آلاسکا صحنه بازتنظیم ژئوپولیتیک میان آمریکا، روسیه و چین

آلاسکا صحنه بازتنظیم ژئوپولیتیک میان آمریکا، روسیه و چین

نشست اخیر میان رؤسای جمهور آمریکا و روسیه در آلاسکا، فراتر از مذاکره‌ای درباره بحران اوکراین، به نمایش پیچیده‌ای از بازآرایی قدرت‌های جهانی بدل شد. انتخاب آلاسکا با پیشینه‌ای نمادین، نشانه‌ای از تلاش واشینگتن برای مهار چین از مسیر تعامل با مسکو بود؛ تلاشی که با نمادهای شوروی‌گرایانه، نمایش‌های نظامی و پیام‌های چندلایه همراه شد. این دیدار، نه‌تنها آزمونی برای سنجش تمایلات راهبردی روسیه، بلکه پیامی هشدارآمیز برای پکن و نشانه‌ای از بازتعریف مثلث ژئوپولیتیک آمریکا-روسیه-چین در نظم جهانی آینده بود.

به گزارش سرمایه فردا، دیدار اخیر میان رئیس‌جمهور ایالات متحده و رئیس‌جمهور روسیه در آلاسکا بیش از آنکه صرفاً یک گفت‌وگوی دو جانبه درباره بحران اوکراین باشد، نمودی نمادین از بازتنظیم روابط بین قدرت‌های بزرگ و بازی‌ای پیچیده در عرصه ژئوپولیتیک بود. انتخاب آلاسکا به‌عنوان محل این ملاقات و پیشینه تاریخی که ریشه در نامه فرانکلین روزولت به جوزف استالین در ۱۹۴۳ دارد علاوه بر بار نمادین، پیام‌هایی عملی و راهبردی داشت: هم نمایشی برای جامعه جهانی و هم تلاش برای بازتعریف سهم‌بندی قدرت در مثلث آمریکا، روسیه و چین. در این یادداشت تلاش می‌کنیم ضمن بازسازی اجزای مهم ماجرا، ابعاد پنهان آن راویژه‌نگری کنیم و تبیینی از اهداف و پیامدهای احتمالی این نشست ارائه شود.

ولادیمیر پوتین، رئیس‌جمهوری روسیه در جریان سفر به آلاسکا روی مزار خلبان‌های شوروی در جنگ جهانی دوم گل گذاشت. اقدامی نمادین که همکاری آمریکا و شوروی علیه نازی‌ها را یادآور شد. همچنین پیش از آغاز نشست، سرگئی لاوروف، وزیر امور خارجه روسیه، هنگام ورود به محل گفتگو پیراهن یا سویشرتی با نوشته «CCCP» مخففِ روسیِ «اتحاد شوروی» پوشیده بود؛ و در پروازی که هیأت روسی را از مسکو به آلاسکا برد، برای خبرنگارانِ همراه غذایی با نام «چیکن کی‌یف / Chicken Kyiv» سرو شد.

نوشتن «اتحاد جماهیر شوروی» روی لباس یک مقام رسمی، به‌خودی‌خود فقط یک علامت نوستالژیک و نمادین نیست؛ این علامت متکی به سابقه تاریخی و ارزش‌گذاریِ نوینِ کرملین نسبت به اتحاد شوروی است. در گزاره سیاست خارجیِ کنونیِ مسکو، بازخوانیِ گذشته شوروی گاه به‌معنای بازسازی نفوذِ منطقه‌ای و مشروعیت‌بخشی به ایدئولوژیِ قدرتِ روسیه تعبیر می‌شود. چنین نمادی هم برای مخاطب داخلی (ملی‌گرایان، کهنه‌سربازان، و رای‌دهندگان) پیام‌محورِ قوت و «عدم عذرخواهی» دارد و هم برای مخاطب خارجی پیامی تحریک‌آمیز: اینکه روسیه تمایلات امپراتوری یا حداقل بازنگری در مرزهای جغرافیایی و نفوذ را فراموش نکرده است. کارشناسان نیز معتقدند انتخاب چنین پوششی برای وزیر امور خارجه روسیه تصادفی نبوده و پیامی عمدی پشت آن قرار دارد.

آلاسکا به‌عنوان نماد و تجربه تاریخی

گزینش آلاسکا برای دیدار سران دو کشور، یادآور واقعه‌ای تاریخی است که روشن می‌سازد مکانِ مذاکرات بزرگ گاه نمادین و تعیین‌کننده است. روزولت در نامه‌ای به استالین، ملاقات در ناحیه تنگه بیرینگ را مطرح کرده بود؛ مکانی که از نظر جغرافیایی دو قاره را نزدیک می‌کند و از نظر نمادین هم «نزدیکیِ» غیرمنتظره میان دو قدرت را القا می‌کرد. اگرچه آن ملاقات در نهایت در تهران برگزار شد، اما خودِ پیشنهاد نشان می‌دهد که انتخاب محل می‌تواند حاملِ راهبردی دیپلماتیک باشد: هم برای کاهش فاصله روانی و هم برای نمایش قدرت و دسترسی.

نمایش‌ها و بازی‌های صحنه‌ای در آلاسکا

یکی از نکات برجسته نشست آلاسکا، کارکرد نمایش‌صحنه‌ای آن بود. پروتکل‌های رسمی، نمایش تجهیزات نظامی پیشرفته آمریکایی (نظیر بمب‌افکن‌های راهبردی و هواپیماهای نسل جدید) و پذیرایی آشکار از ولادیمیر پوتین با ترکیبی از تشویق و هشدار، نشان داد که این نشست همزمان دو هدف را دنبال می‌کند: نشان دادن ظرفیت‌های نظامی و دیپلماتیک آمریکا و ایجاد بستری برای مذاکراتی که جنبه‌های راهبردیِ فراتر از پرونده اوکراین دارند. لغو وعده‌های ناهار و گفتگوهای گسترده‌تر نیز خود نشانه‌ای از پیچیدگی و شکنندگی فضای مذاکره بود؛ با این حال هر دو طرف نتوانستند از اعلام «موفقیت» در سطحی عمومی خودداری کنند، اتفاقی که بیشتر به بازی راهبردی و تصویرسازی برای مخاطبان داخلی و بین‌المللی شبیه بود تا حاصل یک توافق فنی نهایی.

اوکراین؛ میدانی که همه چیز را تعیین نمی‌کند

اگرچه توقف درگیری در اوکراین برای بسیاری از کنشگران بین‌المللی اهمیت حیاتی دارد، باید توجه داشت که منافع ایالات متحده به شکلی مستقیم و حیاتی در توقف جنگ تعریف نشده است. اروپا، روسیه و خود اوکراین طرف‌هایی هستند که بیشترین هزینه و فایده را از سرنوشت این جنگ می‌برند. از منظر تاریخی و اقتصادی، جنگ‌های دور از قلمرو آمریکا می‌توانند منافع خاصی برای صنایع تسلیحاتی، تولیدکنندگان انرژی و بنگاه‌های اقتصادی آمریکایی فراهم آورند؛ بنابراین منافع آمریکا می‌تواند در برخی سناریوها با طولانی شدن منازعه سازگار باشد، البته نه به‌عنوان یک سیاست آشکار، بلکه به‌عنوان پیامد ترکیبی از بازارها، لابی‌ها و ملاحظات ژئو‌اکونومیک.

در عین حال، برای دونالد ترامپ شخصاً و برای حلقه نزدیک او، حل و فصل اوکراین اهمیت روانی و سیاسی دارد. خاتمه جنگ می‌تواند دستاوردی بزرگ در کارنامه او قلمداد شود؛ دستاوردی که حتی می‌تواند نامزدی برای جایزه صلح نوبل را نیز در پی داشته باشد. اما این وجه شخصیت‌محورِ مسئله، تنها یکی از لایه‌هاست و نمی‌تواند تمام تحولات را توضیح دهد.

چین؛ دستور کار پنهان و محور واقعی رقابت

بخش قابل توجهی از تحلیلِ نشست آلاسکا بر این نکته استوار است که «چین» محور پنهان مذاکرات بود. اختلاف بنیادین میان دو رویکرد دولتی در واشینگتن، دولت بایدن با راهبردِ هم‌زمانِ مهار روسیه و چین و حلقه نزدیک به ترامپ با تمرکز ویژه بر چین، نشان می‌دهد که واشینگتن در جستجوی تجدید هندسه، رقابت جهانی است. نگرانی کلیدی در میان مشاوران و نخبگان نزدیک به ترامپ این است که اتحاد پکن و مسکو می‌تواند یک رقابت چندجانبه، دشوار را برای ایالات متحده رقم بزند؛ بنابراین هدف، تضعیف یا دست‌کم جلوگیری از شکل‌گیری یک بلوک قدرتمند چینی-روسی در قلب اوراسیا است.

در این میان حضور افراد مانند پیتر تیل کارآفرینِ متحدِ ترامپ در حلقه اثرگذار، معنادار است. تیل که از منظر ایدئولوژیک و فرهنگی، چین را تهدیدی ماهوی می‌بیند، نگرانی از پیوند نزدیک میان مسکو و پکن را به یک اولویت راهبردی تبدیل کرده است. او و به‌تبع آن نخبگان همفکرش، روسیه را از منظر تهدید درجه دوم، و چین را به‌عنوان تهدید اصلی می‌شناسد. بنابراین هر اقدامی که بتواند روسیه را از نزدیکی مطلق به چین به سمت موضعی متعادل‌تر یا حتی نسبتاً منفک‌تر سوق دهد، در محاسبات آن‌ها نتیجه‌ای مثبت خواهد داشت.

تهدید یا فرصت برای چین؟

از منظر پکن، دیدار آلاسکا پیام‌های دوگانه‌ای داشت: از یک سو نشانِ توانایی آمریکا در گفتگو با روسیه و حفظ کانال‌های دیپلماتیک، و از سوی دیگر علامتی مبنی بر این که واشینگتن در حال بازآرایی رابطه‌های خود برای مقابله با چین است. پکن قطعاً در تلاش خواهد بود تا ارزیابی کند آیا گفتگوهای پشت درهای بسته شامل مباحثی درباره چین بوده‌اند و آیا این مباحث به ضرر منافع پکن تمام شده‌اند یا خیر. اگر روسیه در مقابل جذابیت‌های اقتصادی، فناوری یا سیاسی آمریکا عقب‌نشینی کند، چین با یک پرسش اساسی روبه‌رو خواهد شد: چگونه حضور و نفوذ خود را در برابر رفتارهای غربی حفظ کند و آیا می‌تواند یک اتحاد مطمئن با روسیه را که برایش راهبردی است، ادامه دهد؟

منافع آمریکایی؛ هم‌پوشانی‌ها و تضادها

آنچه از متن و مناسبات نشست آشکار می‌شود این است که منافع ملی آمریکا مجموعه‌ای پیچیده و متناقض‌اند. از یک سو برخی بازیگران اقتصادی و لابی‌های مرتبط با صنایع تسلیحات و انرژی بهره‌مند از کشمکش‌های خارجی‌اند؛ از سوی دیگر برخی از بازیگران سیاسی و شخصی (نظیر ترامپ) خواستار خاتمه سریع‌تر منازعات‌اند. در این فضای متناقض، سیاست رسمی می‌تواند تابع ترکیبی از منافع اقتصادی، ملاحظات راهبردیِ بلندمدت و ترجیحات شخصی رهبران باشد. بنابراین نمی‌توان منتظر یک منطق واحد و شفاف در پسِ همه تصمیمات بود؛ بلکه مجموعه‌ای از انگیزه‌ها و فشارها دست‌به‌دست شده‌اند.

پیامدهای احتمالی برای مثلث آمریکا-روسیه-چین

در تحلیل نهایی، مهم‌ترین پرسش این است که آیا دیدار آلاسکا می‌تواند نقطه آغازی برای بازتعریف مثلث ژئوپولیتیک مذکور باشد یا نه. سه سناریوی کلی را می‌توان متصور شد:

۱. نزدیک‌تر شدن متقابلِ روسیه و آمریکا (متعادل‌سازی): در این سناریو، مسکو به‌خاطر منافع اقتصادی، تکنولوژیک یا سیاسی مقداری از نزدیکی خود به پکن را کاهش می‌دهد و تلاش می‌کند موضعی متعادل‌تر بین واشینگتن و پکن اتخاذ کند. این حالت می‌تواند به کاهش فشارهای دوطرفه و فضای مساعدتری برای دیپلماسی بین‌المللی منجر شود، اما ایجاد این توازن مستلزم تضمین‌ها و منافع ملموسی است که آمریکا یا متحدانش باید ارائه کنند. در این سناریو حتی ایده‌هایی مانند احیای شوروی سابق توسط روسیه یا حتی احیای بخش‌هایی از آن روی میز است.

۲. سناریو ادامه هم‌پیمانی مسکو-پکن (تداوم اتحاد): اگر چین توانایی و میل کافی برای تضمین امنیت و منافع روسیه را نشان دهد، یا اگر مسکو بدلیل نیازهای راهبردی و امنیتی خود احساس کند نزدیکی به پکن را ادامه دهد، اتحاد چینی-روسی پابرجا خواهد ماند. در این صورت واشینگتن با چالشی جدی‌تر در رقابت با یک جبهه بزرگ روبه‌رو خواهد شد.

۳.  سناریوی مانورهای تاکتیکی بدون تغییر بنیادی (بازی‌شدن): نشست‌هایی مثل آلاسکا ممکن است به‌صورت تاکتیکی منافع یا امتیازاتی خرد ایجاد کنند ولی تحول بنیادی در آرایش قدرت ایجاد نکنند. در این سناریو، هر بازیگر تلاش می‌کند از موقعیت خود بیشترین بهره را ببرد بدون اینکه به تغییرات ساختاری تن دهد.

جمع‌بندی و نتیجه‌گیری

نشست آلاسکا بیش از آنکه صرفاً یک مذاکرات دیپلماتیک درباب اوکراین باشد، نمایشی پیچیده از منافع متقاطع و رقابت راهبردی میان قدرت‌های بزرگ بود. انتخاب مکان، فرم نمایش و محتوای آشکار و پنهان مذاکرات همگی خبر از آن می‌دهند که واشینگتن در جستجوی بازآرایی روابط جهانی است، آن هم به‌ویژه با محوریت مهار چین و جلوگیری از شکل‌گیری یک بلوک چینی-روسی قدرتمند. در این میان، منافع اقتصادی داخلی، خواست‌های شخصی رهبران و نقش بازیگران غیردولتی (مانند تکنو-میلیاردرها و لابی‌ها) همه می‌توانند در جهت‌دهی به نتایج نهایی تأثیر بگذارند.

رویکرد ترامپ در قبال مسکو می‌تواند یادآور سیاست‌های ریچارد نیکسون نسبت به چین در سال ۱۹۷۲ باشد، جایی که واشنگتن از شکاف چین و شوروی برای مهار مسکو سوء استفاده کرد. با این حال، این بار، نقش‌ها معکوس شده است، زیرا ایالات متحده به دنبال تعامل با روسیه در تلاش برای تضعیف موقعیت استراتژیک چین است. فرض بر این است که مسکو با ارائه انگیزه‌های مناسب ممکن است مایل باشد روابط خود با پکن را تعدیل کند. در حالت ایده آل احیای حتی بخش‌هایی از شوروی سابق تضاد منافع شوروی احیاشده با چین را به ویزه در حوزه آسیای میانه و حوزه کریدور میانی افزایش و ضریب قابل توجهی خواهد داد. هرچند، این فرض ناقص به نظر می‌رسد. برخلاف دوران جنگ سرد، زمانی که شکاف‌های ایدئولوژیک چین و اتحاد جماهیر شوروی را از هم جدا می‌کرد، مشارکت روسیه و چین امروزی بر اساس مخالفت مشترک با سلطه غرب شکل و گسترش پیدا کرده است.

هر دو کشور از همکاری اقتصادی، مانورهای نظامی مشترک و هماهنگی دیپلماتیک در نهادهای چندجانبه مانند بریکس و سازمان همکاری شانگهای سود می‌برند. با توجه به این واقعیت‌ها، احتمال اینکه روسیه روابط نزدیک خود با چین را در ازای امتیازاتی مانند احیای شوروی و رفع تحریم های ایالات متحده کنار بگذارد را نمی‌توان با قاطعیت رد کرد. البته در این سناریو بازنده بزرگ اروپا و کشورهای اروپایی خواهند بود که بازخوانی کنش و واکنش احتمالی آنها باشد برای مطلبی دیگر.

نکته کلیدی این است که حتی اگر آلاسکا به یک توافق بزرگ و فوری در مورد اوکراین نینجامید، اثر نمادین و راهبردی آن بسیار فراتر از یک توافق موضعی بود: پیامی روشن به پکن و آزمونی برای مسکو که آیا فریب دستکش مخملی روی پنجه‌ی چدنی آمریکا را خواهد خورد یا نه. آنچه در روزها و ماه‌های آینده اهمیت خواهد داشت، عمل‌گرایی طرفین و ارائه تضمین‌ها و مصالحی است که بتواند ترجیح‌های بلندمدت را جابه‌جا سازد؛ در غیر این صورت، آلاسکا تنها بخشی از یک صحنه بزرگ‌تر خواهد ماند، نمایشی از رقابت و تلاش برای شکل‌دهی به نظم آینده جهانی.

نویسنده: ماشاالله ذراتی

دیدگاهتان را بنویسید