مشروطیت گردآوری شده، آمده است: «بر عموم ملت ایران واجب است که از این نهضت مبارک حمایت کنند تا استبداد ریشهکن شود.» این همسویی اولیه، نشاندهنده وحدت هدف میان این دو فقیه در مبارزه با استبداد و تلاش برای برقراری نظم نوین بود.
اما این همکاری با تحولات بعدی مشروطه، بهویژه پس از تأسیس مجلس اول و ظهور اختلافات درونی میان مشروطهخواهان، دچار چالش شد. شیخ فضل الله که در تهران شاهد انحراف برخی مشروطهخواهان تندرو مانند حسن تقیزاده بود، به تدریج مواضع متفاوتی اتخاذ کرد، در حالی که آخوند خراسانی همچنان از نجف به حمایت از مشروطه ادامه میداد.
دلایل این اختلاف را در چند محور می توان توضیح داد:
یکی از عوامل اصلی اختلاف میان این دو فقیه، تفاوت در سطح آگاهی آنها از فرهنگ و تمدن غرب بود. شیخ فضل الله، به دلیل حضور در تهران و ارتباط با شخصیتهای آگاه به مسائل روز، شناخت عمیقتری از مبانی فکری و سیاسی غرب داشت. او از طریق افرادی چون حاج میرزا عبدالغفار خان نجمالدوله، ریاضیدان و منجم برجسته عصر قاجار، و علامه میرزا محمد خان قزوینی، که در اروپا اقامت داشت، به اخبار و نشریات خارجی دسترسی داشت. برای مثال، نجمالدوله نشریاتی را که در خارج از ایران درباره اسلام و ایران منتشر میشد، همراه با ترجمه بخشهایی از آنها، در اختیار شیخ قرار میداد. همچنین، شیخ فضل الله کار ترجمه و ارسال مطالب مطبوعات اروپایی را به قزوینی، که شاگرد سابق او بود و در آن زمان در اروپا به سر میبرد، سپرده بود. این آگاهی، به او اجازه میداد تا تحرکات مشروطهخواهان افراطی را با دقت بیشتری تحلیل کند. در مقابل، آخوند خراسانی، که در نجف و دور از مرکز تحولات بود، به اطلاعات دست دوم وابسته بود که اغلب از سوی مشروطهخواهان ارسال میشد. شیخ فضل الله در یکی از سخنان خود که در تاریخ مشروطه احمد کسروی نقل شده، اظهار داشت: «این آقایان از ایران دورند و حقیقت اوضاع را از نزدیک نمیبینند و نامهها و تلگرافهایی که به ایشان میرسد از طرف مشروطهخواهان است و دیگر مکاتیب را به نظر آقایان نمیرسانند.» این نقل قول، محدودیت اطلاعاتی علمای نجف را به خوبی نشان میدهد.
عامل دوم، تفاوت در شناخت شخصیتهای سیاسی و اجتماعی دخیل در مشروطه بود. شیخ فضل الله، که سالها در تهران حضور داشت، با رجال سیاسی مانند تقیزاده، احمد قوام، و دیگر مشروطهخواهان تعامل مستقیم داشت. این تجربه زیسته، به او بینشی دقیق از نیات و اهداف این افراد بخشید. برای مثال، او از ابتدا نسبت به تقیزاده، که بعدها به دلیل افکار سکولار و غربگرایانهاش شناخته شد، بدبین بود و هشدارهایی درباره انحرافات احتمالی او داد. در مقابل، آخوند خراسانی و دیگر علمای نجف، که از این تجربه مستقیم بیبهره بودند، تحت تأثیر گزارشهای یکجانبه قرار داشتند. این تفاوت در رجالشناسی پس از شهادت شیخ فضل الله آشکارتر شد. در سال ۱۳۲۸ قمری، پس از اعدام شیخ، آخوند خراسانی و علمای نجف با پی بردن به انحرافات تقیزاده، فتوایی علیه او صادر کردند و خواستار اخراجش از مجلس شدند. در این فتوا، که در اسناد مشروطه نیز ثبت شده، تقیزاده به دلیل «ترویج افکار ضد اسلامی» محکوم شد. این اقدام، تأیید دیرهنگام هشدارهای شیخ فضل الله بود و نشاندهنده پشیمانی علمای نجف از اعتماد اولیه به برخی رجال مشروطه بود.
سومین عامل، تفاوت در رویکرد این دو فقیه به مشروطه بود. آخوند خراسانی و علمای نجف، با نیت خیر و آرمانهای بلند، به دنبال تحقق ایدهآلهایی بودند که در شرایط آن زمان ایران چندان عملی نبود. آنها تصور میکردند که میتوان با الگوبرداری از نظام پارلمانی غرب، به سرعت به یک حکومت عادلانه رسید، غافل از اینکه این نظامها نیازمند زیرساختهای اجتماعی و فرهنگی خاصی بودند که در ایران آن زمان وجود نداشت. در مقابل، شیخ فضل الله، که در متن واقعیتهای روزمره قرار داشت، رویکردی واقعگرایانهتر داشت. او معتقد بود که نهادهایی مانند پارلمانتاریسم غربی نمیتوانند بدون تطبیق با شرایط بومی ایران موفق شوند. به همین دلیل، ایده «مشروطه مشروعه» را مطرح کرد که تلاشی برای تلفیق اصول اسلامی با ساختارهای نوین بود. شیخ در یکی از اعلامیههای خود، که در روزنامه حبلالمتین (سال ۱۳۲۵ قمری) منتشر شد، نوشت: «مشروطهای که مخالف شرع باشد، مشروطه نیست، بلکه مشئومه است.» این دیدگاه، ریشه در هویت اسلامی و نیازهای بومی ایران داشت، اما به دلیل عدم حمایت کافی از سوی علمای نجف و فشار مشروطهخواهان افراطی، فرصت تحقق نیافت.
اختلاف میان آخوند خراسانی و شیخ فضل الله نوری، که در نهایت به جدایی این دو و شهادت شیخ در ۱۳ رجب ۱۳۲۷ قمری (۳۱ ژوئیه ۱۹۰۹ میلادی) منجر شد، تأثیرات عمیقی بر جریان مشروطه داشت. اگر این دو فقیه در مسیر مشترکی گام برمیداشتند، شاید مشروطه به جای افتادن در دام تندرویهای سکولار، به سمت ایدهای چون مشروطه مشروعه پیش میرفت که میتوانست تعادلی میان مدرنیته و سنت اسلامی برقرار کند. این تجربه تاریخی، درسهایی ارزشمند درباره اهمیت آگاهی از شرایط روز، شناخت دقیق بازیگران سیاسی، و واقعبینی در مواجهه با تحولات بزرگ ارائه میدهد که همچنان برای امروز ما نیز قابل تأمل است.
نویسنده: طاها حسنی
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا