روایت چینی از جنایات نانجینگ

روایت چینی از جنایات نانجینگ

فیلم‌های جنگی چین در سال‌های اخیر نه‌تنها بازتابی از حافظه تاریخی این کشور بوده‌اند، بلکه با فروش‌های میلیونی در داخل و خارج، نشان داده‌اند که پروپاگاندای آشکار نیز می‌تواند به موفقیت اقتصادی و فرهنگی بدل شود؛ الگویی که تفاوت رویکرد چین و ایران در مدیریت سینما را آشکار می‌کند.

به گزارش سرمایه فردا، آنچه امروز در سینمای چین جریان دارد، فراتر از تولید چند فیلم جنگی است؛ این کشور توانسته با ترکیب سیاست، تاریخ و صنعت سرگرمی، روایتی تازه از جنگ جهانی دوم و نبردهای کره بسازد و آن را به یکی از پرمخاطب‌ترین ژانرهای سینمایی بدل کند. برخلاف هالیوود که سال‌ها روایت‌های غربی از جنگ را تکرار کرده، چین با تمرکز بر جبهه شرقی و فجایعی چون کشتار نانجینگ، حافظه‌ای بومی را به تصویر کشیده و همزمان آن را به ابزار سیاست فرهنگی تبدیل کرده است. این موفقیت تنها حاصل بودجه‌های کلان نیست؛ بلکه نتیجه اراده‌ای ساختاری است که سینما را در خدمت اهداف ملی قرار داده و توانسته اعتماد عمومی را به سرمایه اجتماعی بدل کند. در ایران اما نبود چنین اراده‌ای باعث شده سینمای دفاع مقدس با وجود ظرفیت‌های فراوان، در گیشه کم‌فروغ بماند و میدان به آثار کمدی یا اجتماعی واگذار شود. تجربه چین نشان می‌دهد که اگر مدیریت فرهنگی به جای شمارش تعداد فیلم‌ها، بر جذب مخاطب تمرکز کند، حتی پروپاگاندای آشکار نیز می‌تواند به یک جریان موفق بدل شود

در پنج سال اخیر بارها فیلم‌هایی با محوریت جنگ جهانی دوم در صدر جدول فروش جهانی قرار گرفته‌اند، اما نکته جالب اینجاست که هیچ‌کدام از آنها به صحنه‌های آشنا و کلیشه‌ای هالیوود، مانند نبرد نرماندی، پاریس اشغال‌شده یا اردوگاه‌های کار اجباری یهودیان نپرداخته‌اند. این آثار همگی بر جبهه شرقی جنگ تمرکز داشته‌اند و بیشترین فروششان نیز در گیشه داخلی چین رقم خورده است؛ نشانه‌ای از توجه تازه به بخشی از تاریخ جنگ که در روایت‌های غربی کمتر دیده می‌شود.

 

واقعه الهام‌بخش سینماگران چینی

هشتاد سال از پایان جنگ جهانی دوم و نزدیک به هشتاد و هشت سال از کشتار نانجینگ به دست ارتش ژاپن گذشته است، اما همچنان این واقعه الهام‌بخش سینماگران چینی است. تازه‌ترین نمونه، فیلم «حکم مرگ» یا «استودیوی عکاسی نانجینگ» است که در سال ۲۰۲۵ به فهرست پرفروش‌های جهانی راه یافت. داستان فیلم درباره یک پستچی است که در اوایل سال ۱۹۳۸، وقتی افسر ژاپنی از او می‌پرسد آیا عکاس است یا نه، برای نجات جانش ناچار می‌شود دروغ بگوید. او سپس مجبور می‌شود عکس‌هایی را ظاهر کند که سربازان ژاپنی از جنایات خود گرفته‌اند. همین تصاویر بعدها به اسناد مهمی برای محاکمه جنایتکاران جنگی بدل می‌شوند؛ هرچند در آن زمان هیچ‌کس باور نمی‌کرد روزی ورق جنگ برگردد.

این روایت بر پایه واقعیت شکل گرفته اما برای جذابیت سینمایی تغییراتی داشته است. ماجرای واقعی به شاگرد پانزده‌ساله یک عکاسی به نام هوادونگ بازمی‌گردد که در سال ۱۹۳۸ متوجه شد نگاتیوهای سربازان ژاپنی حاوی تصاویر قتل‌عام نانجینگ است. او با به خطر انداختن جانش، آلبومی مخفی از این تصاویر تهیه کرد؛ آلبومی که در سال ۱۹۴۷ به عنوان سند در نخستین دادگاه رسیدگی به این جنایت ارائه شد.

کارگردان این فیلم، شن آئو، فیلمساز کره‌ای‌الاصل چینی است که پس از سال‌ها فعالیت در تبلیغات و سریال‌سازی، وارد عرصه سینمای بلند شد. «حکم مرگ» دومین فیلم بلند اوست؛ پروژه‌ای پرهزینه و هدفمند که پس از گفت‌وگو با نویسنده فیلم «داوطلبان به سوی مرگ» و بازبینی دوباره فیلم «قتل‌عام در نانجینگ» محصول ۱۹۸۶، تصمیم گرفت آن را بسازد. شن آئو ابتدا حق کپی‌رایت نسخه قدیمی را خریداری کرد و سپس تولید فیلم را آغاز نمود.

در این اثر، شماری از ستاره‌های مطرح سینمای چین از جمله لیو هائوران، وانگ چوانجون، گائو یه، وانگ شیائو، ژو یو و یانگ انیو ایفای نقش کرده‌اند. «حکم مرگ» با فروش ۳۸۱ میلیون دلار، سومین فیلم پرفروش چین در سال ۲۰۲۵ شد. این فیلم از پانزدهم آگوست در آمریکای شمالی نیز اکران شد و اکنون به عنوان نماینده چین در نود و هشتمین دوره جوایز اسکار معرفی شده است؛ گامی مهم برای سینمای چین در بازخوانی تاریخ و حضور در عرصه جهانی.

فیلم «حکم مرگ» با بازآفرینی بخشی کمتر روایت‌شده از جنگ جهانی دوم، توانست در سال ۲۰۲۵ به یکی از پرفروش‌ترین آثار سینمای چین بدل شود و حتی راهی رقابت‌های اسکار شود؛ روایتی که به جای جبهه‌های غربی، بر جنایات ارتش ژاپن در نانجینگ تمرکز دارد.

حکم مرگ؛ وقتی سینما ابزار سیاست و حافظه تاریخی می‌شود

فیلم «حکم مرگ» تنها یک اثر هنری نیست؛ نمونه‌ای است از چگونگی پیوند سینما با سیاست، حافظه جمعی و مدیریت افکار عمومی. این فیلم نشان می‌دهد چین چگونه توانسته روایت‌های تاریخی خود را در قالب سینما بازآفرینی کند و همزمان به سود مالی و تثبیت فرهنگی دست یابد؛ در حالی که غرب بسیاری از این روایت‌ها را عامدانه نادیده گرفته است.

پرفروش شدن فیلمی مانند «حکم مرگ» در گیشه‌های چین، فراتر از یک موفقیت هنری است و پیام‌های متعددی در حوزه سیاست بین‌الملل و مدیریت فرهنگی دارد. این اتفاق نشان می‌دهد که سینما در چین نه صرفاً برای سرگرمی، بلکه به‌عنوان ابزاری برای بازنمایی تاریخ، بسیج افکار عمومی و تثبیت هویت ملی به کار گرفته می‌شود. در این میان، سه نکته کلیدی قابل توجه است که حتی برای وضعیت سینمای ایران نیز آموزنده خواهد بود.

نخست اینکه چرا غربی‌ها در روایت‌های سینمایی خود کمتر به جبهه شرقی جنگ جهانی دوم پرداخته‌اند؟ اشغال فرانسه و نبرد نرماندی بارها در فیلم‌های هالیوودی بازسازی شده، اما اشغال چین و کشتار نانجینگ تقریباً نادیده گرفته شده است. حتی برای توجیه استفاده از بمب اتم علیه ژاپن، غرب ترجیح داد به جنایات ارتش این کشور در چین اشاره‌ای نکند. دلیل این سکوت را باید در سیاست‌های کلان بلوک شرق و غرب جست‌وجو کرد؛ آنها نمی‌خواستند ظهور مائو و شکل‌گیری چین واحد مشروعیت تاریخی پیدا کند، در حالی که این تحول سیاسی واکنشی مستقیم به همان جنایات ارتش ژاپن بود.

دومین نکته، نحوه بهره‌گیری چین از سینما در خدمت منافع کلان خود است. فیلم‌هایی مانند «حکم مرگ» با بودجه‌های عظیم ساخته می‌شوند و گرچه جنبه تبلیغاتی آنها آشکار است، اما در نهایت به سوددهی مالی نیز می‌رسند. چین توانسته حکمرانی فرهنگی خود را به شکلی ساختاری سامان دهد و اجازه نداده سرمایه‌گذاران خارجی با وعده جشنواره‌ها و حمایت‌های مالی، مسیر سینمای این کشور را تعیین کنند. غرب بارها تلاش کرده تصویر چین را مطابق خواست خود بازنمایی کند، اما این تلاش‌ها در سال‌های اخیر ناکام مانده است.

 

تفاوت رویکرد چین و ایران در بازنمایی تاریخ جنگ

سومین نکته، تفاوت رویکرد چین و ایران در بازنمایی تاریخ جنگ است. در چین، حتی پس از گذشت ۹۰ سال از کشتار نانجینگ، فیلمی با محوریت آن می‌تواند در گیشه موفق باشد و مخاطبان گسترده‌ای جذب کند. اما در ایران، با وجود اینکه بسیاری از رزمندگان جنگ هشت‌ساله هنوز در میان ما هستند، مرتب این تصور القا می‌شود که پرداختن به آن دیگر جذابیتی ندارد. در حالی که تجربه فیلم‌هایی مانند «عقاب‌ها» یا مجموعه «اخراجی‌ها» نشان داده است که مخاطب همچنان به روایت‌های جنگی علاقه دارد. تفاوت اصلی در اینجاست که چین با حکمرانی فرهنگی سیستماتیک، مسیر تولید و اکران را مدیریت کرده و اجازه نداده همه‌چیز به تصمیم سالن‌داران یا بازار آزاد سپرده شود.

این پرسش همچنان باقی است: چرا غربی‌ها هیچ‌گاه به کشتار نانجینگ و جنایات ارتش ژاپن در چین نپرداخته‌اند؟ دادگاه نظامی بین‌المللی برای خاور دور رقم تلفات این قتل‌عام را ۲۰۰ هزار نفر اعلام کرد؛ رقمی که شامل قربانیانی نمی‌شود که اجسادشان سوزانده شد یا به رودخانه یانگ‌تسه انداخته شدند. جنایات ژاپن تنها به قتل‌عام محدود نبود؛ آزمایش‌های بیولوژیک پزشکان ژاپنی بر مردم عادی چین، رها کردن قربانیان با بدن‌های باز و بدون بخیه، و تجاوز به ۸۰ هزار زن در نانجینگ، همه نشان از ابعاد بی‌سابقه این فاجعه دارد. با این حال، غرب ترجیح داد این وقایع را نادیده بگیرد تا هولوکاست تنها روایت غالب از جنایات جنگی باقی بماند و سایه‌ای بر آن نیفتد.

این سکوت عامدانه نشان می‌دهد که سینمای غرب در خدمت اهداف سیاسی بوده و هست. چین نیز به‌خوبی دریافته است که اگر خود دست به روایتگری نزند، هیچ‌گاه حقوق تاریخی‌اش توسط دیگران به رسمیت شناخته نخواهد شد. بنابراین، با ساخت فیلم‌هایی چون «حکم مرگ»، نه‌تنها حافظه تاریخی خود را زنده نگه می‌دارد، بلکه قدرت تصویر را در اختیار خود می‌گیرد و اعلام می‌کند که جهت‌گیری این قدرت را به دست دیگران نخواهد سپرد.

به این ترتیب، «حکم مرگ» بیش از یک فیلم جنگی است؛ بیانیه‌ای فرهنگی و سیاسی که نشان می‌دهد هنر در چین، همزمان برای هنر و برای سیاست معنا دارد.

 

سینمای چین؛ از پروپاگاندای آشکار تا فروش میلیونی

فیلم‌های جنگی چین در سال‌های اخیر نه‌تنها به ابزار تبلیغ سیاست‌های کلان این کشور بدل شده‌اند، بلکه با استقبال گسترده مخاطبان داخلی و فروش‌های سرسام‌آور، توانسته‌اند جای خود را در فهرست پرفروش‌های جهانی تثبیت کنند؛ الگویی که نشان می‌دهد اراده حاکمیتی و مدیریت فرهنگی منسجم می‌تواند حتی پروپاگاندای عیان را به موفقیت اقتصادی و اجتماعی تبدیل کند.

در چند سال گذشته نام فیلم‌های جنگی چینی بارها در صدر اخبار سینمای جهان قرار گرفته است؛ آثاری که با فروش‌های بالا وارد باشگاه پرفروش‌های جهانی شدند. فیلم‌هایی مانند «ایثار» درباره جنگ جهانی دوم، یا دو قسمت «نبرد در دریاچه چانگجین» که به جنگ آمریکا و چین در شبه‌جزیره کره اشاره داشت، نمونه‌های شاخص این جریان هستند. علاوه بر این، فیلم «تک‌تیراندازها» به کارگردانی ژانگ ییمو، یکی از مشهورترین فیلمسازان چین، نیز در همین مسیر ساخته شد. این روند نشان می‌دهد سینمای چین کاملاً همسو با برنامه‌های استراتژیک کشور حرکت می‌کند و حتی می‌توان از تحلیل چندلایه این آثار به ذهنیت سیاستگذاران چینی پی برد.

البته این رویکرد ابتکار چینی‌ها نیست. تجربه هالیوود نشان داده که سینما سال‌هاست به‌عنوان ابزار سیاست و فرهنگ به کار گرفته می‌شود. طبق گزارش کنگره آمریکا، سینماگران آمریکایی بدون نیاز به حمایت مستقیم مالیاتی، با فیلم‌های هالیوودی سبک زندگی و ارزش‌های سیاسی و فرهنگی آمریکا را به جهان معرفی کرده‌اند؛ تأثیری که به‌راحتی قابل اندازه‌گیری نیست. آمریکا سال‌ها سرمایه‌گذاری کلان روی چنین آثاری داشت و در نهایت به نقطه‌ای رسید که نه‌تنها هزینه‌ها جبران شد، بلکه این فیلم‌ها به منبع درآمد بدل شدند. این موفقیت ناشی از اعتماد عمومی به دولت پس از پیروزی در جنگ جهانی دوم و تبدیل آمریکا به ابرقدرت اقتصادی و نظامی بود.

 

عملکرد حاکمیت، زمینه‌ساز شکل‌گیری «رویای چینی»

در چین نیز امروز چنین اعتمادی میان مردم و دولت وجود دارد. امید و اعتماد به عملکرد حاکمیت، زمینه‌ساز شکل‌گیری «رویای چینی» شده و جامعه را با استراتژی‌های کلان همسو کرده است. نکته مهم دیگر، رویکرد درون‌گرایانه چین در سینماست؛ همان کاری که آمریکا در دوران اوج هالیوود انجام داد. آمریکایی‌ها ابتدا بر مخاطب داخلی تمرکز کردند و گفتمان خود را برای ذائقه جهانی تغییر ندادند. پس از رونق گرفتن سینما، این مخاطبان جهانی بودند که ناچار شدند ذائقه خود را با هالیوود هماهنگ کنند. چین نیز امروز در همین مسیر قرار دارد و موفقیت جهانی سینمایش وابسته به جشنواره‌های غربی نیست. این کشور برخلاف بسیاری از سینماهای دیگر، خود را با معیارهای اروپایی یا سفارش‌های خارجی تطبیق نداده و توانسته سایه سینمای خود را بر بازار داخلی و بخشی از جهان بگستراند.

اما پرسش مهم این است: چرا ایران نتوانسته چنین الگویی را پیاده کند؟ چین توانست جدی‌ترین سیاست‌های کلان حاکمیتی را در سینما تبلیغ کند، بی‌آنکه با طعنه و تمسخر مواجه شود، و حتی فروش میلیونی این آثار به ادامه مسیر کمک کرد. در ایران اما اراده منسجم برای پرفروش کردن فیلم‌های مرتبط با انقلاب و دفاع مقدس وجود ندارد. در حالی که برای سینمای کمدی عامه‌پسند یا اجتماعی چنین اراده‌ای دیده می‌شود، آثار ارزشی تنها در مرحله تولید حمایت می‌شوند و در مرحله عرضه و اکران میدان به دیگران واگذار می‌شود. نتیجه آنکه سالانه چندین فیلم دفاع مقدسی ساخته می‌شود اما هیچ‌کدام در گیشه موفق نیستند. اگر به جای تولید انبوه، تنها یک فیلم متوسط ساخته و بودجه‌ها صرف تبلیغ و اکران آن می‌شد، مسیر سینمای ارزشی ایران تغییر می‌کرد.

پرفروش شدن حتی یک فیلم دفاع مقدسی می‌تواند ساختار نمادین اکران ایران را بشکند و الگویی تازه ایجاد کند؛ الگویی که بسیاری از ذی‌نفعان وضع موجود با آن مخالفت خواهند کرد. اما نیاز به مدیرانی است که پای این آثار بایستند و از محافظه‌کاری در برابر مخالفت‌ها پرهیز کنند. امروز مجموع مخاطبان آثار دفاع مقدسی ایران حتی کمتر از تعداد بستگان درجه یک شهدا و ایثارگران است، چه رسد به مردم عادی که بخش قابل توجهی از آنها نیز علاقه‌مند به این فضا هستند. این یعنی ظرفیت‌های سینمای ارزشی ایران حتی در حداقل‌ترین حالت بالفعل نشده‌اند.

چینی‌ها تنها به ساخت فیلم‌هایی مانند «هشتصد»، «ایثار»، «نبرد در دریاچه چانگجین» یا «حکم مرگ» بسنده نکردند؛ آنها خواستند این فیلم‌ها حتماً بفروشند و از هر روشی برای تحقق این هدف استفاده کردند. اگر در ایران نیز مدیران فرهنگی به جای شمارش تعداد فیلم‌های ساخته‌شده، تعداد مخاطبانی را که پای این آثار به سالن‌ها آمده‌اند معیار قرار می‌دادند، مسیر مدیریت فرهنگی کشور تغییر می‌کرد. این نکات شاید بدیهی به نظر برسند، اما در شرایط کنونی ایران، اجرای همین بدیهیات می‌تواند نقطه آغاز تحول در سینمای ارزشی باشد.

دیدگاهتان را بنویسید