به گزارش سرمایه فردا، فروپاشی نظام کمونیستی و گسستگی جمهوریهای متحده شورایی، روابط بینالملل را وارد عرصه نوینی کرد.
اسفنداد ایرانیاد: پایانی شد بر یک نوع جنگ میان دو نظام سرمایهداری و نظام کمونیستی که به “جنگسرد” شناخته شده بود. جنگ سردی که از فردای پیروزی متفقین در داغترین جنگ جهانی شروع شده بود و “کنفرانس یالتا” مُبشر این آغاز بود و “فروریختن دیوار برلین”، نقطه پایانی آن. بعد از فروپاشی نظام کمونیستی طرف پیروز جنگسرد، از خوشحالی مدتی “بر روی زمین” نبود و طرف شکست خورده اما خود را “زمینگیر” میدید ولی پس از سرگیجه ناشی از این اتفاق بزعم آنها غیرمنتظره و بعد از پشتسر گذاشتن بلاتکلیفی در روسیه که اینک وارث اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود، یک نوع “بازگشت به گذشته” در افکار عمومی و همچنین در میان نیروهای سیاسی شکل گرفت و هر روز قویتر و همهگیرتر شد تا جاییکه منتظران شاد و سرمست تابعیت و پیروی از مدل نظام سرمایهداری را کاملا غافلگیر کرد و خط بطلانی شد بر این تئوری که: “نظام سرمایهداری، جایگزین بلامنازع نظام فروپاشیده خواهد شد”!
در حال و هوای “چه کنیم چه کنیم” روسها بود که گذشتهگرایی بیش از سایر راهحلها مورد اقبال واقع شد و دو ایده و نظر “بازگشت به گذشته” و “بازگشت به گذشتهها” به رقبای اصلی میدان سیاست و سیاستورزی روسیه بدل شدند.
گذشته، نظر به شوروی داشت و مدل کمونیستی؛ گذشتهها اما نظر به روسیه داشت و مدل تزاری. پس از طی مدت حدود دو دهه سرانجام روسها راهحل اصلی خود را برگزیدن و مظهر آن “ولادیمیر پوتینِ” پرورشیافته در دامن اصلیترین و مخوفترین “نهاد امنیتی” اتحادجماهیر شوروی یا همان “کاگب”، بود که “بوی تزاریسم” را در سراسر روسیه پراکند.
“حکومت شبهتزاری” جدید روسیه بعد از محکم کردن پایههای خود با توجه محض به مسائل داخلی و رفع و رجوع نسبی آن مسائل و پس از قدرتیابی دوباره، برفعالیتهای منطقهای و بینالمللی خود نیز افزود. روسیه بعد از فروپاشی نظام کمونیستی تا جاییکه خود را دوباره در مقابل رقبای دیروز دید رقابت کرد. اما اینبار نه از برای حفظ و گسترش آرمانهای سوسیالیستی در قالب ایدئولوژی کمونیستی بلکه رقابت بر سر حفظ و گسترش منافع روسیه در قالب “روسگرایی”.
بر همین مبنا حاکمان پرورده مهمترین نهاد برآمده از معماران جنگ سرد در روسیه، با مرور تجارب رقابتیِ ناشی از دوران کمونیستی و حتی دوران تزاری، مدتیست که خود را آماده بازی در میدانی میبینند. میخواهند نفوذ از دست رفته یا کمرنگ شدهی پیشین خود را در سطح جهانی و بویژه در دو منطقه حساس کشورهای اقماری مستقل شده در آسیای میانه و در سمت اروپایی روسیه و همچنین در خاورمیانه، بازیابند و بر آن نیز بیفزایند.
حضور چشمگیر برای اثرگذاری بر روند تحولات سیاسی و ژئوپلتیکی منطقه از طریق حفظ حاکمان دائمالعمر جمهوریهای سابق برای تحقق اهداف خود و حضور و دخالت مستقیم نظامی در “مسئلهی سوریه” که سرانجام آن را به “جنگ سوریه” تبدیل کرد و همچنین لشکرکشی و حملهی تمامعیار نظامی به اوکراین از مهمترین این نوع فعالیتها است؛ که در بطن و متن اصلی تمامیِ این فعالیتها و این دخالتها و این لشکرگشیها کسی حضور محوری دارد که خود ترکیب و تلفیقیست از “تزاریسم و استالینیسم” تا تحققبخش گذشتهگرایی روسی شود که با خود هم مدل استالینی کمونیستی را داشته باشد و هم تزاریسم روسی را، تا با همان شیوهی ترکیبی_تلفیقی چه در مسائل داخلی روسیه و چه در مسائل منطقهای و جهانی بتواند حکومت کند به شوه خاص، که میتوان آن مدلِ حکومتداری خاص را، “پوتینسم نام نهاد”.
شیوهای که در زمان فروپاشی نظام کمونیستی مریدان پروپاقرصی هم یافته است بعنوان یک مدل”حکومتداری انحصاری ویژه” که نام آن مدل، با نام پوتین گره خورده است. پوتینی که همزمان نیمرخی از رخ کمونیستی را مینمایاند و نیمی دیگر، از رخ تزاریسم را؛ تا “تزار سرخ” کاملترین و منطبقترین نام او باشد.
برخی، که باید از هر دو رویِ آن، ترسید چه آن روی تزاریسم مهاجم اشغالگر سرزمینها و چه آن رویِ استالینیسم توطئهگر مهاجم جداسازِ به شیوهی “تجزیهطلبیِ” با ترفند طرح مسئلهی قومها و خلقها.
ما ایرانیان که هردو رویِ تلخ و گزندهی آن را به تلخی دیدهایم و تلخکامی آن “هر دو زخمِ التیام نیافته” را هنوز با خود داریم. از قضا بیش از همه باید بهراسیم و دوری کنیم از شرِ شریر این “هیولای دوسرِ دو رویِ” که هرچند سی سال است که بصورت مستقیم با حاکمان اسلامی حاکم شده بر ایران، بازی دلنشین “نونبیار کبابببر” خودشان را دارند.
با اینحال اما در ماجرای “جزایر سهگانه ایران” و “مسائل مرزی ایران” در شمال کشور، تزار سرخ نه کباب که حتی ریحون نیز در سفره حاکمان اسلامی نگذاشت و نه کبابداغ، که “نقرهداغ” کرد آنها را.
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا