دلایل نقد دیدگاههای مارکس
دلایل نقد دیدگاههای مارکس

دلایل نقد دیدگاههای مارکس به دلیل اعتراض او به این است که تضاد قوانین با مالکیت خصوصی را نشان می‌دهد و آنجا که عدالت رعایت نمی‌شود را نمایان می‌کند.

به گزارش سرمایه فردا، جان رالز به عنوان چپترین متفکر طیف لیبرال به نقد و رد دیدگاههای مارکس پرداخته و بر خلاف تصور اشتباه رایج پیرو مارکس نیست:

پرداختن به نقد مارکس از لیبرالیسم

ما عمدتاً به یک وجه از دیدگاههای مارکس نظر میکنیم نقد او از لیبرالیسم سعی میکنیم به آن دسته از انتقادات او بپردازیم که بیش از بقیه
نیازمند پاسخ است. برای مثال:

(الف) یکی از اعتراضات مارکس این است که برخی از حقوق و آزادیهای اساسی حقوق و آزادیهایی که به نظر او با حقوق بشر ارتباط دارند و ما آنها را آزادیهای متجددین خوانده ایم)، بیانگر و حافظ خودخواهیهای متقابل شهروندان در جامعه مدنی جهان سرمایه داری هستند. در پاسخ میگوییم که در دموکراسی در برگیرنده حق مالکیت بسامان این حقوق و آزادیها که به درستی مشخص می شوند.

به طرز مطلوبی بیانگر و حافظ منافع والاثر شهروندان آزاد و برابر هستند. و هرچند حق مالکیت داراییهای تولیدی مجاز شمرده میشود این حق حقی اساسی نیست بلکه تابع این قید و شرط است که در شرایط موجود، کارآمدترین راه برای تحقق اصل عدالت باشد.

(ب) در پاسخ به این اعتراض که حقوق و آزادیهای سیاسی رژیم مبتنی بر قانون اساسی صرفاً صوری هستند باید گفت که با ارزش منصفانه آزادیهای سیاسی همراه با دیگر اصول ،عدالت میتوان برای تمام شهروندان، فارغ از موقعیت اجتماعی آنها فرصت منصفانه اعمال نفوذ سیاسی را تضمین کرد.

دیدگاههای مارکس درباره اجرای عدالت

(ج) یک اعتراض دیگر او این است که رژیم مبتنی بر قانون اساسی و در برگیرنده مالکیت خصوصی فقط آزادیهای به اصطلاح منفی را تضمین می کنند در پاسخ میگوییم که نهادهای زمینه ای دموکراسی در برگیرنده حق مالکیت همراه با برابری منصفانه فرصتها و اصل تفاوت به اندازه کافی از آزادیهای به اصطلاح مثبت حمایت می کند.

(۵۱) (د) در پاسخ به اعتراض علیه تقسیم کار در نظام سرمایه داری میگوییم که پس از تحقق نهادهای دموکراسی در برگیرنده حق مالکیت، ویژگیهای کوته بینانه و تحقیر آمیز این تقسیم تا حد زیادی از میان میرود (نظریه)

هر چند ایده دموکراسی در برگیرنده حق مالکیت می کوشد به اعتراضات مشروع سنت سوسیالیستی پاسخ دهد ایده جامعه بسامان مبتنی بر] عدالت به مثابه انصاف با ایده مارکس درباره جامعه کمونیستی کامل به کلی تفاوت دارد.


به نظر میرسد که جامعه کمونیستی فراتر از عدالت باشد به این معنا که در این جامعه شرایطی که به مشکل عدالت توزیعی می انجامد وجود ندارد و لازم نیست شهروندان در زندگی روزمره خود دغدغه آن را داشته باشند.

برعکس نظریه عدالت به مثابۀ انصاف بر آن است که با توجه به واقعیتهای عمومی جامعه شناسی سیاسی رژیمهای دموکراتیک از جمله واقعیت پلورالیسم معقول)، اصول و فضایل سیاسی مربوط به عدالت همواره در زندگی سیاسی عمومی نقشی ایفا میکنند نابودی عدالت، حتی عدالت توزیعی نه ممکن است و نه به نظر من مطلوب ولی به این مسئله نمی پردازم).

البته مارکس خواهد گفت که حتی در صورت پذیرش آرمان دموکراسی در برگیرنده حق مالکیت چنین رژیمی عوامل سیاسی و اقتصادی ای میآفریند که سبب گسست شدید آن از توصیف نهادی آرمانی اش میشوند.

او خواهد گفت که هیچ رژیم در برگیرنده مالکیت خصوصی ابزارهای تولید نمیتواند دو اصل عدالت را برآورده سازد، یا حتی کار زیادی برای تحقق آرمانهای شهروند و جامعه مورد توصیف عدالت به مثابه انصاف انجام دهد.
این معضل عمده ای است و باید با آن روبرو شد، ولی حتی اگر تا حمد زیادی درست باشد مسئله هنوز فیصله نیافته است.
عدالت به مثابه انصاف-جان رالز