تئاتری بی‌مصلحت از واقعیت

تئاتری بی‌مصلحت از واقعیت

نمایش «دخمه» از دل کوچه‌های فراموش‌شده جنوب شهر برخاسته؛ جایی که تلخی زندگی، نه در تخیل بلکه در واقعیت جاری است. این اثر، با بازیگرانی بی‌سابقه و متنی برگرفته از زیست واقعی، تماشاگر را به قلب تاریکی‌هایی می‌برد که اغلب دیده نمی‌شوند.

به گزارش سرمایه فردا، «دخمه» فقط نام یک نمایش نیست؛ استعاره‌ای است از خانه‌هایی که در حاشیه شهر، زندگی را در سایه فرو می‌برند. جایی که نوزاد اجاره داده می‌شود، عشق فروخته نمی‌شود اما گم می‌شود، و اعتیاد، بی‌صدا در دیوارهای نم‌دار ریشه می‌دواند. امیرعرشیا باقری، کارگردان این اثر، از دل همان محله‌ها آمده و با نگاهی بی‌مصلحت، قصه‌هایی را روی صحنه آورده که نه برای سرگرمی، بلکه برای بیداری‌اند. «دخمه» با بازیگرانی تازه‌نفس و متنی رئال، تئاتر را به ابزاری برای روایت حقیقت تبدیل کرده—حقیقتی که گاهی تلخ است، گاهی عاشقانه، و همیشه واقعی.

اگر در لغتنامه دهخدا یا فرهنگ معین کلمه «دخمه» را جست‌وجو کنید، معنای آن ساده است: «سرداب‌هایی که جسد مردگان را در آن نهند.» اما امروز، وقتی نام «دخمه» به گوش می‌رسد، ذهن ما تصویری از جایی نمور، تاریک و ترسناک می‌سازد؛ جایی که زندگی در آن غیرممکن به نظر می‌رسد. هرچند این ویژگی‌ها در گذشته به قبرستان‌ها تعلق داشت، اما امروز در میان اهالی شهر، «دخمه» معنایی متفاوت پیدا کرده است.

در حاشیه شهرهای بزرگ مانند تهران، خانه‌هایی هستند که مردم محلی آنها‌ را «دخمه» می‌نامند؛ خانه‌هایی کوچک و فرسوده، با دیوارهای خاکستری و سایه‌هایی که حس زندگی را در خود فرو می‌بلعند. همین فضا و همین روایت‌ها، الهام‌بخش گروهی از جوانان اهل هنر شد؛ همان‌هایی که دغدغه صحنه، روایت و حقیقت اجتماعی را دارند.

این گروه تازه‌کار، نمایشی را با همین نام (دخمه) روی صحنه آورده‌اند؛ نمایشی که ریشه در واقعیت دارد و تلخی زندگی را بی‌پرده نشان می‌دهد. از اجاره دادن نوزادی چند ماهه تا ازدواج‌های موقت برای تولید مثل و حتی اعتیادهایی که در این خانه‌ها شایع است، همه بخش‌هایی از دنیای واقعی است که این نمایش به تصویر می‌کشد.

تماشای «دخمه» تجربه‌ای است که چشم را به گوشه‌هایی از جامعه باز می‌کند که اغلب نادیده گرفته می‌شوند. این اثر، تلاقی هنر و واقعیت است؛ جایی که تلخی و زنده بودن زندگی شهری در قاب صحنه، با جسارت و بدون مصلحت‌آمیزی به نمایش گذاشته می‌شود. در ادامه با امیرعرشیا باقری، کارگردان و تهیه کننده اثر، به گفت‌وگو نشستیم تا از انگیزه‌ها و پشت‌صحنه خلق این نمایش بیشتر بدانیم.

 

واقعیت پایین شهری روی صحنه تئاتر

ایده‌ اصلی نمایش «دخمه» از جایی شکل گرفت که گروه اجرایی فضایی را دیدند شبیه به یک دخمه؛ با همان حال‌وهوا و حس خاصی که امروز در اجرای نهایی هم دیده می‌شود. باقری می‌گوید: «من همیشه دوست دارم کارهایی که روی صحنه می‌برم، رئال و برگرفته از واقعیت جامعه و زندگی امروز مردم باشد.»

وقتی آن فضا دیده شد، ایده‌ نمایش شکل گرفت و نویسنده، محمد کرمی، متن نمایش را نوشت؛ متنی که کاملا بر اساس واقعیت است. داستان در منطقه‌ای واقعی اتفاق می‌افتد، اما به خاطر بعضی از ملاحظات نمی‌توان نام دقیق آن را فاش کرد. باقری درباره انتخاب این متن توضیح می‌دهد: «من به‌عنوان کارگردان، چون خودم در جنوب شهر به دنیا آمده‌ام و هنوز هم در همان فضا زندگی می‌کنم، همیشه کارهایی را انتخاب می‌کنم که به حال‌وهوا و زندگی آنجا نزدیک باشند.»

او ادامه می‌دهد که نزدیکی متن به محله و فضایی که خودش در آن بزرگ شده، یکی از دلایل اصلی انتخاب آن بوده است: «وقتی متن «دخمه» را خواندم، به محمد کرمی گفتم که عجب متنی است! این را فقط خودم باید بسازم. او هم گفت که داستان بر اساس یک واقعیت نوشته شده و همین باعث شد علاقه‌ام به کار بیشتر شود.»

 

انتخاب بازیگرانی بدون سابقه

پیچیدگی نقش‌ها و انتخاب بازیگران آن یکی از چالش‌های تولید بود. باقری درباره این بخش توضیح می‌دهد: «کاراکترها بسیار سنگین و پیچیده بودند. خیلی‌ها برای نقش‌ها تست دادند، اما نمی‌توانستیم به‌راحتی اعتماد کنیم و نقش‌ها را بسپاریم. فکر می‌کنم سخت‌ترین بخش کار همین بود.»

باوجود شور و انرژی گروه، مسیر آماده‌سازی این نمایش چندان هموار نبود و یک‌سری عوامل باعث شد اجرای آن مدام عقب بیفتد: «ما یک جنگ ۱۲ روزه داشتیم، بعد هم تعطیلات متعددی پیش آمد و وقتی تعطیلات پیش می‌آمد، خانه‌ هنرهای نمایشی که مسئول صدور مجوز است تعطیل می‌شد و همین موضوع روند کارمان را کندتر کرد.»

باقری که تهیه‌کنندگی کار را هم خود برعهده داشت، درباره انتخاب بازیگران توضیح می‌دهد: «برای انتخاب بازیگران، از افراد حرفه‌ای هم تست گرفتیم، اما در نهایت تصمیم گرفتیم با کسانی کار کنیم که شاید سابقه‌ زیادی نداشتند. سه بازیگر دختر داشتم که دو نفرشان قبلا برای پروژه‌ «دستمال یزدی» پیش من تست داده بودند. آن موقع هیچ رزومه‌ و تجربه‌ اجرایی هم نداشتند. تستشان را دادند و رفتند، اما بعد دوستانشان را هم معرفی کردند. ما با گروه کارگردانی نشستیم، بررسی کردیم و دیدیم هرچند این سه نفر تجربه‌ زیادی ندارند، اما از نظر ظاهری و رفتاری بسیار به کاراکترهای نمایش نزدیک‌اند. حس و فضای درونی‌شان به نقش‌ها می‌خورد و همین شد که انتخابشان کردیم.»

 

خاک جنوب شهر طلاست!

باقری درباره پیام اصلی نمایش تاکید می‌کند که هنوز تلخی‌های واقعی در جنوب شهر وجود دارد و دختران هم‌سن و سال شخصیت‌های نمایش گرفتار اعتیاد هستند و پسران ۱۶ و ۱۷ ساله نیز با همان مشکلات دست‌وپنجه نرم می‌کنند. شخصیت‌هایی مثل «جعفر ننه» هنوز حضور دارند؛ مردانی که چندین زن صیغه می‌کنند، فرزندانی به دنیا می‌آورند و حتی آنها را به فروش می‌رسانند.

او ادامه می‌دهد که در کنار این تلخی‌ها، هنوز عشق‌هایی ناب و دست‌نخورده هم وجود دارند: «عشق شیدا و فری را داریم؛ عشقی که شاید فروخته نشد اما به سرانجام هم نرسید. به نظر من، خاک جنوب شهر طلاست؛ با همه‌ سختی‌ها و زشتی‌ها، درونش طلا پیدا می‌شود..»

این کارگردان همچنین درباره مسیر حرفه‌ای خود توضیح می‌دهد که پیش از «دخمه» چهار اجرای تک‌خوانی نمایش‌نامه را روی صحنه برده بود.

 

دیدگاهتان را بنویسید