سیاست‌بازی به‌جای سیاست‌گذاری

سیاست‌بازی به‌جای سیاست‌گذاری

در مجلس دوازدهم، برخی نمایندگان کمیسیون فرهنگی به‌جای پرداختن به مسائل بنیادین فرهنگ، هنر و رسانه، به جنجال‌های سیاسی، موج‌سازی مجازی و قدرت‌نمایی جناحی مشغول‌اند. این شکاف میان عنوان و عملکرد، نه‌تنها به بی‌اعتمادی عمومی دامن زده، بلکه نشان‌دهنده بحران در ساختار تخصصی مجلس است.

به گزارش سرمایه فردا، در روزهایی که فرهنگ نیازمند سیاست‌گذاری دقیق، حمایت نهادی و گفت‌وگوی مستمر با جامعه مدنی است، برخی نمایندگان کمیسیون فرهنگی مجلس دوازدهم مسیر دیگری را برگزیده‌اند؛ مسیری که بیشتر به سیاست‌بازی شباهت دارد تا سیاست‌ورزی. از نطق‌های تند و بی‌اثر تا حمله‌های جناحی در فضای مجازی، آنچه در عملکرد این چهره‌ها دیده می‌شود، نه دغدغه فرهنگی است و نه برنامه‌ریزی تخصصی. نمونه بارز این وضعیت، امیرحسین ثابتی است که با وجود حضور در کمیسیون فرهنگی، تمرکز خود را بر جنجال‌های سیاسی و رسانه‌ای گذاشته و از تعامل با نهادهای فرهنگی، رسانه‌ها و کارشناسان فاصله گرفته است.

این شکاف میان مسئولیت و رفتار، نه‌تنها فرصت‌های توسعه فرهنگی را از بین برده، بلکه اعتماد عمومی به نهاد قانون‌گذاری را نیز تضعیف کرده است. در چنین فضایی، بازنگری در معیارهای عضویت در کمیسیون‌های تخصصی مجلس، به ضرورتی فوری بدل شده است—تا فرهنگ از حاشیه به متن بازگردد و سیاست‌ورزی جای سیاست‌بازی را بگیرد.

این روزها فضای رسانه‌ای، سیاسی، مجازی و حقیقی پر شده از حواشی و جنجال‌های جریان تندورهای در مجلس دوازدهم. از هر دری سخن گفته می‌شود؛ با رفتار حضرات عملا شاهد خلق پاپاراتزی گری سیاسی هستیم؛ حاشیه‌سازی، موج‌سواری، تهمت، افترا، تهدید و خلاصه هر بد اخلاقی سیاسی که انتظار می‌رود از آن‌ها دیده می‌شود.

در مرکز و کانون این جنجال که گویا پایانی هم ندارد امیرحسین ثابتی و امثال آن‌ها که در کمیسیون فرهنگی مجلس دوازدهم حضور دارند، تنها کاری که بلد نیستند و در آن حوزه حرفی برای گفتن ندارند، “فرهنگ” است؛ و نهایت چیزی که بلدند، بی‌فرهنگی سیاسی‑اجتماعی است. از تهمت و افترا به رئیس جمهوری پیشین گرفته تا تهدید وزیر امور خارجه اسبق؛ از بنزین و اعتراضات آبان ۹۸ تا سیاست خارجی روسیه، موشک، پهپاد، برجام تا حمله به رئیس حزب اصلاحات و افترا به پسر وزیر سابق.

خلاصه همه چیز در خورجین آقایان پیدا می‌شود. اما به هیچ عنوان خبری از دغدغه فرهنگی و مطالبات آن وجود ندارد. بگذارید یک نمونه ملموس بیاورم؛ در خبری منتشر شده، ثابتی گفته است: «من با هر درصدی که به مجلس رفته باشم امروز جزو همان کسانی هستم که می‌توانم وزیر را پایین بکشم و استیضاح کنم.» این گزاره، از آن منظر نمادین است که او به جای تمرکز بر فرهنگ، هنر، نقش نخبگان فرهنگی یا سیاست‌گذاری فرهنگی، تمرکزش بر قدرت‌نمایی و استفاده از ابزار مجلسی برای دیده شدن است.

از سوی دیگر، در پرونده‌ای درباره بانک‌های خصوصی و مفسدان اقتصادی که این روزها حسابی بورس شده، ثابتی در شبکه‌های اجتماعی خود مطلبی منتشر کرد که مضمون آن این بود که «بانک‌های خصوصی مصداق استکبار داخلی هستند … طرف همسرش کمپین تحریم انتخابات را امضا کرده و حالا شوهرش مسئول فلان پتروشیمی شده!.» اما این نشان‌دهنده دغدغه فرهنگی نیست، بلکه نوعی پلاتفرم برای جنجال آفرینی است. درواقع آنچه رخ می‌دهد این است که ما شاهد شعار کمیسیون فرهنگی بودن هستیم، اما در عمل بی فرهنگی سیاسی را به بدترین و مبتذل ترین شکل ممکن به نظاره نشسته ایم.

این شکاف میان عنوان و عملکرد، نه تنها نشان‌دهنده ضعف نمایندگان مذکور است بلکه نمایانگر یک بحران ساختاری در نحوه انتخاب، اولویت‌بندی و عملکرد کمیسیون‌های تخصصی مجلس است. وقتی رسانه‌ها و فضای مجازی تبدیل می‌شوند به صحنه نمایش این سخنرانی‌ها، این جنجال‌ها، این ادعاها و حمله‌ها، نتیجه‌اش این می‌شود که جای «فرهنگ» خالی می‌ماند و به جای آن، «سخنرانی‌های بزرگ، اما بی‌اثر» رسوخ می‌کند. این وضعیت، نه تنها از انتظارات ذاتی کمیسیون فرهنگی و نمایندگان آن فاصله دارد، بلکه اعتماد عمومی به مجلس و نمایندگان را نیز دچار آسیب می‌کند.

 

سیاست‌ورزی یا سیاست‌بازی؛ مرز باریک اخلاق در مجلس

اگرچه نمایندگان مجلس، هم در حوزه قانونگذاری و هم در حوزه نظارت باید و می‌توانند به مسائل مختلف ورود کنند، اما باید یک خط قرمز باریک و خط تمایز جدی بین بد اخلاقی سیاسی و بی‌فرهنگی سیاسی (در قالب تهمت، توهین، تهدید، افترا) با مطالبه‌گری قائل بود. سیاست‌ورزی به معنای واقعی کلمه متفاوت از سیاست‌بازی است. سیاست‌ورزی، یعنی ورود عالمانه به مسائل، پیشنهاد قانون، نظارت دقیق بر اجرا، تعامل با نهادهای مرتبط و در نهایت، تأثیرگذاری ملموس در حوزه‌های تخصصی که برای امثال ثابتی در کمیسیون فرهنگی مجلس تعریف شده است. در مقابل، سیاست‌بازی یعنی استفاده از کرسی، میکروفون، رسانه و فضای مجازی و لجن پراکنی و تهمت  وافترار زدن به هر کسی برای دیده شدن، برای موج‌آفرینی، برای کسب موقعیت، فارغ از نتیجه واقعی.

در عملکرد برخی نمایندگان رادیکال مجلس دوازدهم، به ویژه آن‌ها که در کمیسیون فرهنگی نشسته‌اند، نشانه‌های سیاست‌بازی بسیار روشن است. مثلاً وقتی نطق یا تذکری مطرح می‌شود با ادبیاتی تند و جنجالی، اما پس از آن هیچ اقدام کارشناسی در حوزه فرهنگ اتفاق نمی‌افتد. یا وقتی نماینده‌ای از کمیسیون فرهنگی، به جای بررسی دقیق بودجه و سیاست‌های فرهنگی، عمدتاً مواضع جناحی یا برخوردهای نمایشی اتخاذ می‌کند.

برای مثال، ثابتی در خبری گفته بود که موضوع افزایش ۵۰۰ درصدی قیمت بنزین مطرح است. این ادعا می‌تواند موج خبری ایجاد کند، اما آیا ارتباطی به مطالبه‌گری دقیق فرهنگی یا کارکردی دارد؟ خیر، بیشتر مربوط به سیاست بازی و جنجال رسانه‌ای است.

همچنین وقتی نماینده کمیسیون فرهنگی، از بهانه جلسه با وزیر میراث فرهنگی استفاده می‌کند تا ناظر بر قرارداد با بانک گردشگری باشد، (نکته‌ای که خوب است پیگیری شود)، اما این به معنای سیاست فرهنگی یا فرهنگ سیاسی و سیاست ورزی نیست، بلکه نوعی «عملکرد نظارتی انتخابی» و سیاست بازی است. این در حالی است که کمیسیون فرهنگی قرار است برای ارتقای شاخص‌های فرهنگی کشور، حمایت از هنر، رسانه، نهادهای فرهنگی و تقویت جامعه مدنی فعالیت کند. در واقع آنچه این نمایندگان انجام می‌دهند، بیشتر به «تمایز رسانه‌ای» شبیه است تا «تأثیرگذاری فرهنگی» و این شکاف، بین عبارت «کمیسیون فرهنگی» و عملکردی که مشاهده می‌شود؛ یکی از بزرگ‌ترین معضلات عملکرد مجلس دوازدهم از دید تحلیل‌های بیرونی است.

 

غیاب فرهنگی و فاصله از مطالبه واقعی

در عرصه سیاست‌گذاری فرهنگی مجلس دوازدهم، یکی از چالش‌های برجسته، عدم همخوانی میان مسئولیت‌های محوله و عملکرد واقعی نمایندگان است. کمیسیون فرهنگی، که به عنوان نهادی کلیدی برای حفظ و تقویت هویت فرهنگی، میراث ملی و توسعه رسانه‌ای و هنری تعریف شده، گاه به جای تمرکز بر مسائل بنیادین، به حاشیه‌های سیاسی و جنجال‌های رسانه‌ای گرایش پیدا می‌کند. نمونه بارز این مسئله را می‌توان در عملکرد امیرحسین ثابتی مشاهده کرد، که علی‌رغم حضور در این کمیسیون، نشانه‌ای از برنامه‌ریزی مدون یا پیگیری کارشناسی‌شده در حوزه فرهنگ دیده نمی‌شود. این غیاب، نه تنها فرصت‌های توسعه فرهنگی را از دست می‌دهد، بلکه به اعتماد عمومی نسبت به نهادهای قانون‌گذاری آسیب می‌رساند.

به عنوان شاخصی از این بی‌توجهی سیستماتیک، می‌توان به تعامل یا بهتر بگوییم عدم تعامل  ثابتی با رسانه‌های فرهنگی اشاره کرد. روزنامه هفت صبح، که مأموریت اصلی‌اش پوشش مسائل فرهنگی-اجتماعی است و بخش عمده گزارش‌ها و مطالبش بر چالش‌های فرهنگی مانند حفظ میراث تاریخی و تهدیدهای زیست‌محیطی و نظایر آن تمرکز دارد، بارها گزارش‌های کارشناسی‌شده‌ای در این زمینه‌ها تهیه و برای دفتر ثابتی ارسال کرده است.

این گزارش‌ها که بر پایه تحقیقات میدانی و گفت وگو با کارشناسان تدوین شده‌اند، مستقیماً با مسئولیت‌های کمیسیون فرهنگی همخوانی دارند و می‌توانستند مبنایی برای سیاست‌گذاری‌های عملی باشند. مسئول دفتر ثابتی دریافت این مستندات را رسماً تأیید کرده و در پیگیری‌های متعدد تلفنی و مکتوب روزنامه، قول بررسی و واکنش داده شده است؛ با این حال، تا کنون هیچ پاسخی، ترتیب اثری یا حتی بازخوردی ملموس مشاهده نشده. این سکوت، نشان‌دهنده عدم اولویت‌بخشی به صیانت از میراث فرهنگی و دغدغه‌های واقعی جامعه است؛ حوزه‌ای که کمیسیون فرهنگی باید پیشران آن باشد.

البته، این عدم واکنش محدود به گزارش‌های خاص نیست؛ حتی تلاش‌های اولیه برای برقراری گفت وگوی مستقیم، مانند دعوت از ثابتی برای مصاحبه در مورد مسائل فرهنگی که ابتدا پذیرفته شد، اما بارها به دلایل نامشخص به تأخیر افتاد و در نهایت محقق نشد، بخشی از همین الگوی کلی است. بازهم مسئله اصلی، فراتر از یک گفت وگوی فردی با روزناه ها است. باید توجه کرد که چنین بی‌توجهی‌هایی به رسانه‌های فرهنگی، فرصت‌های تعامل سازنده با جامعه مدنی، نخبگان هنری و کارشناسان را از بین می‌برد. شاید اگر محور این گزارش‌ها مسائل سیاسی روز، مانند سیاست خارجی یا برجام و حمله به این و آن بود؛ حوزه‌هایی که ثابتی با ادبیات تند در مورد آنها اظهارنظر و موج سواری کرده، واکنش‌ها متفاوت و سریع‌تر می‌بود. اما وقتی موضوع فرهنگ و میراث ملی است، که نیازمند کار کارشناسی عمیق و بلندمدت است، این خلأ آشکار می‌شود.

 

نزدیکی به جریان‌های سیاسی خاص

دلیل این شکاف را می‌توان در سابقه و اولویت‌های ثابتی جستجو کرد. او که بیشتر به واسطه نقش‌هایی مانند مسئولیت بسیج دانشجویی دانشگاه تهران یا مجری‌گری در صداوسیما شناخته می‌شود، و اغلب در حاشیه‌ها، جنجال‌ها و نزدیکی به جریان‌های سیاسی خاص ظاهر شده، فاقد پشتوانه تخصصی عمیق در حوزه فرهنگ است. این سابقه در عرصه‌های دیگر، نمی‌تواند شناخت لازم برای پیگیری سیاست‌های فرهنگی را تضمین کند. حوزه طبیعی فعالیت ثابتی، بیشتر به سیاست و سیاست بازی گرایش دارد، نه کمیسیون فرهنگی که نیازمند طرح‌های مدون برای حمایت از هنر، رسانه، جامعه مدنی و نخبگان است.

وقتی نماینده‌ای در چنین موقعیتی قرار می‌گیرد، اما هیچ پروپوزال، برنامه یا ابتکار فرهنگی ارائه نمی‌کند و ارتباط عملی با حوزه‌های مرتبط برقرار نمی‌سازد، حضورش بیشتر نمادین به نظر می‌رسد تا تخصصی. این مسئله، نه تنها خلأ فعالیت فرهنگی را برجسته می‌کند، بلکه ضعف ساختاری در اولویت‌بندی کمیسیون و انتخاب نمایندگان را نیز نشان می‌دهد.

در مقابل این غیاب، آنچه برجسته است، کنش‌های ثابتی در عرصه‌های غیرمرتبط است؛ نطق‌های کوتاه با لحن تند، بازی‌های رسانه‌ای، فشارهای مطبوعاتی و تمرکز بر اقتصاد یا سیاست خارجی. برای مثال، اظهارنظرهای اخیر او در مورد برجام و سیاست خارجی، روحانی، ظریف، روابط با روسی و چون و …، نشان‌دهنده اولویت‌های واقعی‌اش است؛ اولویت‌هایی که بیشتر بر دیده شدن و قدرت‌نمایی تمرکز دارند تا تقویت فرهنگ. نتیجه این رویکرد، کم‌کاری در حوزه فرهنگ، از دست رفتن فرصت‌های چندساله برای تقویت نهادهای تخصصی، و خالی ماندن جای سیاست‌گذاری‌های لازم برای حفظ میراث ملی و توسعه هنری است.

تحلیل عملکرد جریان رادیکال در مجلس دوازدهم، به ویژه نمایندگانی مانند ثابتی، حکایت از این دارد که حضور در کمیسیون فرهنگی بدون شناخت واقعی و پشتوانه تخصصی، تنها به حاشیه‌سازی و سیاست‌بازی منجر می‌شود. در حالی که انتظار از این کمیسیون، سیاست‌ورزی واقعی، مطالبه‌گری مستند و کار کارشناسی است، تجربه فعلی نمونه‌ای از غفلت است. فضای رسانه‌ای و مجازی نیز، به جای انعکاس دغدغه‌های فرهنگی، بیشتر به جنجال‌های ساخته حضرات مشغول شده است؛ مسأله‌ای که نه تنها به زیان فرهنگ است، بلکه اعتماد عمومی به مجلس را کاهش می‌دهد.

لذا در حلقه نمایندگانی که عنوان “فرهنگ” بر سردر آن نقش بسته، اما در عمل بی‌اثر است، نیاز به بازنگری اساسی در معیارهای حضور نمایندگان در کمیسیون‌های تخصصی احساس می‌شود؛ آیا نماینده‌ای که بر کرسی فرهنگ نشسته، شناخت، برنامه، دغدغه و سابقه مرتبط دارد؟ آیا اولویت او توسعه جامعه مدنی، نخبگان، رسانه و هنر است، یا قدرت‌نمایی و جنجال؟ اگر پاسخ مثبت است، باید آثار آن را در عمل دید؛ اگر نه، مردم، رسانه‌ها و تاریخ، حساب آن را خواهند کشید. این بازنگری، نه تنها برای کمیسیون فرهنگی، بلکه برای کل ساختار مجلس ضروری است تا فرهنگ از حاشیه به متن بازگردد.

 

دیدگاهتان را بنویسید