در سالهای اخیر، سینمای ایران و سریالهای نمایش خانگی به صحنهای برای بازتاب خشونت تبدیل شدهاند؛ خشونتی که از مرز خون و گلوله فراتر رفته و به تاریکترین راهروهای روان انسان نفوذ کرده است. از قتلهای زنجیرهای در «زخم کاری» تا فروپاشی خانوادگی در «برادران لیلا»، این آثار نهتنها سرگرمی نیستند، بلکه آیینهای از خشمهای فروخورده، ناکامیهای اجتماعی و تروماهای جمعیاند. آیا این نمایش بیپرده خشونت، راهی برای آگاهیبخشی است یا نسخهای تازه از قانون جنگل در جهان روایتهای تصویری؟
به گزارش سرمایه فردا، در سالهای اخیر، سینمای ایران و سریالهای نمایش خانگی به عرصهای برای بازنمایی خشونت تبدیل شدهاند، خشونتی که نهتنها در قالب درگیریهای فیزیکی و صحنههای خونبار، بلکه در لایههای عمیقتر روانی و عاطفی نیز رخنه کرده است. این افزایش چشمگیر خشونت در آثار نمایشی، از قتل و ضربوشتم گرفته تا بیرحمی در روابط انسانی، بازتابی از احوالات پرفشار اجتماعی و سیاسی جامعه ایران در دهه گذشته است. آثاری چون سریالهای زخم کاری(۱۴۰۰-۱۴۰۳)، ازازیل(۱۴۰۳)، داریوش(۱۴۰۳)، پوست شیر(۱۴۰۱) و گردنزنی(۱۴۰۳) و فیلمهای سینمایی مانند پیرپسر(۱۴۰۰)، برادران لیلا(۱۴۰۱)، زن و بچه(۱۴۰۴)، بیبدن(۱۴۰۳) و علفزار(۱۴۰۱) نمونههای برجستهای از این روند هستند که هر یک به شیوهای خاص، بحران های مختلف را به تصویر میکشند. در این نوشتار بر این است تا با نگاهی روانکاوانه، ریشههای این خشونت را در بستر تحولات سیاسی، اقتصادی و فرهنگی دهه اخیر ایران کاوش کند و به این پرسش پاسخ دهد که چرا سینمای ایران به چنین جهانی تاریک و پرتنش روی آورده است.
خشونتی که در بخشی از آثار نمایشی ایران طی سالهای اخیر پربسامد شده، تنها یک ابزار روایی نیست؛ بلکه آیینهای است که ناکامیها، خشمهای سرکوبشده و تروماهای جمعی جامعه را بازتاب میدهد. از منظر روانکاوی، میتوان این خشونت را نتیجه فشارهای روانی دانست که از بحرانهای اجتماعی، تورم اقتصادی و سرگردانی سیاسی نشئت میگیرند. زیگموند فروید در نظریه غرایز خود به نیروی «تاناتوس» یا «غریزه مرگ» اشاره میکند که در شرایط ناکامی، به پرخاشگری و تخریب منجر میشود. در جامعه ایران، این ناکامیها در قالب تورم افسارگسیخته، بیکاری، نابرابریهای اجتماعی و مسائل سیاسی نمود یافتهاند و به نظر میرسد که سینما و سریالهای نمایش خانگی به بستری برای تخلیه این خشمهای انباشته تبدیل شدهاند. ژک لکان نیز با مفهوم «دیگری بزرگ» به ساختارهای اجتماعی و فرهنگی اشاره دارد که هویت فرد را شکل میدهند و در عین حال، میتوانند او را در برابر فشارهای بیرونی خرد کنند. در این میان، خشونت نمایشی نهتنها بازتابی از این فشارها، بلکه گاه تلاشی برای نقد آنها یا حتی عادیسازی آنهاست.
این نوشتار در ادامه به مصادیق مشخص خشونت در آثار نمایشی ایران میپردازد و با بررسی نمونههایی از سریالها و فیلمهای اخیر، نشان میدهد که چگونه این آثار از خشونت فیزیکی و روانی برای روایت داستانهای خود استفاده میکنند. از زخم کاری که جهانی مملو از خیانت و قتل را به تصویر میکشد تا برادران لیلا که فروپاشی روابط خانوادگی را زیر فشارهای اقتصادی نشان میدهد، این آثار هر یک به شکلی متفاوت، زوایای تاریک روان جمعی جامعه ایران را کاوش میکنند. این بررسی نهتنها به تحلیل محتوای این آثار میپردازد، بلکه به تأثیرات فرهنگی و اجتماعی آنها نیز توجه دارد؛ از جمله اینکه چگونه نمایش مداوم خشونت میتواند به عادیسازی آن در جامعه منجر شود یا برعکس، به آگاهیبخشی درباره ریشههای این خشونت کمک کند. از سوی دیگر، این نوشتار به تأثیر احوالات سیاسی و اجتماعی دهه اخیر بر این روند میپردازد. فشارهای اقتصادی، از تورم و بیکاری گرفته تا کاهش قدرت خرید، خانوادهها را به مرز فروپاشی کشانده و این تنشها در آثار نمایشی بهصورت روابط پرخاشگرانه و بیرحم بازنمایی شدهاند. همچنین سرخوردگیهای اجتماعی و بحرانهای سیاسی نیز خشم نادیدهای را در جامعه ایجاد کرده که در قالب شخصیتهای خشن و انتقامجو در این آثار نمود یافته است.
علاوه بر این، تأثیر فرهنگ جهانی و الگوبرداری از سینمای غرب، بهویژه آثار خشن هالیوودی، در افزایش صحنههای خونبار و هیجانی بیتأثیر نبوده است. این نوشتار همچنین به نقدهای اجتماعی و فرهنگی این روند میپردازد و این پرسش را مطرح میکند که آیا این نمایش خشونت صرفاً ابزاری برای جذب مخاطب است یا تلاشی برای نقد و تحلیل مسائل اجتماعی.در نهایت، این نوشتار با جمعبندی مباحث، به پیامدهای این روند و تأثیر آن بر مخاطبان و جامعه میپردازد. آیا سینمای ایران با این حجم از خشونت، به آگاهیبخشی کمک میکند یا به بازتولید خشم و ناکامی دامن میزند؟ پاسخ به این پرسش میتواند راهگشای درک بهتر نقش سینما و سریالهای نمایش خانگی در بازتاب و شاید درمان زخمهای اجتماعی باشد.
خشونت در سینمای ایران و سریالهای نمایش خانگی در سالهای اخیر به شکلی بیسابقه رخنه کرده است، گویی این آثار به آیینهای برای بازتاب تاریکیهای روان جمعی تبدیل شدهاند. سریال زخم کاری، ساخته محمدحسین مهدویان، یکی از برجستهترین نمونههای این روند است. این سریال که با اقتباس از رمان بیست زخم کاری و الهام از مکبث شکسپیر ساخته شده، جهانی را به تصویر میکشد که در آن قتل، خیانت و قدرتطلبی به اصول حاکم بر روابط انسانی تبدیل شدهاند. شخصیت مالک مالکی (جواد عزتی) در مسیری سقوط میکند که هر گامش با خون و خشونت همراه است. صحنههای قتلهای زنجیرهای، ضربوشتم و درگیریهای خونین در این سریال نهتنها به پیشبرد داستان کمک میکنند، بلکه به عاملی برای جذب مخاطب تبدیل شدهاند. این نمایش عریان خشونت، گاه به سبک فیلمهای گانگستری هالیوود، مخاطب را در برابر جهانی قرار میدهد که هیچ کس در آن از تیغ خیانت در امان نیست.
در سریال پوست شیر، ساخته جمشید محمودی، خشونت فیزیکی به شکلی دیگر رخ مینماید. داستان پدری که پس از آزادی از زندان در جستوجوی عاملان ربایش دخترش است، به صحنههایی خشن و جنایی منجر میشود که گاه یادآور آثار کوئنتین تارانتینو است. قتلهای خونبار و درگیریهای خیابانی در این سریال، از یک سو هیجان را به اوج میرساند و از سوی دیگر، خشم فروخوردهای را به نمایش میگذارد که انگار از اعماق جامعه سرچشمه گرفته است. سریال گردنزنی نیز با نمایش قتل یک زوج جوان در شب عروسی و صحنههای شکنجه، این مسیر را ادامه میدهد و خشونت را به عنصری مرکزی در روایت خود تبدیل میکند. خشونت روانی اما لایهای عمیقتر و گاه پنهانتر از این آثار را در بر میگیرد. در زخم کاری، روابط میان شخصیتها، حتی در لحظات عاشقانه، با زبانی از تحقیر و بیرحمی شکل میگیرد. گفتوگوهای تند و تیز، نگاههای پر از نفرت و خیانتهای پیاپی، فضایی را خلق میکنند که در آن اعتماد به دیگری امری محال به نظر میرسد. این بیرحمی روانی در برادران لیلا، ساخته سعید روستایی، به شکلی دیگر نمود مییابد. این فیلم داستان خانوادهای فقیر را روایت میکند که زیر فشارهای اقتصادی و اجتماعی به رقابت و حتی خیانت به یکدیگر روی میآورند. شخصیت لیلا (ترانه علیدوستی) در تلاش برای نجات خانوادهاش، با تحقیر و سرخوردگی مواجه میشود که به فروپاشی روابط خانوادگی منجر میگردد.
این فیلم با نمایش تنشهای میان اعضای خانواده، خشونت روانی را بهعنوان نتیجه مستقیم فشارهای اقتصادی و اجتماعی به تصویر میکشد. فیلم پیرپسر، ساخته اکتای براهنی، نمونه دیگری از خشونت روانی است که ریشه در گذشته دارد. تحقیر مداوم فرزندان توسط پدری مستبد، خشم درونی آنها را برمیانگیزد که در بزرگسالی به عصیان و انتقام تبدیل میشود. شخصیتهای علی و رضا، که در کودکی زیر سایه خشونت پدر بزرگ شدهاند، در بزرگسالی به افرادی پرخاشگر و انتقامجو تبدیل میشوند. این فیلم بهخوبی نشان میدهد که چگونه خشونت روانی میتواند نسلها را در چرخهای معیوب گرفتار کند. در سریال ازازیل، که در ژانر وحشت ساخته شده، خشونت روانی در قالب روابط پرتنش و تاریک میان شخصیتها به نمایش درمیآید. این سریال با خلق فضایی وهمآلود، ترس و اضطراب را بهعنوان بخشی از تجربه انسانی به تصویر میکشد و مخاطب را در برابر شکنندگی روان آدمی قرار میدهد. فیلم بیبدن، ساخته مرتضی حسینعلیزاده، با الهام از پرونده جنایی آرمان و غزاله، خشونت را در قالب قتل و اعدام به نمایش میگذارد. این فیلم تلاش میکند با نمایش جزئیات یک پرونده واقعی، تنفر اجتماعی از مجازات اعدام را به چالش بکشد، اما در عین حال، صحنههای خشن آن به عاملی برای جلب توجه مخاطب تبدیل شدهاند. علفزار نیز با روایت داستان یک بازپرس که درگیر پروندهای جنایی میشود، خشونت را در بستر روابط اجتماعی و قضایی به تصویر میکشد. این فیلمها و سریالها، هر یک به شیوهای، جهانی را به نمایش میگذارند که در آن خشونت نهتنها یک انتخاب، بلکه گاه تنها راه بقاست.
پایان راهحلیابی و آغاز خشونت
افزایش خشونت در آثار نمایشی ایران را میتوان از منظر روانکاوانه هم تحلیل کرد. فروید معتقد بود که پرخاشگری نتیجه ناکامیهایی است که نیروی غریزه مرگ را فعال میکنند. در جامعه ایران، این ناکامیها در قالب فشارهای اقتصادی، بیکاری و بحرانهای سیاسی نمود یافتهاند. برادران لیلا بهخوبی نشان میدهد که چگونه تورم و فقر میتوانند پیوندهای خانوادگی را از هم بگسلند. در زخم کاری، جهانی که در آن قدرت تنها قانون است، میتواند استعارهای از جامعهای باشد که در آن نهادهای قدرت، روابط انسانی را تحت سلطه خود درآوردهاند. الگوبرداری از سینمای غرب نیز در این میان بیتأثیر نبوده است. سریالهایی مانند پوست شیر و گردنزنی با تقلید از سبکهای خشن هالیوودی، خشونت را به ابزاری برای هیجان و جذب مخاطب تبدیل کردهاند.خشونت نمایشی در سینمای ایران و سریالهای نمایش خانگی، آیینهای است از زخمهای عمیق جامعهای که در دهه اخیر زیر فشارهای سنگین سیاسی، اقتصادی و فرهنگی نفس میکشد. این آثار، از زخم کاری و پوست شیر گرفته تا برادران لیلا و پیرپسر، با نمایش قتل، ضربوشتم و بیرحمی روانی، خشم فروخورده و ناکامیهای جمعی را به تصویر میکشند. از منظر روانکاوانه، این خشونت بازتابی از تروماهای ازسرگذرانده جامعه است که ریشه در محدودیتهای اجتماعی دارد. اما این نمایش مداوم خشونت، پرسشهایی جدی را پیش میکشد: آیا این آثار به آگاهیبخشی درباره مسائل اجتماعی کمک میکنند یا صرفاً به عادیسازی خشونت دامن میزنند؟
در سالهای اخیر، بازنمایی خشونت در سینمای ایران و سریالهای نمایش خانگی نهتنها به یکی از ویژگیهای برجسته این آثار تبدیل شده، بلکه به موضوعی بحثبرانگیز در میان منتقدان و مخاطبان بدل گشته است. نقدهای اجتماعی و فرهنگی نشان میدهند که برخی از این آثار، خشونت را بهمثابه پوستهای ظاهری برای جلب توجه مخاطب به کار میبرند، بدون آنکه عمق لازم برای نقد یا تحلیل مسائل اجتماعی را ارائه دهند. این رویکرد، که گاه به نمایش صحنههای خشن و خونبار صرفاً برای ایجاد هیجان محدود میشود، میتواند پیامدهای نگرانکنندهای داشته باشد. نمایش مکرر خشونت بدون زمینهسازی یا تحلیل، خطر بازتولید خشم، تحقیر و حتی عادیسازی رفتارهای پرخاشگرانه را در جامعهای که خود با تنشهای روانی و اجتماعی دستوپنجه نرم میکند، افزایش میدهد. این سریالها، با تمرکز بر هیجانهای سطحی و خلق صحنههایی که صرفاً بهدنبال شوکه کردن مخاطب هستند، از ارائه راهحل یا حتی طرح پرسشهای معنادار درباره ریشههای خشونت بازمیمانند. در مقابل تعدادی از این فیلمها تلاش میکنند با کندوکاو در ریشههای خشونت، به تحلیل مسائل اجتماعی بپردازند.
به رغم تمام مشکلاتی که میتوان آنها را ریشه بروز خشونت در آثار ایرانی دانست، باز هم نمیتوان انکار کرد که اساسا همواره میزانی از احتمال در جهت عادیسازی خشونت در این آثار وجود دارد. تکرار صحنههای خشن، حتی اگر با هدف نقد اجتماعی باشد، میتواند بهتدریج حساسیت مخاطب را نسبت به خشونت کاهش دهد و آن را به بخشی عادی از تجربه تماشا تبدیل کند. این خطر در جامعهای که در دهه اخیر با چالشهایی چون تورم اقتصادی، بیکاری و بحرانهای سیاسی دستوپنجه نرم کرده، دوچندان است. فشارهای روانی ناشی از این شرایط، خشم و ناکامی را در لایههای مختلف جامعه انباشته کرده و سینما بهعنوان آیینهای از این حالوهوا، گاه بهجای درمان، به بازتولید این زخمها دامن میزند. این واکنشها نشاندهنده آن است که خشونت نمایشی، حتی اگر در قالب هنر ارائه شود، میتواند اثری عمیق و گاه مخرب بر روان مخاطب بگذارد. برای گریز از این چرخه معیوب، فیلمسازان و سازندگان سریالهای نمایش خانگی باید از تمرکز صرف بر هیجانهای سطحی و جلب توجه مخاطب از طریق خشونت پرهیز کنند. بهجای آن، آنها میتوانند با ارائه تحلیلهای عمیقتر و راهحلهای اجتماعی، نقش سازندهتری ایفا کنند. سینما و سریالهای نمایشی، بهعنوان رسانههایی قدرتمند، این ظرفیت را دارند که نهتنها زخمهای جامعه را به تصویر بکشند، بلکه با طرح پرسشهای انتقادی و ارائه دیدگاههایی نو، به آگاهیبخشی و حتی التیام این زخمها کمک کنند. برای مثال، آثاری که بهجای نمایش صرف خشونت، به بررسی ریشههای آن، مانند نابرابریهای اجتماعی یا تأثیرات تروماهای خانوادگی، میپردازند، میتوانند مخاطب را به تأمل و گفتوگو درباره راهحلهای ممکن دعوت کنند.
تنها در این صورت است که سینما میتواند از یک آیینه صرف برای بازتاب دردهای جامعه، به ابزاری برای درمان و تغییر تبدیل شود. این مسئولیت بر دوش فیلمسازان است که با انتخابهای آگاهانه، از تبدیل خشونت به کالایی تجاری جلوگیری کنند و در عوض، به خلق آثاری بپردازند که همدلی، آگاهی و امید را در جامعه تقویت کنند. البته ناگفته پیداست که خطر افتادن به ورطه شعارزدگی همواره در کمین است. فیلمسازان و سازندگان این آثار، اگرچه با نیت آگاهیبخشی به سراغ نمایش زخمهای جامعه میروند، ممکن است با ارائه راهحلهای سادهانگارانه یا پیامهای اخلاقی سطحی، عمق اثر خود را از دست بدهند. شعارزدگی، که اغلب در قالب دیالوگهای کلیشهای یا پایانهای مصنوعی خوشبینانه نمود مییابد، نهتنها از تأثیرگذاری اثر میکاهد، بلکه مخاطب را از تأمل جدی در مسائل بازمیدارد. بهجای ارائه پاسخهای آماده یا قضاوتهای اخلاقی، سینما باید فضایی برای پرسشگری و گفتوگوی انتقادی ایجاد کند. برای مثال، فیلمی که صرفاً خشونت را محکوم کند بدون کاوش در ریشههای اجتماعی و روانی آن، بهجای درمان زخمها، به شعاری توخالی بدل میشود. فیلمسازان باید با ظرافت و صداقت، پیچیدگیهای انسانی و اجتماعی را به تصویر بکشند و از سادهسازی مسائل پرهیز کنند. تنها با این رویکرد است که آثار نمایشی میتوانند به جای تبدیل شدن به ابزاری شعاری، به محرکی برای تفکر عمیق و تغییر اجتماعی تبدیل شوند.
نویسنده: آراز مطلبزاده
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا