بوسهای که دیر رسید
از یک بوسه پنهانی در راهپله تا دیداری تلخ در اتاق بیمارستان، عباس امامی داستانی را روایت میکند که در آن عشق، سکوت، و خاطره در هم تنیدهاند. این نوشته، قصهی دو نفر است که سالها از هم دور بودند اما هیچگاه از دل هم نرفتند؛ قصهای که با یک جمله ساده آغاز شد: «میخوام یه چیزی بهت بگم» و با همان جمله، سالها بعد، به اوج رسید.
مهر ۲۸, ۱۴۰۴ - 16:35 ادامه مطلب