در دنیای دموکراتیک جایگاه رسانهها در تعارض دیپلماسی بینالمللی و افکار عمومی افزایش یافته است. در این مقاله به ابعاد آن پرداخته شده است.
حامد شایگان و مونا موسوی
چکیده:
تعارض در روابط بینالمللی کشورهای جهان یکی از موضوعاتی است که رسانههای امروز براساس سیاست خارجی کشور خود به آن ورود می کنند. هر چند نمیتوان این نقش را با همین رویکرد ثابت از ابتدای ظهور آنها برای رسانهها قائل شد اما به طور قطع از جنگ جهانی دوم رد پای رسانهها در روابط سیاسی، اقتصادی و اجتماعی کشورها پررنگتر شد.
این مقاله برای تبین جایگاه رسانهها در دیپلماسی بین الملی درصدد است میزان اثرگذاری و تاثیر پذیری آنها بر روابط سیاسی کشورها در شرایطی که تصمیمات مقامات بلندپایه کشورها در تناقض با افکار عمومی، اصول پیشین و مبانی دموکراسی کشور است را بررسی کند. بر این اساس فرضیه مقاله بر این مقوله استوار است که رسانهها در دیپلماسی معارض با اصولی که کشورهای دموکراتیک بر آن استوار هستند با بازتاب گسترده افکار عمومی، اثر گفتمان عمومی بر روابط بین المللی را افزایش می دهند. این مقاله با پیمایش توصیفی و تحلیلی به دنبال ارائه گزارهای از نقش رسانهها در شکلگیری معادلات جهانی در موقعیتی معارض در دو گفتمان سیاسی و گفتمان عمومی است.
از این رو با ارائه پیشینهای از رفتار رسانهها میزان انعطاف پذیری و واکنش در قبال دولت و قدرت را عرضه میکند که بر مبنای آن این پژوهش نتیجه میگیرد که با توسعه شبکههای اجتماعی و افزایش نقش روابط بین ملتها در کنار روابط دولتها، رسانهها از پویایی بیشتری در تعامل با دولت برخوردار شدهاند. به گونهای که در تعارضات سیاسی و افکار عمومی به ویژه در اصول دموکراتیک و حقوق بشری اثر رسانه بیشتر همسو با حفظ مبانی و هویت ملی و بین المللی است. این مسئله زمانی که سیاستهای دولت مغایر با اجماع رهبران فکری باشد یا در سطحی بالاتر رهبران فکری نیز اجماعی درباره آن نداشته باشند، بیشتر بروز میکند.
*استفاده از این مقاله بدون ذکر عنوان و نویسندگان مقاله مجاز و اخلاقی نیست.
مقدمه
ظهور گستردهتر رسانههای بینالمللی به ویژه دیجیتالی در دو دهه آخر قرن بیستم، فضای جدیدی در جهان به وجود آورده تاجایی که قدرت مردم، فرهنگ، رسانهها و پیام از نقش قدرت نظامی و تسلیحاتی کشورها کاسته و تا حدی در تصمیمگیری دیپلماتیک نیز تاثیر گذاشته است. این مسئله باعث شده در جهان امروز، روابط میان ملتها بیش از روابط میان دولتها در تصمیمات سیاسی و بینالمللی نقش بازی کند زیرا پیام از حوزه ملی، فردی و محلی به مرحله بینالمللی و جهانی گام نهاده است.
به همین دلیل روابط بین کشورها را تنها حاکمیتها تعیین نمیکنند، بلکه مجموعه دولتها، افکار عمومی و فناوریهای اطلاعاتی ارتباطی، معادلات روابط بینالملل را میسازند که رسانهها با به کارگیری تکنیکهایی بر تاثیرگذاری در این روابط نقش بهسزایی دارند. ( ساداتی، ۱۳۹۳). با توجه به اینکه پس از جنگ خلیجفارس در اوایل دهه ۱۹۹۰ مفهوم جدید رسانهای ظاهر شد و تلاش کرد که پدیده شبکههای خبری تلویزیونی ۲۴ ساعته با پوشش جهانی را توضیح دهـد.
امروز دیگر تنها نباید از انفجـار اطلاعـات و انقـلاب ارتباطاتی وتأثیرات رسانهای بر شکلگیری افکار عمـومی جهـان سخن گفت، زیرا پـس از توسـعه فناوریهای عظیم ارتباطاتی، امری عادی به نظر میرسد. در کنار شبکههای کامپیوتری، ماهوارههـا، خـبرگزاریها و ایستگاههای مختلف رادیویی و تلویزیونی، سرعت تبادل اطلاعات و انتقال پیام رهبران فکری در میان اقشار مختلف مردم و بازتاب آن به صورت نمایهای از افکار عمومی در سیاست کشورها بسـیاری از مفروضـات و اصـول پیشین در ساختار روابط و حقوق بینالملل را بـه چـالش کشیده است.
مرزهـای سیاسـی و حقوقی دولتها کمرنگ شده و حاکمیت آنها که مهمترین بازیگران عـرصۀ جـهـانی هستند بـا چالشهای جدی روبهرو شده اند. تنها در صورتی که سیاستها مبتنی بر هویت ملـی و فرهنگی، منافع ملی و دموکراسی تعریف شود همسو با دیپلماسی عمومی قرار می گیرد. به همین دلیل رسانهها با توجه به جایگاهی که یافته اند در ابعاد مـختلف سـیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و … اثر مهمی در افکار عمومی میگذارند.
هرچند هنوز تسلط دولت بر رسانهها وخبرگـزاریهـا، قـدرت عظـیم وفـوق العـادهای را در اختیـار آنها قرار داده ؛ بـه گـونهای که بـا بـه کـارگیری اهـرمهای خبری واطلاعاتی تا حدودی توانستهاند به تغییر و هدایت باورها و نگرشهای جمعـی برای بازتعریف افکارعمومی داخلـی یـا خـارجی اقـدام کننـد. بسـیاری از صـاحب نـظـران از سـیاستمداران جـهان سومی گرفته تا اندیشمندان غربی نظیر هربرت شـیلر امریکایی و جرمـی تانستال انگلیسی و کارل نورد نستریج فنلاندی بر این نکته اتفاق نظر دارند. هنـوز هـم رسانههای خبری جـهان تـحت تـأثیر و سلطۀ مستقیم خبرگزاری عمده غربی قرار دارنـد. (اسمیت، ۱۳۶۴: ۸۷)
از دیدگاه ادوارد هرمان و رابرت مکچنزی در دهه ۱۸۵۰ میلادی نخستین شکل رسانههای جهانی، خبرگزاریهای بینالمللی کابلی مانند هاواس فرانسه، ولف آلمان و رویترز انگلیس که اقتصاد محور بودند. این رسانه های بزرگ خبر تولیدی را به روزنامهها میفروختند، یکهتاز بودند و جهان را بین خود تقسیم کردند. رسانه های غربی از ابتدا مطابق با اهداف کشورهای ثروتمند خبر تهیه میکردند. در واقع رسانههای جهانی به شکلی غیرمداوم در قرن ۱۹ میلادی توسعه یافتند و این زمانی بود که بیشتر جهان تحت استعمار اروپا و در اواخر قرن ۱۹، بخشی از آن تحت استعمار امریکا قرار داشت.
درحالی که در ابتدا این مطبوعات تنها برای مخاطبان داخلی طراحی شده بودند. آنها به مطبوعات خود اجازه انتشار در سرزمینهای تحت استعمار و شکلدهی به سیستم رسانهای آنها را دادند، نتیجه این وضع، رشد سیستمهای ارتباطی و استفاده از آنها در زمینههای اقتصادی شد. مانند تلگراف که برای نخستین بار باعث شد پیام سریعتر از انسان حرکت کند و تجارت جهانی نیز به واسطه آن رشد کرد.
از سوی دیگر، در بسیاری از کشورهای جـهان سـوم کـه دارای حکومتهای غیرمردمـی و غیردموکراتیک هستند، مطبوعات، رسانهها و خبرگزاریها به ابـزارهای تـحمیل عقیـده و تغییر نگرشها تبدیل شـدهاند. چـرا کـه ایـن ابزارهـا همـواره در فضـایی آکنـده از اغـراق، پنهان کـاری، تـقلب و تـحریف واقعیتها و حقایق تنها در جهـت بقـای حکومـتگـران و صاحب قدرت به کـار گـرفته شـدهاند (کـاظمی، ۱۳۸۰: ۲۷۵).
در چنـین فضـایی اسـت کـه دستگاههای رسانهای از همین جو بیاعتمادی مـردم نـسبت بـه تولیدات خبری و فرهنگی داخلی، وارد میدان می شوند تا با تولید اخبار و اطلاعات جذاب، متنوع و جـدید، بـازارهای خبری کشورهای جهان سوم را تسخیر کنند و به تغییر نگـرشها، و ذائقـههای فـکری و فـرهنگی مـردم این جوامع در راستای منافع خود بپردازند.
«دیپلماسی رسانهای» به عنوان یکی از شاخههای اصلی فعالیتهای دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی پدیدار شده و بخش قابل توجهی از دیپلماسی عمومی کشورهای به ویژه قدرتمند جهانی را به خود اختصاص داده است. در حالی که گروهی دیگر اعتقادی به تأثیرگذاری رسانهها بر تصمیمگیریهای سیاست خارجی ندارند. این گونه تحلیل می کنند که شواهد متقن در مورد تأثیرگذاری رسانههای جمعی بر تصمیمگیریهای سیاست خارجی وجود ندارد.
تصمیمگیرندگان به ندرت تصمیمهای خود را به خاطر رسانهها تغییر میدهند. هر چند که ممکن است به خاطر رسانهها، ناگزیر از واکنش نشان دادن باشند. در مجموع میتوان گفت دیپلماسی رسانهای «عبارت است از استفاده از رسانهها برای رسیدن به اهداف دیپلماتیک، تأمین منافع، تکمیل و ارتقای سیاست خارجی » (اشنا، ۱۳۸۴).
البته در جوامع غربی با وجود ادعای خصوصی بودن مـطبوعات و خـبرگزاریهای عمده، تولید اطلاعات و انتشار اخبار مهم در انحصار و کنترل دولتها قرار دارد. مثـال روشــن در این زمـینه، ماجرای جنگ خلیجفارس است که طی آن برای مدتی نسبتا طولانی جریـان اخبار و اطلاعات بـه طـور صریح وآشکاری تحت کنترل و نظارت دولتهای غربی و به ویژه امریکا قرارگرفت، سانسور خبری شـدید حـکمفرمـا شــد. بسـیاری از اندیشـمندان غربـی بی اعتمادی خود را نسبت به خبرگزاری و رسانههای دنیای غرب اعلام کردند. (تــافلر، ۱۳۷۵: ۲۲۳). والتـر لیـپمن اندیشمند معروف غربی مـعتقد اسـت کـه ” تصاویری که رسانههای جمعی ارائـه میدهـنـد، غـالبا ساختگی و گمراهکننده است ” (۱۹۹۷ (Lippman.
در جایی که دیپلماسی رسانهای یک کشور نه تنها میتواند در معادلات سیاسی و امنیت ملی آن کشور اثر بگذارد بلکه میتواند در امنیت منطقه نیز تأثیر به سزایی داشته باشد. از این رو موسسات خبری نظیر نیویورک تایمز معتقدند که قدرت نفوذ و تاثیرگذاری رسانههای اجتماعی روی کاربران و مخاطبان خود به اندازهای افزایش یافته که باید جدی قلمداد شود. و به عنوان یک ابزار کلیدی ارتباطی و دسترسی به مخاطبان باید این رسانهها را جدی بگیرند. (parr، ۲۰۰۹).
مطالعات انتقادی غربی در مورد فرهنگ و ارتباطات از دهه ۱۹۶۰ عمق بیشتری پیدا کرد و در این زمینه عقاید آنتونی گرامشی ایتالیایی درباره هژمونی و برتریجویی فرهنگی نقش اساسی داشته است گرامشی که در سالهای قبل از جنگ جهانی دوم در زندان موسولینی به سر میبرد در یاداشتهای زندان بود که ویژگیهای جوامع معاصر غربی و تفاوتهای آن با جامعه روسیه قبل از انقلاب را عرضه کرد وی با تکیه بر اهمیت روبناهای فرهنگی و تفکیک جامعه مدنی از سیاسی (یا دولت)بر نقش خاص دولت در برتری جویی فرهنگی تاکید کرد.
به عقیده وی، نهادهای مهم جامعه مانند مدرسه، کلیسا، خانواده، احزاب و وسایل ارتباطی عوامل اصلی حفظ و باز آفرینی فرهنگ هستند و بدون نفوذ در این نهادها، تحکیم قدرت سیاسی ممکن نیست به عقیده گرامشی دولت با استفاده از برتری فرهنگی امکانات قهریه(زور و اجبار)را هم در اختیار میگیرد و قدرت خود را تحکیم میکند.
در کنفرانس بینالمللی آزادی اطلاعات در ۱۹۴۸، دولت امریکا با تمام قوا در برابر شوروی و کشورهای سوسیالیستی صفآرایی کرد. در کنفرانس ژنو، امریکا برای به کرسی نشاندن نظریههای خود به طور مستقیم طرحهای مختلفی ارائه کرد. پیشنویس ماده ۱۹ اعلامیه جهانی حقوق بشر درباره آزادی اطلاعات با وجود مخالفتهای شدید کشورهای سوسیالیستی و فرانسه بر سر محدودیتهای این آزادی، تصویب شد. بدینگونه امریکا و شوروی برای نخستین بار، در یک کنفرانس بینالمللی با یکدیگر برخورد کردند.
آمریکاییها از آزاد بودن کامل اطلاعات در سطح جهانی به منظور حفظ تفاهم بینالمللی و تحکیم صلح دفاع میکردند. شوروی ها در برابر مواضع آمریکا، اصل حاکمیت ملی کشورها و نظریه “خدمات عمومی” دولتی در مورد اداره وسایل ارتباط جمعی را عنوان کردند. آنها معتقد بودند که اداره وسایل ارتباط جمعی باید در کنترل دولت باشد. اگر در امور مربوط به ارتباطات و اطلاعات در سطح جهانی مداخله شود، در حاکمیت ملی آنها مداخله میشود. (معتمدنژاد، ۱۴: ۱۳۷۰) بـه علاوه، در دهه ۱۹۵۰ نظریه “نوگرایی ” مطرح میشود که رسانه را به عنوان ابزاری بـرای نوگرایی و دموکراتیزاسیون جوامـع در حـال توسـعه در چـارچوب الگـوی غربـی معرفـی میکند.
نخستین انتقادها علیه سوء استفاده کشورهای بزرگ سرمایهداری غربی از نظریه «جریان آزاد اطلاعات» در سال ۱۹۶۸، در جریان برگزاری سمپوزیوم «وسایل ارتباط جمعی و تفاهم بینالمللی» از طرف محققان غرب و جهان سوم مطرح شد. در این سمپوزیوم که با کمک یونسکو و به وسیله کمیسیون ملی یونسکو در یوگسلاوی در شهر لوبلیانا تشکیل شد. بر شکاف فاحش اطلاعات مبادله شده بین کشورهای ثروتمند وپیشرفته غربی و ممالک فقیر جهان سوم تاکید و با تکیه بر نبود تعادل و یک جهتی بودن اطلاعات پخش شده از سوی خبرگزاریهای بزرگ غربی از ضرورت ایجاد یک «جریان متعادل اطلاعات» در سطح دنیا سخن به میان آمد. (معتمد نژاد، ۱۳: ۱۳۷۵)
شاید بسیار آسان بتوان گفت”هر وسیلهای که پیامی را منتقل کند، رسانه است ” گرچه سادهسازی یک اصل است و تمام ابعاد مختلف رسانه را نشان دهد. که بر مبنای آن “رادیو و تلویزیون و مطبو عات و کتاب و سینما و حتی اینترنت، هم در قالب رسانه تعریف می شوند آنچه که در این تعریف فراموش شده اثر وضعی رسانه در انطباق افکار عمومی و سیاست است. از این رو می توان این تعریف را برای رسانه ارائه کرد« رسانه موجودی پویا در فرایند ارتباطات است»
این نظام ها با پیوستگی فرآیند درونی خود به دنبال استقلال از دیگر نظام ها است از این رو اینگونه تعریف می شوند
نظام تک مرکزی: این نظام یکسویه – از بالا به پایین – ارتباطات دربرگیرنده روابط اجتماعی نامساوی میان نهادهای اجتماعی است، زیرا در آن باور براین است که باید جریان اطلاعات در کنترل و شکل دهی صاحبان قدرت باشد.
نظام چند مرکزی: این نظام چند سویۀ از هر طرف ارتباطاتی، بر اثر ظهور فناوری اطلاعات و ارتباطات و گسترش این دانش ها در سالهای اخیر فراچنگ آمده است. برخی از عواملی که این نظام را پدید آوردند، از این قرارند: « آگاهی فراوان اجتماعات محلی، حرکتهای اجتماعی، اقلیتها و یا احزاب فرعی از نظام کلی اجتماع، آشنایی با حقوق اجتماعی و آگاهی از تواناییهای رسانههای گروهی در شکل گیری خواستهها و رسیدن به هدفهای خویش است».
نظام جهانی: این نظام بر اثر مردم گرایی رسانهها پدید آمده است. در حقیقت در این نظام تمام گروه ها و دستهها توانایی تولید محتوای رسانهها را یافتهاند و به راحتی فرهنگ، ارزش ها، تجربهها و سبک زندگی خود را در عرصه ملّی و حتی منطقهای و جهانی نشر میدهند.
این گرایش به ویژه در مورد رسانههای جدیدتر که تحت تاثیر گسترش چشمگیر فناوری اطلاعات و ارتباطات قرار دارند، شدت بیشتر یافته است. نظام های اطلاعاتی و ارتباطی از طریق محمل هایی اطلاعات( ماهواره ها، بانک های اطلاعاتی و…) را به طور سریع و روزآمد در اختیار استفادهکننده قرار میدهند.
– وجود روابط «کشورها- ملتها» با اقتدار کمتر بهاستثنای چند قدرت بزرگ. اگرچه آنها نیازمند توجیه افکار عمومی برای رفتارهای داخلی و بینالمللی خود هستند. ولی افزون بر کشورها، بازیگران دیگری نیز در صحنه بینالمللی وجود دارند. از جمله سازمانهای غیردولتی، رسانهها، و قدرتهای مجازی با هویت شبکهای – قدرت سخت و قدرت نرم» هر دو اساس بقای کشورها و اهرم تعیینکننده در تعاملات میان آنها خواهند بود.
-دیپلماسی سنتی» کماکان مجرا و مدار ارتباطات میان کشورهاست اما ضرورت ارتباط با بازیگران نامحدود زمینه اتخاذ «دیپلماسی رسانهای» را فراهم میآورد.
جوزفنای از اساتید دانشگاه هاروارد که به عنوان مبدع اصطلاح قدرت نرم همچون گرامشی که پدید نفوذ را مطرح کرد. او معتقد است قدرت نرم یعنی تأثیر و جذابیت ایدههای یک ملت بر ملل دیگر. قدرت نرم یک ملت را قادر میسازد تا بر نتایج مورد نظر خود در عرصه امور بینالمللی نه با توسل به زور و قوه قهریه بلکه به مدد قدرت جاذبه و کشش دست یابد.
روابط بینالمللی: بینالملل عبارت است از مطالعه تمام مبادلات، معاملات، تماس ها، جریان اطلاعات و واکنشهای ناشی از آنها بین جوامع متشکل جدا از هم «کشورها» و اجزای متشکله آنها. قلمرو دانش روابط بینالمللی بسیارگسترده و وسیع است. همان طوری که از تعریف فوق پیداست. تمامی داد و ستدها و تعامل بین واحدهای سیاسی (دولت ها) و سازمانهای بینالمللی و مؤسسات غیردولتی، در حوزه بررسی و مطالعات این علم قرار میگیرد(قادری، ۱۳۷۹: ۵۷-۷۳)
اطلاع رسانی در رسانههای اجتماعی: رسانههای اجتماعی به طور روزافزون مورد استفاده قرار میگیرند تا عقیدهها را منعکس کنند و ابزاری برای تسهیم اطلاعات در میان جوامع هستند. در جهان شبکههای اجتماعی از جمله رسانههای اجتماعی به شمار میروند. خبرها به واسطه تفکیک جامعه به اجتماعاتی با حوزههای علاقه و سلیقه مختلف، خبرهای هر حوزه خیلی سریعتر و گسترده تر و موثرتر منتشر میشوند.
این تسهیم اطلاعات که شاید در نگاه نخست امری ساده به نظر برسد، تاثیر بسزایی در توانمندسازی جوامع انسانی دارد. ( Twitter Privacy Policy، ۲۰۰۹) تا همین اواخر قدرت نرم یک سلاح امریکایی محسوب میشد. جوزف نای معتقد است که پیروزی امریکاییها در جنگ سرد با بلوک شرق، همان قدر مدیون رادیوی اروپای آزاد و تولیدات هالیوودی بود که ثمره برنامه جنگ ستارگان ریگان به شمار میرفت.
درحقیقت قدرت نرم یک رویکرد امنیت طلب است که معطوف به جلب توجهات جهانی به چالشهای جدید است. قدرت نرم از پذیرش استانداردها و نهادهای بینالمللی و ائتلافها و همکاریهای مبتکرانه در روابط خارجی بین کشورها و نیز سازمانهای غیردولتی هم فکر، عمل میکند. امروزه در روابط بینالملل، آگاهی و نحوه سازماندهی و بکارگیری آن در پیشبرد منافع ملی را «قدرت نرم» مینامند.
تبلیغات بینالمللی: تبلیغات نشر افکار یا مواضعی است که بر رفتار یا افکار و یا هر دو تأثیر دارد اما تبلیغات بینالملل صرفنظر از ملیت افرادی که کارهای تبلیغاتی میکنند مرزهای جهانی را درمینوردد. یعنی مؤسسات یا افرادی از یک دولت معین به انتقال تبلیغات برای ساکنان یک کشور دیگر اقدام میکنند. تبلیغات بینالملل به عنوان یکی از ابزارهای ارتباطی و شناخت و اعتمادسازی در سطح بینالمللی مطرح است.
ارتباطات سیاسی: هیچ حکومتی نمیتواند بیارتباط با شهروندان، اجزای سازمانی خود در سطوح مرکزی و محلی و نیز دیگر کشورها به فعالیت خود ادامه دهد. در حوزه کشورداری، عنصر ارتباط، سهمی حساس و تعیینکننده بر عهده دارد. هیاتهای حاکمه در کشورهای جهان برای سامان بخشی به ارتباطات کشور با واحدهای سیاسی، ناگزیر شدهاند سازمانها و تشکیلاتی گسترده همچون سفارتخانهها پدید آورند.
تأثیرات ارتباطات جهانی در روابط بینالمللی در دو وجه صورت میپذیرد: نخست این که ارتباطات جهانی سبب قدرتمندشدن حاشیهها و پیرامونها شده و زمینه حضور آنها را در گفتوگوهای جهانی فراهم میآورند.
در واقع، ارتباطات جهانی امکان قدرتمندشدن برخی از صداها و گروههای فراموش شده را مهیا ساخته و باعث مورد حمله واقع شدن نظامهای فرهنگی و سیاسی و اقتصادی سنتی شدهاند. دوم این که ارتباطات جهانی سبب همگرایی نظریهای میشود و توسط این نوع ارتباطات است که رهبران بینالمللی توجه به موضوعاتی همچون استثمار، توسعه و جمعیت، سلاحهای هستهای و محیط زیست، حقوق انسانی، جایگاه زن و از این دست میکنند. (Rogers، ۱۹۹۴)
حوزه دیپلماسی: ارتباطات جهانی سه نوع دیپلماسی را سبب شده است: دیپلماسی عمومی، دیپلماسی مردمی، دیپلماسی واقعی. امروزه دیپلماسی متکی بر قدرت سیاسی به سوی ذهنیت سیاسی، سوق پیدا کرده است. دیپلماسی عمومی به معنای «فعالیت هایی است که خارج مرزها در زمینههای اطلاعات، آموزش و فرهنگ صورت میگیرد و هدف آن تأثیر بر دولت بیگانه با تأثیر بر شهروندان آن است. » (Fredic، ۱۹۹۳) دیپلماسی عمومی، یک ابزار کمکی برای دیپلماسی سنتی است و نوعی همزیستی بین دولت و رسانهها و امور خارجی را به وجود آورده است. دولت میتواند در دستیابی رسانهها به اطلاعات دخالت کند و رسانهها نیز میتوانند در سیاست خارجی نقش بازی کنند و پیام دیپلماسی را از کشوری به کشورهای دیگر منتقل سازند. همانگونه که شبکه CNN در جنگ خلیجفارس نقش مهمی را در دیپلماسی عمومی ایفا کرد.
در مقابل دیپلماسی عمومی که از بالا به پایین تحقق مییافت، دیپلماسی مردمی سیری از پایین به بالا دارد. ارتباطات از راه دور و حملونقل سلب شدهاند که شهروندان در امور تخصصی خارجی ورود پیدا کنند. در حالی که پیش از این تنها، متخصصان امکان دخالت در چنین اموری را داشتند. به این ترتیب فشارهای دیپلماسی مردمی نیز نقش مهمی در حل اختلافات بینالمللی پیدا کرده است.
دیپلماسی واقعی نیز یکی از محصولات متأخر ارتباطات نوین است. ویدئو و رایانه و نیز شبکههای بینالمللی رایانهای امکان تشکیل انجمنهای و گردهماییهای تخصصی از راه دور را فراهم آوردهاند تا گروههای متخصصان نقش خود را به عنوان واسطه و مشاور در تضادهای بینالمللی ایفا کنند(مولانا، ۱۳۷۶ ).
البته باید توجه داشت رسانه امروز به عنوان پل ارتباطی در انتقال اطلاعات در دیپلماسی مردمی و عمومی کارکرد اساسی خود را حفظ کرده به طوری که می بینیم با روی کارآمدن دونالد ترامپ رییس جمهوری آمریکا و دستور ویر مبنی بر لغو ویزای مهاجرتی ۷ کشور مسلمان رسانه ها بیشتر بر بازتاب اعتراضات مردمی و کمپین های حقوق بشرانه پرداختند تا اثر مثبت این تصمیم در امنیت ملی امریکا. با این حال باید توجه داشت که رسانه های آمریکایی در سالهای گذشته به دنبال شکلدهی به هویت ملی آمریکا براساس سیاست های خارجی این کشور بودند. واژه های همچون صلح طلبی، دموکراتیک و آزادهی خواهی و رهبری جهانی در همین دوران در افکار مردم آمریکا زاییده شد. این مقوله باعث شد سیاستمداران آمریکایی حضور نظامی و سیاسی گسترده ای در دیگر کشورها داشته باشند و رسانه ها نیز بر محور همان کلید واژه ها روابط بین المللی تهاجمی آمریکا را نه تنها توجیه بلکه با رنگ و لعاب رهبری جهانی و دموکراسی بر افکار عمومی دیکته کنند.
حال با توسعه ارتباطات عمومی در شبکه های اجتماعی گفتمان مردمی راهی در مسیر اثرگذاری بر رویکرد رسانه ها و روابط بین المللی باز کرد. تاجایی که پس از دستور رییس جمهوری آمریکا در باره لغو وزیرای ۷ کشور مسلمان، رسانهها با ایجاد انعطاف پذیری و انعکاس گسترده اعتراضات نهادهای مردم نهاد به این دستور و انتقال پیام های از رهبران ملی و مذهبی این سیاست را دستوری دولتی و مغایر با اصول دموکراتیک کشور آمریکا خواهند و در این شرایط با وارونه کردن کارکرد سیاست خارجی بر هویت ملی به دنبال اثرگذاری بر سیاست خارجی بودند.
اثر این رویکرد رسانهها در رفتار دونالد ترامپ نمود پیدا کرد به طوری که او با حضور گسترده در توئیتر به عنوان یک شبکه اجتماعی به مقابله با رسانههای مخالف پرداخت که در صدر آن ها رسانههای اثرگذاری همچون سی. ان .ان،رویترز ، ایندیپندنت، هافینگتون پست و … بودند. بنابراین رسانهها با برجسته سازی اعتراضات مردم این بار به دنبال رجحان هویت ملی بر سیاست خارجی دونالد ترامپ بودند که نوعی تقدم گفتمان عمومی بر گفتمان سیاسی بود.
رسانههای لیبرال در قرون گذشته سردمدار ترویج آزادی بیان و عقیده درکشورهای دنیا بودهاند. در این دوران حکومتها و شخصیتهای متعددی به وسیله همین رسانهها دشمن آزادی بشر یا مخالف حقوق بشر قلمداد شدهاند. از دهه ۱۹۴۰ و پس از جنگ جهانی دوم همین مطبوعات و رسانههای لیبرال به تناقضهای آشکاری برخوردهاند که با مبانی لیبرالیسم همخوانی ندارد. به نظر میرسد مدعیان آزادی در این میدان به ورطه شکست نزدیک شدهاند.
در چارچوب نظریه هژمونی، رسـانه در صـدد اسـت ایدئولوژی قدرتهای مسلط را در نظام بینالملل ترویج دهد. همچنین یورگن هابرماس معتقد است رسانهها بـه عنوان شرکتکنندگان مهم در مناظره عمومی بهترین راه برای تولید سیاست عقلانی هستند.
در گذشته موضوعی به نام «روابط بینالملل« که قدرت کشورها را محدود کند وجود نداشت بلکه روابط میان اقوام و حکومتها و قدرتها به تبع تحول در درون این قدرتها تغییر میکرده است.
از قرن هجدهم، ظهور و تحقق یک نظام بینالمللی مستقل از قدرت دولتها آغاز شد. کانت که موسس و مربی عالم متجدد است در کتاب «صلح دائم« طرح یک نظام جهانی در انداخت و چنان که تفکر او اقتضا میکرد تحقق این نظام را منوط و موقوف به تحول کلی حکومتها و برقراری حکومتهای جمهوری در سراسر عالم کرد. شاید بتوان گفت که انقلاب فرانسه آغاز عملی شدن طرح کانت بود. با انقلاب فرانسه آثار سیاسی تحول دویست ساله تاریخ غرب آشکار و مشخص و فصل تازهای در تاریخ سیاست گشایش یافت.
یک فرضیه برای تعیین نـقش پیچـیده رسانه در فضای بینالملل را میتوان منوط به “الگوی تعامل رسانه – روابط بینالملل ” خـواند. فـرضیه اسـاسی این است که رسانه میتوانـد هـم بخشی از نظام بینالملل و هم فراتر از آن یعـنی بـخشی از محیط بینالمللی باشد. تمام ایـن تصور به کارکردهایی بستگی دارد که در تولید ژورنالیستی خـاص مـجسم شـده اسـت الگوی تعامل پیشنهاد میکند که رسانهها تنها زمانی که برعملکرد نظام بینالملل اعـمال نفوذ کنند، نقش مهمی دارند.
این امر در زمانی کـه رسـانه نقش فعالی را در جریان منازعات مـدنی ایفـا کند، در مواردی از قبیل نقض فاحش حقوق بشر و تحولات دیگری که واکـنش بینالمللی را بـرمی انگیزند، صادق است (۴: ۲۰۱۲ ( Yodanova،
پس از حادثه ۱۱ سپتامبر، رسانههای امریکایی نقش بسیار موثری در پیشبرد اهداف «جورج دبلیو بوش» رییس جمهوری وقت ایالات متحده داشتند. به گونهای که جنایات و کشتار وسیع بهدست سربازان کاخ سفید، در پوشش مبارزه با تروریسم نادیده گرفته شود.
لشکرکشی امریکا به منطقه و اشغال کشورهای عراق و افغانستان که علاوه بر تحمیل هزینههای فراوان به شهروندان امریکایی؛ سبب کشتار ساکنان این مناطق شد. به واسطه حمایت رسانه ها، چنان بیسر و صدا صورت گرفت که نه تنها افکار عمومی را آزرده نکرد. بلکه آمریکا را محور صلح و دموکراسی کرد. همچنین رسانهها در روابط بینالمللی کشورها نیز تاثیر به سزایی دارند. گاهی این نقش آنچنان پررنگ است که سبب نزدیکی و تعامل و یا دوری و حتی دشمنی کشورها با یکدیگر میشود.
باید توجه داشت که روابط خارجی و منافع ملی، دو مفهوم انتزاعی و ذهنی نیستند، بلکه در محیط بینالمللی تجلی پیدا میکنند و دارای عوامل مثبت و پیش برنده است. همچنین عوامل منفی و کندکننده در روابط خارجی هر کشور با سایر کشورها و سازمانهای بینالمللی هستند.
روابط ایران و امریکا گرچه پس از گذشت حدود ۳۰ سال از وقوع انقلاب اسلامی ایران، همواره در حالت چالشی و مخاصمه جویانه قرار داشته است. ولی این روابط پس از خاتمه دوران جنگ سرد و به خصوص طی یک دهه گذشته، با حضور بین المللی امریکا همراه شد. ادامه این سیاستها به تقابل امریکا با ایران به بهانه دخالت در امور عراق، سوریه، یمن و… به تقابل دو کشور ختم شد.
دراین شرایط رسانههای مانند وال استریت ژورنال و فاکس نیوز با انعکاس گزارشهایی از آزمایش موشکهای بالستیک و تحلیلیهای یک جانبه برای متصل کردن آن به برجام و نقض آن این فضا را برای امریکاییها فراهم کردند تا به اقداماتی حتی شهروندی علیه ایران دست بزند.
امروزه زمینههای نزاع در سیاستهای بینالمللی از سطح جغرافیایی و فیزیکی به سطوح ایدئولوژیک، ارتباطی و فرهنگی تغییر یافته است. در چنین شرایطی، دولتها و ملتها با بهره گیری از منابع اطلاعاتی و فناوریهای ارتباطی، خود را برای مقابله با سیاست های یکجانبه دولتهای قویتر آماده میسازند. در گفتمان عمومی نیز رسانه ها به بهانه منافع و حفظ هویت ملی در ضلع سوم روابط بین المللی و افکار عمومی قرار می گیرند.
به طور کلی، تاثیرات رسانهها در خصوص روابط بینالملل و سیاست خارجی در جوامع دموکراتیک به محیط پیرامـون بستگی دارد. تهرانیان این وضعیت را به بهترین شکل، چنین تعریف میکند: “تاثیر رسانه میتواند نه قدرتمند، و نه بیقدرت بلکه مرتبط به قدرت تلقی کرد (۱۹۹۷ (Tehranian،”
اورتون در نظریه پنجره احتمالات سیاسی نیز چگونگی تغیر احتمالات یک راهحل یا ایده سیاسی غیر ممکن به یک راهحل سیاسی اجتناب ناپذیر را مورد بررسی قرار میدهد. به ظاهر نظریه اورتون از قدرت توصیفی خوبی برای بسیاری از روندهای سیاسی در جریان شناسی کاربرد فراوانی دارد.
از نظر اورتون یک طرح و یا ایده سیاسی شاید زمانی طرح غیر قابل تصور به نظر آید، اما با گذشت زمان و تغیر در معادلات سیاسی این طرح به یک سیاست غیر قابل اجتناب تبدیل شود. این همان موضوعی است که امروز اثر شبکه های اجتماعی برای بازتاب افکار عمومی در رسانه ها و در نهایت تاثیر بر روابط سیاسی و بین المللی کشورها را توجیه می کند.
توضیح اینکه طرح غیر قابل تصور(unthinkable) پس از گذشت زمانی به یک طرح مترقی و در مرحله بعد به یک طرح قابل پذیرش و در مرحله بعد به یک طرح معقول و در گام بعدی به یک طرح محبوب و آخر امر به یک سیاست غیر قابل اجتناب تبدیل میشود. از فواید نظریه فوق در رویکردهای امنیتی، میتوان از سنجش و رصد تحرکات و درک درست از معادلات سیاسی از یک طرف و از طرف دیگر موضوعیت یافتن اهمیت تفکرات استراتژیک در مواجهه با دشمن در بازه زمانی مشخص است.
از این رو باید توجه داشت که نظریههای مربوط به تأثیر رسانهها بر سیاست خارجی در دو جهت عمده تکامل یافتهاند؛ نخست آنکه، این نظریهها از اعتقاد به اثر زیاد رسانهها بر مخاطبان به اثرات محدود تغییر موضع دادهاند. دوم آنکه، به جای تلقی مخاطب به عنوان منفعل، به فعال بودن مخاطب در دریافت و تفسیر پیام رسانهها اشاره کردهاند. در ارتباطات سیاسی، علاوه بر پذیرش این دو نظر به توسعه دیدگاههای نظری برای توضیح رابطه رسانههای خبری و سیاست پرداختهاند.
حال بدیهی است رسانهای که از نیروهای خلاق و تحلیلگر خالی باشد توانایی ایفای چنین نقشی را ندارد و در این گونه موارد دستگاه دیپلماسی برای دریافت نظرات و پیشنهادهای رسانه، تلاشی را مبذول نمیدارد. در تصمیمگیریهای سیاسی و بینالمللی تنها به منابع محدود و قابل دسترسی خود مراجعه میکند. درحال حاضر رسانههایی همچون BBC، fox news، CNN، همین عملکرد را از خود نشان میدهند و به صورت منابع اصلی برای تصمیمگیران عرصه سیاسی خارجی محسوب میشوند.
مردم با دسترسی به شبکههای اجتماعی به صورت مستقیم و بازتاب آن در رسانه های بین المللی در سیاستهای بینالمللی نقش ایفا میکنند. همان گونه که ترامپ نیز با گریز از رسانهها و استفاده از همین شبکه اجتماعی به دنبال خنثی کردن اثر رسانهها بود و از طرف دیگر به دنبال تعاملی دو سویه با مردم بود.
بیشتر مطالعات در مـورد مـوضوع تعامل رسانه – سیاست خارجی معمولابـه طـور دقیـق بـر مسئله قدرت تمرکز میکنند. بنابراین، تـاثیر رسـانه اغلـب توسـط مقیـاس پراکنـدگی بـین پایینترین نقطه ممکن، “تولید رضایت ” لیپمن، جایی که رسـانه چـیزی جز ابـزار حکومـت نیست، و بالاترین نقطه، “تاثیر CNN” جـایی کـه رسـانه چنـین تصـور شـده اسـت کـه ویژگیهای هژمونیک دارد، سنجیده میشود. ( ۲۰۱۲ Yodanova )
در نظریه تاثیر سی. ان .ان، رسانهها نقش ابزار تبلیغات سیاسی دولت را بازی کردهاند. این نظریه معتقد است که رسانههای خبری میتوانند در مواقع رخداد فجایع و بحرانهای انسانی، حکومت را تکان دهند و در جهت مداخله در این بحرانها به حرکت وا دارد. به عنوان مثال پوشش خبری سرکوب اعتراض دانشجویان در میدان تیان آن من پکن توسط حکومت چین در سال ۱۹۸۹، که توسط سی. ان. ان انجام گرفت موید این نظریه است.
رسانهها با دفاع از سیاست خارجی و با ارزشگذاری و ارزشسازی، القاء پیام و برجستهسازی، نسبت به مشروعیتبخشی به سیاستهای حکومتی و رساندن پیامهای دستاندرکاران دیپلماسی کشورها به افکار عمومی جهانی، نقش توجیهگر دولت را در عرصه سیاست خارجی ایفا مینمایند. در این نقش آنها اشاعهدهنده فرهنگ، عقاید، آراء و تبلیغکننده ایدئولوژی و ایدههای سیاست خارجی کشورها هستند
دراین راسـتا، فرضیه “تاثیر سی ان ان ” میتواند به نوعی از نوآوری شگفتانگیز در خبرسازی، الهام گرفته شده باشد. پایه و اساس این فرضیه به خوبی توسط استیون لیوینگ ستون ( ۱۹۹۷ (livingstone، توضیح داده شده است که میگوید “تـاثیر سـی ان ان “حداقل سه بعد دارد: ۱. رسانه روند سیاستگذاری را شتاب میبخشد و دیپلماسی واقعی را باعث میشود. ۲. رسانه بـا برانگیختن واکنش احساسی، غیرعقلانی و غیرکارآمد در میان مردم نسبت به یک تصمیم واقـعی سـیاستگذاری به مانعی برای دستیابی به اهداف خاصی سیاستگذاری تبدیل میشود. ۳. رسانه یک کارگزار طراحی دستورالعمل اسـت.
بـا وجود این، فرضیه رسانه قدرتمند که در نظریه “تاثیر سی ان ان” تجسم یافته است، شدیدا تـوسط تـحقیق تـجربی، نقد و سرانجام کنار گذاشته شد. آنچه که این بررسی ها آشکار کرد این است که فرضیهای مورد نظر نگاهی مبالغه آمیز در مورد نقش واقـعی رسانه در صحنه بینالمللی دارد.
واقعیت این است که سیاست خارجی هنوز از منطق مـبتنی بر الگوی “نیاز- مـنافع – هـدف – پیشبینی – تصمیم – اقدام ” ۱به جای پوشش رسانهای پیروی میکند. هرچند نسبت به گذشته از انعطاف پذیری بیشتری در واکنش به انعکاس اخبار رسانه ها و افکار عمومی در سیاست خارجی به وجود آمده است و و می توان آن را اینگونه تبیین کرد که اثر دیپلماسی رسانه در سیاست خارجی از قانون صفر و یک تبعیت نمی کند.
مبانی اولیه برای تبیین اثر سیاست بر رسانه می تواند جنبه های این تاثیرگذاری را روشنتر کند که به شرح هر یک میپردازیم:
در این نظریه، رسانههای خبری به جای آنکه بر سیاست تأثیر بگذارند یا به انتقاد از حوزه قدرت بپردازند، پوشش خبری خود را به گونهای سامان میدهند که برای تصمیمات سیاسی، موافقت مخاطبان (توده مردم) را جلب کنند. برای نمونه پوشش خبری رسانههای امریکا طی دورههای بحرانی جنگ سوریه و یمن نه تنها در جهت نقد سیاستهای رسمی حکومت نبوده است، بلکه به تولید موافقت برای آن سیاست پرداختهاند.
این نظریه بیانگر آن است که چگونه رسانههای خبری در نحوه پوشش خبری خود به گونهای عمل میکنند که از تصمیمات مقامات اجرایی کشور حمایت کنند. اگر حادثه موردنظر مربوط به مقامات اجرایی کشور نباشد طور دیگری با آن برخورد خواهد شد. برای نمونه پوشش خبری کشتار مردم عراق از رسانههای امریکا به دلیل اینکه سیاست مقامات آمریکایی نقش مسوسی در اتفاقات داشت به صورت محدود پوشش میدادند.
مطابق این نظریه باید دو اصطلاح در نظریه تولید موافقت مقامات اجرایی انجام داد و آن را تعدیل کرد:
فـرضیه دیگـر موجود برای روابط رسانه – سیاست خارجی، نظریه “تولید رضایت ” والتر لیپمن است. در این دیدگاه رسانهها نه تنها پیام نخبگان سیاسی حاکم و مسلط را منتقل میکنند، چـیزی جز ابزار قدرت نیستند، بنابراین وضعیت موجود را تایید میکنند.
این نظریه معتقد است که باید جریانی دوسویه میان پوشش رسانههای خبری و قدرت سیاسی شکل بگیرد. در واقع نظریه تولید موافقت، نظریهای یک جانبه است و به تعامل و دوجانبه بودن رابطه رسانههای خبری و سیاست توجه ندارد. با این حال، این تأثیرپذیری کاملاً انفعالی نیست زیرا کار رسانهها تنها انعکاس آینهوار وقایع نیست. بلکه حقیقت آن است که رسانهها با تأثیرپذیری از یکی از طرفین، از طریق نوعی قالبدهی، واقعیت را بازسازی میکنند و به مخاطبان خود ارائه میکنند. (صالحی امیری، ۱۳۸۷). از این رو در جریان بازیابی، اخبار وقایع تحت تاثیر نگرش رسانه قرار میگیرد.
از سوی دیگر، باید به یک مسئله مهم پرداخت و آن نبود قطعیت سیاستهاست. به بیان دیگر، سیاستهای یک حکومت همیشه روشن و قطعی نیست و در این هنگام رسانهها میتوانند نقش جدیتری داشته باشند و سیاستها به قدر کافی از صراحت و قطعیت برخوردار باشند، باید منتظر تأثیرپذیری رسانهها از نخبگان باشیم. اما هنگامیکه بین نخبگان، وفاق وجود ندارد و سیاستها هم از صراحت و قطعیت کافی برخوردار نیست امکان تأثیرگذاری رسانهها بر سیاستمداران بیشتر خواهد بود.
با وجـود این، بیشتر نویسندگان بر رویکردهای پیچیده تر و متوازن تر تاکید دارند. برای نمونه، نیکلاس بری (۱۹۹۰ (Berry، معتقد است کـه رسـانهها نه شرکتکننده فعالی در روند سیاست خارجی هستند و نه میتـوانند بـه آسانی توسط حکومت دستکاری شوند.
تاثیر رسـانهها بـر سیاست خارجی محدود و ضعیف است. یافته مـهم او این اسـت که تاثیر رسانه میتواند در مراحل مختلف روند سیاست خارجی قوی تر یا ضعیف تـر بـاشد. رسانهها در مراحل ابتدایی کـمتر حـیاتی هستند، یعـنی ؛ زمـانی کـه تصمیمهای سیاست خارجی گرفته و اجـرا میشوند. اما بعدها که نتایج تصمیمها آشکار شدند. خصوصا زمانی کـه سیاستها قرار است شکست بخورند، انـتقادها بیشتر میشود. بـری میگوید: «افسوس، که مـطبوعات زمـانی اهمیت مییابند که سیاست شکست میخورد. مطبوعات از برانگیختن مناظره یا کنترل سیاست خارجی کـه مـعطوف به شکست است به دلیل آن که شـکل گـرفته و اجرا شـده اسـت، نـاتوان هستند.
درواقع، مطبوعات هـمواره پس از واقعیات عینی و بدنبال آنها عمل میکنند. » البته این گفته نیکلاس بری بیشتر برای سیاست های که معارض با گفتمان عمومی نیست صدق می کند. در صورتی که با اصول دموکراسی و هویت ملی مغایر باشد از همان ابتدا شاهد انعطاف پذیری بیشتری از سوی رسانه ها خواهیم بود که می تواند حتی توازن را به نفع گفتمام عمومی هدایت کنند.
دانیل هالین، نویسنده “جنگ سانسور نشده ۱” و لانس بـنت هـمکار وی معتقدند که اگر رسانه تاثیری هـم بـر رونـد سـیاست خـارجی داشته باشند، نـاچیز اسـت. شهرت آنها به خاطر مفاهیم شان برای پوشش رسانهای “ضمیمه شده ” است. حال زمـانی که نخبگان سیاسی در یک وضعیت اجماع درباره یک راهبرد خاص یا تصمیم سیاسی هستند، محتوی رسانهها در تطابق با دیدگاه کلی است. اما اگر تناقض وجود داشته باشد، رسانهها تمایل دارند تا طرف مخالفان را بگیرند. (۲۰۱۲ (Yodanova،
به علاوه، پی پرس رابینسون (۵۴۴-۵۲۳: ۲۰۰۱(Robinson، فرضیه اجماع را بیشتر گسترش میدهد و بین حوزه اجماع، حوزه مجادله مشروع و انحراف تفاوت قائل میشود. بر طبق نـظر رابـینسون، رسانه به دو حوزه نخست تـمایل دارد؛ بـه این معنی که روزنامه نگاران هم با اجماع موجود در میان نخبگان مطابق خواهند بود یا مناظره رسمی را پوشش میدهند، از جمله دیدگاههای مخالف قانونی، امـا هـرگز از اصول و مفاهیم پذیرفته شـده سـیاسی منحرف نمیشوند. آنها نمیتوانند کارگزاران نوآوری سیاسی و اجتماعی باشند. رابینسون فکر نمیکند که رسانه هرگز تاثیر مستقلی بر روند سیاست خارجی داشته باشند.
تحقیق وارن ستروبل در خصوص چهار مورد عملیاتهای صلحسازی امریکا در مورد یوگسلاوی، سـومالی، روندا و هایتی تایید میکند که در هیچ یک از آنها، رسانه تنها عامل تعیینکننده جهت تصمیمهای سـیاست خـارحی نیست (۹: ۲۰۱۲. (،
برای نمونه، عوامل عمده تـاثیر مستقل رسـانه بـر سیاست خارجی یک موضوع مرکزی در تحقیق گادی ولفزفلد هستند (۱۹۹۷ Wolfsfeldm،)فرضیه عمده او این است که رسانهها معمـولا دیـدگاههای سیاسـی حاکم را باز تولید میکنند اما مواردی هم هـستند کـه رسـانهها منافع گروههای حـاشیهای را بـیان میکنند. ولفزفلد، منازعاتی را که منازعات متغیر میخواند، مطالعه میکند که در آنها یک طرف بـر منابع قدرت بیشتری نسبت به دیگری کنتـرل دارد- بـرای مثال مواردی ماننـد قیام و شورش، جنگ داخلی و غیره.
با وجود این، رسانه تحت شـرایط خاص میتواند فشار قابل توجهی بر سیاست خارجی یا روابط بینالملل اعمال کند کـه مهمترین این شرایط را میتوان چنین ذکر کرد:
۱- زمانی که در میان نخبگان درباره یک موضوع راهبردی یا گزینه سیاسی خاص اجماع وجود ندارد. ۲- زمانی که سیاست حکومت یا واحدهای بینالمللی ناسازگار و متزلزل بـاشد. ۳- در شرایط کنترل سیاسی ضعیف بر اوضاع موجود. ۴- زمانی که روند سیاست خارجی در مراحل نهایی است. ۵- در زمـان عدم مکاتبه و اطلاع رسانی مناسب تصمیم اتخاذ شده به مردم. ۶- زمانی که سـطح دسترسی آزاد به اطلاعات بسیار بالا باشد.
تاثیر رسانهها بر افـکارعمومی بـه متغیرهای زیادی بستگی دارد. بر اساس نـظریه جـریان دو مرحلهای ارتـباطات ؛ (۱۹۹ (Lazarsfeld &Kat ، پیامهای رسانه، نخست از فیلتر رهبران فکری رد میشـوند سپس به عوام میرسند. رهبران فکری نقش تعیین کنندهای در ارتـباطات عـمومی دارند. از طرف دیگر بر اساس مـفهوم هماهنگی شناختی؛ پیام هایی کـه بـا فهم و درک قبلی مخاطبان مطابق هستند، بـسیار راحت تر پذیرفته میشوند. تا اطلاعات تازه یا اطلاعاتی که با افکار نهادینه شـده مخاطبان در تناقض باشند. حال آن که شخصیت مخاطبان نیز نقش بسزایی در این روند ایفا میکند.
یعنی از آنجا که مخاطبان رسانههای جـمعی خیلی پراکـنده هـستند و یک مـوجود به هم پیوسته نیستند بنابراین پیام رسانه تاثیرات متنوعی خواهد داشت. برای نمونه، هر اندازه که مخاطب تحصیلات بالاتری داشـته بـاشد، او نسبت به پیام رسانه منتقدتر خواهد بـود. درنهایت دسـترسی مـخاطبان بـه منابع جایگزین (۵۸۹: ۲۰۱۰ (Jackob، نـیز در این راستا تعیینکننده است. مردم اگر به منابع جایگزین دسترسی داشته باشند، کمتر به یک رسانه وابسته خـواهند بـود و غیره.
امروزه به مدد فناوری ارتباطات و شبکه های اجتماعی شهروندان جهان از وقوع رخدادها، پس از واقعه آگاه نمیشوند بلکه در زمان وقوع رخدادها، آنها به صورت مستقیم در جریان موضوع قرار میگیرند.
این دنیای جدید، شیوههای عملیات روانی را نیز بالطبع با دگرگونی همراه ساخته است؛ به این مفهوم که اگر سیاستهای کشوری علیه کشور دیگری به کار گرفته شود. همزمان با متقاعدسازی دولتها و حاکمیتهای دیگر کشورهای جهان باید افکار عمومی جهانیان یا همان شهروندان جهانی را برای فعالیت خود آماده کند؛ تا رفتاری مداخلهجویانه و مغایر با سیاست های صلح طلبانه و بین المللی تلقی نشود.
در نهایت با استفاده از ابزارها و فناوریهای ارتباطی و اطلاعاتی به مثابه ابزارهای عملیات روانی که از آن با عنوان دیپلماسی رسانهای استفاده می شود برای تعامل دو سویه گفتمان سیاسی و مردمی بکار گیرند.
در میان ابزارهای مختلف دیپلماسی غیرعلنی، دیپلماسی رسانهای به خصوص به علت نقش دوگانه خود از اهمیت بیشتری در عملیات روانی برخوردار است. به عبارت دیگر دیپلماسی رسانهای دارای دو عنصر ذاتی است:
۱. دیپلماسی که جزو فشارهای عملی سیاسی محسوب میشود.
۲. بخش رسانهای که اصلیترین ابزار تبلیغی روانی در عملیاتی روانی است.
هدف از دیپلماسی رسانهای در عملیات روانی فراملی، اعمال فشارهای سیاسی، فرهنگی و نظامی کشورهای دیگر علیه کشور آماج، ایجاد رغبت و علاقه در مخاطبان کشور آماج نسبت به کشور کارگزار و مشروعیت بخشی و توجیه اعمال و رفتار کارگزاران عملیات روانی و دیپلماسی رسانهای است.
برای دسترسی به این اهداف، رسانهها مهمترین ابزار این عرصه به شمار میروند. هر یک از رسانهها با توجه به نوع نشانگاه ها میتوانند کارایی خاصی داشته باشند. در توضیح نوع رسانهها در دیپلماسی رسانهای در مرحله اول باید نشانگاه های عملیات روانی را برشمرد.
نشانگاه حاکمیت در دیپلماسی رسانهای کمی حساستر و مشکلتر است زیرا حاکمیتها به نسبت شهروندان ودیگر نشانگاهها از اطلاعات و آگاهی بیشتری برخوردار هستند و کمتر با شیوههای معمول تحت تأثیر قرار میگیرند، بنابرابن کارگزاران عملیات روانی برای این نشانگاهها از تمهیدات و ترفندهای پیچیدهتری بهره میگیرند.
نخستین ترفند، تولید و انتشار اطلاعات کذب و تحریف شده است. در صورتیکه حاکمیت این اطلاعات را باور کند باعث ایجاد تصویری غلط از واقعیت و بالطبع برنامهریزیهای غیرمنطقی در راستای آن خواهد شد.
دومین شیوه در دیپلماسی رسانهای ارسال ایمیلهای مخصوص برای مسئولان است که دو خاصیت دارد. نخست با تهدید و تطمیع باعث دو دلی و کمکاری مسئولان میشوند. دوم، حاکمیت را نسبت به مسئولان خود بدگمان میسازند، بنابراین اعتماد و اطمینان در حاکمیت نسبت به یکدیگر متزلزل شده و این جو سازمانی کارایی حاکمیت را به حداقل کاهش میدهد.
سومین تمهید استفاده از رسانههای بینالمللی است، به این نحو که با انتشار اخبار کذب و تحریف شده از کشور آماج در سطح جهان، حاکمیت آن به چالش کشیده میشود و به این ترتیب حاکمیت مربوطه انرژی فراوانی را برای رفع این گونه شبهات در سطح فراملی صرف میکند.
برای این دو نشانگاه، کارگزاران دیپلماسی رسانهای از خبرگزاریهای جهانی و شبکههای خبری تلویزیونی بهره میگیرند؛ در بخش خبرگزاریها میتوان به چهار خبرگزاری رویتر، فرانس پرس، آسوشیتدپرس و یونایتدپرس و از شبکههای تلویزیونی جهانی به فاکس نیوز، سی ان ان، بیبی سی و یورونیوز اشاره کرد. هر گونه اطلاعات و اخباری را که این خبرگزاریها و شبکههای خبری پخش کنند به عنوان رسانههای نخبه مورد استفاده تمامی رسانههای جهانی حتی کشور هدف قرار میگیرد و به عنوان اخبار مهم پخش میشود.
رسانهها میتوانند در این زمینه تاخت و تاز زیادی داشته باشند و به این لافزنی در عرصه بینالملل کمک زیادی کنند. آنچه مسلم است ناظران آگاه و بیطرف را نمیتوان برای مدت طولانی فریب داد و تاریخ رسانهها در این موضوع نشان میدهد. رسانهها توان مقاومت چندانی ندارند.
باید پذیرفت اتخاذ سیاست لافزنی برای کسب اعتبار عموماٌ به آبروریزی بیشتر و کاهش شدید اعتبار کشورها منجر میشود. مثالهای بارز این سیاست، تلاش رسانهای عربی برای نمایش قدرت صدام حسین بود که با آغاز حمله امریکا در سال ۲۰۰۳ میلادی بود که با شکست او به یکباره جو رسانه ای کشورهای عربی فروکش کرد.
مدیریت رسانه با استفاده از دیپلماسی در مواقع جنگ و کشمکش در ارتقای صلح نقش بیشتری دارند. زمانی که تصمیمات سیاست خارجی با سیاستهای صلحطلبانه همسو باشند همراهی رسانه ها را خواهند داشت.
همچنین میتوانند مطبوعات را نادیده بگیرند، برای نمونه هیچ پیامی را به رسانه انتقال ندهند، تلاش کنند که مدیریت رسانه را توسعه دهند یا سیاستی را که تنها رسانهگراست تصویب کنند. با انتخاب هر کدام از این موارد، دولت بر رسانه با تعدیل در جریان اطلاعات، تأثیر میگذارد.
هرچند هدایت دولتها برای واکنش به رسانه و ایجاد رفتارهای خاص نشانه تاثیرپذیری دیپلماسی سیاسی از دیپلماسی رسانه است. البته وقتی دولتها در کنترل وقایع دیپلماتیک موفق میشوند. از درجه بالایی از مشروعیت مردمی بهرهمند میشوند رسانههای خبری پشتیبان آنها شده است. نقش کارشناسان روابط عمومی در جهت حفظ و ارتقای این پشتیبانی برنامهریزی میشوند. اما هنگامی که یک دولت کنترل خود را در روند دیپلماتیک- سیاسی از دست میدهد رسانه مستقل و منتقد ظاهر میشود.
در این محیط سیاسی منفی نقش مدیران حرفهای رسانه بسیار پیچیده شده و تلاش خود را بر این میگذارند که از نفوذ رسانه برای تغییر نگرش و کم شدن انتقاد به سوی درک بیشتر و حتی تقویت جنبه حمایتگرایانه بهره گیرند. در عرصههای مشارکتی- دیپلماتیک روابط بینالملل، رهبران از رسانه افزایش دامنه تصمیم گیری و جلب رضایت عمومی به صورت همزمان استفاده میکنند.
در این نقطه است که رسانهها با تنظیم تبلیغات سیاسی و برانگیختن پشتیبانی عمومی سیاستها اوضاع را برای رهبران، تحت کنترل درمیآورند. اضافه بر این نقش رسانهها به عنوان عامل انتقال دهنده مباحث عمومی در مورد مسائل سیاسی میتواند به مثابه ابزاری جهت هدایت و متمایل کردن افکار عمومی تبدیل شود.
افکـارعمـومی با دیدگاه صلح طلبانه، سیاستمداران را کـنترل میکند، افرادی که در غیر این صورت به واسطه انگیزههای شخصی و مزدورانه فارغ ازمنافع ملی به آسانی به استقبال جنگ میروند. در تفاسیر متـاخر، بــرای نـمونه در مدل رضایت جدید اوله هالستی (۲۰۰۴ (Holesti،، ایـن صــلح بــاوری بنیـادی نیست که معمولا از منازعات خشونت آمیز بین دموکراسـیها جلـوگیری میکند. بلکـه واقعیت این است که سیاست خارجی دموکراتیک باید در هماهنگی بـا انـتظـارات عـمـومی باشد.
با وجود این، واقع گرایان نسبت بـه تـاثیر مثبـت افکـارعمومی بـر دیپلماسـی مشـکوک هستند. رئالیستها معتقدند که عـامه مـردم ناآگاه، احساسـی و غیرمنطقـی هسـتند. بنـابراین تنها میتوانند مانعی برای تصمیمهای سیاستگذاری بر اساس منافع ملی باشند. براساس نظر گوستاو لوبون (۲۰۰۹ (Le Bon، در میان عامه مـردم، افـراد کمتـر عقلانـی رفتار میکنند و بیشتر احساسی تر و کمتر انتقادی هستند و سعی میکنند واکــنشهای ابتدایی و رفتار همرنگ جماعت از خود نشان دهنـد.
با وجود این، از آنجا که افکار عمومی تاثیراتی بر سیاست خارجی دارد، این مسئله مـناقشه آمیز خواهد بود که آیا دموکراسیها اصلا میتوانند سیاست خارجی کارآمدی را ایجاد کنند. براساس نظر «هالستی»، این اجماع پس از جنگ جهانی دوم تا زمان جنگ ویتنام با دوام بود. جنگی کـه بـه عـامل جدی یا کاتالیزوری برای تغییر تـفکر عـمومی از تـصورات قبلی درباره اساس و ماهیت افکارعمومی تبدیل شد.
پس از جنگ ویتنام، پژوهشها دوباره بر این نکته تاکید کردند که به ندرت برای مـردم دربـاره سـیاست خارجی و روابط بینالملل اطلاع رسانی شده اسـت. امـا این فرضیه را رد میکردند که افکارعمومی با موضوعات بینالمللی ناسازگار، بیساختار یا بدون تاثیر بر روند سیاستگذاری بـاشند. پژوهشگران دوباره نسبت به دیدگاه قبلی تردید کردند که اگـر حکومت به افکار عمومی وابسته نباشد، میتواند منافع ملی و امنیت بینالمللی را بهتر تامین میکند.
هـالستی و دیگـر مـحققان همچون کاس و کنت نیوتن (۱۹۹۵ (Newton &;Kaase ، چنین نتیجه گیری کردهاند که به مردم ممکن اسـت دربـاره سیاست کم اطلاع رسانی شده باشد. این امر آنها را از ابراز مواضع سیاسی عـقلانی و مـنطقی بـاز نمیدارد. این واقعیت که افکار عمومی عقلانی و قابل پیشبینی است همچنین از عمده بنیامین پیج و رابـرت شـاپیرو است (۱۹۹۲ (Shapiro &Page ،
هالستی گفته آلیهو روت در سال ۱۹۹۲ وزیر امور خارجه سابق امریکا را ذکر میکند که راه جلوگیری از افکار و عقاید اشتباه و نـادرست این است. همه مردم را به تحصیلات عادی مجهز کنید ، به اطلاعات درست درباره روابطشان با مردم دیگر، درباره محدودیتهای حقوق خودشان، درباره وظایف برای احترام به حـقوق دیگـران، درباره آنچه در امور بینالملل اتفاق افتاده و خواهد افتاد. درباره تاثیر حوادث و رویدادهای بین ملتها بر زندگی ملی بطوری که خود مـردم ابـزاری را برای آزمون اطلاعات اشتباه و پیشـداوری و تـعصب بر اساس اطلاعات نادرست داشته باشند (۳۲۴: ۲۰۰۴ Holsti).
اگرچه امروز توسعه شبکه های اجتماعی و بازتاب دیدگاه رهبران فکری در گفتمان عمومی سطح آگاهی مردم درباره سیاست های بین المللی را بالا برده است. به نوعی اثر فکار عمومی بر سیاست های عقلایی بیشتر نزدیک کرده با این حال اثر گفتمان سیاسی همچنان از اولویت بالاتری در روابط بین المللی برخوردار است.
از زمانی که موسسه نظر سنجی گـالوپ در دهـه ۱۹۳۰ظاهر شد، تلاش روز افزونی از طرف روسای جـمهور امریکا شـده است تا تصمیمهای خود را به شـکلی اتـخاذ کنند که برای مخاطبان، دوستانه و قابل قبول باشد. در واقع این پژوهش نشان داده است کـه افـکار عمومی بر تصمیمهای سـیاست خـارجی تاثیر دارد. به طور قطع مهمترین عامل در این روند نیست.
در این مقاله به جایگاه رسانه در سیاست خارجی و تبین روابط بین المللی پرداخته شده است که با توجه به افزایش شبکه های اجتماعی و انعکاس دیدگاه رهبران فکری در آن، گفتمان عمومی و مردمی از منطق بیشتری برخوردار شده و به نوعی دیدگاه اثر تخریبی گذشته در سیاست های خارجی را رد می کند. اما تاثیر افکار عمومی بر شرایطی در سیاست خارجی بیشتر نمود پیدا می کند که سیاست های دولتی مغایر با دموکراسی بین المللی و هویت ملی تلقی شود. در این حالت رسانهها با انعطاف پذیری در انکاس رویدادها، گفتمان مردمی را برجستهسازی می کنند. این واکنش به نوعی اثر سیاست خارجی بر افکار عمومی را وارونه می کند. این بار از دیدگاه رسانهها افکار عمومی می تواند به پایداری هویت ملی در مقابل سیاستهای مقامات دولتی بی انجامد.
البته این موضوع بیشتر در روابط بین المللی کشورهای توسعه یافته که با الگوی دموکراتیک بنا نهاده شده اند وجود دارد و براساس موقعیت های مختلف از دامنه وسیعی تری برخوردار است به گونه ای که در تناقضهای بین المللی در صورتی که بین نخبگان جامع در مقابل سیاست خارجی اجماع وجود داشته باشد. اثرگذاری رسانه ها کمتر از حالتی خواهد بود که نخبگان نیز اجماع کمتری نسبت به سیاست های دولت دارند در این حالت دیپلماسی رسانه می تواند با بهره گیری از گفتمان مردمی نقش اصلیتری ایفا کند. با این حال گفتمان سیاسی ممکن است تحت تاثیر دیپلماسی عمومی و رسانه ای رفتار منفعلانه ای از خود نشان دهد اما سیاست خارجی را همچنان بر مبنای گفتمان سیاسی خود تدوین می کند.
[۲] – کارشناس ارشد علوم ارتباطات EMAIL:Mona.mosaavi@gmail.com
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا