دههها تلاش برای توسعه در ایران و تغییرات اجتماعی و اقتصادی در شوروی، تصویری از چالشها و فرصتها در مسیر پیشرفت را ترسیم میکنند. از اتکای ایران به منابع نفتی و تحول انقلاب اسلامی تا فروپاشی شوروی و افول ایمانهای ایدئولوژیک، روایت مشترکی از تغییر و تحولات تاریخی در دو مسیر مختلف دیده میشود. این داستانها نگاهی عمیق به نقش مردم، ساختارهای حکومتی و تأثیر روابط بینالمللی دارند.
به گزارش سرمایه فردا،بیش از شصت سال است که نهاد دولت در ایران تلاشهای گستردهای برای دستیابی به توسعه انجام داده است. این تلاشها، بهویژه در دهه چهل شمسی، با رشد اقتصادی بیش از ۱۰ درصد همراه بود و این ذهنیت را در رژیم پهلوی دوم ایجاد کرد که با اتکای صرف به منابع انرژی، بهویژه نفت، میتوان ایران را در زمره کشورهای توسعهیافته قرار داد. اما این غرور و اعتماد به منابع طبیعی، پیامدهایی چون انقلاب ۵۷ و استقرار جمهوری اسلامی را به دنبال داشت.
در حالی که شاه با استفاده از درآمدهای نفتی و روابط استراتژیک با غرب به دنبال الگوی مناسبی برای توسعه بود، دولت اسلامی با اتخاذ مواضع ضدغربی و مخالفت با لیبرالیسم، اومانیسم، عقلانیت عرفی و عملگرایی مبتنی بر واقعگرایی، که ریشه در اندیشههای چپ داشت، عملاً مسیر توسعه را با اقتدارگرایی و اقتصاد دستوری مسدود کرد.
در همین حال، تغییرات اجتماعی و اقتصادی در شوروی نیز بهطور چشمگیری قابل مشاهده بود. شرایط زندگی که در نیمه دهه هشتاد دشوار بود، در ابتدای دهه نود به مراتب بدتر شد. شهروندان معمولی که پیشتر سکوت کرده بودند، اکنون به انتقاد علنی از حکومت و وضعیت زندگی خود پرداخته و آیندهای تاریک را پیشبینی میکردند. واژههایی چون «فروپاشی» و «جنگ داخلی» بهطور گسترده در میان مردم شنیده میشد. مخالفتهایی که پیشتر سرکوب شده بودند، حالا به سطح آمده بودند؛ از استقلالطلبی جمهوریهای مرزی گرفته تا اعتراضات گسترده علیه نخبگان سیاسی و اقتصادی.
کمبود مواد غذایی، کوپنی شدن کالاهای اساسی، قفسههای خالی فروشگاهها، افزایش نرخ جرم و جنحه، اختلال در ساختار اقتصادی، و نابودی محیط زیست، همگی نشانههایی از بحران عمیق بودند. در لنینگراد، نیمی از چراغهای خیابانها خاموش بود و در دیگر شهرها قطعی مستمر آب و برق بیداد میکرد. فیلم محبوب آن سالها، «ما نمیتوانیم اینجوری زندگی کنیم»، زندگی نکبتبار در شوروی را با زندگی آرام و بیدغدغه در غرب مقایسه میکرد. مهاجرت به غرب به آرزوی بسیاری تبدیل شده بود و ایمانهای ایدئولوژیک گذشته جای خود را به شک و تردید داده بودند.
حزب کمونیست که زمانی نماد قدرت و اقتدار بود، اکنون هیمنه خود را از دست داده بود. در روزنامههای مهم کشور، در کنار مقالات ستایشآمیز از حزب و رهبر آن، عکسهایی از اعضای گروههای موسیقی راک روسی با موهای بلند دیده میشد. مردم شروع به خواندن مطالبی درباره تاریخ تاریک کشورشان کرده بودند؛ از جنایتهای استالین و قتلعام خانواده آخرین تزار روسیه گرفته تا داستان واقعی زندگی نوجوانی به نام پاول مارازوف که برای نیم قرن بهعنوان قهرمان کمونیست به آنها معرفی شده بود.
این تغییرات نشاندهنده تحولی عمیق در جامعه شوروی و ایران بود؛ تحولی که نهتنها ساختارهای سیاسی و اقتصادی را تحت تأثیر قرار داد، بلکه نگرش مردم به حکومت و آینده را نیز دگرگون کرد.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا