صبح دوازدهم آبان، راهروهای دادسرای جنایی تهران نه صدای زنجیر متهمان را به یاد میآورد، نه شیون اولیای دم را. اینبار، اشکها از جنس شوقاند و آغوشها از جنس بخشش. چهارده محکوم به قصاص، با کمک صلحیاران، از مرگ فاصله گرفتهاند و به زندگی برگشتهاند.
به گزارش سرمایه فردا،عصر آرام یک روز پاییزی، با صدای لرزان زنی که از سرقت طلاهایش خبر میداد، به هم ریخت. خانهای دوبلکس در شمال تهران، بدون هیچ نشانهای از تخریب، هدف سرقت قرار گرفته بود. مأموران کلانتری ۱۲۲ دربند، در مواجهه با سکوت سنگین خانه و نبود آثار ورود غیرمجاز، به سرنخی رسیدند که از درون خانه آغاز میشد. خدمتکاری جوان، که با اعتماد کامل به خانه راه یافته بود، حالا مظنون اصلی بود. چند روز بعد، در کوچهای اطراف، با کیف دستی پر از طلاهای تازهسرقتشده، دستگیر شد. اعترافات او، از وسوسهای تدریجی تا تصمیمی برای فرار، پرده از ماجرایی برداشت که نشان میدهد گاهی خطر، از پشت درهای بسته آغاز میشود.
عصر آرام یک روز پاییزی، زنگ تلفن کلانتری ۱۲۲ دربند به صدا درآمد. آنسوی خط زنی مضطرب از سرقت طلا و جواهراتش در خانهای واقع در شمال تهران خبر میداد. صدایش میلرزید و میان هقهق میگفت: «همه طلاهایم، سرویس عروسیام، النگوهای یادگاری مادرم… همهشان را دزد برد!»
با اعلام این گزارش، تیم عملیات کلانتری به سرعت راهی محل شد. خانه در یکی از کوچههای خلوت و پردرخت منطقه قرار داشت؛ از همان خانههای دوبلکس قدیمی با دیوارهای بلند و در آهنی که پشتش سکوتی سنگین حکمفرما بود. مأموران در بدو ورود هیچ نشانهای از تخریب در یا پنجرهها ندیدند. نه قفل شکسته بود، نه شیشهای ترک خورده بود.
سرهنگ داوود زندی، سرکلانتر یکم پلیس پیشگیری پایتخت، درباره جزئیات ماجرا میگوید:«همه چیز حاکی از آن بود که سارق آشنا بوده است. تیم بررسی صحنه جرم در خانه حضور یافت اما هیچ اثری از ورود غیرمجاز وجود نداشت. بررسیها ما را به سمت افراد نزدیک به خانواده برد.»
در خانه سه نفر زندگی میکردند؛ زن و شوهر میانسال و دختر نوجوانشان. اما چند ماهی بود که برای کمک در کارهای منزل، زنی جوان به عنوان خدمتکار در خانهشان مشغول به کار شده بود. مادر خانواده در توضیح گفت: «او را یکی از دوستانم معرفی کرد. خانمی آرام و مؤدب بود، هر روز صبح میآمد و عصر میرفت. به او اعتماد کامل داشتیم.»
مأموران در همان ابتدا متوجه شدند که تنها کسی که در ساعات وقوع سرقت در خانه حضور داشته، همین خدمتکار بوده است. خانم خدمتکار جوان وقتی با پرسشهای پیاپی پلیس روبهرو شد، ابتدا خود را بیگناه نشان میداد و حتی وانمود میکرد از سرقت شوکه شده است. اما چند پاسخ ضدونقیض و اضطرابی که در حرکاتش موج میزد، باعث شد مأموران به او مشکوک شوند.
سرهنگ زندی در ادامه گفت:«رفتار خدمتکار خانه طبیعی نبود. مأموران تصمیم گرفتند او را زیر نظر بگیرند. چند روز بعد همان مظنون در حالی که قصد خروج از خانه مالباخته را داشت، در یکی از کوچههای اطراف دستگیر شد. در کیف دستیاش مقداری طلا و جواهر کشف شد که تازه از همان منزل سرقت کرده بود.»
با انتقال زن جوان به کلانتری، دیگر جایی برای انکار باقی نماند. او در بازجوییهای اولیه لب به اعتراف گشود و گفت از مدتی قبل به وسوسه افتاده بود. به گفته خودش، هر روز وقتی برای نظافت به خانه میرفت، طلاها را درون کشوی میز آرایش میدید و به مرور فکر برداشتن آنها در ذهنش شکل گرفت.
او توضیح داد: «اول فقط یک زنجیر کوچک برداشتم. دیدم کسی متوجه نمیشود. بعد بار دوم و سوم طمعم بیشتر شد. میخواستم بدهیهایم را بدهم و دیگر برنگردم. اما وقتی دیدم همه چیز لو رفته، تصمیم گرفتم دوباره وارد خانه شوم و بقیه طلاها را هم بردارم تا فرار کنم. همان موقع بود که مأمورها سر رسیدند و دستگیر شدم.»
به این ترتیب بخشی از طلاها که ارزش آن حدود ۳۰ میلیارد ریال برآورد شده بود، از او پس گرفته شد و به مالباخته بازگردانده شد.
سرکلانتر زندی با اشاره به پایان تحقیقات گفت:«پرونده با اعترافات صریح متهم و بازگشت اموال، برای ادامه روند قضایی به دادسرا ارسال شد. متهم انگیزه خود را مشکلات مالی عنوان کرده اما تحقیقات برای بررسی سوابق احتمالی او ادامه دارد.»
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا