چهلوسومین دوره جشنواره بینالمللی فیلم فجر در شیراز به پایان رسید؛ رویدادی که نخستین تجربه برگزاری خارج از تهران بود و با شعار «سینمای شاعرانه» برگزار شد. اما در پسِ نمایش فیلمها و حضور صدها مهمان خارجی، پرسشهای جدی درباره هویت این جشنواره، نسبت آن با سیاستهای فرهنگی ایران و جایگاهش در جهان مطرح شد؛ پرسشهایی که نشان میدهد فجر جهانی بیش از هر زمان دیگر نیازمند بازتعریف مأموریت و مسیر آینده است
به گزارش سرمایه فردا، چهلوسومین دوره جشنواره بینالمللی فیلم فجر، که در ادبیات رسمی به «جشنواره جهانی فجر» نیز شناخته میشود، در روز دوشنبه دهم آذرماه در شیراز به کار خود پایان داد و مراسم اختتامیه آن عصر سهشنبه برگزار شد. این نخستین بار بود که جشنواره جهانی فجر خارج از تهران برگزار میشد و استان فارس تجربهای تازه در میزبانی یک رویداد بزرگ سینمایی را پشت سر گذاشت.
شیراز در این چند روز میزبان حدود ۲۰۰ مهمان خارجی و شمار زیادی از سینماگران، منتقدان و اهالی رسانه ایران بود. حضور این جمعیت، شهر را به مرکز توجه سینمایی کشور بدل کرد و بازار فیلم، نشستهای تخصصی و نمایش آثار در سالنهای مختلف، فضایی متفاوت از تجربههای پیشین فجر جهانی ایجاد کرد.
در این دوره، فیلمهای «او نمیخوابد»، «زمانی در ابدیت»، «پل»، «مرد آرام»، «ماهی در قلاب»، «پس از عاشقی»، «مرد خاموش»، «دو روی پاییز»، «فرشتهها نمیمیرند» و «چانگآن، شیآن» بهعنوان آثار ایرانی یا محصول مشترک با ایران در بخش رقابتی حضور داشتند. در کنار اینها، فیلم «زاپاتا» ساخته دانش اقباشاوی که پیشتر در جشنوارههای بینالمللی دیگر شرکت کرده بود نیز به نمایش درآمد.
بخش مرور آثار نیز فرصتی برای بازبینی فیلمهای قدیمیتر سینمای ایران فراهم کرد؛ از جمله «دلشدگان» ساخته مرحوم علی حاتمی که بار دیگر بر پرده نشست و یادآور میراث سینمایی ایران شد. همچنین برخی فیلمهای ایرانی که پیشتر اکران عمومی یا آنلاین داشتند، مانند «غریزه»، «زیبا صدایم کن» و «علت مرگ نامعلوم»، در برنامه جشنواره قرار گرفتند.
در مجموع، از میان ۴۵ اثر حاضر در بخشهای رقابتی، تنها ۹ فیلم متعلق به سینمای ایران بود. داوری جشنواره در چهار بخش اصلی انجام شد و ترکیبی از ۱۳ داور خارجی و ۵ داور ایرانی مسئولیت قضاوت آثار را بر عهده داشتند.
یکی از بخشهای شاخص این دوره، «زیتون شکسته» بود که به بازتاب مسائل مردم فلسطین اختصاص داشت. این بخش با نمایش فیلمها و مستندهایی درباره مقاومت و زندگی در شرایط جنگی، تلاش کرد نگاه انسانی و سیاسی جشنواره را به رخ بکشد.
در حاشیه جشنواره نیز نمایشگاه عکسی با عنوان «روایت صلح» برگزار شد؛ مجموعهای که تاریخ جنگ در ایران و جهان را از منظر بصری روایت میکرد و بازدیدکنندگان را با تجربههای تلخ و امیدهای انسانی مواجه میساخت.
با این حال، همه این بخشها زیر سایه رویکرد اصلی جشنواره قرار گرفتند؛ رویکردی که با شعار «سینمای شاعرانه» معرفی شد.
انتخاب عنوان «سینمای شاعرانه» برای این دوره، یادآور سیاستهای فرهنگی دهههای گذشته بود. در دهه ۶۰، مدیران سینمایی ایران فیلمساز روس، آندره تارکوفسکی، را بهعنوان الگوی سینمای معناگرا معرفی کردند. آثار او با فضای شاعرانه و خنثی، بهشدت تبلیغ شد و بخش «سینمای معناگرا» برای چند دوره در جشنواره فجر جایگاه ویژهای یافت.
این رویکرد، بیش از آنکه به تنوع سینمایی توجه کند، بر ترویج یک سبک خاص تأکید داشت؛ سبکی که از فضای اجتماعی و سیاسی پرتنش فاصله میگرفت و بیشتر بر معنویت، سکوت و تصویر شاعرانه متمرکز بود. در دوره چهلوسوم نیز همین نگاه ادامه یافت و نوری بیلگهجیلان، فیلمساز برجسته ترکیهای، بهعنوان رئیس هیئت داوران انتخاب شد؛ انتخابی که با شعار «سینمای شاعرانه» همخوانی داشت.
اما پرسش اصلی این است که آیا چنین رویکردی در شرایط امروز جهان، که با جنگها، بحرانهای انسانی و اعتراضهای گسترده مواجه است، میتواند پاسخگوی نیازهای فرهنگی و هنری باشد؟
جهان امروز در میانه شعلههای التهاب قرار دارد. جنگ در غرب آسیا، تصاویر نسلکشی و اعتراضهای جهانی، افکار عمومی را بهشدت تحت تأثیر قرار داده است. حتی کشورهایی مانند مکزیک و استرالیا که کمتر سابقه تظاهرات دارند، شاهد حضور گسترده مردم در خیابانها علیه خشونت و جنگ بودهاند.
در چنین شرایطی، انتخاب شعار «سینمای شاعرانه» میتواند بهعنوان نوعی غفلت عمدی یا نادیده گرفتن مسائل واقعی تعبیر شود. آیا میتوان با برگزاری یک بخش محدود مانند «زیتون شکسته» و نمایشگاه عکس، صدای مورد انتظار از یک جشنواره هنری در ایران را به جهان منتقل کرد؟ یا اینکه این رویکرد، پیام اصلی را کمرنگ میکند و جشنواره را از فرصت تأثیرگذاری جهانی محروم میسازد؟
جشنواره جهانی فجر میتوانست محملی برای بازتاب نگاه فرهنگی ایرانیان به جهان باشد؛ فرصتی برای بیان حرفهایی که در جشنوارههای کن، ونیز یا برلین امکان طرح ندارند. در حالی که جشنواره کن فیلمی درباره شهید شدن راوی در حملات رژیم صهیونیستی نمایش میدهد و ونیز اثری درباره غزه را روی پرده میبرد، این جشنوارهها همزمان فاصلهگذاری میکنند و مقاومت را بهطور مستقیم تبلیغ نمیکنند.
ایران میتوانست با اعتماد به نفس، روایت مقاومت مردم منطقه را مشروع و موجه جلوه دهد و از این طریق افکار عمومی بخش بزرگی از جهان را با خود همراه کند. چنین رویکردی میتوانست جشنواره فجر را به اهرمی قدرتمند در دست مدیران فرهنگی کشور تبدیل کند؛ ابزاری برای تأثیرگذاری بر افکار عمومی جهانی و تثبیت جایگاه سینمای ایران.
بخش بینالملل جشنواره فجر از سال ۱۳۷۶ رسمیت یافت و از دوره شانزدهم بهطور جدی برگزار شد. در سال ۱۳۹۳، بخش ملی و جهانی از هم جدا شدند و بخش جهانی همان عدد برگزاری بخش ملی را ادامه داد. به این ترتیب، جشنواره جهانی فجر عملاً تجربهای کمتر از بخش ملی دارد و با یک سال وقفه، فاصله آن به ۱۶ دوره رسید.
این سابقه نشان میدهد که فجر جهانی هنوز در حال یافتن هویت خود است. در سالهای ابتدایی، هدف اصلی معرفی سینمای ایران به جهان و آشنا کردن فیلمسازان ایرانی با گفتمانهای بینالمللی بود. اما در ادامه، بدون طراحی استراتژیک تازه، جشنواره تلاش کرد خصوصیات جهانی به خود بگیرد، بیآنکه نگاه اولیه تغییر کند.
برگزاری جشنواره در شیراز، تجربهای تازه و جسورانه بود. شهر با میراث فرهنگی و تاریخی خود توانست میزبان شایستهای برای سینماگران باشد. اما این تجربه نشان داد که صرف تغییر مکان، نمیتواند بحرانهای هویتی جشنواره را حل کند.
آنچه نیاز است، بازنگری جدی در مأموریت جشنواره است؛ اینکه آیا میخواهد صرفاً محلی برای نمایش آثار شاعرانه و معناگرا باشد یا میخواهد به صدای فرهنگی ایران در جهان تبدیل شود.
چهلوسومین جشنواره جهانی فیلم فجر با همه نقاط قوت و ضعفش، بار دیگر پرسشهای قدیمی را زنده کرد: جایگاه این جشنواره در جهان چیست؟ آیا میتواند مرجعیت فرهنگی ایران را تثبیت کند یا همچنان در سایه جشنوارههای بزرگ باقی خواهد ماند؟
پاسخ به این پرسشها، به تصمیم مدیران فرهنگی و هنرمندان ایرانی بستگی دارد. اگر جشنواره بتواند با اعتماد به نفس، روایت ایرانی از جهان را
تمام حقوق برای پایگاه خبری سرمایه فردا محفوظ می باشد کپی برداری از مطالب با ذکر منبع بلامانع می باشد.
سرمایه فردا