نظریۀ اقتصادی در فرآیند بازار، جدایی میان تولید و «توزیع» وجود ندارد. در این طلب به جزئیات آن پرداخته شده است.
به گزارش سرمایه فردا، مهرپویا علا: در نظریۀ اقتصادی ما نمیتوانیم به صورت جداگانه از دو پدیده به نامهای «تولید کالا» و «توزیع کالا» در بازار بحث کنیم. تولید کالا بدون آنکه با هدف توزیع آن انجام بگیرد. یعنی بدون آنکه بازارِ هدف و مشتریان بالقوه را مد نظر داشته باشد، اساساً بیمعناست. تولیدی هم که برای مصرف شخصی انجام میشود شامل مفهوم «کالا» در معنای اقتصادی این واژه نمیشود و خارج از مباحث اقتصادی قرار میگیرد.
من اگر کفشی را صرفاً برای مصرف شخصی خودم یا برای هدیه دادن به کسی دیگر تولید کنم، آن کفش از لحاظ اقتصادی کالا نیست. اما وقتی کفشی را برای فروش تولید میکنم منطقاً مشتریان بالقوهای را در بازارهایی معین مد نظر دارم.
بنابراین از همان لحظۀ تولید آن کفش تکلیف توزیع آن هم روشن شده است. احتمال اینکه پیشبینی منِ سازنده از انتخاب مشتریانِ بالقوۀ محصولاتم نادرست از آب در بیاید و محصول در دستانم باقی بماند یا با قیمتی متفاوت از آنچه ابتدا انتظار داشتم فروش برود. نافی این گفته نیست که مسئلۀ تولید و مسئلۀ توزیع را نمیتوان در انزوای از یکدیگر بررسی کرد. عدم تحقق انتظارات تنها به این معنی است که الگوی توزیع کالاها آنی نشدند که مورد انتظار من بود.
در یک نظام برنامهریزی مرکزی (سوسیالیسم) در حالت ایدهآل به اصطلاح پیشبینیهای برنامهریز از الگوی توزیع کالاها محقق میشوند؛ چراکه اینجا درواقع «پیشبینی» انجام نمیشود. اساساً انتخابی از سوی مشتری وجود ندارد که بخواهند خلاف انتظار و پیشبینی برنامهریز عمل کنند. عدم اطمینان، ریسک، پول، پیشبینی و حق انتخاب همهوهمه مفاهیمی هستند که ذاتاً در کنار یکدیگر و در چهارچوب نظام بازار آزاد میآیند و بدون وجود آنها چیزی به نام اقتصاد معنا ندارد.
عاملی که تنها کار «توزیع» را انجام دهد عامل اقتصادی نیست و کار او ربطی به کنش اقتصادی ندارد. این عامل، عاملی سیاسی است که نقشی در تولید نداشته است. تولید را دیگران انجام میدهند و این عامل همانند پارازیت وارد میشود و با اعمال زور الگوی توزیع را تحت تأثیر قرار میدهد. روتبارد میگوید (Man, Economy and State…, p. 477):
«پس در فرآیند بازار، جدایی میان تولید و «توزیع» وجود ندارد. کومهای وجود ندارد که «محصولات» دلبخواهانه در آنجا روی هم انباشته شده باشند و کسی بیاید و قادر باشد از آنجا کالاها را دلبخواهانه میان مردمان گوناگون «توزیع» کند. برعکس، افراد کالاها را تولید میکنند و در ازای پول به مشتری میفروشند؛ که مشتریان نیز به نوبۀ خود آن کالاها را برای مصرف یا برای سرمایهگذاری جهت افزایش مصرف در آینده صرف میکنند. «توزیع» جداگانه نداریم؛ تنها تولید داریم و پیامد آن که مبادله است.»
چنانکه در ابتدا گفتم کالا را هر کس برای مصرف دیگران تولید میکند. این دیگران چه کسانیاند؟ پاسخ به این پرسش همان الگوی توزیع است. اگر پاسخ این باشد که «برای مصرف هر کسی که در مقابلش چیزی را که تولیدکننده میخواهد به او بدهد» آنگاه همزمان با تولید تکلیف توزیع مشخص شده است. آنگاه ما میتوانیم چیزی به نام اقتصاد داشته باشیم. به این معنی که تولیدکننده ناچار است محاسبهای از این داشته باشد که آیا انتظاراتش از تولید برآورده خواهند شد یا خیر. یعنی محاسبۀ اقتصادی دقیقاً زمانی امکانپذیر است که عامل سیاسی رابطۀ میان تولید و توزیع را مختل نکرده باشد.
برعکس اگر پاسخ به پرسش «مصرف چه کسی؟» این باشد که «مصرف هر کسی که برنامهریز بگوید» آنگاه دیگر چیزی به نام اقتصاد و محاسبۀ اقتصادی نداریم؛ مگر آنکه واژۀ اقتصاد را به معنای قدیمی «تدبیر منزل» به کار ببریم.
ارسطو و قدما هم اصطلاح اکونومی را در همین معنا به کار میبردند و مارکس در جلد یک کاپیتال به این موضوع اشاره کرده است. سوسیالیسم در واقع چیزی بیش از سیر قهقرایی به تدبیر منزل ولی در مقیاس میلیون نفری نیست.
در این شرایط محاسبۀ اقتصادی پیچیده نمیشود؛ بیمعنا میشود. برنامهریز نمیتواند خود را جای تولیدکننده بگذارد و محاسبه کند، چون محاسبۀ اقتصادی یعنی برآوردی از امکان تحقق انتظارات تولیدکننده. اگر محقق شدند میشود سود، اگر محقق نشدند میشود زیان.
برای همین است که میزس گاهی از اصطلاح کاتالاکسی (یا کاتالاکتیک) به جای اقتصاد استفاده میکرد تا بر روی تمایز آنچه در نظام بازار اتفاق میافتد با آنچه در نظام برنامهریزی مرکزی اتفاق میافتد تأکید کند. وقتی شما سود و زیان ندارید محاسبۀ اقتصادی هم نمیتوانید داشته باشید، ولو اینکه ریاضیتان بسیار خوب باشد.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا