در گفتوگویی تفصیلی با حجتالاسلام محمدصادق ابوالحسنی منذر، به واکاوی یکی از حساسترین و پیچیدهترین بزنگاههای تاریخ معاصر ایران پرداختیم: اختلاف میان علمای مشروطهخواه و مشروعهخواه. ایشان با نگاهی تحلیلی و مستند، ضمن بررسی تفاوت دیدگاههای مرحوم آخوند خراسانی و شیخ فضلالله نوری (ره)، به آسیبهای ناشی از روایتهای جهتدار، مصادرههای تاریخی و تحلیلهای تکبعدی در فهم این مقطع مهم تاریخی اشاره میکند. این گفتوگو، تلاشی است برای بازخوانی منصفانه و عمیق اختلافات فکری و سیاسی علما در عصر مشروطه، با هدف عبرتآموزی برای امروز و فردای انقلاب اسلامی.
به گزارش سرمایه فردا، مرداد امسال، صد و نوزدهمین سالگرد جنبش مشروطیت، فرصتی است برای بازخوانی یکی از پیچیدهترین بزنگاههای تاریخ ایران: اختلاف علمای مشروطهخواه و مشروعهخواه. این اختلاف، بهویژه بین آخوند خراسانی و شیخ فضلالله نوری، نهتنها بر سر چگونگی اجرای قانون اساسی، بلکه بر سر مبانی فکری و نگرانی از نفوذ غرب و انحرافات سیاسی بود. تحلیل این اختلاف از زاویه مبناشناسی، جریانشناسی و فرایندشناسی، امکان فهم عمیقتری از ریشههای نزاع فراهم میکند. شیخ فضلالله با تأکید بر «مشروطه مشروعه» نگران سلطه فرهنگ سکولار بود، در حالی که آخوند خراسانی، با خوشبینی به اصلاحات، از مشروطه حمایت کرد، اما بعدها برخی از علمای مشروطهخواه از عملکرد تندروهای سکولار سرخورده شدند. دوقطبیسازی کاذب میان این دو جریان، با تحریف تاریخنگاری مشروطه، واقعیت را مخدوش کرد و اتهاماتی نظیر «حمایت شیخ از استبداد» را به او نسبت داد. این در حالی است که شیخ، قاجاریه را در برابر نفوذ استعمار انگلیس ترجیح داد، نه به معنای تأیید استبداد، بلکه بهعنوان دفع افسد به فاسد. تحلیل دقیق این اختلاف نیازمند شناخت مبانی فقهی و سیاسی علما، پرهیز از کلیشههای تاریخنگاری مغرضانه و بررسی نقش نفوذیها است. این بازخوانی، درسهایی برای امروز دارد تا در برابر هجوم دشمنان، وحدت نخبگان دینی حفظ شود. برای این منظور با حجت الاسلام محمدصادق ابوالحسنی منذر به گفتگو نشستیم.
این بحث یکی از بزنگاههای تاریخ مشروطیت است. اگر ما بتوانیم نگاه عمیقی به این مقوله بیفکنیم و رهآورد پختهای ارائه کنیم، حتما میتوانیم از سایر زوایای مشروطیت، تحلیل عمیقتری داشته باشیم. مخصوصاً در شرایط فعلی که دشمنان تلاش میکنند همزمان با هجوم سیاسی – نظامی، در جبهه حق اختلاف بیندازند و بین رجال تاثیرگذار دینی نزاع ایجاد کنند، این موضوع از نظر تاریخی خیلی عبرت انگیز است که ببینیم در مشروطه، چه عوامل داخلی و خارجی به اختلافات دامن میزد و زحمات علما را تضعیف میکرد؟ بیجهت نیست که امام خمینی (ره)، هشدار داد اگر مردم و نخبگان ما از تاریخ مشروطه درس نگیرند، به سر انقلاب ما همان میآید که به سر انقلاب مشروطه آمد!
مع الاسف، موضوع اختلاف علما در مشروطه، دقیق واکاوی نشده و یکی از لغزشگاههای تحلیلگران است. در ذهنیتسازیهایی که قبلاً درباره تاریخ مشروطه انجام دادهاند، به دوقطبیهایی بر میخوریم که صورت مسئله را تغییر میدهد و در این فضا، واقعیت مسأله دیده نمیشود، لذا همه چیز تحت الشعاع دو قطبی کاذب قرار میگیرد. در جریان مشروطه هم برخی با ایجاد این دو قطبی سعی میکردند به گونهای مواضع آخوند خراسانی (ره) را تفسیر کنند که نوع نگاه و حرکت و دستاوردهای حاج شیخ فضل الله نوری (ره) کاملاً زیر سوال برود. آنها به نادرست، به شیخ فضل الله نوری اتهام میزنند که میخواست استبداد را به نحوی تئوریزه کند و به همین جهت آخوند خراسانی در مقابل ایشان قرار گرفت.
برخی دیگر بودند که نه جریان علمای مشروعهخواه به رهبری شیخ فضل الله نوری و نه جریان علمای مشروطهخواه به رهبری آخوند خراسانی را قبول نداشتند، آمدند برای توجیه کارهای تند فاتحان مشروطه (در روند تدوین تاریخ صدر مشروطه) یا نهادینه کردن فرهنگ لیبرالیستی (روشنفکرنمایان امروزی)، تصمیم گرفتند آخوند خراسانی و میرزای نائینی را مصادره کنند. لذا در همان مشروطه دوم شایعه کردند که حکم اعدام شیخ را آخوند خراسانی صادر کرده و قتل او طبق فتوای ایشان بوده است. از این جهت خواستند فاجعه اعدام شیخ شهید را عادی و طبیعی جلوه دهند. هواداران فاتحین مشروطه نیز در راستای همین مصادره بود که کوشیدند تا جریان تقیزاده را با جریان مراجع مشروطهخواه نجف یک خط واحد نشان دهند و در نقطه مقابل، همه اشکالات را متوجه جریان مشروعهخواه سازند، به همین جهت درصدد برآمدند تا یک فضای کاریکاتور گونه برای مخاطب ترسیم کنند و عوامل اصلی اختلاف بین علما را بازگو نکنند و بیشتر با تعابیری نظیر «حامی استبداد»، به شیخ شهید اتهامزنی کنند و بدین وسیله اصل دغدغه ایشان را مخفی سازند و منطق شیخ را به حاشیه برانند.
البته برخی دیگر از اندیشه شیخ فضل الله نوری به دفاع برخاستند و منطق و استدلال ایشان را به طور علمی، تبیین و تقویت کردند. در این میان، من گروه معدودی را سراغ دارم که از حامیان نظریه «مشروطه مشروعه» هستند ولی تلقی آنها درباره عالمان مشروطهخواه تا حدودی به گروه قبلی نزدیک است. چون معتقدند آخوند خراسانی و میرزای نائینی با جریان غربگرا از نظر فکری همراه هستند و روی اعتقاد به مبانی و مبادی فرهنگ غرب جدید، با شیخ شهید و مشروعهخواهان زاویه پیدا کردند. لذا از این منظر به تحلیل و نقد آخوند خراسانی و میرزای نائینی میپردازند. از نگاه آنها، تفاوت دیدگاه علمای مشروطهخواه با شیخ شهید و عالمان مشروعهخواه، کاملاً ماهوی است؛ یعنی تصور میکنند که بن مایه اختلافات ایشان با مشروعهخواهان بر سر اصل نگاه به دین و اجرای اصول دینی در جامعه است، بدین ترتیب، تصور کردند که علمای مشروطهخواه، نگاه سکولار و به اصطلاح عرفی دارند و دغدغه آنها فرقی با امثال حسینقلیخان نواب ندارد. در صورتی که این تلقی دقیق نیست. اختلاف نظر بین علما قطعاً بوده ولی باید ببینیم ریشه آن کجا است؟
تلقی اشتباه از حوادث و جریانهای مشروطه، ریشههای گوناگونی دارد. گاهی به ضعف آگاهی و نبودن نگاه جامع به ابعاد، زوایا و جزئیات تاریخ مشروطه باز میگردد. در این صورت، فرد اسیر کلیشههای کاذب میشود و نمیتواند تحلیل عمیقی از مشروطه ارائه کند. البته نباید گل آلود شدن فضای تحقیق درباره مشروطه را دست کم گرفت. توجه داشته باشید که فاتحان مشروطه و حامیان آنها، در روند تاریخنگاری مشروطه نیز عمیقاً نفوذ کردند و ابتکار آن را به دست گرفتند و تواریخ مشروطه را بر اساس منطق «الحق لمن غلب» و «وای بر مغلوب» نگاشتند. یعنی چینش و نگارش تاریخ مشروطه را همانهایی که جناح مشروعهخواه را سرکوب کردند و بعد سراغ خود مشروطهخواهان اسلامگرا (مثل آخوند خراسانی و ستارخان) رفتند و دنبال حذف آنها افتادند، انجام دادند. لذا سعی کردند جناح مشروعهخواه را مستحق هرگونه سرکوب نشان دهند. در تواریخ آنان و حامیان آنها، به این ایده دامن زده شد که هر کس به نحوی منتقد مشروطهخواهان سکولار – مثل تقیزاده و یپرم ارمنی- است، پس حتماً مستبد است و عامل روس تزاری است! اما هر کس هوادار جناح تقیزاده و شیخ ابراهیم زنجانی باشد، بیتردید آزادیخواه و قانونگرا خواهد بود. تو گویی مشروطهخواهان سکولار اصلاً تاریخ مشروطه را بر اساس مطلقپنداری حقانیّت خود جهتدهی کردند.
مشروطهخواهان سکولار، اول به بهانه مبارزه با استبداد وارد شدند ولی از دل مشروطه، یک حاکمیّت استبدادی بسیار شدیدتر (رضا پهلوی) را محقق کردند سپس در مقام قضاوت نسبت به تاریخ پهلوی، کاملاً خوی استبدادی رضاخان را تطهیر کردند و به سلطنت استبدادی در تاریخ مشروعیّت بخشیدند.
برخی دیگر تصور میکنند، اگر شیخ در یک دوراهی سیاسی، قاجاریه را بر سفارت انگلیس و لژ بیداری ایران ترجیح داد و طبق اصل «دفع افسد به فاسد»، اشکالات جناح تندروی مشروطه مثل یپرم ارمنی را به مراتب بیشتر میدید و حاکمیّت قاجاریه را با همه نقایص بر امثال یپرم و حسینقلیخان نواب (نفوذی مهم استعمار انگلیس) ترجیح میداد، این را به حساب این میگذارند که لابد مرحوم شیخ فضل الله، هر چه در عصر محمدعلیشاه بوده را گل و بلبل میدید! در حالیکه شهید مدرس هم در زمانی که هواداران پهلوی دنبال انقراض قاجاریه از طریق مجلس شورا افتادند، در دو راهی پهلوی و قاجاریه، قاجاریه را برگزید. همان شهید مدرسی که در دوره مشروطه منتقد جدی قاجاریه بود. پس معلوم میشود که ترجیح قاجاریه بر پهلوی و مشروطهخواهان سکولار، لزوماً به معنای حمایت از استبداد نیست. بنابراین صورت مسئله و زیربنای نزاع مشروعهخواهان با مشروطهخواهان، خیلی عمیقتر از این مسائل است.
در نقطه مقابل، مسائل دیگری هم به تلقی اشتباه دامن میزند. مثلاً نفوذ جریان غربگرا و نقشآفرینی چهرههایی مثل سید اسدالله خرقانی در بین مشروطهخواهان نجف بویژه بیت آخوند خراسانی یک مسئله جدی است. کسی نمیتواند این حقیقت را انکار کند. حتی شادی برخی از بستگان مراجع نجف در ماجرای شهادت شیخ فضل الله نوری (ره)، غیر قابل انکار است ولی همین مسئله موجب شده گروهی تصور کنند که مسیر مراجع مشروطهخواه نجف، عیناً همان نیّت و هدف تقیزادهها و سید اسدالله خرقانیها است، یعنی بالاتر از خطای سیاسی، اتهام بزنند که غرضورزی هم در کار بوده است، بدین صورت که هر اشتباهی که اطرافیان یک بیت انجام دادند را به حساب خود آن مرجع نوشتند. ضمناً شایعه مشروطهخواهان افراطی را باور کردند که: «حکم اعدام شیخ شهید را مرحوم آخوند صادر کرده است». متاسفانه این سنخ تحلیلها، افراط و تفریط دارد. من قبلاً مفصل به این شایعات پاسخ دادم.
متاسفانه ما اندیشه سیاسی علما و تبیین مبانی فکری آنها را دست کم گرفتهایم. آیا فردی مثل جناب کسروی که خودش اعتراف میکند، مراسم کتابسوزان میگیرد و آثاری مثل مفاتیح الجنان و دیوان حافظ را در آتش میسوزاند یا افرادی نظیر آقای «ماشاء الله آجودانی» و آقای «یرواند آبراهامیان» یا نویسندگان غربی مثل خانم «ژانت آفاری» و دیگر کسانی که از نظر عوالم فکری، فرسنگها با ذهنیّت فکری علما و فقها فاصله دارند و اهتمامشان بسط ایدئولوژیهایی از سنخ «سکولاریسم»، «لیبرالیسم»، «نئو مارکسیسم» و «فمینیسم» است و با ارائه تفسیر جهتدار از تاریخ دنبال چنین امری هستند، میتوانند ملاک داوری درباره فهم و درک علمای مشروطه باشند؟ آیا اینها درک روشنی از منظومه فکری فقهایی چون شیخ فضل الله نوری (ره) و صاحب عروه و آخوند ملا قربانعلی زنجانی (ره) دارند که از این منظر نوع اختلاف آخوند خراسانی با علمای مشروعهخواه را تحلیل کنند؟ خیر.
این تازه غیر از غرضورزیها و جهتگیریهای ایدئولوژیک آنان در برابر مواضع علما است که این نکته خودش آسیبشناسی دیگری میطلبد. چون تاریخنگاران لیبرالیست و مارکسیست، پیش از اینکه وفادار به تاریخ باشند، درصدد ارائه قرائتی از تحولات تاریخی هستند که ایدئولوژی دلخواه آنها را بر کرسی نشاند. به هرحال، یک تحلیلگر پخته، فارغ از اشراف تاریخی به پیچیدگیهای مشروطه، باید به فقه شیعه و سیره و اندیشه سیاسی فقها آشنا باشد. او باید افزون بر اسرار و رموز مشروطیّت، مبانی و زاویه دید علما را بشناسد و به زیر و بم آن احاطه داشته باشد تا بتواند در یک مقطع تاریخی و یک آوردگاه سیاسی خاص (مشروطه) – که تلاقیگاه مواضع متفاوت عالمان است – علت اختلاف دیدگاه آنها را دریابد و دچار خطای شناختی و محاسباتی نشود.
من معتقدم برای شناخت دقیق مواضع علما و اختلاف نگاهشان در مشروطیّت، باید در سه مرحله به تحقیق و بررسی بپردازیم: ۱. فرایند شناسی؛ ۲. مبناشناسی؛ ۳. جریانشناسی. این سه مرحله، ابعاد و دامنه وسیعی دارد و بایستی مجامع علمی، پایاننامهها، رسالهها و مقالات علمی – پژوهشی فراوانی را به این بحث اختصاص دهیم. طبعاً در مجال محدود این گفت و گو، فقط میتوان به بعضی از تیترها و سرفصلهای آن اشاره کرد.
ابتدا سه دسته از عالمان تاثیرگذار در مشروطه را ذکر میکنم و فرآیند تفاوت و تمایز در این سه طیف را عرض میکنم.
حالا که سه طیف را گفتیم، باید ببینیم در بستر تحولات مشروطه چه فرایندی رخ داد تا علما مواضع متفاوتی اتخاذ کردند؟
راستش را بخواهید پیش از مشروطه، روابط مرحوم شیخ فضل الله نوری و آخوند خراسانی همگرا بود و به هم نزدیک بودند. ظاهراً اولین آشنایی آخوند با شیخ شهید، در جوار حرم امیرالمؤمنین (ع) در نجف اشرف صورت میگیرد؛ زیرا هر دو در خیل شاگردان برجسته میرزاى شیرازى جای دارند. آخوند، ۳ سال، یا به نقلی ۴ سال، از شیخ بزرگتر بود. ایشان، در سال ۱۲۷۹ ق، وارد شهر نجف میشود (ظاهراً در سن ۲۳ سالگی بوده). شیخ فضل الله هم حدود ۶- ۷ سال بعد از آخوند، به نجف آمد. بنابراین آنها با یک فاصلۀ کوتاه، همدوره محسوب میشوند و هر دو، در درس میرزای شیرازی با یکدیگر آشنا شده و ارتباط صمیمی پیدا میکنند. البته در لیست اساتید مشترک آنها، از حضرات آیات «سید مهدى قزوینى» و «شیخ راضی نجفی» نیز، نام میبرند.
تا پیش از مشروطه، شیخ رابطهاش با آخوند گرم است و چندان با صاحب عروه، تعاملی ندارد. میرزای شیرازی با نهضت تنباکو رویکرد اصلاحی در سپهر سیاسی ایران را در پیش میگیرد و مرحوم شیخ که به ایران آمده، عامل مهم پیوند علمای ایران با میرزای شیرازی است. مرحوم آخوند پس از میرزا تعامل خود را با شیخ دارد. مهمترین دوره در مناسبات شیخ و آخوند، آغاز جنبش عدالتخانه تا تصویب اصل دوم متمم قانون اساسی است. بنا به نقل حاج میرزا عبدالرضا کفایی از پدرش آیت اللّه میرزا احمد کفایى (فرزند آخوند)، اصل ورود مرحوم آخوند به قضایای سیاسی مشروطه، با پیشنهاد شیخ صورت گرفت: «بعد از اینکه نامههاى زیادى از مردم ایران (در شکایت از حکام مستبدّ قاجار) به مراجع نجف رسید، با وجود تواتر شکایات، و مذاکرات مکرر بین اعلام نجف براى تصمیمگیرى پیرامون مسائل ایران، آخوند و دیگران اقدامى جدّى به عمل نیاوردند، تا زمانیکه حاج شیخ فضلاللّه به آخوند نامه نوشتند و اظهار داشتند که بسیارى از مردم ایران، مقلّد شمایند و در این قیام تا شما اقدامى نکنید، مسئله به سامان نخواهد رسید. براى پیشرفت کار، نیاز به حکم و مساعدت شماست. بعد از نامۀ شیخ، آخوند و حاجى میرزا حسین تهرانى و سایر اعلامى که در نجف قضایا را تعقیب مىکردند، به طور جدّى در این قضیه اقدام کردند و قیام عدالتخواهى پیروز شد».
همفکری و همراهی شیخ شهید و آخوند خراسانی در ماجرای مهاجرت کبری ادامه مییابد و به دربار مظفرالدین شاه فشار میآورند تا اینکه فرمان مشروطیّت صادر میشود. در صبحدم مشروطه، پیوند وثیقی بین شیخ و آخوند، برقرار است. چه در آغاز مجلس شورا و چه در روند تدوین قانون، بویژه در تدوین اصل دوم متمم قانون اساسى مشروطیت (نظارت فائقه فقیهان طراز اوّل بر مصوّبات مجلس شوراى ملى) شیخ فضل الله کار را پیش میبرد و آخوند حمایت میکند اما کم کم دستهای شومی بین این دو فقیه تاثیرگذار جدایی میاندازند و بویژه از زمان تحصن شیخ در حرم حضرت عبدالعظیم (ع) فاصله ایجاد میشود. در اینجا تلاشهایی از سوی مشروعهخواهان و شیخ شهید صورت میگیرد تا منطق انتقادی آنها نسبت به مشروطه به نحو دقیق به مراجع نجف برسد و خوشبینی زیاد نسبت به جناح تقیزاده را ، اما به نتیجه نمیرسد.
انحرافاتی که در مشروطه رخ میدهد، شیخ را شدیداً نگران میسازد و به هشداردهی و ایجاد اصلاح در جبهه مشروطهخواهان وا میدارد. عناصر تفرقهافکن با جوسازی فراوان، به مرحوم آخوند و مراجع مشروطهخواه نجف وانمود میکنند که موضع انتقادی شیخ، به جهت دفاع از استبداد و لجاجت با فتوای مراجع مشروطهطلب است اما این فضاسازی صادقانه و منصفانه نبود.
ببینید به موازاتی که بین جریان شیخ شهید (طیف سوم) با جبهه آخوند خراسانی (طیف اول) فاصله ایجاد میشود و این فاصله به طور فزایندهای شدید میشود، بین مرحوم شیخ و طیف دوم (مثل صاحب عروه و ملا قربانعلی زنجانی)، تعامل جدی میشود و به مناسبات قویتر تبدیل میگردد. بدین ترتیب، این دو طیف، در یک جریان ادغام میشوند و با هم برای جلوگیری از آسیب بزرگی که از سوی دشمنان ایران و اسلام متوجه کشور است، تلاش میکنند.
چنانکه میبینید در فرایند حرکت علما – از همکاری اولیه تا اختلاف ثانویه – متغیّرهایی به چشم میخورد و به جهت ناخالصیهایی که مشاهده میکنند، حرکت آنها دستخوش تغییراتی میشود. این متغیرها مغفول مانده، لذا حتی بسیاری از پژوهشگران تصور میکنند، تعامل اجتماعی شیخ فضل الله نوری (ره) و صاحب عروه (ره) از پیش از مشروطه با یکدیگر قویتر بوده تا رابطه شیخ شهید با آخوند خراسانی. در صورتی که گفتیم چنین نیست.
مع الاسف، اختلاف حاصله بین جبهه شیخ فضل الله نوری و آخوند خراسانی، برای ایران و مشروطه خیلی گران تمام میشود و همین عامل ناکامی مشروطه میشود. دشمنان اسلام و ایران، کمال استفاده را از این اختلاف میبرند. جریان سکولار بیشترین بهرهبرداری را از مواضع مراجع مشروطهخواه نجف علیه جریان مشروعهخواه میبرد و با دستاویز کردن فتوای جعلی از آخوند خراسانی، شیخ فضل الله نوری (ره) را بالای دار میفرستد. تا مدتها نیز مرزبندی لازم از سوی مشروطهخواهان نجف نسبت به تقیزادهها و تحصن سفارت انگلیس در مشروطه صورت نمیگیرد و حتی علمای مشروطهخواه تهران که عناصر منحرف را میبینند، مقابله لازم را تا گذشتن بخشی از مشروطه دوم، ندارند. نفوذیهایی مثل سید اسدالله خرقانی نیز بیکار نیستند و بر ذهنیّتها در نجف اشرف، تأثیر میگذارند و جو را به نفع جریان غربگرا پیش میبرند.
تاریخنگاری مشروطه هم بعداً تا میتواند اختلاف علمای مشروطه را برجسته میکند و حتی بزرگنمایی انجام میدهد و اصلاً به نقش سفارت انگلیس و جریان غربگرا در ایجاد این شکاف و شنیده نشدن صدای مشروعهخواهان نمیپردازد.
جالب اینکه در بین سه طیفی از علما که عرض کردم، تنها طیف مشروطهخواهان بودند که بعداً ابراز ندامت و پشیمانی کردند و گفتند: «سرکه ریختیم، شراب شد». وگرنه صحت پیشبینیهای شیخ فضل الله نوری و ملا قربانعلی زنجانی و مرحوم صاحب عروه بیش از پیش روشن شد و فرایند تحولات نشان داد انتقاد و مخالفت آنان بجا و دقیق بوده است. وگرنه اصلاً نه شیخ، نه صاحب عروه، نه مرحوم میرزا حسن آقا مجتهد تبریزی و نه آخوند ملا قربانعلی زنجانی، یک لحظه احساس ندامت نکردند؛ نه از سخن خود بازگشتند و نه نسبت به موضع انتقادی خود پشیمان شدند. آنچه رخ داد، صحت نگرانی آنها را به خوبی نشان داد.
ضمناً پیشبینی شیخ شهید درست از آب درآمد و جناح غربگرا و انگلیسی، وقتی جناح مشروعهخواه را سرکوب ساخت (با شهادت شیخ فضل الله نوری و ترور مرحوم خمامی رشتی و تبعید مرگبار ملاقربانعلی زنجانی و نظائر آن)، به منزله خاکریز اول از جبهه مشروعهخواهان عبور کرد و بعد به سراغ خود علمای مشروطهخواه رفت. این نکتهای بود که شیخ شهید در تحصن حرم حضرت عبدالعظیم (ع) به سید عبدالله بهبهانی هشدار داده بود. ترور مرگبار سید عبدالله بهبهانی در تهران، مسموم کردن آخوند خراسانی در نجف، بیرون راندن آقا نورالله اصفهانی از اصفهان و تهدید و ارعاب سید محمد طباطبایی در پایتخت مصداق همین امر بود.
یکی از دلایلی که اقبال به مرجعیّت صاحب عروه پس از مشروطه دوم را بیشتر کرد و حتی بعداً موجب شد مرجعیّت میرزای نائینی چندان مورد استقبال قرار نگیرد، عملکرد بد مشروطهخواهان تندرو و سکولار بود که قبلاً از تایید گسترده آخوند و میرزای نائینی نسبت به مشروطهخواهان، میوهچینی و بهرهبرداری کرده بودند. این مسئله به وجهه علمای مشروطهخواه آسیب زد و حتی چنان موجب سرخوردگی نجف اشرف شد که به مرور جمعی از نجفیها، از نقشآفرینی سیاسی فاصله میگرفتند و جز در مواقع ضرورت، تن نمیدادند. مسئلهای که به انزوای نجف امروز از سیاست انجامید، در واقع از بعد پیروزی مشروطه آغاز شد و مشاهده این همه سوء استفاده موجب حزم و احتیاط علمای نجف در سیاست شد. البته غربت علما (میرزای نائینی، سید ابوالحسن اصفهانی) در ماجرای مبارزه با استعمار انگلیس و نوع مهاجرت غریبانه به ایران به همراه خیانت انگلیسیها به ثوره عشرین و پیشبرد اهداف خود از طریق حاکمیّت جدید عراق، این دلسردی را تشدید کرد. هرچند که نجف اشرف هیچگاه از تکاپو بر اساس تکلیف شرعی و موضعگیری سیاسی در هنگام ضرورت دست نکشید ولی حوزه نجف دیگر مثل مشروطه وارد عرصه سیاسی مستقیم حوادث ایران نشد.
این اجمالی از فرآیندشناسی حرکت علمای مشروطه بود. در مرحله دوم بایستی وارد مبناشناسی عالمان عصر مشروطیّت شویم و ببنیم چرا چنین فرایندی طی شد؟ و از کجا بین آنها اختلاف شکل گرفت.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا